استقلال و آزادی: آواز انقلاب اسلامی
به گزارش گروه حقوقی و قضایی ، در جمهوری اسلامی ایران دو مفهوم «برتر» و «بنیادین» وجود دارد که سازندۀ عقلانیت انقلاب اسلامی است: «استقلال» و «آزادی». این دو مفهوم را میتوان آواز قوی انقلاب دانست. در جمهوری اسلامی این دو معنا یکدیگر را پشتیبانی میکنند؛ بهطوری که تقویت آزادی به استحکام استقلال، و تقویت استقلال به استحکام آزادی میانجامد. این دو مفهوم، دو بال انقلاب اسلامی هستند و با تضعیف هر یک از بالها، دیگری نیز تضعیف میشود. باهمبودگی این دو مفهوم یکی از مهمترین اصول اندیشۀ سیاسی انقلاب است و شاید بتوان آنرا جوهرۀ انقلاب اسلامی دانست.
توضیحات فوق چشماندازی است که نگارندۀ این سطور از انقلاب اسلامی دارد و سخنرانی رئیس دستگاه قضا در دیدار با سفرا در تاریخ ۰۳/۰۴/۹۸ باعث شد تا این چشمانداز را به تصویر بکشیم. منظور ما بخشی از سخنرانی است که ایشان فهم خود را از جمهوری اسلامی برای حضار تشریح میکنند. از دیدگاه ما، نقطۀ درخشان سخنرانی آیتالله رئیسی جایی است که از همسایگی دو مفهوم استقلال و آزادی سخن میگویند و توصیف مختصر، اما مهمی، از پیدایی این دو مفهوم ارائه میدهند: «این نگاه جامع به کرامت و حقوق بشر همراه با عدالتطلبی، سازندۀ جوهرۀ انقلاب اسلامی ملت ایران بوده و این حقیقت منجر به درهم شکستن آن سامان فکری و سیاسی شد که دولت و ملت را ملک طلق خود میپنداشت و حقوق آنان را به حاشیه میبرد. اما انقلاب اسلامی حقوق مردم را از حاشیه به متن آورد. این حقوق بنیادین تامین نمیشد مگر اینکه انقلاب با قدرتهای استکباری که با دولت دست نشانده خود حیات مردم ایران را در دست داشتند، مقابله میکرد ... به همین دلیل در جمهوری اسلامی دو مفهوم مبارک استقلال و آزادی در کنار یکدیگر نشستند». نویسنده، چنین فهمی از جمهوری اسلامی و بهتصویر کشیدن «دوقلوی» مفهومی آزادی و استقلال را درخشان و البته مهم میداند. در ادامه، تلاش خواهم کرد تا این مجمل را بسط داده و چشمانداز نسبتاٌ گستردهتری از این اندیشه داشته باشیم.
انقلاب اسلامی ایران حاصل مبارزه با دو دشمن دیرینه و قدیمی است: استبداد و استعمار. در انقلاب مشروطه، مبارزه با استبداد، به عنوان راه رهایی ایران از انحطاطی شناخته شد که سدهها منطقِ شکست را بر ایران بزرگ تحمیل کرده بود. در مرکز این دولت استبدادی، شاه شکارچی قرار داشت که در دست «صیادان شاهشکار» اسیر بود و کار عمدهاش آهوگردانی و کور کردن چشمها بود. این نظام فاسد، که فلسفۀ وجودیاش برخلاف منافع ملی و مصلحت عمومی بود، هوس شاهی را قانون میپنداشت و چشمهای منتقدانِ مصلح را کور و سر مخالفان خود را بر دار میکرد. اساس انقلاب مشروطه، برای مشروطیت این دولت تملیکیه (و تبدیل آن به دولت ولایتیه) بود، که به تعبیر آقای رئیسی، «دولت و ملت را ملک طلق خود میپنداشت» و همۀ مردم را بنده و کنیز خود میدانست. این نظام بر بنیاد نابرابری استوار بود؛ به همین دلیل هرگز نمیتوانست آزادی انسانی را پاس بدارد. این استبداد، پس از حضور کشورهای استعمارگر در ایران، حامی خارجی پیدا کرد و بهجای آنکه مردم پشتیبان این نظام باشند، روس، انگلیس و آمریکا مدافع و محافظ آن شدند؛ لذا این دولت که تا آن زمان، آزادی را بهحاشیه میبرد، با آغاز «عصر شکار امتیازات از شاه شکارچی»، استقلال دولت را هم نابود کرد و فاجعهای رخ داد که رهبری انقلاب اسلامی از آن به «تجربۀ تلخ تاریخی ایرانیان» یاد میکنند. گرچه عامل انحطاط، درونی بود، اما این عنصر فاسد از سوی عناصر بیرونی نیز حمایت میشد و در نتیجه، رهبران انقلاب اسلامی دریافتند که برای دستیابی به آزادی، باید استقلال را مقدم دانست.
با وجود تقدم «زمانی» استقلال بر آزادی، این دوقلوهای مفهومی، جداییناپذیرند و همانطور که گفته شد، دو بال انقلاب اسلامی هستند. شهید بهشتی، که آواز قوی او آزادی و استقلال بود، توصیف روشنی از باهمبودگی این دو ابرمفهوم دارد. وی معتقد است: «منظور از استقلال، استقلال افراد نیست بلکه استقلال جامعه است در برابر قدرتهای خارج از جامعه. این قدرتهای خارج از جامعه گاهی میآیند بخشی از سرزمین یک جامعه را میگیرند میشود نقض تمامیت ارضی، ولی گاهی اینطور نیست یک وجب از خاک کشوری رسماً در تصرف حکومت و یک کشور بیگانه نیست، ولی اقتصاد کشوری وابسته به آن کشور دیگر است، سیاست کشوری وابسته به آن کشور دیگر است فرهنگ کشوری وابسته به آن کشور دیگر است یعنی یک کشوری میآید و به گونهای قراردادهایی با کشورهای دیگر میبندد که عملاً دست خودش را در شکوفایی آزاد استعدادها در ابعاد فرهنگی و سیاسی و ... میبندد. یعنی نقض استقلال اجتماعی خودبه خود منجر میشود به نقض آزادیها و بالعکس نقض آزادی انسانها در تعیین سرنوشت منجر میشود به اینکه به شکلی در کام بیگانه بیفتد، چون بالاخره نتیجهاش این است که قدرت حاکم متکی به مردمش نمیباشد و خودبه خود باید از طریقی به بیگانه متوسل بشود». این توضیح درخشان از عقلانیت انقلاب اسلامی ما را از هرگونه توضیح اضافی باز میدارد.
توضیحات فوق نشان میدهد که استقلال و آزادی دارای ویژگیهای مشترکی هستند و پیوند وثیقی بین این دو وجود دارد. رهبران انقلاب اسلامی دو مفهوم استقلال و آزادی را به مثابۀ دو درختی میدیدند که پیوند میان آن دو، به تشکیل یک درخت قوی و پرمحصول منتهی خواهد شد. عقلانیت انقلاب اسلامی حاصل ازدواج این دو ابرمفهوم است. این عقلانیت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تجلی یافته است: «در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند». صدای قوی انقلاب، صدای آزادییخواهی و استقلالخواهی است، به همین دلیل، این دو مفهوم را باید جدی گرفت؛ بهطوری که میتوان در برنامهها و سیاستگذاریهای جمهوری اسلامی، تأثیرِ قاطع این دوم معنا را ردیابی کرد.
تأثیر قاطع این دو مفهوم را میتوان در همین سخنرانی آیتالله رئیسی نیز مشاهده نمود. تأکید ایشان بر کرامتِ ذاتی انسان از جهت انسانیت، نقد تفکر استبدادی، حقوق بشر، برابری انسانها، حق تعیین سرنوشت، حق دسترسی به عدالت، قانون احترام به آزادیهای مشروع، حفظ حقوق شهروندی و توجه با اصل «تفاوت» ناظر به مفهوم قوی آزادی است. از سویی دیگر، واژگان مهمی نظیر استکبارستیزی، شعار قرآنی لاتظلمون و لاتظلمون، مردمسالاری و نقد استعمار خارجی نشاندهندۀ توجه به مفهومِ «برترِ» استقلال است. آنچه که در این سخنرانی جالب توجه است، کنار هم نشستن عناصری است که ناظر به دو مفهوم استقلال و آزادی هستند؛ گویی نمیتوان از استقلال صحبت کرد، اما به آزادی اشارهای نکرد و دربارۀ آزادی سخن گفت، اما به استقلال توجه نکرد. این باهمبودگی نشأت گرفته از منطق حاکم بر عقلانیت انقلاب اسلامی است؛ به همین دلیل: آن آواز بهشتی، آواز رئیسی نیز است.
میثم عباسی فیروزجاه