گفت یک سال برو عقب ولی سه روز بعد حکم فرماندهیام را داد
گروه سیاسی ؛ ۲۰ سال است که از شهادت امیر سپهبد «علی صیاد شیرازی» امیر سرافراز ارتش ایران و اسلام توسط منافقین کوردل میگذرد. امیری که هم در اخلاق نمونه بود هم در فرماندهی.
در کتابی که از سوی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و توسط سرتیپ دوم بازنشسته «ابوالقاسم کیا» گردآوری شده است، ابعاد مختلف شخصیتی و عملکردی شهید صیاد شیرازی به روایت چهرههای شناخته شده کشورمان نقل شده است.
بُرشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
امیر ناصر مهرانفر
خانمم مریض بود، میخواستم بروم عقب، بعد از پنجاه و سه ماه که در منطقه بودم. اجازهاش را هـم از صیاد گرفته بودم، رفتم بهش گفتم: علی، میذاری من یه سال عقب باشم؟ گفت: باشـه! یه سال.
ولی سه روز بعد حکم فرماندهیم آمد، فرماندهی گروه یازده توپخانه مراغه، رفتم سراغش با توپ پر. تا من را دید، خندید، با خندهاش انگار گفت: به جان ناصر کسی نبود بزارم. الان هم اونجا اوضاع قاطی پاتی شده، یکی رو میخوام رو به راه کنه، بهتر از تو پیدا نکردم.
من برای شـخص کار نمیکردم، ولی رفتم، چون قبولش داشـتم، یکی او را و یکی هم آذرفر را که استادش در دوره رنجر بود. از همه بیشتر قبول داشـتم و دارم. اگر از آذرفر هم بپرسـید، بهتان میگوید که چقدر صیاد رو قبول داشت.
همان موقع که آذرفر هیچکس را نمیپسندید و از هر کسی ایراد میگرفت، صیاد را خیلی قبول داشت. اصلا این آدم یک نبوغ ذاتی داشت که من در کمتر کسی دیدهام. با اینکه میتوانسـت کاری کند که برود و سـرتیپ بشـود، نرفت و سرهنگ ماند. چون کسـانی بودند و بزرگتر و ارشـدتر از خودش که ازش ناراحت میشدند. در زمان سرهنگیش هم، سنش خیلی کم بود. ولی خیلی باهوش بود. در قرارگاه کربلا کسانی را میآورد و از نظراتشان استفاده میکرد که مـن اصلا فکرش را هم نمیکردم. بهش میگفتم: علی جون، خوب بلدی چهطور مهرهها رو بچینی. میخندید. خیلی از اساتید دانشگاه جنگ را میآورد در قرارگاه و ازشان نظر میخواست. خدا رحمت کند سرتیپ نیاکی را. از صیاد دوازده سال بزرگتر بود، زیر دست صیاد در نیروی زمینی خدمت میکرد. دربارهاش میگفت: من شجاعت و درایت ایشون را تحسین میکنم و در ادامـه ميگفت من یک سـربازم و از هر کسـی که فرمانده کل قوا تعیین کند تبعیت میکنم، از آقای صیاد هم همینطور، ازش تبعیت میکنم، جدا از این که شـجاعت و درایتش رو خیلی تحسین میکنم.