۵۰۰ متر بین خونها و پیکرهای شهدا سینهخیز حرکت کردم
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، سردار «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس در گفتوگوی تفصیلی خود با میزان، در خصوص عملیات بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، توضیحاتی را ارائه داد. بخشی از این توضیحات به قرار زیر است:
عملیات بیتالمقدس در روز ۱۰ اردیبهشت با رمز «یا علیابنابیطالب (ع)» آغاز شد و قرارگاههای نصر، فتح و قدس با هماهنگی یکدیگر وارد عمل شدند. در اولین شب عملیات، ما در قرارگاه فتح با سرعت بینهایت از رودخانه عبور کردیم و خطوط اول و دوم دشمن را شکستیم. به محض شکستن خط اول دشمن، ما در قالب لشکرهای ۲۵ کربلا، ۱۴ امام حسین (ع) و ۸ نجف اشرف، تیپ ۵۵ هوابرد و ۳۷ زرهی شیراز، تانکها، بولدوزرها، لودرها، نفربرها و ماشینآلات خود را به آن طرف رودخانه کارون در خط مقدم درگیری وارد عمل کردیم و پس از شکستن خط اول و دوم دشمن به سمت جاده آسفالته اهواز خرمشهر با سرعت تمام حرکت کردیم. حدود ساعت ۴ بامداد اولین شب عملیات بیتالمقدس، لشکر ۲۵ کربلا به جاده آسفالته اهواز خرمشهر رسید. بعد از ما لشکرهای ۸ نجف و ۱۴ امام حسین (ع) هم رسیدند. قرارگاه نصر کمی با تأخیر آمد و ظهر فردای آن شب به جاده رسید. به همین خاطر به جناح چپ ما کمی فشار آمد، اما تحمل کردیم. با رسیدن قرارگاه نصر، درگیری ما و ارتش بعث، هم از روبرو هم از جناحین آغاز شد. ما در لشکر ۲۵ کربلا در اینجا توپخانه ارتش بعث که پشت جاده اهواز خرمشهر مستقر بودند را با همه خدمه و مهماتش گرفتیم. سپس قرارگاههای فتح و نصر، به مدت ۷ روز از ایستگاه حسینیه تا کیلومتر ۲۰ خرمشهر با دشمن درگیری و زد و خورد داشتند و پشت جاده خرمشهر به اهواز مستقر شدند چراکه قرارگاه قدس در منطقه عملیاتی خودش موفق نشده بود و هنوز درگیریهای آنها با دشمن ادامه داشت. ما هم نمیتوانستیم سرمان را پایین بیندازیم و به سمت مرز حرکت کنیم چراکه در جناح راست ما لشکرهای ۵ و ۶ زرهی ارتش بعث و در جناح چپ هم یگانهای رزمی و پیاده ارتش بعث حضور داشتند. قرارگاه قدس نتوانست خطوط دشمن را به تصرف دربیاورد. جنگ سختی با دشمن و زرهی آن داشتند و نتوانستند در هفت روز اول به ما ملحق شوند. به همین خاطر قرارگاههای فتح و نصر بعد از ۷ روز مرحله دوم عملیات را شروع کردند و به سمت مرز رفتند. این اقدام در شرایطی انجام شد که حدود ۲۰ هزار نفر از نیروهای عراقی در خرمشهر حضور داشتند و بالغ بر ۳۰ کیلومتر در جناح چپ ما نیز در دست ارتش بعث بود و جناح راست ما نیز در اختیار نیروهای زرهی دشمن قرار داشت. با تدبیری که صورت گرفت توانستیم به مدت ۷ روز مرز را تأمین کنیم و همین که ما به مرز رسیدیم لشکرهای زرهی ارتش عراق متزلزل شدند و به همین خاطر دستور عقب نشینی دادند. با این دستور عقب نشینی، قرارگاه قدس هم توانست حرکات تهاجمی خود را شروع کند و با تعقیب دشمن خودش را به مرز برساند. در مرحله سوم عملیات، حرکت قرارگاه نصر به سمت خرمشهر آغاز شد که در نوبت اول ناموفق بود و نیروها برگشتند. این ناموفق شدن دشمن را گستاخ کرد و آنها پاتکهای خود را بر ما بیشتر کردند. در روز ۲۶ اردیبهشت در شرایطی که ۱۶ روز از آغاز عملیات گذشته بود و قرارگاه نصر هم در نوبت اول مرحله سوم عملیات موفقیتی به دست نیاورده بود، فرماندهان ارشد جنگ، فرماندهان لشکرهای قرارگاه فتح را خواستند و ما جلسهای را با حضور برادر محسن رضایی، شهید صیاد شیرازی، سردار صفوی، سردار حسن باقری و سردار غلامعلی رشید، پشت جاده آسفالته خرمشهر اهواز برگزار کردیم. در این جلسه درباره راهکارها و نقشههای باقی مانده برای ادامه عملیات بحث شد. در نهایت یک «بُرش تاکتیکی» اتخاذ شد بدین ترتیب که قرارگاه فتح حرکت کند و خرمشهر را بگیرد و قرارگاه نصر نیز تا مسافت ۱۵ کیلومتر، جاده را به سمت رودخانه اروند برود. این بار هم جناحی که قرارگاه فتح در آن مسئولیت داشت بسیار مهم بود و مرز عراق محسوب میشد و مشخص بود که با آن ادوات زرهی دشمن ما از سمت مرز عراق تهدید سنگینی خواهیم شد؛ لذا من، حسین خرازی و احمد کاظمی با هم مشورت کردیم و قرار شد طوری عمل کنیم که سمت راست خودمان را دست یگان دیگری ندهیم که تهدید شویم. ما ۳ نفر همانجا یک پاکت سیگار و خودکار پیدا کردیم و قرار شد با حالت قرعه کشی، مشخص کنیم که کدامیک از لشکرها به سمت مرز برود و جناح راست را داشته باشد تا دو لشکر باقیمانده به سمت شهر حمله کنند. جناح راست مترادف بود با مواجه شدن در برابر دو سه هزار تانک ارتش بعث. قرعهکشی را انجام دادیم. شهید خرازی کاغذها را تکان داد و به من گفت که یکی را بردارم. من هم یکی از کاغذها را برداشتم و دیدم که نام لشکر خودم «لشکر کربلا» بر روی کاغذ نوشته شده است. زمان عملیات فرا رسید. شب دوم خرداد سال ۶۱ شب عملیات اصلی بیتالمقدس بود. الحمدلله لشکر امام حسین (ع) و ۸ نجف، شهر را دور زدند. قرارگاه نصر هم تا نزدیکی اروند رسید. ما هم در لشکر کربلا به همراه تیپ ۵۵ هوابرد باید با جنگیدن با دشمن ۲۰ کیلومتر مرز تا جاده اصلی به سمت خرمشهر و بصره را تامین میکردیم. به لطف خدا مرز را کیلومتر به کیلومتر پاکسازی کرده و برای هر قسمت نیرو با سازمان گردان گذاشتیم. سرانجام در گوشه شلمچه و جاده آسفالته بصره خرمشهر جنگ سختی رخ داد. جنگ نفر به تانک صورت گرفت. نیروهای ما با آرپیچی و نارنجک، تانکهای دشمن را میزدند. لشکر ما تا ساعت ۹ صبح دوم خرداد ۲۰۰ شهید روی دژ مرزی و جاده خرمشهر به بصره تقدیم اسلام و کشور کرد. جنگ بسیار سختی بود چرا که آن منطقه، گلوگاه واقعی ارتش بعث بود و ما در حال بستن این گلوگاه بودیم. وقتی راه نفس کشیدن دشمن را بستیم، نفس نیروهای بعثی در داخل خرمشهر به شماره افتاد. تمام تلاش دشمن صرف این شد که آن گلوگاه را باز کند. ۲۰ هزار نیروی دشمن در خرمشهر بودند و به همین خاطر ارتش بعث تحمل نمیکرد که ما گلوگاه کلیدی آنها را ببندیم. ما باید با تمام قدرت و توان خود این گلوگاه را میبستیم.
متن کامل گفتوگوی تفصیلی میزان با سردار قربانی
آتش سنگینی از داخل خاک عراق ریخته میشد. دیدبانهایی که روی دکلهای پتروشیمی عراق بودند نقطه به نقطه را میدیدند و میزدند. تانکهای دشمن با شلیک مستقیم توپهای خود «نفر» را هدف قرار میداد. با این حال ما در همان روز، دو تکه جاده بصره به خرمشهر با لودر و بولدوزر بریدیم و خطوط مرزیمان را در دو سوی جاده به هم وصل کردیم. سپس کنار دژ مرزی هر دو سمت جاده را خاکریز بلندی زدیم و تا فاصله ۴۰۰ - ۵۰۰ متری پوشاندیم و آن موقع بود که لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) از ۵۰۰ متری جاده به سمت شهر خین آمد و پدافند را انجام داد و ما دستمان را در دست بچههای این لشکر گذاشتیم. بنا شد که برادران ارتش هم سمت راست ما را تا ۳۰ - ۴۰ کیلومتر پدافند کنند. ما هم تقریباً خودمان را از خط پدافندی قبل به ۵ کیلومتری گلوگاه دشمن رساندیم. در عرض ۷۲ ساعت ما ۴۰۰ شهید دادیم. صبح دوم خرداد، من به عنوان فرمانده لشکر، نزدیک به ۵۰۰ متر بین خونها و پیکرهای شهدا و مجروحین و آتش سنگین دشمن سینهخیز حرکت کردم تا به جاده بصره خرمشهر و دژ مرز برسم و تدبیر کنم چه کاری باید انجام دهیم. نزدیک به ۴۵ نفر از این ۴۰۰ شهید متعلق به شهرهای اردستان و زواره اصفهان بودند. اینها واقعا مردانه جنگیدند و به نظر من شاهراه اصلی آزادسازی خرمشهر در همین قسمتی بود که لشکر ۲۵ کربلا و تیپ ۵۵ هوابرد عمل کردند. این لشکر و تیپ با حمایت نیروی هوایی و هوانیروز قهرمان با گرفتن گلوگاه دشمن باعث شدند که نفس ارتش بعث در خرمشهر قطع شود. ما گلوی ارتش بعث عراق را گرفته بودیم که باعث شد دست و پای دشمن در خرمشهر از کار بیفتد و قطع شود و پای او به خرمشهر نرسد. ما در شلمچه، رَجَز تنگه احد را برای رزمندهها میخواندیم که اگر گلوگاه شلمچه سقوط کند خرمشهر آزاد نخواهد شد. دشمن ۵۰۰ تانک را ردیف کرده بود. حتی تا بصره تانکهای دشمن روی جاده ایستاده بودند که راه بازشود تا به سمت خرمشهر حرکت کنند. این تانکها با سرعت ۶۰ کیلومتر میتوانستند ظرف ۲ ساعت به خرمشهر برسند، اما زهی خیال باطل. خداوند شجاعتی به شهدا و رزمندگان ما عطا فرمود که حتی یک وجب از مرز ایران را در این عملیات نگذاشتیم دشمن تصرف کند و همین مقاومت باعث شد در خرمشهر ۱۹ هزار نفر از نیروهای دشمن، فریاد «الموت الصدام» و «دخیل یا خمینی» سر بدهند و تسلیم شوند. درود به روح شهدا و شجاعت رزمندگان ارتش، سپاه، بسیج و جهاد سازندگی.