روستای چم مهر شاید جایی دیگر

19:56 - 23 فروردين 1398
کد خبر: ۵۰۹۲۴۱
سیل به غیر از پلدختر به روستا‌های لرستان هم رحم نکرد یکی از این روستا‌ها چم مهر است روستایی که حدود ۲ هزار نفر جمعیت دارد و این روز‌ها اهالی با خانه‌هایی پر از گل و لای و زندگی‌هایی زیر آب رفته رو به رو هستند.

به گزارش خبرنگار اعزامی میزان به مناطق سیل زده لرستان صبح روز ۲۳ فرودین ماه است یعنی حدود ۱۲ روز پس از حادثه سیل است تیم‌های جهادی کم کم در حال آماده شدن برای آغاز روزی پرکار است.

اینجا روستای چم مهر است روستایی که این روز‌ها تنها راه ارتباطی اش رودخانه‌ای است که زندگی اهالی روستا را تغییر داده است. قایق‌های موتوری مسافران را از این طرف رودخانه به آن طرف رودخانه منتقل می‌کنند.

فاصله چند دقیقه‌ای را با قایق موتوری به آن طرف رودخانه می‌رویم.

خانه‌هایی که در حاشیه رودخانه قرار داشتند به طور کامل تخریب شده اند. هنوز آثار سیل بر درو دیوار خانه‌های بازمانده به چشم می‌خورد. هر کجا که سر برگردانی آثار تخریب سیل ویرانگر را می‌بینیم. سیلی که روستایی را با خود برد.

پیرمردی سوار بر تراکتور از راه می‌رسد کلاه سیاه رنگ روی سر دارد و تمام لباس هایش گل آلود است.

در مقابل خانه‌ای که تخریب شده توقف می‌کند. او صاحب این خانه است. دستم را می‌گیرد و با خود به داخل خانه اش می‌برد.

با دست دیوار را نشان می‌دهد و می‌گوید آب تا سقف بالا آمده بود. وقتی سیل آمد فقط فرصت پیدا کردیم فرار کنیم و خود را به ارتفاعات روستا برسانیم یک روز بعد بود که آب فروکش کرد و وقتی به روستا آمدیم با صحنه‌ای وحشتناک روبرو شدیم. تمام خانه‌های مان در گل فرو رفته بود.

پیرمرد ادامه می‌دهد: تمام وسایل خانه ما در گل فرو رفته است، اما خدا را شکر همینکه می‌بینم برای هیچ کدام از اعضای خانواده ام اتفاقی نیفتاده و جانشان سالم است خوشحالم.

کمی آن طرف‌تر از خانه پیرمرد یک گروه پزشکی در حال نزدیک شدن به ما هستند. به سراغ آن‌ها می‌روند و از مرد جوانی که جلوتر از همه است از فعالیت هایشان در منطقه می‌پرسم می‌گوید برای رسیدگی به امور درمانی اهالی به اینجا آمده ایم. بیشتر فعالیت‌های ما مربوط به تامین داروی اهالی روستا است و اگر خدای نکرده بیماری داشته باشند آن‌ها را ویزیت می‌کنیم.

او ادامه می‌دهد: منطقه چمهر از قدیم کانون بیماری سالک بوده است از آنجایی که بعد از سیل شیوع این بیماری بیشتر می‌شود بیشترین تلاش خود را برای جلوگیری از ابتلای مردم به این بیماری به کار می‌بندیم. البته مردم اگر به این موضوع توجه داشته باشند که حشره سالک شب پرواز است شب‌ها بیرون از چادر و در فضای باز استراحت نکنند کمتر در معرض گزش این حشره قرار می‌گیرند.

صحبت هایم که  با مرد جوان تمام می‌شود به راهم ادامه میدهم تا دیگر مناطق روستا را ببینم. مرد میانسالی روی یک تخته سنگ نشسته و به رودخانه زل زده است می‌گوید چند نسل ما در این روستا زندگی کرده‌اند، اما حالا دیگر اینجا جای زندگی نیست.

مرد می‌گوید ما همه کشاورز و دامدار هستیم. بارش که زیاد شد خوشحال بودیم که سالی خوب در کشاورزی خواهیم داشت، اما این سیل همه چیزمان را از بین برد.

از خانه که پشت سر ماست صدای چند نفر به گوش می‌رسد وارد حیاط گل آلود خانه که می‌شوم چند طلبه جوان را می‌بینم که در حال تخلیه گل‌های داخل اتاق به بیرون هستند. یکی از طلبه‌ها می‌گوید از تهران آمده ایم و قرار است تا چند روز دیگر هم این جا بمانیم. وقتی مقام معظم رهبری فرمودند: به کمک سیل زده‌ها بیایین وقت را تلف نکردیم و آمدیم. مردم اینجا بیشتر از هر چیز به کمک‌های نقدی احتیاج دارند.

پس از سیل برای استقرار اهالی روستا سه کمپ در نزدیکی روستا ایجاد کرده اند. کمی آنطرفتر درست در دامنه کوه. ده دقیقه مسیر مالرو را طی کردیم تا به یکی از کمپ‌ها رسیدیم.

سیل چم مهر را تخریب کرد، اما هنوز زندگی در کمپ‌ها جریان دارد. هنوز مردم برای ادامه زندگی امیدوار هستند. این موضوع را می‌توان از تلاشی که برای بیرون آوردن اسباب و اثاثیه خود که زیر گل مدفون شده اند تلاش می‌کنند، کودکانی که مشغول بازی هستند، زنانی که سرگرم پختن غذا هستند.

پیرزنی در ورودی چادر نشسته. با لهجه شیرین لری خوشامد می‌گوید. کنارش می‌نشینم. دست و پا شکسته متوجه صحبت هایش می‌شوم. دختر جوانی به ما نزدیک می‌شود و می‌گوید. مادربزرگم است.۸۰ سال سن دارد. برای شما از قدیم اینجا می‌گوید. می‌گوید سیل بی سابقه بوده و قبلا حتی یک بار هم اتفاق نیافتاده است.

پیرزن دست‌های پینه بسته اش را به سمت آسمان می‌گیرد و با همان لهجه شیرینش می‌گوید:خدایا این بچه هایم را که این روز‌ها برای کمک آمده اند حفظ کن. منظور پیرزن بچه‌های جهادی بود.

وقتی مشغول صحبت با پیرزن بودم چشمم دو پسر نوجوان افتاد که به من و پیرزن زل زده بودند.از پیرزن خداحافظی کردم و به طرف آن‌ها رفتم. نامشان رضا و علی رضا است. علی رضا خوش صحبت‌تر است. می‌گوید:سیل که روستا را گرفت فرار کردیم و به بلندی‌ها رفتیم. هیچ راه فراری نداشتیم و منتظر بودیم تا کمک از راه برسد. سیزدهم فروردین ماه بود که اول هلی کوپتر‌های ارتش برایمان غذا و پتو و اقلام دیگر آوردند.

علی رضا دلش برای خانه شان تنگ شده. با دست آن پایین کنار رودخانه را نشان می‌دهد و با صدای بغض آلودی می‌گوید:عمو دلم برای خانه و مدرسه مان تنگ شده. سیل مدرسه مان را با خود برد و، چون مدرسه نداریم غصه می‌خورم. اما پدرم گفته بعد از هر سختی آسانی است و نباید در مقابل مشکلات کم بیاوریم. ما با کمک مردم دوباره چم‌مهر را می‌سازیم.

گزارش از جعفر پاکزاد



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *