دغدغهام در «کوه» پایبندی آدمها به خرافه بود/ میخواستم اثرم بدون مرز باشد
ریحانه مولوی نویسنده داستان بلند «کوه» است. وی در گفتگو با خبرنگار گروه فرهنگی درباره ویژگیهای این اثر و نوع نگرش انسانها به مسائل موجود توضیحاتی خواندنی ارائه کرده است.
میزان-چطور شد «کوه» را نوشتید؟
ایده اولیهاش خاطرات شخصی بود که باعث شد تا تصمیم بگیرم به صورت داستان بلند کتابم را کار کنم.
میزان-هدفتان از نگارش این داستان چه بود؟
دغدغهام در «کوه» بیشتر مسائل فرهنگی بود و میخواستم به یکسری موارد که به صورت خرافه در جامعه رایج است، بپردازم. من میخواستم نشان دهم که مسائل فرهنگی چقدر بین مردم جای دارد و چقدر میتواند روی زندگی افراد تاثیرگذار باشد یا تا چه اندازه میتوان با آن مقابله کرد.
شاید بتوان این داستان را تحت تاثیر زندگی شخصیام هم دانست که با اختصاص بخشی از آن در قالب داستان اطرافیان را نسبت به آن آگاه کردهام.
میزان-چرا حرفهایتان را در قالب داستان مطرح کردید؟
گفتن برخی از مطالب، گاه شعار و کلیشه است، اما وقتی به شکل داستان بیان شود، برای اطرافیان قابل قبولتر است.
میزان-مضمون این کتاب چیست؟
داستان «کوه»، داستان زنی است که در خلال سفری یکهفتهای با همسر و فرزندش به شهری دور، شاهد دو مرگ متفاوت میشود که یکی پدر همسرش است که با سابقۀ بیماری چند ماههاش ذرهذره به مرگ نزدیک میشود، و دیگری پیرمردی روستایی به نام «بابامراد» که تصادفاً و به خاطر خرابی ماشین در راه بازگشت به شهرشان مهمان او میشوند و مرگی عارفانه دارد.
در حقیقت داستان این کتاب درباره مرگ دو پیرمرد است که در یکی پر از خرافات و در دیگری سادگی و بیآلایشی است. در زندگی پیرمرد اول درگیری انسان با مسائل روزمره و مراسم دست و پاگیر را شاهد هستیم و با باورهایی که هیچ مرجعیتی ندارند و خودمان ساختهایم و در زندگی پیرمرد دوم میبینیم همه قید و بندها باز شده است.
میزان-آیا در این کتاب به جغرافیا یا نگرش و فرهنگ منطقهای هم اشاره شده؟
برخی از دوستانم که زبان خراسانی میفهمند متوجه شدهاند که در این کتاب تاحدی از گویش شمال خراسان استفاده شده است. برای مثال عبارت «کچو» کرمانجی است که مربوط به شمال خراسان میشود. البته من نخواستم داستانم درگیر جغرافیا و مکان خاصی شود بلکه میخواستم اثرم بدون مرز باشد.
همان چیزهایی که در خلال فوت پیرمرد اول رخ میدهد، در اماکن مختلف مشترک است و نمیتوان آن را محدود به شهر خاصی کرد و مردم هم نمیدانند که بیریشه است یا ریشه دارد.
در «کوه» نمیخواستم لزوما به این نکته اشاره کنم که فلان نوع نگرش مخصوص به کدام منطقه است بلکه منظورم پایبندی به چیزهایی است که اساس مشخصی ندارد. من به تفاوت دو شهر و دو زبان اعتقاد ندارم بلکه تمایز دو دیدگاه معتقد هستم.
میزان-عنوان کتاب چطور انتخاب شد؟
در داستان به پیرمرد عارف مسلکی اشاره میشود که در گفتگو با راوی، وی را به کوه تشبیه میکند و توضیح میدهد که چرا باید همچون کوه باشد. من از این گپ و گفت: برای انتخاب عنوان استفاده کردم.
میزان-نگارش این کتاب چقدر طول کشید؟
از زمان شروع نگارش تا ارائه به ناشر چیزی حدود یکسال زمان برد.
میزان-تاکنون مخاطب چه بازخوردی نسبت به این کتاب داشته؟
از آنجا که کتاب پخش خوبی نداشت، از بازخورد چندان زیادی هم برخوردار نبود. ابرار انتشارات کوچکی است و از آنجا که هزینه برگزاری جلسات نقد با ناشر است نتوانست نشستهایی از این دست را برگزار کند. به همین دلیل وقتی کتابی نقد نشود انتشار آن بازخورد چندانی ندارد اگرچه من در چند سایت اینترنتی مطالبی را درباره این کتاب ارائه کردم.
کسانی که کتاب را خواندند، بر این باور بودند که کتاب دو پاره است، قسمت اول، کند پیش میرود و شاید درگیری با مسائل ریز خانوادگی باعث بیحوصلگی مخاطب شود، اما قسمت دوم کتاب برای همه مخاطبان دوستداشتنی است و اکثر مخاطبان از نثر، زبان، داستان راضی بودند.