هر روز یا هر موقع خبر مرگم را شنیدید، احساس خوشحالی کنید
گروه سیاسی ؛ شهید سید حمید محمودی در سال ۱۳۴۲ در یکی از روستاهای ساری متولد شد و در ۲۵ آبان ۱۳۶۲ در جبهههای سردشت به شهادت رسید.
متن وصیتنامه این شهید بزرگوار به شرح زیر است.
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب، امام امت، خمینی بت شکن و سلام بر شهدای کلگون کفن ایران که با فداکاری، جان خودشان را به قرآن و اسلام هدیه کردند.
اینجانب، سرباز وظیفه سید حمید محمودی مستقر در جبههی غرب کشور میباشم. این بار که به مرخصی آمدم برحسب وظیفه احساس کردم که انسان باید در زندگی وصی خود را معین نماید. وصیت سفارشی است که انسان روی کاغذ میآورد و کمی درد دل میکند. من هم مثل دیگران میخواهم وصیت نامهی خود را بنویسم؛ نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه میخواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیهی کوچکی به اسلام تقدیم کنم، تا حدی جبران گناه شود و حق مظلوم را بگیرد و جان خودش را فدا کند یا مال خودش را برای اسلام عزیز ایثار کند.
سفارشات این حقیر این است که هر روز یا هر موقع خبر مرگم را شنیدید، احساس خوشحالی کنید و آن روز را جشن بگیرید و شیرینی پخش کنید تا نشان داده نشود که برای من عزادارید بلکه باید خوشحال شوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید هر وقت میخواهید گریه کنید به یاد رهبر ما حسین ابن علی (علیه السلام) بیفتید و گریه کنید و به یاد علی اکبر و علی اصغر بیفتید و گریه کنید و برای آن کس گریه کنید که گریه دارد و لباس سیاه نپوشید و همیشه خوشحال و خندان باشید.
خدمت پدر و مادر عزیزم، سلام. امیدوارم حال شما خوب و خوش باشید و هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. پدر جان، اگر خودم را در مقابل دشمن ستم کار برای اسلام عزیز فدا کردم، باعث افتخار شما هست، ناارحت نشوید. این راهی است که حسینیان انتخاب کردند و رفتند و ما هم باید برویم. انتظار نیست که با شنیدن خبر مرگ من ناراحت شوید.
خدمت مادران، همهی مادران یکایک سلام عرض میکنم. پس از سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند خواهان و خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. میخاهم وقتی شنیدید من شهید شدم، ناراحت نشوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید و لباس سیاه نپوشید که مرگ من الهی بود که خداوند مهربان مرا پذیرفت و قبول کرد تا بتوانم لیاقت آن را داشته باشم که جان بی ارزش را فدای اسلام گرامی بسازم.
بله توای مادرم میدانم که با زحمت مرا بزرگ کردی. شبها نخوابیدی. در خانههای مردم کار کردی و مرا بزرگ کردی، اما من فرزند خوبی نبودم در مقابل زحمات تو.
مادر، حتی به یادم هست که جامهی کهنه بر تن داشتی و پر از وصله، اما همه به خاطر من بود. چه کنم مادر، چارهای نیست، شاید امید داشته باشی مرا داماد کنی. چه دامادی بهتر از این، اما فرصت نیست که شما باشید و در جشن عروسی ما. مادر جان، زحماتی که تو برایم کشیدی به هیچ عنوان جبران شدنی نیست. اما باید صبر داشته باشی و در نمازهایت دعا کن که خداوند گناه مرا ببخشد. مادر جان، حمید هیچ وقت محبت و زحمت تو را فراموش نخواهد کرد. حتی در لحظهی آخر مرگ هم به یاد زحمت و محبت تو هست. مادر کلمهای است که هیچ چیز نمیتواند جای آن را پر کند یا جای محبت و رنج مادر را، آن هم مادری مثل شما که آن قدر زحمت و رنج کشیدهای بگیرد؛ که اگر بخواهم {رنج تو را} به روی کاغذ بیاورم شاید ۱۰۰ برگ هم بیشتر شود. امید است که در زندگی موفق باشید و اشتباهی که از من دیدید باز با محبت مادریت مرا ببخشی و با بزرگیت مرا عفو کنی. خدمت برادران یکایک سلام عرض میکنم. ضمن سلام ناقابل، سلامتی شما را از خداوند خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. از شنیدن مرگ برادر حقیرتان، سرباز وظیفه سید حمید محمودی، غم و اندوه در خودتان راه ندهید. برادرها میدانید که ما در نزد خدا مسئولیم، همچنان که حضرت ابراهیم برای قربانی، فرزند جوانش را برای ادای وظیفه در را در راه اسلام و قرآن قربانی کنیم. هیچ انتظار ندارم که گریه کنید. لب شما خندان باشد، چون ما هشت برادریم یکی باید در راه خدا برود. باز چند تا میمانیم هیچ مسئلهای نیست و باید خوشحال شوید و دلم میخواهد زیاد تکیه به کلمه شهید نکنید، چون من لیاقت نام شهید را ندارم، چون انسانی که در زندگی اشتباه میکند و وارد گناه میشود و من هم یکی از آن انسانها هستم{ لیاقت نام شهید را ندارم}؛ و از خداوند بخواهید که گناهان مرا ببخشد و این جان ناقابل را قبول کند و من به تک تک شما برادران میگویم که حمید، برادری خوب برایتان نبود و لیاقت شما را نداشت و میخواهم هر اشتباه و خطایی که از من دیدید به بزرگی خودتان عفو کنید و این حقیر را ببخشد و از همین جا با شما خداحافظی میکنم و شما برادران را به خدای بزرگ میسپارم.
خدمت خواهران گرامی سلام عرض میکنم. پس از عرض سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. از شما میخواهم که بعد از مرگ من گریه و زاری نکنید. لباس سیاه نپوشید. همیشه خوشحال باشید و دعا کنید امام را و همیشه یار و یاور امام باشید. موفقیت شما را از خداوند خواستارم. اما خواهرم زینب، نباید ناراحت شوید. باید خوشحال شوید. اگر با هم بودیم و تو را زدم و یا از من خطایی دیدید، خواهرجان، مرا ببخشید. اشتباه کردم و باید مرا عفو کنید. نباید گریه کنید، بلکه باید مادر را دلالت کنید تا گریه نکند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
مزارم را در بالا معلم کلا قرار دهید، کنار شهید پاسدار احمدی، از دوستان. مرا ببخشید اگر دوست خوبی نبودم و روزهای جمعه بیایید سر مزارم و مرا تنها نگذارید که حمید روزهای جمعه چشم به راه دوستان خود میباشد. خدایا از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا.
سید حمید محمودی ۱۸ شهریور ۱۳۶۲