زمستان رو به پایان است، اما باران نیامد/گره کور در پرونده دختری که در میدان خراسان ربوده شد
به گزارش خبرنگار گروه جامعه صبح روز دوم بهمن ماه بود که زنگ خانه خان محمدیها به صدا در آمد. مادر خانواده چادرش را روی سرش انداخت و در را باز کرد. زنی میانسال با لبخندی که روی لبانش بود سلامی گرم کرد و گفت:من از یک موسسه خیریه آمده ام و قصد دارم به شما کمک کنم.
«من گفتم احتیاجی به کمک نداریم، خدا را شکر شوهرم سالم است و دستمان به دهانمان میرسد.» اینها را مادر لیلا میگوید و با چشمانی پراز اشک ادامه میدهد. بعد از ظهر روز شنبه ششم بهمن ماه بود خانمی که خودش را فردی خیر معرفی کرده بود دوباره به مقابل خانه امان آمد. این بار به من گفت: قصد دارد که برای فرزندانم لباس بخرد. چند باری از رفتن با او و همراهی کردنش امتناع کردم، اما او آنقدر اصرار کرد که سرانجام راضی شدم.
مارد باران میگوید:از محله امان سوار تاکسی شدیم و به میدان خراسان رفتیم. زن برای اینکه اعتماد مرا جلب کند برای باران از دستفروشها مقداری وسایل خریداری کرد. وقتی به مقابل یک مغازه مانتو فروشی رسیدیم زنی که خودش را خیر معرفی کرده بود گفت: بیا برای تو هم مانتویی بخرم. چند روز دیگر عید است و خوب نیست که مانتو نداشته باشی. من که یک درصد هم فکر نمیکردم این زن چه فکر شیطانی در سرش دارد مانتویی را انتخاب کردم و برای اینکه ببنیم سایزم است یا نه برای چند لحظه باران را به دست آن زن سپردم وداخل اتاق پرو رفتم. اما بعد از پوشیدن مانتو وقتی از اتاق پرو آمدم بیرون نه از آن زن خبری بود و نه از دخترم باران.
روزهای چشم انتظاری
حالا بیشتر از یک هفته است که باران ناپدید شده و هیچ کس از سرنوشت او خبر ندارد. این روزها هر دقیقه برای خانواده باران به اندازه یک عمر میگذرد. مادر باران میگوید:قبول دارم، اشتباه کردم. نباید اعتماد میکردم، اما این پیشمانی چه سودی دارد. هر طرف از خانه را که نگاه میکنم جای خالی باران را احساس میکنم، گاهی اوقات صدایش را در گوشم میشنوم. شبها تا چشم روی هم میگذارم تصویر چهره دخترم در مقابل چشمانم ظاهر میشود.
اما این روزها حال و روز پدر باران هم آنچنان تعریفی ندارد. مردی که در این چند روز به اندازه یک عمر پیر شده است. وقتی با او صحبت میکنیم میگوید:غروب بود که درجریان ماجرای ناپدید شدن دخترم قرار گرفتم. از شنیدن این خبر آنقدر شوکه شدم که با مشت به دهانم کوبیدم. شدت ضربه به حدی بود که دندانهای پایینی ام شکست.
او ادامه میدهد:از همان روز اول ماجرا را به پلیس گزارش دادیم و درخواست کمک کردیم. با کمک دوستان و آشنایان و اقوام هرکجایی را که به ذهنمان میرسید جست و جو کردیم. اما انگار دخترم باران یک قطره آب شده و به داخل زمین رفته است. عکس هایش را منتشر کردیم و روی در و دیوار شهر چسپاندیم. شاید کسی خبری از دخترمان بدهد.
پدر باران میگوید:در این مدت افراد زیادی تماس گرفته اند و همه به ما دلداری دادند. اما یک بار مردی با من تماس گرفت و گفت: از دخترم خبر دارد.
او گفت: هفت میلیون تومان بده تادخترت را برگردانم. به او گفتم خوراکی برای دخترم بخر و به دستش بده. بعد از او عکس بگیرو برایم ارسال کن. تا این جمله را گفتم ان مرد قطع کرد. ماجرا را برای پلیس بازگو کردم و طبق آخرین خبری که دارم مأموران این مرد مزاحم را هم دستگیر کرده اند.
تحقیقات ادامه دارد
هنوز خبری از باران نیست و آخرین اطلاعاتی که به دست آمده فیلم دوربین مداربسته مغازهای که دخترک توسط زن شیاد در آنجا ربوده شد. با این حال کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ با توجه به حساسیت موضوع تحقیقات گستردهای را در این زمینه آغاز کرده اند.