وقتی کلید اسرار در چاه خلا می افتد

16:00 - 13 بهمن 1397
کد خبر: ۴۹۰۸۲۶
ژانر فیلم هم مانند فیلمنامه­ اش چند پاره است. حمال طلا با یک مقدمه اکشن شروع می­شود، با کمدی گروتسک ادامه پیدا کرده و در پایان با یک ملودرام آبکی نیمه­ کاره رها می­ شود.

لیست بلندبالای اشکالات حمال طلا از همان قدم اول یعنی انتخاب سوژه شروع می ­شود. نویسندگان فیلمنامه حمال طلا سوژه جدیدی به نام غالکاری را کشف کرده و سپس تلاش کرده­ اند این کشف تاریخی خود را در قالب یک فیلم به خورد مخاطب دهند در حالیکه قدم اول تولد یک فیلمنامه موقعیت دراماتیک است نه سوژه ­ای که تا به حال کسی چیزی از آن نشنیده است.

غالکاری شغلی عجیب است. غالکاران چندصد کیلو وسایل به کار گرفته شده در کارگاه ­های طلاسازی را در کوره­ های بزرگ، آتش زده و می­ سوزانند تا در نهایت چند صد گرم ذرات طلای چسبیده به این چند صد کیلو وسیله را استخراج کنند.

غالکاری در نگاه اول کارکرد تماتیکی دارد ولی این کارکرد تماتیک تا زمانی که بر روی یک فیلمنامه خوب و موقعیتی دراماتیک سوار نشود،‌ به خودی خود هیچ ارزشی ندارد.

باز هم مانند همیشه، فیلمنامه بزرگترین مشکل حمال طلاست، مشکلی که ظاهرا قرار است هیچگاه در سینمای ایران حل نشود. نگارنده این سطور انتظار ندارد که تمام سی و اندی فیلم جشنواره فجر از فیلمنامه خوبی برخوردار باشند ولی این انتظار که فیلم­ های راه یافته به بزرگترین رویداد سینمایی کشور از فیلمنامه­ ای با حداقل استانداردها برخوردار باشند، انتظار بیجایی نیست. فیلم­ های جشنواره فجر از فیلتری به نام هیئت انتخاب عبور می­ کنند که اعضای آن معمولا از باسابقه ­های این حرفه هستند و حتما می­ دانند که یک فیلمنامه با حداقل استانداردها، چه فیلمنامه­ ای است. حضور فیلمنامه ­هایی همچون حمال طلا در جشنواره فجر این علامت سوال را در ذهن مخاطب حرفه­ای سینما ایجاد می­ کند که پس وظیفه هیئت انتخاب دقیقا چیست؟

وقتی کلید اسرار در چاه خلا می افتد

فیلمنامه حمال طلا یک فیلمنامه چند پاره است. نویسندگان این قصه فهم درستی از نقطه عطف در فیلمنامه ندارند. نقطه عطف قرار است مسیر حرکت قصه را تغییر داده و درام بیشتری را به قصه اضافه کند ولی نقاط عطف فیلمنامه حمال طلا در عمل قصه قبلی را پایان داده و قصه جدیدی را آغاز می­ کنند.

 این فیلم سه قصه مجزا دارد که نیمه کاره شروع می­ شوند و نیمه­ کاره نیز به پایان می ­رسند.مخاطب تا پایان هم متوجه نمی­ شود که قصه قبلی به کجا رسید و مثلا تکلیف گردنبند الماس چه شد؟ نویسندگان فیلمنامه برای پیش بردن قصه خود به هر وصله ناجوری آویزان می­ شوند حتی اگر این وصله ناجور گردنبند الماسی باشد که سال ۳۲ در چاه مستراح یک کارگاه طلاسازی افتاده باشد و هفتاد سال بعد دستمایه حرکت دو کاراکتر احمق ­شود. فیلمنامه با یک بحران تکراری و دم دستی مثل دزدیده شدن مال یک آدم بدبخت شروع شده و با پول نزول کردن مالباخته و پرداخت بدهیش حل می ­شود ولی نویسندگان حاضر نیستند کم­ مایه بودن طرح اولیه خود را بپذیرند و با پشتکاری مثال زدنی قصه­ های دیگری را آغاز کرده و نیمه­ کاره رها می­ کنند.  

بیشتر بخوانید:

هیچ گاه چشمداتی به سیمرغ بلورین جشنواره نداشته ام

پایان­ بندی  این فیلم  می ­تواند جایزه بدترین پایان­ بندی جشنواره را به خود اختصاص دهد. پایان بندی حمال طلا مثل یک ساطور بر بدنه قصه فرود آمده و فقط آن را تمام می­ کند.

قرار دادن چنین پایان­ بندی برای این قصه، این شبهه را در ذهن مخاطب تقویت می ­کند که کاراکترها و قصه روی دست نویسندگانش باد کرده بودند و آنها برای خلاص شدن از دست آنها، اولین و دم دستی ­ترین مشکل­ گشایی را انتخاب می­ کنند که نمونه آن تنها شاید در سریال کلید اسرار یا آثار استاد ایرج ملکی یافت می­ شود؛ تصادف، دروبین زاویه بالا و در نهایت چرک کف دستی که به فاضلاب دیگری می­ریزد تا قصه دیگری آغاز شود. پایانی سمبلیک که با سرنوشت کاراکترهایش کاری ندارد و تلاش می­ کند پیام عمیق خود را در چشم و گوش و حلق و بینی مخاطب فرو کند.

 حمال طلا دارای ویژگی منحصر به فردی است که آن را از تمام آثار جشنواره سی و هفتم و شاید تمام آثار سی و هفت دوره جشنواره، متمایز می ­کند. سایر فیلم­های جشنواره شاید ضعیف باشند ولی حداقل مخاطب می ­تواند در طول نمایش فیلم، پاپ­کورن بخورد و در گوش بغل دستیش پچ پچ کند ولی به مدد خلاقیت مثال زدنی کارگردان و نویسندگان حمال طلا، امکان این تفریح کم خرج نیز از مخاطب سلب شده است زیرا هر لحظه امکان دارد از دیدن استخری پر از کثافت و مدفوع انسانی که کاراکترها در آن دست و پا می­زند روی تماشاچی صندلی جلویی بالا بیاورد. سازنده حمال طلا احتمالا  جز آن دسته از فیلمسازانی است که برای دیده شدن فیلمش دست به هر کاری می­زند و به هر قیمتی حاضر است در فیلمش تفاوت ایجاد کند حتی اگر این تفاوت نمایش طولانی صحنه ­هایی باشد که کثافت و کود انسانی با جزییات بر پرده چند متری سینما نقش می ­بندد. احتمالا تنها افتخاری که از حمال طلا برای کارگردانش به جا خواهد ماند افتخار اولین کارگردانی باشد که درگیری دو مرد در یک استخر پر از کثافت انسانی را در سینما به تصویر کشیده است.

ژانر فیلم هم مانند فیلمنامه­ اش چند پاره است. حمال طلا با یک مقدمه اکشن شروع می­شود، با کمدی گروتسک ادامه پیدا کرده و در پایان با یک ملودرام آبکی نیمه­ کاره رها می­ شود.

شخصیت­ های از ابتدا تا انتها برای مخاطب گنگ و نامفهوم باقی می ­مانند. در مورد دو شخصیت اصلی قصه یعنی رضا و لویی به جز اسم و حرفه و جنسیت آنها که در تصویر کاملا مشخص است چیز دیگری نصیب مخاطب نمی­ شود. مخاطب نمی ­داند این دو آواره از کجا آمده ­اند، کجا بزرگ شده ­اند، در این خرابه خارج از شهر چه می­ کنند، چرا انقدر احمقند که برای بیرون کشیدن گردنبندی که ۷۰ سال پیش در چاه خلای یک کارگاه طلا فروشی افتاده، حاضرند ۶۰ میلیون تومان پول بی­زبان را دور بریزند. رضا در سکانس ابتدایی، یک کاسب کارکشته و هفت خط معرفی می­ شود ولی در نیمه داستان مانند یک احمق خام حرف­ های لویی احمق­تر از خودش می­ شود. لویی گویی از زیر بته به عمل آمده و تنها وظیفه اش این است که ترک موتور رضا سوار شود و هرچه او می ­گوید اطاعت کند و مشخص نیست این فرمانبرداری لویی از رضا به خاطر چیست و چرا در طول قصه یک بار هم به رضا اعتراضی نمی­ کند و مثل جوجه اردک زشت هرجا که می ­رود دنبالش می ­آید. در مورد اختلاف رضا با همسرش چند جمله بیشتر گفته نمی­ شود. دلیل علاقه ژاله به آس و پاسی مثل رضا، بیان نمی­ شود. نویسندگان حتی به خود این زحمت را نمی­دهند که به مخاطب توضیح ­دهند که چرا رضا در پایان قصه و پیش از آنکه بگریزد سکه­ های ژاله را پس می ­دهد و در حق او مردانگی می­ کند.

وقتی کلید اسرار در چاه خلا می افتد

کارگردانی کمی از فیلمنامه ضعیفش جلوتر است. تورج اصلانی یک فیلمبردار چیره دست است ولی ظاهرا هنوز به صندلی کارگردان عادت نکرده زیرا تقریبا در تمام صحنه­­ های فیلم تلاش کرده قدرتش در گرفتن پلان­ های طولانی را به رخ تماشاچی بکشد و بگوید که تصویربرداری تواناست. پلان­ های بلند اصلانی ریتم فیلم را کش­دار و خسته کننده کرده ­است و تماشاچی نمی­ تواند از تصاویر و قاب­های خوب اصلا لذت ببرد.

اصلانی تلاش کرده برای فیلمش یک سبک بصری ثابت طراحی کند و تا پایان فیلم به آن وفادار بماند که شاید تنها نقطه قوت اثرش باشد. بازی­ ها باورپذیر و کنترل شده است. بازیگران و کارگردان توانسته­ اند به یک رابطه درست برسند هرچند که فیلمنامه ضعیف و کارگردانی متمرکز بر تصویر و قاب ­بازی، مانع دیده شدن بازی خوب بازیگران حمال طلا شده است.

تورج اصلانی فیلمبردار خوبی است و قاب­ های حمال طلا نیز این توانایی را اثبات می ­کند ولی کارگردانی چیزی بیش از تصویربرداری خوب است و تورج اصلانی در دومین تجربه کارگردانی خود به دکوپاژ، میزانسن، کنش و واکنش کاراکترهای فیلمش و طراحی صحنه توجه چندانی نکرده است.   

بیشتر بخوانید:

تیغ وترمه فیلمی که شباهت به کیومرث پور احمد ندارد

پالتو شتری یا لباس جدید پادشاه عریان

امیر حسین منصوری - منتقد سینما

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *