چطورخوش بگذرانم وقتی بچه های مسلمان در سیاه چال هستند
با آن تابستانهای گرم نجف، حاضر نشد کولر هم بخرند. یک کولر توی حیاط بود برای جلسات عمومی شبانه که آن هم پوشال نداشت.
گروه فرهنگی ،با آن تابستانهای گرم نجف، حاضر نشد کولر هم بخرند. یک کولر توی حیاط بود برای جلسات عمومی شبانه که آن هم پوشال نداشت. پرهاش میچرخید و باد گرم را میزد توی صورتها. بزرگان نجف یک خانه هم در کوفه داشتند؛ اما آقا همان خانهی کوچک نجف را داشت و تمام.
با آن هوای گرم و خشک و با آن سن آقا، هرچه اصرار میکردند که تابستانها برود کوفه که خنکتر است، قبول نمیکرد. یک بار یکی از دوستانش کلی مقدمه چینی کرد و از مریضهایی که توی کوفه خوب شده بودند گفت و این که هوای نجف، زهری است که پادزهرش هوای کوفه است و… آقا یک لبخند تحویل داد که:
– من چطور بروم کوفه خوش بگذرانم وقتی بچههای مسلمان توی ایران گرفتار سیاهچالها و شکنجهها هستند؟
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *