اضافهگویی و لودگی بلای جان نمایش سلول/بازیگرانی که بداهه را با زیادهگویی اشتباه گرفتهاند
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، نمایش "سلول" به کارگردانی "محسن زرآبادی" هر شب ساعت هفت در تماشاخانه مهرگان روی صحنه رفته و مخاطبان نسبتاً پرتعدادی را به خود اختصاص داده است.
این نمایش با موضوعی اجتماعی به سرگذشت زندگی چندین زندانی می پردازد که هر کدام به دلیلی به زندان افتاده اند و به نوعی مخاطب را به یک شب از زندگی آنان که از قضا شب یلدا است روبرو می کند. در خلاصه داستان سلول آماده است: شاید هیچ کدوم از ما فکر نمیکنیم امکان داره به خاطر یه اشتباه باقی عمر مون رو پشت میله های زندان بگذرونیم. شاید دیگه فرصتی برای جبران نباشه. و تا زمانی که از سلول افکار پوسیده و خطرناک بیرون نیایم همیشه این خطر مارو تهدید میکنه. شاید تو این نمایش بخندین اما هدف ما فقط خندوندن نیست.
نمایش در همان دقایق ابتدایی ورود مخاطب به سالن با هیاهو و شور و هیجان یک مسابقه فوتبال داخل حیاط زندان آغاز می شود و به نوعی مخاطب را به صورت بصری با شخصیتها آشنا میکند. رفته رفته این هیجان ابتدایی کم شده و بار کمدی اثر قوت میگیرد.
روایت ابتدایی اثر بسیار منسجم پیش می رود و به نوعی مخاطب در ده دقیق ابتدایی اثر با بازیگران همراه میشود. تکیه کلام و جملات کمیک اثر باعث خنداندن مخاطب شده فضایی مفرح در راستای داستان ایجاد می کند اما مشکل از وقتی پیش میآید که بازیگران خودشان را فدای خنده مخاطب میکنند.
در زمان اجرای اثر واقع در اطلاعات نمایش آماده که این اثر در یک ساعت و بیست دقیقه خلاصه می شود اما در کمال تعجب این نمایش نزدیک به دو ساعت اجرا میشود و اگر بخواهیم دلیل آن را بدانیم به بداهه پردازی بیش از حد بازیگران ختم میشود.
بازیگران به طور مشخص شروع به بداهه پردازی کرده و در راستای خنده مخاطب هر کار می کنند تا بتوانند این خنده را بار دیگر تکرار کنند. متاسفانه این اتفاق تنها در قبال بازیگران آماتور رخ نداده و بازیگران حرفهای اثر همچون سیروس همتی نیز اسیر خنده مخاطب میشوند.
این بداهههای طولانی و گه گاه بی ربط به اثر آن قدر کش میآید که در میانههای راه مخاطب به کلی داستان را فراموش کرده و به دنبال خندیدن و تک چملات و یا حرکات خنده دار بازیگر است. همین عاملی شده تا نمایش به طرز چشمگیری با افزایش مدت زمان اجرایی همراه شود.
متاسفانه این حرکت مبتدیانه از سوی بازیگران تا جایی پیش می رود که در برخی صحنهها وقتی که اثر تلاش بر ایجاد و خلق لحظات دراماتیک و تعلیق میکند آن لحظه به طور کامل فدای اضافه گویی ها می شود. موسیقی غمناک تمام تلاشش برای کاتارسیس مخاطب را میکند اما مخاطب آنقدر بی دلیل خندیده که آن لحظه را باور نمیکند.
شخصیتهای نمایش تا حدی خود را به لودگی کاهش سطح میدهند که دیگر هیچ حرف جدی از زبان آنها قابل باور نیست. حال باید دید این مشکل اساسی در نبود مدیریت کارگردان است و یا اینکه کارگردان هم به این ماجرا واقف است.
در کل نمایش سلول متن نسبتاً قابل قبولی دارد که در یک کارگردانی کاملاً ساده و بدون برنامه ریزی خاص پیش می رود. متنی که شاید اگر کمی کوتاه و بدون اضافه گویی بود بهتر کار خود را به سرانجام می رساند. نمایش سلول با این شیوه اجرایی از آن دسته آثاری است که بسیار زود در ذهن مخاطبش به اتمام می رسد و هیچ تفکری را به همراه نمیآورد. زیرا تماشاگر آنقدر خندیده و روده بر شده که اگر چیزی هم در ذهنش مانده باشد تکه کلامهای کمدی اثر و نه محتوا و مفهوم آن است.