نژادپرستی معکوس در غرب؛ ایدهای توهمی با اهداف سیاسی
خبرگزاری میزان – نژادپرستی معکوس یا ضد سفید موضوعی است که در سالهای اخیر در کشورهای سفیدپوست و عمدتا استعمارگر غربی بسیار شنیده میشود و حتی مبنای شکایتهای حقوقی نیز قرار گرفته است.
این موضوع اکنون به دستاویزی برای حزبها و گروههای پوپولیست و راستگرا در کشورهای غربی تبدیل شده است، اما واقعیت چیست؟ برای درک بهتر این موضوع باید نژادپرستی را به درستی شناخت و ریشههای آن را مورد بررسی قرار داد.
نژادپرستی چیست؟
اگرچه نژادپرستی شامل احساس برتری نسبت به نژاد دیگر میشود، اما این فقط نوک کوه یخی عظیمی است که پیچیدگیهای موضوع تاریخی و نهادینه نژادپرستی را دنبال میکند.
از دیدگاه نهادی، نژادپرستی یک سیستم ریشهدار تاریخی از سلسلهمراتب قدرت مبتنی بر نژاد است که از سوی نهادها، جامعه و فرهنگ حمایت میشود و برای سود رساندن به سفیدپوستان ایجاد شده است.
تاثیر نژادپرستی بر گروههای به حاشیهرانده شده از طریق خشونت پلیس، شکاف ثروت نژادی، تجاوزات خرد، بردهداری و استعمار اعمال شده و قابل مشاهده است.
نژادپرستی براساس تعریف، نوعی پویایی قدرت است که از سوی افراد دارای موقعیت اقتدار تداوم مییابد؛ نژادپرستی ریشه در ظلم و ستم تاریخی علیه جوامع به حاشیهرانده شده مانند سیاهپوستان، بومیها و آسیاییها دارد.
دو نوع نژادپرستی فردی و سیستمی وجود دارد که برای تقویت و تداوم نژادپرستی در هم تنیده شدهاند.
نژادپرستی فردی زمانی است که فردی که در موقعیت ممتاز قرار دارد، بر اساس رنگ پوست خود، نسبت به فرد دیگری تعصب دارد و نژادپرستی سیستمی و ساختاری ریشه در نهادها، اقدامها و سیاستهایی دارد که به گروههای خاصی از مردم اجازه پیشرفت میدهد و در عین حال مانع از دسترسی افراد دیگر به منابع میشوند.
آیا نژادپرستی معکوس واقعیت دارد؟
اگر نژادپرستی معکوس یک موضوع باشد، به این معنی است که ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن همه گروههای نژادی دارای قدرت برابر، نهادی، اجتماعی و سیستمی هستند؛ این در حالی است که چنین جهانی وجود ندارد و این توهمی بیش نیست.
برای قرنها، سفیدپوستان بیشترین قدرت را در اختیار داشتند؛ آنها محدودیتهای گستردهای را بر افراد رنگینپوست تحمیل کردند؛ این محدودیتها طیف گستردهای از موضوعها را از موقعیتهای پستتر در محل گرفته تا تبعیض در مسکن و خشونت پلیس را شامل میشد که همچنان ادامه دارند.
تمایز میان تعصب با نژادپرستی موضوعی است که عامدانه از سوی طراحان افسانه نژادپرستی معکوس نادیده گرفته میشود؛ در حالی که تعصب یک سوگیری شخصی یا تبعیض علیه یک فرد براساس نژاد، قومیت یا دیگر عوامل است، نژادپرستی سیستم نهادینهای است که سرکوب گروههای نژادی خاص را با هدف تامین منافع سرکوب کنندهها در مقیاس بزرگ انجام میدهد؛ بنابراین نمیتوان تعصب علیه یک فرد سفیدپوست را با نژادپرستی علیه یک فرد سیاهپوست برابر دانست.
برای درک بهتر دروغ بودن نژادپرستی معکوس باید زمینه تاریخی پدید آمدن را بررسی کرد؛ این افسانه ریشه در تلاش برای مخفی کردن تاریخ استعمار، بردهداری، جداسازی اجباری و نژادپرستی نهادی دارد.
نژادپرستی معکوس عمدا این تاریخ خود و زخمهای ماندگار جوامع به حاشیهرانده شده را نادیده میگیرد و تلاش میکند تا خود را با طرح ادعای نژادپرستی معکوس تطهیر و توجیه کند.
نژادپرستی معکوس؛ افسانهای برای دستنخورده نگه داشتن شکنندگی سفیدپوستها
نژادپرستی معکوس ریشه در ستم تاریخی و سیستمی داشته و قصد دارد جای ظالم و مظلوم تاریخی را عوض کند.
طرفداران و حامیان ایده نژادپرستی معکوس تلاش میکنند با جا انداختن و بزرگنمایی این افسانه و توهم، ساختارهای قدرت موجود به نفع سفیدپوستان را تداوم بخشیده و امتیازها و نفوذ نامتناسب خود را به ضرر سیاهپوستان حفظ کنند و در عین حال، قربانیان تاریخی نژادپرستی را مقصر جلوه دهند.
نژادپرستی معکوس مفهومی است که از امتیاز و جهل تغذیه میکند و برای حفظ وضعیت موجود و تضعیف مبارزات جوامع به حاشیهرانده شده طراحی شده است.
شواهد غیرقابل انکاری وجود دارد که نشان میدهد که در طول تاریخ رنگین پوستان در نهادهای اجتماعی محروم بودهاند.
نژادپرستی معکوس ایدهای پر طرفدار در آمریکا است و مبنای شکایتهای حقوقی بهویژه از سوی سفیدپوستان در محلهای کار و موضوع استخدام قرار میگیرد؛ این در حالی است که فقط در یک نمونه از ۴۵ رئیسجمهور آمریکا فقط یک نفر رنگینپوست بوده است.
از حدود ۵ هزار موسسه مالی و بانک در آمریکا فقط ۳۲ بانک و موسسه مالی به رنگینپوستان تعلق دارد؛ در تاریخ ۲۳۲ سنای آمریکا فقط ۱۱ سناتور سیاهپوست وجود داشتهاند؛...
با در نظر داشتن این واقعیتها در آمریکا و روند روبهرشد بیگانههراسی و پوپولیسم در اروپا میتوان نژادپرستی معکوس را ایدهای توهمی با اهداف سیاسی توصیف کرد.
حامیان نژادپرستی معکوس چه کسانی هستند؟
ایده نژادپرستی معکوس عمدتا از سوی پوپولیستها راستگرا پذیرفته میشود؛ بازیگران سیاسی و جنبشهای راست افراطی در غرب برای جلب حمایت و جذب هواداران و اعضای جدید از این ایده بهصورت گسترده حمایت میکنند.
اکنون افراطگراها در کشورهای غربی تلاش دارند تا عبارت «جان سفیدپوستان مهم است» را به عوض «جان سیاهپوستان مهم است» جا بیندازند.
انتهای پیام/