دلنوشته عادل تبریزی در غم کارگردان بزرگ سینما/ مهرجویی و رسم رستگاری در سینمای ایران
خبرگزاری میزان - متن دلنوشته عادل تبریزی برای زندهیاد داریوش مهرجویی که در اختیار خبرگزاری میزان قرار گرفته، به شرح زیر است:
«شانزده ساله بودم! معلم خوب و هنرمند هنرستان سینما ی مشهد (آقای مهدیزاده) را بین ازدحام شلوغی اتوبوس شهری هفت صبح دیدم. ایستاده دستهایمان به میله اتوبوس بود. اتوبوس از جلوی سینما آفریقای مشهد رد شد، «بانو» بعد توقیف اکران شده بود، معلم گفت: «عادل میخواهی رستگار شوی و بیاموزی، فیلمهای داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی را صد بار ببین و به کلاستون اعلام کن که امروز بعدازظهر من میخوام برم سینما «بانو» را ببینم، هر کی دوست داشت با من بیاد!»
از سر کلاس یاد گرفته بودیم فید در سینما یعنی گذر زمان طولانی! اما همان روز در سینما آفریقا در صحنه کشته شدن گربه بانو و مواجهه بانو با جنازه گربه تصویر فید قرمز شد... فید قرمز دیگر چه معنایی هست؟! دزدیدن وسایل خانه جلوی چشمان بانو و فیدهای رنگی چه معنایی دارد؟! این همان رستگاری و آموختن بود! تا سالها بعد باورم نشد که سر صحنه «نارنجیپوش» در کنار رضا درمیشیان و حنیف سروری (که یک دهه بعد در «گیجگاه» کنار هم قرار گرفتیم) اسمم به عنوان دستیار کارگردان ثبت شد... انگار خود رستگاری بود... حتی از آب خوردن استاد مهرجویی آموزه جدیدی برای نیاز تشنگی منتقل میشد... آن همه شور و عشق و آن همه ستاره در نگاه ایشان تماشایی بود... سالها گذشت و این شد اوضاع ما...
الان بین پست آخر زندهیاد وحیده محمدیفر تا سکانس آخر زندگیشان باید تصویر فید چه رنگی شود؟!
قطعا تیتراژ آخر غروب خورشید سینمای ایران، در سیاهی میآید... شاید با ترانه دختر دایی گمشده! شاید با سنگ صبور چاووشی!
پاییز تلخ چهارصد و دو
عادل تبریزی»