رمانی درباره قیام جنگل و میرزا کوچک خان جنگلی
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، رمان "گیلداد" از حسن قلی پور، داستانی است که در دل روستای گیلده و در دوران قیام جنگلیان به وقوع میپیوندد؛ گویی بلایی آسمانی ده را در برگرفته است و اتفاقات ناگوار پی در پی به وقوع میپیوندد. به مناسبت سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی این رمان معرفی میشود.
زورگوییهای خان و خان زادهها و ستمی که بر رعیت روا میدارند عرصه را بر مردم تنگ کرده است؛ نگرانی و ناامیدی فضای روستا را در برگرفته است و بهار روی خود را به اهالی نشان نمیدهد. گیلداد به مرگ ناگهانی پدرش و حبس او در آخرین روزهای پیش از مرگش میاندیشد.
در بخشی از این رمان میخوانیم: گیلداد با شنیدن اسم شیخ میرزا حسن واعظ، که آن روزها اسمش را بیشتر از هر اسم دیگری میشنید، کنجکاو شد و پرسید: شما مطمئنید که پای شیخ میرزا حسن در میان است؟!
از همان اول، دُم خروس از گوشة عبایش پیدا بود. خبر دارم آنقدر رقعه به دارالحکومه نوشت، که بیایید اسلام در خطر است و اینجا مشتی اجنبیپرست جوانهای مملکت را گمراه میکنند، که اشک همه درآمد. آنها هم به حاکم گیلان حکم کردند و عاقبت همان شد که دیدی.
حرفهای شما را درست نمیفهمم. شیخ میرزا حسن چه دخلی به شما و مدرسة همایونی دارد؟
اینجور آدمها حقیقت را فدای منفعت شخصیشان میکنند. نمیخواهند همان درختی که در مملکت همسایه میوه میدهد در سرزمینشان ریشه کند. با من و امثال من کاری ندارند. اینها مخالف فکر و اندیشهاند. مشتی مسلماننمای بیریشهاند. میخواهند روشنایی آفتاب را با پُف دهانشان خاموش کنند. کشیشهای قرون وسطا نتوانستند؛ اینها هم.
از من دلخور نشوید استاد. مردم ما خاطرة خوبی از تجربة فرنگیها ندارند. در مملکت ما هر جا فتنهای بوده و حقی ضایع شده پای دوَل فرنگی در میان بوده.
مشکل ما فرنگیها نیستند، خودمانیم؛ عقبافتادگی فکری، تحجر دینی، گرایش به خرافات، صد کوفت و مرض دیگر. ما سالهاست که در کورسوی همین تعالیم اشتباه سناریوی مکرر و کهنهای را تکرار میکنیم. تلاش برای آزادی و عدالت، بعد منکوبی و ناامیدی! این نقل امروز و دیروز ما نیست. تراژدی قرنهاست که دوشبهدوش ما میآید. فقط زمان و مکان و شخصیتهاست که دائم عوض میشوند.
منظورتان را درست نمیفهمم.
نظر من این است که ارتجاعی بودن امثال شیخ میرزا حسن، گرایشهای ملی امثال مجدالکّتاب، حتی خشونت جنگلیها چاره کار نیست. با این ایدهها نمیشود به استقلال و آزادی پایدار رسید. اینها در بطن خود استبدادی خفته دارند که هر وقت مجال پیدا کند مثل اژدهای سرمازده بیدار میشود.
شما دفاع جنگلیها از آبوخاکشان را هم خشونت معنی میکنید؟
خشونت چاره کار نیست؛ چه خودسرانه باشد چه از نوع سازمانیافته و حکومتی. پایان این راه خودکشی و از دست دادن سرمایة جوانی یک ملت است.
ببخشید استاد، بعضیها میپرسند که اگر به خانهتان تجاوز کنند و بخواهند شما را به زورِ اسلحه از ملک و زمینتان بیرون کنند، ساکت مینشینید؟ از حقتان دفاع نمیکنید؟ به قول سعدی «کلوخانداز را پاداش سنگ است.
مسیو داوودخان نیشخندی زد و جواب داد: سعدی در جای دیگر هم میگوید: ’تو را که خانه نیین است، بازی نه این است. ‘ ممکن است من هم مثل جنگلیها اسلحه به دست بگیرم و همان راهی را بروم که آنها میروند؛ اما میگویم این راه درست نیست. در تاریخ ما کم نبودند افرادی که مثل جنگلیها تفنگ به دست گرفتند. عاقبتشان چه شد؟ به هدفشان رسیدند؟ چرا راه دور برویم؟ تفنگچیهایی که از همین گیلان و آذربایجان به راه افتادند و رفتند به تهران تا حکومت مشروطه را محقق کنند به آرزویی که داشتند رسیدند؟ آیا به حکومت قانون و عدالتخانهای که مستقل از نفوذ شاه و اجنبی باشد دست پیدا کردند؟»
ـ. بعد از انقلاب مشروطه، گرچه مردم به بعضی از خواستههایشان نرسیدند، یاد گرفتند که خواستههایشان باید بیشتر از عزل عینالدوله و تأسیس عدالتخانه باشد. یاد گرفتند که باید انتقاد کنند و بر سر عقایدشان بایستند. این پیروزیِ بزرگی بود. به قول مجدالکّتاب، ملت به چنین انقلابهایی نیاز دارد تا کمکم چشم و گوشش باز شود. باید مشروطة دوم و سومی در پیش باشد تا بیداری مردم محقق شود.
اشتباه میکنید. بعد از مشروطه، همانهایی که به زور اسلحه پیروز غائله شدند به زور اسلحه سهمخواه هم شدند. یکی با سلاح دین و مصلحت مردم ادعای مقید شدن مشروطه به مشروعه داشت. دیگری به نام ملت از مشروطة خالی دم میزد. بعضی هم خواهان نظام سلطنت مشروعه، مطابق با مصالح ملی و مردمی، شدند. مشروطه مثل گوشت قربانی بینشان شقهشقه شد و هر تکهاش به دست یکی افتاد. عاقبت همانهایی که از مشروطه دم میزدند شدند دشمن خونی مشروطه و مشروطهخواه. صندوق آرای تقنینیّه فقط استبداد را پروارتر کرد. اجنبی هم سرِ همة رشتهها را به دست گرفت و به هر سو که دلش میخواست کشید.
یعنی میفرمایید همه اشتباه میکردند و خواهینخواهی دنبالهروی اجنبی بودند؟
با جهل و بیسوادی نمیشود منفعت و ضرر را خوب تشخیص داد؛ آن هم منفعتی که قرار است از سطح شخصی به سطحی عمومی و ملی بدل شود. باید سطح آگاهیهای مردم را بالا برد. زن و مرد ندارد.
جنگلیجماعت هم به همین نیت علیه آنهایی میجنگند که مشروطه را به انحراف کشیدند و پای اجنبی را به سرزمینمان بیشتر از پیش باز کردند. آنها اگر نباشند.
باز هم حرف خودت را میزنی! من حرفم را یک بار واضح زدم. گفتم تجربه به ما ثابت کرده که اگر به زور اسلحه پیروز شویم، آنوقت باید به زور اسلحه سهمخواه باشیم. برای رسیدن به استقلال و آزادیِ پایدار، باید از تجربه خوب دیگران استفاده کرد.
گفتنی است رمان "گیلداد" در شانزدهمین دوره جایزه قلم زرین ۱۳۹۷ اثر برگزیده در بخش داستان بزرگسال معرفی شد.