هیزم آتش جنگ در جولان/ساختار غلط، ترمز پیشرفت فوتبال/همتی که جواب داد/افسار اروپا در دست آمریکا
به گزارش خبرنگار فضای مجازی ، یادداشت امروز روزنامه حمایت با عنوان «هیزم آتش جنگ در جولان» منتشر شده و در آن چنین آمده است: جنگ داخلی سوریه در حالی به هشتمین سال خود نزدیک میشود که بدترین فرضیه ممکن برای صهیونیستها به وقوع پیوسته و نیروهای مقاومت در یکقدمی مرزهای جولان اشغالی قرارگرفتهاند. جنگ سوریه با این هدف کلید خورد که حوزه نفوذ مقاومت محدودتر شده و بهتدریج یکی از بازوهای مهم آن قطع شود اما شرایط کنونی با آنچه برای تغییر ژئوپولتیک منطقه طراحیشده بود، کاملاً متفاوت است. نگاهی دقیقتر به شرایط میدانی سوریه نشان میدهد که سیر صعودی قدرت مقاومت از بهار سال جاری و پس از حمله اسرائیل به پایگاه نظامی «تی – 4» که با پاسخ دندانشکن جبهه مقاومت مواجه گردید، آغاز شد و دو ماه پیش با خروج تروریستها از جنوب این کشور به اوج خود رسید. گزارشهای موثق حاکی از آن است که فرماندهان رژیم اشغالگر قدس نگران پایان مأموریت حزبالله لبنان در ادلب طی چند هفته آتی هستند، چراکه با خاموش شدن غائله تروریستهای تکفیری در این منطقه، هدف بعدی مقاومت، استقرار در بلندیهای جولان خواهد بود. شواهد و قرائنی وجود دارد که ثابت میکند صهیونیستها از گشودن جبههای جدید در جولان اشغالی بهموازات جنوب لبنان و نوار غزه به وحشت افتادهاند و چندین اقدام همزمان را در دستور کار خود قرار دادهاند.
1. متعاقب رصدهای میدانی در ادلب، ارتش اسرائیل در حدفاصل بندر حیفا تا مرزهای شمالی شامل شهرهای صفد، نهاریا و جولان در حالت آمادهباش قرار دارد و تدابیر ویژهای برای رویارویی احتمالی با نیروهای حزبالله تدارک دیده است. صهیونیستها علاوه بر اینکه مرخصی نیروها و فرماندهان خود را لغو کرده و یا به حداقل رساندهاند، بهتدریج بر میزان آمادگی مردم این مناطق با پخش آژیر خطر و هدایت آنها به سمت پناهگاهها افزودهاند. از سوی دیگر در اواخر هفته گذشته، تلویزیون رژیم صهیونیستی بخشهایی از مانور ویژه کماندوهای این رژیم را که با هدف آمادگی برای جنگ در دو جبهه غزه و لبنان در جریان است را منتشر کرد. سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی در این خصوص اظهار کرد که این رزمایش، شامل همکاریهای گسترده با نیروی هوایی است و بهمنظور هلیبرن نیروها و نیز حمله به اهداف مشخص با کمک نیروهای زمینی اجرا میشود؛ افزون بر اینکه کماندوها برای انتقال به مناطق جنگی و مسکونی تمرین میکنند. این در حالی است که دستگاههای اطلاعاتی - نظامی صهیونیستها بعد از آزمودن توان بالای مقاومت در پاسخ به هر تجاوزی، بهطور مستمر و البته پنهانی در حریم هوایی شمال فلسطین، جنوب لبنان و جنوب غربی سوریه مشغول گشت زنی و رصد هستند تا خلاءهای اطلاعاتی خود را پرکرده و از طریق عملیاتهای پیشدستانه مانع از ورود و استقرار مقاومت در بلندیهای جولان شوند چون میدانند که این اتفاق برای آنها یک فاجعه خواهد بود.
2. در 25 آبان سال جاری، آمریکا پس از نیمقرن به قطعنامه سازمان ملل برای مجبور کردن رژیم صهیونیستی به بازگرداندن بلندیهای جولان اشغالی به سوریه، رأی منفی داد. در این قطعنامه تصریحشده بود که تصمیم اسرائیل در سال ۱۹۸۱ در خصوص اعمال قوانین خود بر جولان سوریه و اداره آن باطل است و همانگونه که قطعنامه ۴۹۷ شورای امنیت بر آن تأکید دارد، این تصمیم رژیم صهیونیستی پایه و اساسی ندارد. نکته اینجاست که «نیکی هیلی»، نماینده آمریکا در سازمان ملل، حدود یک ماه پس از تار و مار شدن تروریستها در جنوب سوریه به این قطعنامه رأی منفی داد، درحالیکه در طول 50 سال گذشته، هیچکدام از نمایندگان کاخ سفید چنین اقدامی نکرده بودند و حداکثر به آن رأی نمیدادند. جمله معروفی است که میگوید «اگر انتظار اتفاق فوقالعادهای داری باید کار فوقالعادهای نیز انجام دهی»! آمریکاییها به همین سیاق، شستشان از اتفاق بسیار مهمی که بزودی در جولان اشغالی روی خواهد داد خبردار شد و با دادن رأی منفی به این قطعنامه که موردحمایت قاطبه جامعه جهانی نیز بود، کار به اصطلاح فوقالعادهای انجام دادند؛ بلکه بتوانند از این طریق، صهیونیستها را مالک جولان جا بزنند و هرگونه حمله به آن را مغایر با قوانین بینالمللی جلوه دهند.
3. اعطای مجوز به شرکت آمریکایی – صهیونیستی «جنی انرژی» برای انجام عملیات اکتشاف و استخراج نفت در بلندیهای جولان که به ورود نومحافظه کاران به حوزه انرژی سوریه رسمیت بخشید نیز بخش دیگری از پازل نگرانی اسرائیل را کامل میکند. «ریچارد واکر»، ستون نویس پایگاه تحلیلی «امریکن فری پرس» در تحلیل چرایی این اقدام مینویسد: «نتانیاهو سالهای زیادی صرف کرد تا متحدان خود در کنگره را متقاعد سازد تا با توسل بهزور، دولت سوریه را تغییر دهند. هدف نهایی نتانیاهو فروپاشی سوریه است تا دیگر نتواند بهطور مؤثر مالکیت تاریخی خود بر بلندیهای جولان را ثابت کند. این مسئله تأکیدی بر این است که آمریکا همیشه در جنایات اسرائیل همدست و کمکرسان است ... داستان زمین دزدی در جولان، راه توطئه آمیز اسرائیل و حامیانش و نمایشنامه نابودی سوریه، مستقیم از کتاب استراتژی نو محافظهکارانی بیرون میآید که در طول دهههای گذشته، وحشت بسیاری را در منطقه ایجاد کردهاند. این مسئله همچنین بخشی از استراتژی جامع کنترل ذخایر طبیعی در سراسر دنیا نیز هست که با استفاده از تاکتیک تغییر رژیم حاصل میشود.»
4. درصورتیکه اقدامات فوق مؤثر واقع نشوند، صهیونیستها یک کارت دیگر را برای روز مبادا نگهداشتهاند که عبارت است از باز کردن پای آمریکا به جنگ مستقیم در سوریه. صهیونیستها بهخوبی میدانند که کار تروریستهای سوریه، امروز و فردا تمام میشود. از طرفی، ترامپ اعلام کرده که آمریکا در مقابل هفت هزار میلیارد دلاری که در منطقه خرج کرده، کمتر از صفر عایدی داشته و ازاینرو، این گزینه نیز مطرح است که پنتاگون بخواهد نیروهایش را از منطقه خارج کند و سربازان زهوار در رفته ائتلاف عربی یا ناتوی عربی جانشین سربازان آمریکایی شوند. اگر این اتفاق بیفتد، طی مدت کوتاهی به لقمه چپ مقاومت تبدیل میشوند و همچنان که در یمن شکست خوردند، چند صباحی بیشتر در مقابل حزبالله و نیروهای همردیفش دوام نخواهند آورد. بنابراین، آخرین کارتی که اسرائیل در منطقه با آن بازی خواهد کرد، ایجاد یک نبرد مصنوعی و جعلی با مقاومت است تا از این رهگذر، پای آمریکاییها را به دخالت نظامی بازکرده و خونشان را برای ماجراجوییها و اشغالگری در جولان بریزد. ترامپ هم البته از اینکه نیروهای نظامی خود را به یک «ارتش استیجاری» تبدیل کند، بدش نمیآید و رسماً به رژیمهای جعلی منطقه اعلام کرده که در صورت تأمین هزینههای جنگ، حاضر است تا ارتش مزدور آمریکا را در هر نقطهای وارد رویارویی کند.
و بالاخره اینکه به تعبیر روزنامه «الرأی الیوم»، «اگر تصمیم به باز شدن جبهه جولان گرفته شود، روندی فرسایشی برای رژیم اشغالگر اسرائیل رقم میزند که جنگ فرسایشی مشابه آن در جنوب لبنان در برابر آن چیزی نیست؛ جنگی که درنتیجه آن، ارتش اسرائیل در کمربند امنیتی جنوب لبنان به رهبری آنتوان لحد در سال ۲۰۰۰ شکست خورد... به نظر میرسد پیشگویی سید حسن نصرالله درباره جنگ آتی و هشدارهای او به اسرائیلیها در مورد اینکه آنها هیزم آتش این جنگ خواهند بود و نیز توصیههایش به آنها برای فرار به سمت غرب از راه دریا و یادگیری زودهنگام شنا برای نجات جانشان پیش از آغاز جنگ، در آستانه تحقق است.»
عقل و منطق و غیرت ملی و رفتار حرفهای و همه و همه حکم میکند که در چنین مقطعی که فوتبال ما قرار دارد همه عناصر و اجزاء تشکیلدهنده آن با در نظر داشتن «هدف ملی» و کنار گذاشتن ولو موقت اختلافات وکدورتها به ویژه آنها که ریشه در منیت و خود خواهیها دارد، به انجام وظیفه در نهایت مسئولیت شناسی و تعهد عمل کنند ودر پی تحقق هدف مشترک که موفقیت و سرفرازی تیم ملی است، باشند.
ناگفته پیداست که منظور از این سخنان پند و اندرز دادن و نصیحت اخلاقی کردن نیست؛ بلکه یادآوری یکی از اصول و شرایط موفقیت است که در حرفه ایترین سطح ورزش دنیا رعایت میشود. اصلی که در کنار اصول دیگر موفقیت هر چقدر بیشتر در عمل رعایت شود راه پیروزی و تحقق هدف را هموارتر میسازد. در واقع اگر در جایی و میدانی از سطح روستا و محلات گرفته تا سطوح ملی و بینالمللی، تیمی موفق میشود و بر صدر مینشیند وجام قهرمانی را روی دست بلند میکند حتما دلیل اصلی این بوده که آن اصول و شرایط موفقیت و پیروزی را بیشتر رعایت کرده و فراهم آورده است؛ بنابراین این حرف ما که میگوییم در مقطع کنونی و در آستانه شروع جام ملتهای آسیا اینک ضروریترین اقدام و مهمترین کاری که باید صورت بگیرد وحدت و همکاری میان همه اجزاء و عناصر فوتبال و پرهیز از اختلاف و درگیری و هر اقدامی که فضا را متشنج و آرامش را از تیم ملی سلب میکند؛ است؛ سخنی صرفا اخلاقی و توصیهای کلیشهای وانشایی نیست کاری است که «باید» انجام شود تا «درون» فوتبال و تیم ملی راحتی الامکان ودر حد مقدورات محکم کرده باشیم که سابقه نشان داده فوتبال ما در سطوح بینالمللی و به ویژه آسیایی خیلی مواقع و دورهها بیش از آنکه مقهور قدرت حریفان رودررو باشد مغلوب مسایل و مشکلات و تفرقه «درون» بوده است.
با همه اینها و با وجود این تجربیات که به قیمت گزاف به دست آمده آنچه در روزهای اخیر و بهتر بگوییم یکی دوماه اخیر درباره فوتبال خود و شرایط و فضای حاکم بر آن شاهد بودهایم از وضع وحال ایدهآل که هیچ؛ از حداقل شرایط مطلوب هم حکایت نمیکند و نوعی به هم ریختگی و آشفتگی در امر فوتبال دیده میشود که البته تازگی هم ندارد، اما در شرایط و مقطع فعلی نگرانکنندهتر از همیشه و هر وقت دیگر است. برای فوتبال و مدیران و مسئولانی که در ورزش ما و بالتبع فوتبال فقط و فقط دنبال کسب نتیجه هستند تا به ضرب این موفقیتها بر کمکاریها و طفره روی از انجام امور اساسی و کارهای معطل مانده ورزش که انجامش بیش از هر کس بر عهده آنها است ماله بکشند و سرپوش بگذارند، لازم و بلکه واجب است که حداقل در شرایط فعلی وحصر کنونی که در آستانه شروع یک دوره رقابت بینالمللی قرار داریم در ایجاد آرامش و تلطیف فضای فوتبال نهایت تلاش و کوشش خود را به کار بگیرند.
با این حال در کمال تعجب مشاهده میشود که فوتبال از این فضا و آرامش برخوردار نیست بلکه اتفاقات و مسائلی باعث شده که به جای آن فضای تنش و درگیری حاکم باشد! این فرآیند و طرز رفتار شاید یکی از اصلیترین دلایل اختلافات و مجادلات لفظی و اعتراضات کلامی کیروش هم باشد که هر از گاهی علیه مسئولان ورزش و عمدتا فوتبال ما صورت میدهد. شاید حرف اصلی و دلیل عمده اعتراض کروش به مسئولان «نتیجهگرا» فوتبال این باشد که شما مسئولان از من (کیروش) نتیجه میخواهید. میخواهید که تیم ملی را به جام جهانی ببرم. این تیم را بر قله فوتبال آسیا بنشانم و...، اما خودتان از فراهم آوردن ابزار ضروری وایجاد شرایط لازم و بایسته طفره میروید وبه مسئولیتی که در این باره دارید عمل نمیکنید.
به دیگر سخن مسئولان ورزش و مدیران فوتبال حتی درباره آنچه خود از فوتبال میخواهند جدی نیستند و یکی از نشانههای آن و دلایل حرف ما، مسائل و اتفاقات دل آزار و نگرانکنندهای است که طی روزهای اخیر بر فوتبال ما وفضا و محیط آن حاکم شده است که عمدهترین آن رویارویی کی روش است با خیلی از اهالی فوتبال وبعضی مربیان مثل برانکو که او نیز در فوتبال ما ودر تیم پرسپولیس کارنامه قابل قبول و موفقی از خود بر جای گذاشته است.
اهالی فوتبال خوب میدانند که این دعواها و درگیریهای مخرب در فوتبال ما هیچکدام جدید نیست و به شکل یک روند واپیدمی درآمده است که ماموریت اصلی آن کشیدن ترمز پیشرفت فوتبال ایران و تحمیل کردن ناکامی و عدم موفقیت است.
بنابراین، چون چنین است ما هم در اینجا وارد ریز مسائل نمیشویم و مثلا مشخص کنیم دعوا و اختلاف کیروش و برانکو برسر چیست. این اختلاف از کجا ناشی میشود؟ چرا کیروش در بازی فینال باشگاهی آسیا که یکسوی آن تیمی ایرانی قرار داشت ودر ورزشگاه آزادی تهران برگزار شد حضور نیافت؟ آیا این کار درست بود؟ غلط بود؟ آیا واقعا آنطور که کیروش میگوید او آن روز به ورزشگاه نرفته، چون خبردار شده بود قرار است «لیدر»های پرسپولیس به او حمله کنند و وی را مورد ضرب و شتم قرار دهند یا با حرف پندار خمارلو مدیر رسانهای پرسپولیس همراهی کنیم که ادعای کی روش در این باره را صریحا ودر کنفرانسی مطبوعاتی تکذیب و رد میکند؟ و آیا... وآیا... و آیا...؟
ما وارد جزئیات ماجراها نمیشویم، اما یکسره و خلاصه میرویم سراغ علت العلل این اتفاقات که در جای خود معلول هستند. علت العلل همچیزی نیست جز عامل «مدیریت فوتبال»!
وقتی هم میگوییم مدیریت در فوتبال همانطور که بارها هم در مقالات مختلف یادآور شدهایم منظورمان یک شخص و فرد خاص که مثلا امروز آقای تاج باشد، نیست. بلکه نحوه نگرش و بینش و روشی است که نه حالا ودر این مقطع، که سالهاست درباره فوتبال مستعد ایران اعمال میشود و باندهای پدر خوانده و جریانات اختاپوسی حاضر در فوتبال به هیچ وزیر و مدیری اجازه ایجاد تغییر و تحول در این نگرش و روش مدیریتی نمیدهند. اجازه نمیدهند، چون جایگاه به ناحق و منافع نامشروع خود را در خطر میبینند. این است که میبینیم بسیاری از کارهای بدیهی و اقداماتی که برای پیشرفت فوتبال و ارتقای سطح آن ضروری است در فوتبال ما و توسط مدیران فوتبالی و ورزشی ما انجام نمیشود و معطل مانده است و به جای آن شاهد حاکمیت نوعی روزمرگی و دعواها ویرانگر وروندی فرسایشی در فوتبال خود هستیم.
دویچه وله اعلام کرد سفر گابریل به ایران، با هماهنگی مسؤولان وزارت خارجه آلمان انجام شده، ولی البته دولت آلمان، هزینه سفر وی و نمایندگان ۱۵ شرکت آلمانی به ایران را تامین نکرده است. بر این اساس، این سفر بنا به دعوت وزیر امور خارجه کشورمان صورت گرفته است.
۱- سال ۲۰۱۷ میلادی، زمانی که زیگمار گابریل در مسند وزارت خارجه آلمان قرار داشت، ژرمنها به همراه پاریس و لندن، مذاکرات فشردهای را با دولت ترامپ بر سر «تغییر برجام» آغاز کردند. اگرچه آلمان آخرین کشوری بود که حاضر به همراهی با آمریکا بر سر گنجاندن شروط چهارگانه مدنظر ترامپ در توافق هستهای شد، اما در تسلیمپذیری نهایی برلین در برابر خواستههای ضدایرانی ترامپ کمترین شک و شبههای وجود ندارد. دوم اردیبهشتماه امسال، مرکل در سفر به سرزمینهای اشغالی و دیدار با «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم مجعول صهیونیستی، جملات قابل تاملی را درباره توافق هستهای با ایران بیان کرد: «نخستوزیر نتانیاهو معتقد است توافق هستهای با ایران آن امنیتی را که او برای اسرائیل مدنظر دارد، فراهم نمیکند. من وجود این توافق را، هرچند توافق کامل و ایدهآلی نیست، به اینکه هیچ توافقی وجود نداشته باشد ترجیح میدهم. ما به بحث در این باره ادامه خواهیم داد. آلمان بسیار دقت خواهد کرد این توافق همچنان اجرایی بماند. ما از برنامه موشکهای بالستیک ایران بسیار نگران هستیم. به همین دلیل هم هست که با بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده آمریکا در این باره گفتگو داریم».
مرکل در حالی از برجام به عنوان توافقی ناقص یاد کرد که قبلا- سال ۲۰۱۵ در دوران ریاستجمهوری اوباما- در مقاله مشترکی که با «دیوید کامرون» نخستوزیر وقت انگلیس و «فرانسوا اولاند» رئیس جمهوری سابق فرانسه منتشر کرد، برجام را مورد «تمجید» قرار داده و از آن به عنوان سندی قابل اتکا یاد کرده بود.
۲- شاید اینگونه استدلال شود که گابریل، در دوران حضور خود در مسند وزارت خارجه آلمان، از مدافعان مطلق برجام بوده و مواضع وی در قبال توافق هستهای، نسبت به دیگر سیاستمداران اروپایی نرمتر بوده است! ظاهرا این دیدگاه، مورد استقبال و اتکای وزارت امور خارجه کشورمان قرار گرفته است، اما مروری بر مواضع وزیر سابق خارجه آلمان درباره برجام، جایی برای خوشبینی در قبال وی و همراهانش باقی نمیگذارد. ژانویه ۲۰۱۸/ دیماه ۹۶، وزیر وقت خارجه آلمان از اتحادیه اروپایی و آمریکا خواست ایران را بابت برنامه موشکهای بالستیک تحت فشار قرار دهند، اما همزمان برجام را هم حفظ کنند! گابریل در این باره اظهار کرده بود: «باید ۲ مساله را از یکدیگر تفکیک کنیم؛ اینکه ما خواهان حفظ توافق هستهای با ایران هستیم و دیگری نقشی که ایران در منطقه دارد. خواهان آن هستیم با ایران درباره نقشی که در منطقه ایفا میکند و از مشکلآفرینی (!) فراتر میرود صحبت کنیم».
همانگونه که مشاهده میکنیم، گابریل کمترین مشکلی با اعمال فشار بر ایران (بر سر موضوعات موشکی، منطقهای و دفاعی) نداشته و حتی مانند همتایان آمریکایی و اروپایی خود حاضر بود این اقدام با استناد به اهرم فشاری به نام «برجام» انجام شود. با این حال تنها اختلاف نظر گابریل و مقامات آمریکایی بر سر حفظ کلیت توافق هستهای بود؛ به گونهای که ایران به تعهدات خود وفق برجام پایبند بماند و از سوی دیگر ضمن دریافت کمترین سود ممکن از باقی ماندن در توافق هستهای، بر سر مسائل موازی منطقهای و موشکی نیز محدود شود.
۳-، اما هماکنون گابریل به نماد مخالفت اروپا با سیاستهای برجامی ترامپ تبدیل شده است! این در حالی است که ملت ایران «آن روی سکه ژرمنها» را نیز در این معادله نه چندان پیچیده مشاهده کرده است. بسیار بجا بود مقامات وزارت امور خارجه کشورمان به جای میزبانی از گابریل و هیات همراه وی، کمی از وی درباره دلایل تاخیر ژرمنها و دیگر مقامات غربی در ارائه بسته پیشنهادی اروپا به ایران میپرسیدند! بدون شک با توجه به نفوذی که هماکنون سوسیال- دموکراتها در وزارت خارجه آلمان (با توجه به تقسیم قدرت در دولت ائتلافی) دارند، گابریل در این باره میتواند پاسخگوی سوالات زیادی باشد! همچنین بهتر بود آقای ظریف و دیگر مقامات وزارت امور خارجه کشورمان کمی با گابریل درباره دلایل اجتناب ژرمنها از میزبانی سوئیفت اروپایی سخن میگفتند! همگان به یاد دارند چندی پیش «هایکو ماس» وزیر فعلی خارجه آلمان بر لزوم تاسیس ساختار مستقل مالی اروپا تاکید کرد، اما در مقابل، «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان ضمن رد سخنان وزیر خارجه خود، اجرایی شدن این ساختار را دشوار توصیف کرده و در عین حال، به همکاریهای امنیتی و سیاسی مستقیم اروپا و آمریکا اشاره کرد! سران آلمان (اعم از سوسیال ـ. دموکرات و دموکرات- مسیحی و...) تاکید دارند این همکاریها نباید تحت تاثیر عواملی از جمله «نجات برجام» قرار گیرد.
نکته قابل تامل در این تغییر این است که پس از حضور متوالی دو رئیس کل با سابقه بانک داری در راس بانک مرکزی، بار دیگر سکان مدیریت بانک مرکزی به دست یک اقتصاددان افتاد. اگرچه همتی علاوه بر داشتن مدرک دکترای اقتصاد، سابقه مدیریت بر یک بانک خصوصی و سپس دولتی و سالها مدیریت ارشد در حوزه بیمه را دارد که کاملا نزدیک به حوزه بانکی است. این سابقه در کنار اعتمادی که سه قوه داشتند و اختیارات کاملی که برای اصلاحات ارزی و بانکی به همتی دادند، توانسته است، در بازار ارز به یک خروجی امیدوارکننده منتهی شود. با این حال تداوم این روند نیاز به اقداماتی دارد که باید مدنظر قرار گیرد:
۱- بانک مرکزی در دوره اخیر به درستی، بر نقش مبارزه با پول شویی و مدیریت تراکنشهای بانکی و محدودسازی آنها در مدیریت بازار ارز، تاکید داشته است و اقدامات مشخصی از جمله محدودیت در برخی تراکنشهای بانکی را اعمال کرده است. البته همتی از همان ابتدا در نخستین گفت: وگوی تلویزیونی خود، به ضرورت اصلاحات بانکی و نقش آن در مدیریت بازار ارز اشاره داشت. با این حال این روند و اصلاحات بانکی باید فراتر از آن چه تاکنون صورت گرفته انجام شود. اصلاح در بانکهای مخرب و به لحاظ ترازنامهای ورشکستهای که با برداشت از منابع بانک مرکزی، همچنان در تنور رشد نقدینگی میدمند، مهمترین بخش از پازل اصلاحات بانکی است. رصد شفافتر مبادلات بانکی و استفاده از ابزارهای مالیاتی از جمله مالیات بر سود سپرده و شفاف شدن دو طرف تراکنشهای بانکی از این دست است که برخی از این موارد در حال پیگیری است و بقیه نیز باید پیگیری شود.
۲- مدیریت بازار ارز در شکل کلان، مشابه هر بازار دیگری بر تعادل عرضه و تقاضا متکی است. اگرچه برای کاهش تقاضا، محدودیتهایی بر واردات کالاهای لوکس وضع شده است، اما روند قاچاق این محصولات و در نتیجه مصرف ارزی در این بخش همچنان جدی است. نکته مهمتر در بخش عرضه است. با کاهش تدریجی نرخ ارز در بازار و نزدیک شدن نرخ بازار آزاد به بازار ثانویه، احتمال این که صادرکنندگان، ارز خود را به بازار تزریق کنند، بیشتر میشود، اما مشکل اصلی، دسترسی به منابع ارزی دولت است. اگرچه بخش قابل توجهی از فروش نفت هم اکنون در حال انجام است، اما دور جدید تحریم ها، دسترسی به این منابع را با مشکلات جدی مواجه کرده است. رفع این مشکلات نیازمند اقدام هماهنگ بانک مرکزی و وزارت خارجه است. به نظر میرسد برای گشایش مسیرهای جایگزین به جای امارات و برخی مسیرهای حواله ارزی، لازم است اقدامات ارزی-دیپلماتیک مشخصی انجام شود و حتما باید تلفیقی از نیروهای مالی-دیپلمات با رویکرد «واکنش سریع» تشکیل شود که به سرعت با سفر به مناطق مختلف و رایزنی با مقامات سیاسی-اقتصادی، مسیرهای ارزی مورد نیاز را برای دسترسی به درآمدهای نفتی ایجاد کند. علاوه بر این تعیین تکلیف هرچه سریع تر، توافق با اروپا برای تشکیل SPV و توافقهای لازم با چین، روسیه و هند برای تعاملات سیاسی و اقتصادی در این زمینه ضروری است.
۳- ادامه مسیر مدیریت ارزی به تلاشهای موثر دیگر دستگاهها نیز بستگی دارد. بازار ارز، بخشی از اقتصاد ایران است، تحرک جدی در اقتصاد و فعال شدن بخشهای رکود یافته اقتصاد، علامت مشخصی برای شکوفایی اقتصاد ایران ایجاد میکند و میتواند، به بازار ارز، پیام امیدوارکنندهای بدهد. فعال شدن بخشهایی نظیر مسکن، کشاورزی، گردشگری و... با سیاستهای کوتاه و میان مدت، نقش مهمی در امیدواری به مقابله موثر با تحریمها دارد. تسریع در اجرای طرح دولت برای بازسازی بافتهای فرسوده برای رونق بخش مسکن، سامان دهی تعطیلات هفتگی با هدف رونق دادن بیشتر به گردشگری داخلی و افزایش موثر نرخ خرید تضمینی محصولات کشاورزی به ویژه گندم، از جمله اقداماتی است که میتواند در این بخشها رونق لازم را ایجاد کند.
در هر صورت بازار ارز روند مثبتی را پیش گرفته است و بانک مرکزی با مدیریت نوسانات شدید، به تدریج در حال کاهش قیمت ارز در محدودهای قابل دفاع است. این محدوده قیمتی هر نرخی که باشد، در عمل باید از سوی نخبگان اقتصادی مورد پذیرش قرار گیرد و بانک مرکزی در مسیر رسیدن به آن و مدیریت قیمت ارز در آن محدوده حمایت شود. اکنون که تلاشهای عبدالناصر همتی موثر واقع شده است، دیگران نیز باید، ضمن حمایت از رئیس کل بانک مرکزی، در مدیریت موثر نرخ ارز، نقش موثرتری ایفا کنند.
بهعنوان مثال کمتر کسی از خود میپرسد، چرا بالاترین آمار مصرف قرصهای ضدافسردگی یا خودکشی در جهان به آمریکا، اروپا یا کشوری مانند سوئد که به ظاهر از همه امکانات برای یک زندگی توأم با آسایش و آرامش و رفاه برخوردارند یا به کشور ثروتمندی مانند؛ ژاپن که در ردیف ۳ کشور برتر قدرت اقتصادی جهان قرار گرفته، تعلق دارد.
البته کشور آلمان نیز وضعیت مشابهای دارد و در مجموع مشکلات این کشورها و سایر کشورهای غربی به همین مقدار محدود نمیشود، چرا که جوامع آنها در بسیاری از دیگر موضوعات مانند؛ مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، آشوبهای شهری، خدمات اجتماعی، تجاوز به عنف، قتل و غارت، سبک زندگی و بیماریهای عصر تکنولوژی، تبعیضنژادی، نابرابری و حقوق زنان با مشکلات عدیدهای مواجهاند.
بر خلاف تصور بسیاری از مردم، دیکتاتوری حکومتی (نمونه بارز ساختار حکومتی انگلیس و فرانسه) و فساد محسوس و نامحسوس اداری و اقتصادی نیز در قالب جنگ قدرت برای تصاحب موقعیت سیاسی بهتر و کسب منافع مادی مشروع و نامشروع بیشتر، بهطور مستمر در ساختار حکومتی این کشورها به شکلی جریان دارد که از مدتها پیش به دستمایهای برای تولید فیلم و سریال در این جوامع تبدیل شده است.
آمار این ناهنجاریهای اجتماعی غرب مثنوی هفتاد منی است که در این وجیزه نمیگنجد و با جستوجو در سایتهای مختلف و معتبر اینترنتی داخلی و خارجی به راحتی قابل مشاهده و مطالعه است و اخبار رسانههای جهان نیز سرشار از اعترافات و گزارشاتی است که انکار این معضلات در غرب (اعم از آمریکا و اروپا) و سایر کشورهای به ظاهر پیشرفته مثل ژاپن را ناممکن ساخته است.
همانگونه که اشاره شد، مستندات جنگِ قدرتِ پنهان و آشکار سردمداران و حکام غربی از جمله مواردی است که علاوه بر انتشار در رسانهها، سالهاست که در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی کارگردانان اروپایی و آمریکایی به تصویر کشیده میشود.
اما خفتبارترین معضل ساختار حکومتی این کشورها که در بُعدجهانی نیز بهراحتی قابل لمس و مشاهده است، پذیرش ننگ و ذلت بردگی و بندگی کشور مفلوکی مانند آمریکا از سوی کشورهایی است که مدعی قدرت، ثروت، پیشرفت و تکنولوژی هستند.
تحمیل این شرایط به کشورهای ظاهراً پیشرفته اروپایی و پذیرش این شرایط از سوی کشورهای مذکور، بیانگر این واقعیت است که تکنولوژی و زیرساختهای پیشرفته شهری بهتنهایی نمیتواند متضمن سعادت و پیشرفت و استقلال یک کشور باشد و در کنار تلاش برای دستیابی به علم و دانش و رفاه آسایش، باید سایر مؤلفههای قدرت و امنیت را نیز مورد توجه قرار داد.
بحرانهای بینالمللی و جنگ اقتصادی آمریکا با ایران در جریان تحریمهای تحمیلی یانکیها و واکنش منفعلانه اروپا و سایر کشورها، نمونه عینی از حقیقت تلخی است که نشان میدهد استقلال بسیاری از کشورهای جهان از جمله؛ کشورهای غربی، شعاری توخالی است که واقعیت ندارد.
در واقع نحوه برخورد این کشورها ثابت کرد که آنها همچنان مستعمره و زیر سلطه آمریکا هستند و افسار آنها در دستان کثیف سردمداران متکبر و زورگوی آمریکایی است و لذا دولتهای آنها خواسته یا ناخواسته توان ایستادگی در برابر قوانین یکجانبه و فرامرزی یانکیها را ندارند.
با این حساب این سوال مطرح است که با این شرایط، آیا میشود همچنان از این کشورها به عنوان مهد تمدن، استقلال، آزادی و پیشرفت نام برد؟
به گزارش والاستریت ژورنال، ترامپ قسم خورده که اگر طرفین نتوانند به توافقی دست پیدا کنند، روی تمام کالاهای چینی این تعرفه را اعمال میکند، تا با وجود انتظارها جنگ تجاری دو قدرت اقتصادی جهان جانانهتر شود. اکنون ترامپ روی بیش از ۲۵۰ میلیارد دلار کالای چینی تعرفه اعمال کرده است تا این کشور را مجبور کند قوانین تجاریاش را تغییر دهد. او در سخنان خود چین را تهدید کرد که اگر حاضر به توافق با امریکا نشود، روی ۲۶۷ میلیارد دلار کالای چینی دیگر نیز تعرفه ۱۰ تا ۲۵ درصدی اعمال میکند تا در مجموع کالاهای تعرفهای چینی به ۵۱۷ میلیارد دلار برسد. او در این باره به والاستریت ژورنال گفت: «تنها توافق این است که چین درهای تجاریاش را به روی رقابت با امریکا باز کند. دور بعدی تعرفهها ممکن است روی لپتاپها و آیفون اپل که از چین وارد میشود و در فهرست کالاهای وارداتی به ارزش ۲۶۷ میلیارد دلار هستند، اعمال شود.»
زمین گرم
اما تنها تاجران نیستند که چشمانتظار فرا رسیدن جلسه دیدار سران گروه ۲۰ هستند، فعالان و دوستداران محیط زیست نیز با امیدواری در انتظار نتیجه این دیدارها هستند. در این دور از اجلاس که با موضوع «حصول توافق برای ایجاد توسعه عادلانه و پایدار» با سه اولویت کلیدی یعنی ایجاد اشتغال، زیرساخت توسعه و امنیت غدایی در آستانه برگزاری است، قرار است پیشنویس توافق آب و هوایی پاریس پس از خروج امریکا از آن به توافق کشورهای عضو جی ۲۰ برسد و این کشورها درباره تغییرات آب و هوایی به گفتگو بنشینند. این سند، آخرین نسخه متن توافق است و امضای سران جی ۲۰ باید در آن گنجانده شود. بهدنبال آتشسوزی مهیب کالیفرنیا در چند هفته گذشته، فعالان محیطزیست امیدوار بودند ترامپ با حضور در این اجلاس نسبت به تغییرات اقلیمی و بیتوجهی دولتش تغییراتی در مواضع خود ایجاد کند، اما او با رد گزارش دولت خود درباره محیط زیست، خط بطلانی بر این امید کشید. به گزارش گاردین، ترامپ در واکنش به گزارش تغییرات اقلیمی امریکا به سادگی گفت: «من آن را باور نمیکنم». در این گزارش که ترامپ اعتراف کرد تنها بخشهایی از آن را خوانده است، نوشته شده تغییرات اقلیمی به اقتصاد این کشور ضربات سنگینی وارد خواهد کرد. اگرچه کنگره امریکا با همکاری دهها مؤسسه و وزارتخانه دولتی این گزارش را با عنوان «چهارمین ارزیابی ملی تغییرات اقلیمی» نوشته است، اما باز هم نتوانسته اعتماد رئیسجمهوریشان را جلب کند.
او پیش از این در سال گذشته، با اعلام اینکه تغییرات اقلیمی «دروغین» و توافق پاریس با منافع امریکا در تضاد است، از توافق بینالمللی پاریس بیرون آمد. احتمال دارد ترامپ پس از حضور در آرژانتین برای شرکت در نشست، با تظاهرکنندگانی که سیاستهایش را بویژه در حوزه محیط زیست به چالش میکشند، روبهرو شود.
بن سلمان مثل دونالد
اما نشست سران گروه ۲۰ عرصه به چالش کشیدن تنها دونالد ترامپ نیست؛ محمد بن سلمان ولیعهد آل سعود پس از گذشت چند هفته سخت و مشقتبار و روزهایی که زیر بار سنگین شماتت فراوان جامعه جهانی گذراند، قرار است در این نشست حضور پیدا کند و با رسانهها و رهبران سیاسی کشورهایی که برخی از آنها صریحترین انتقاداتشان را روانه او کردهاند، دیدار کند. در همین راستا، دیدهبان حقوق بشر از بن سلمان بهدلیل نقض حقوق بشر طی جنگ یمن و پرونده قتل جمال خاشقجی، به دادگاه آرژانتین شکایت کرد و از مقامهای قضایی آرژانتین خواست تا او را در زمان حضورش در خاک آرژانتین تحت پیگرد قرار دهند.
احتمال دستگیری بن سلمان، شاهزادهای که با شعار اصلاح عربستان به روی کار آمد، در آرژانتین در شرایطی مطرح شده که سفرهای اخیرش به کشورهای منطقه نیز با موج تظاهرات و استقبالهای سرد روبهرو شد. او اخیراً به مصر، امارات و بحرین سفر کرد و در هر سه کشور با مخالفت گروههای حقوق بشری مواجه شد. همچنین قرار بود به مراکش سفر کند، اما این کشور از پذیرش ولیعهد عربستان در سفرهای منطقهایاش خودداری کرد و به دلیل مناسب نبودن شرایط، خواستار به تعویق افتادن نشست کمیته عالی مشترک دو کشور شد. با این حال، وزیر خارجه ترکیه اعلام کرد بن سلمان خواستار دیدار با رئیسجمهوری ترکیه در حاشیه این نشست شده است. پاسخ اردوغان به این درخواست مثبت باشد یا نه، پیشبینی میشود سفری سخت و پر چالش در انتظار ولیعهد عربستان باشد.
سفر دورهای محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی به برخی کشورهای عربی منطقه، موجی از تظاهرات را علیه این سفر به راه انداخته است. درحالی که رهبران امارات، بحرین، مصر و تونس استقبال گرمی از ولیعهد سعودی داشتهاند، اما پایتختهای عربی شاهد تظاهرات گستردهای علیه حضور بنسلمان هستند. به گزارش العالم، مردم تونس شامگاه دو شنبه در پاسخ به دعوت ۱۰ سازمان از جمله اتحادیه ملی روزنامه نگاران تونسی و انجمن تونسی دفاع از حقوق بشر و جمعیت زنان دموکرات در اعتراض به سفر ولیعهد سعودی به کشورشان در مرکز تونس، پایتخت کشور، تجمع کرده و پارچهنوشتههایی با عبارات «بنسلمان جنایتکار جنگی است» و «قاتل کودکان یمنی» و همچنین «بنسلمان خوش نیامدی» در دست داشتند. فعالان تونسی ضمن تأکید بر حفظ حقوق مردم یمن اعلام کردند به دلیل شرایط نامساعد روزنامه نگاران و نقض حقوق فعالان زن با سفر بنسلمان به کشورشان مخالف هستند. همچنین در این اعتراضات اعلام شد که گروههای مدنی تونس شکایتنامهای را علیه ولیعهد عربستان به جرم «ارتکاب جنایت جنگی در یمن» در یکی از دادگاههای بینالمللی تنظیم خواهند کرد.
به گزارش شبکه الکوثر، جوانان انقلابی بحرین با آتش زدن عکسهای محمد بنسلمان و نیز عکسهای دیدارهای او با مقامات آلخلیفه، بر مخالفت با سفر ولیعهد سعودی به کشورشان تأکید کردند. این ائتلاف تأکید کرد: «جوانان انقلابی بحرین در شهر الدراز، با این اقدام تبری جستن خود از سفر قاتل کودکان یمنی به منامه را اعلام کردند». همچنین گروهها، احزاب، سندیکاها و شخصیتها در کشورهای الجزایر و موریتانی هم مخالفت خود را با این سفر اعلام کردهاند. به گزارش شبکه المیادین، حزب رفاه موریتانی ضمن اعلام مخالفت با سفر محمد بنسلمان نقش ولیعهد عربستان سعودی در جنگ سوریه و یمن و تلاش برای از بین رفتن مسئله فلسطین را محکوم کرد. این حزب اعلام کرد: «این سفر تلاشی برای پاک کردن دستان آلوده به خون کودکان و زنان عرب است.» در مصر نیز کمیته ملی مقاومت در برابر عادیسازی روابط مخالفت خود را با سفر محمد بنسلمان اعلام کرد. این کمیته در بیانیهای تأکید کرد، عربستان سعودی که دوست رژیم صهیونیستی است برای بهبود اوضاع خود در منطقه تلاش میکند. نظام آلسعود در رأس طرحی امریکایی برای ایجاد یک فراکسیون عربی فاقد مشروعیت است. جنبش انصارالله یمن هم ضمن تقدیر از ملتهای عربی با صدور بیانیهای اعلام کرد که «مخالفت مردم تونس، الجزایر، مصر و موریتانی با سفر بنسلمان به کشورشان بیانگر آن است که آنها مخالف آلوده شدن کشور خود به قدمهای ولیعهد سعودی هستند.»
روزنامه صبح نو هم در سرمقاله خود با عنوان «مقاومت جواب داده است» چنین آورده است: در چند سال اخیر هر وقت «ولادیمیر پوتین» بهعنوان رهبر یکی از کشورهای قدرتمند جهان، پا به تهران گذاشته حتماً سری هم به انتهای خیابان «فلسطین جنوبی» زده. او بهتر از هر سیاستمدار دیگری در دنیا این را فهمیده که برای بازی در قواعد جوامع غرب آسیا باید شریکهای مطمئن و البته قدرتمندی داشته باشد و ایران یکی از همین قدرتهای روبهرشد است. آبانماه سال گذشته وقتی اجلاس تهران راجع به مسائل سوریه برگزار شد، یک سیاستمدار دیگر هم به اردوگاه تهران-مسکو پیوسته بود. شاید مقایسه این اجلاس با اجلاسی که 75سال قبل در همین تهران برگزار شد، خالی از لطف نباشد؛ زمانی که سران سه کشور انگلیس، آمریکا و شوروی بدون عنایت به مسوولان ایرانی راهی تهران شدند و سهم طرف ایرانی در بازی قدرت، صرفاً اطلاع از سفر این مقامات به ایران و نه حتی اجازهگرفتن برای حضور در کنفرانس تهران بود. دو نفر از این مقامات حتی بیاحترامی و تحقیر را به جایی رساندند که حداقل برای حفظ شؤون دیپلماتیک به دیدار میزبانشان بروند و این شاه مخلوع بود که سراسیمه به دیدار «چرچیل» و «روزولت» رفت و عاجزانه از آنها درخواست جابهجایی تبعیدگاه پدرش را کرد. حال این وضعیت را با وضعیت این روزهای ایران مقایسه کنیم که یکی از طرف حسابهای اتفاقات مهم منطقه است؛ از سوریه گرفته تا عراق و یمن. دیگر نمیشود نقش ایران را در منطقه نادیده گرفت. ایران در ابتدای مسیر قدرتمندتر شدن است و این را میشود از سطح نزاعی که آمریکا و اروپا با ما دارند، فهمید؛ نزاعی که در سالهای جنگ در سطح واردات سیم خاردار به ایران بود و حالا به نقشآفرینی در کشورهای منطقه رسیده است. این تازه ابتدای مسیری است که از بهمن57 به این سو شروع کردهایم؛ زمانی که تصمیم گرفتیم روی پای خودمان بایستیم و به کسی باج ندهیم. مسیر و تئوری جدید در فضای دو قطبی آن روز، حالا و در این روزها نتایج خودش را نشان داده و به بار نشسته است. نظریه مقاومت جواب داده و میدهد، بهشرطی که دلدادگانی معتقد، از بن دندان و پا به رکاب داشته باشد.