مرحوم عباس شیبانی؛ مجاهدی خستگیناپذیر در تمامی دورانها
خبرگزاری میزان_ رهبر انقلاب در پیام تسلیتی که برای درگذشت مرحوم عباس شیبانی صادر کردند، او را «مرد ایمان و عمل» خواندند که در همه دورانهای مبارزه، مؤمنی صادق و مجاهدی خستگیناپذیر بوده است. بعد از اقامه نماز بر پیکر مرحوم نیز طی سخنانی فرمودند: «آقای دکتر شیبانی به معنای واقعی کلمه جزو انسانهای صالح بود. ما ایشان را شاید پنجاهوچند سال است میشناسیم. آدم فعّال، خیرخواه و آمادهبهکار و به معنای واقعی کلمه مبارز بود». ۱۴۰۱/۱۰/۰۲
به همین مناسبت رسانه KHAMENEI.IR در گفتوگو با جناب آقای سیّد محمدمهدی جعفری، از مبارزین دوران انقلاب اسلامی و دوستان مرحوم شیبانی به بررسی ابعاد شخصیتی و مبارزاتی دکتر شیبانی پرداخته است.
از نحوهی آشناییتان با آقای شیبانی و همچنین فعالیتهایی که پیش و پس از انقلاب با ایشان داشتید بفرمایید.
بسمالله الرحمن الرحیم من سال ۱۳۴۰ در شیراز لیسانس ادبیات فارسی گرفتم و بعد به تهران آمدم. در همان شیراز عضو نهضت آزادی شده بودم و به تهران هم که آمدم هم در نهضت آزادی ایران و هم در انجمنهای اسلامی دانشجویی فعال بودم. در این مدت در کمیتههای نهضت و انجمن اسلامی با مرحوم شیبانی آشنا شدم. ایشان در آن سالها یکبار ما را به کوه برد و در کوه برایمان آموزش داد که اگر شما را گرفتند و مورد بازجویی قرار دادند چطور جواب بدهید تا مأموران خیلی به شما آسیب وارد نکنند. دلیلش هم این بود که ایشان تا سال ۱۳۴۰ بارها به زندان افتاده و بسیار باتجربه بودند.
در سال ۱۳۳۴ که جمال عبدالناصر کانال سوئز را ملی کرد، مرحوم آقای شیبانی در دانشگاه تهران تجمعی طراحی کرده و در آن به ایراد سخنرانی پرداخته بود. دانشگاه تهران هم ایشان را بعد از آن سخنرانی اخراج کرد و اجازه ادامه تحصیل نداد. جمال عبدالناصر بعد از مطلع شدن از این ماجرا پیغام داد که اگر ایشان را اخراج کنید من ایشان را به مصر میبرم تا در دانشگاههای این کشور تحصیل کند. حالا نمیدانم چطور بود و به چه واسطههایی این پیامها رد و بدل میشد. بالاخره ایشان را به مشهد فرستادند تا رشتهی پزشکی را در دانشگاه مشهد ادامه دهد.
در بهمن سال ۱۳۴۱ که شاه میخواست رفراندوم برگزار کند، عدهی زیادی از جبههی ملی و نهضت آزادی و دانشجویان از جمله دکتر شیبانی دستگیر شدند. در این مدت ما بیرون از زندان بودیم و فعالیت میکردیم تا اینکه در خرداد ۱۳۴۲ ما را هم گرفتند و به زندان قصر بردند. اتفاقاً آقای دکتر شیبانی هم در همان زندان بود و ما دیگر شبانهروز با هم بودیم. در همان مهرماه ۱۳۴۲ پروندهی نهضت آزادی را به دادگاه فرستادند تا محاکمه کنند. آقای مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، آقای دکتر صحابی، آقای احمدعلی بابایی، آقای مهندس عزتالله صحابی، دکتر عباس شیبانی، آقای مهندس ابوالفضل حکیمی و بنده ]سیّدمحمدمهدی جعفری[ از متهمان اصلی این پرونده بودیم. دکتر شیبانی متهم ردیف شش و بنده متهم ردیف ۸ بودم. در جریان دادگاه، دکتر شیبانی و من از مذاکرات دادگاه تندنویسی میکردیم. حالا تندنویسی به معنای علمی را بلد نبودیم ولی هر چه میتوانستیم مینوشتیم. بعد به زندان که برمیگشتیم این مطالب را کنار هم میگذاشتیم و صورتجلسهی دادگاه را بهطور کامل تهیه میکردیم.
مرحوم شیبانی چه ویژگیهایی داشتند که باعث شده بود در میان دوستان و همکاران محبوبیت زیادی داشته باشند؟
مرحوم شیبانی در فداکاری و اخلاص نمونه بود؛ حتی در بین زندانیان بااخلاص و فداکار هم ایشان نمونه و برجسته بود. مثلاً وقتیکه در زندان کارهایی انجام میدادیم؛ چه کار بنایی، چه ورزش و چه کارهای دیگر، ایشان از همه جلوتر و بیشتر کار میکرد؛ فعالتر بود و همیشه هم از حق خودش میگذشت. کارهای پزشکی هم که پیش میآمد اگر پزشکی در زندان نبود چون دانشجوی سال آخر پزشکی هم بود، به ایشان مراجعه میکردند. ایشان هم هر کاری از دستشان برمیآمد انجام میدادند. این روحیهی بسیار خوب آقای شیبانی، یک محبوبیت بسیار بالایی برای ایشان بین همهی زندانیان ایجاد کرده بود.
ایشان سال ۱۳۴۷ شش سال محکومیتش تمام و از زندان آزاد شد. در سال ۱۳۴۹ که روحانی شهید سیدمحمدرضا سعیدی در زندان قزلقلعه زیر شکنجه شهید شد، آیتالله طالقانی به مسجد غیاثی رفتند تا مراسم ترحیمی برای مرحوم سعیدی برگزار بکنند. اول مراسم، مأموران در مسجد را میبندد ولی آیتالله طالقانی به آنها نهیب میزند و باعث میشود که پلیس درب مسجد را باز بکند. مردم به داخل مسجد رفته و نشسته بودند ولی همه ساکت بودند و هیچکس صحبت نمیکرد. کسی منبر هم نرفته بود. در آن هنگام دکتر شیبانی بلند میشود و با صدای بلند میگوید که: «مردم این سیّد بزرگوار را زیر شکنجه شهید کردند. چرا ساکت نشستهاید؟» وقتیکه دکتر شیبانی این حرف را میزند مأمورها به داخل مسجد میآیند تا ایشان را دستگیر کنند ولی جمعیت دکتر شیبانی را مخفی میکند و از درب پشتی فراری میدهد.
ما در منزل آقای مرحوم احمدعلی بابایی جلسه داشتیم که آیتالله طالقانی آمد و ماجرا را برایمان تعریف کرد. گفت نمیدانم شیبانی چه شد و کجا رفت. چند ساعت بعد دکتر شیبانی پیدایش شد. گفتیم چه شد؟ گفت: «مردم من را فراری دادند و بعد یکی من را با موتور برد سمت جوادیه و نازیآباد و از آن بیراههها من را از تعقیب مأمورها نجات دادند.»
از نحوه آشنایی مرحوم شیبانی با امام خمینی و همچنین نوع نگاه و تفکر ایشان به نسبت به اصول امام و انقلاب بفرمایید.
از بعد سال ۱۳۴۱ که نقش امام و رهبریشان در نهضت و مبارزات برای ما آشکارتر شد، همه ما بهعنوان دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه تهران به قم میرفتیم و دیدارهایی با ایشان صورت میگرفت. در زندان هم که بودیم همه تصمیم گرفته بودیم که اگر خواستیم در دادگاه صحبتی بکنیم و از خودمان دفاع بکنیم، از امام خمینی هم حتماً دفاع کنیم که آنجا فکر نکنند که ما فقط ملی هستیم و رویکرد مذهبی نداریم.
بعدها در سال ۵۷ هم که امام خمینی فرمودند که حزبِ الله تشکیل بدهید و همه با هم متحد باشید. آقای دکتر شیبانی خیلی شیفتهی این سخن شد و همیشه مترصد فرصت بود که حرف امام را عملی کند. بعد هم که حزب جمهوری اسلامی تأسیس شد، آقای دکتر شیبانی فوری آنجا عضو شد و گفت من دیگر عضو نهضت آزادی نیستم. الآن دیگر دورهی جمهوری اسلامی است و عضو حزب جمهوری اسلامی شدند. ما هم هیچ ناراحت نشدیم چون میدانستیم ایشان باایمان و اخلاص این کار را انجام داده و هر جا که بهتر میتواند به اسلام و ایران و انقلاب خدمت کند آنجا را انتخاب میکند. ایشان واقعاً نسبت به امام یک اخلاص و اعتقاد عجیبی داشت و همهی خدماتی هم که انجام داد در راه اسلام و انقلاب و با پیروی از رهبری امام بود.
بعد از انقلاب هم ایشان از دوستان نزدیک آیتالله خامنهای بودند. روابط و مناسبات مرحوم آقای شیبانی با ایشان را توصیف کنید.
ما از سال ۱۳۴۸ با آیتالله خامنهای آشنا شدیم. در یک جا مبارزه نمیکردیم ولی رفتوآمد داشتیم و همدیگر را میدیدیم. آیتالله خامنهای از مشهد که به تهران میآمدند، یک جلسات مشترکی با هم داشتیم.
در سالهای بعد که شورای انقلاب تشکیل شد و هم آقای شیبانی و هم آقای خامنهای عضو شورا بودند این همکاری بین ایشان وجود داشت و وقتی آقای دکتر شیبانی وارد حزب جمهوری اسلامی شدند آنجا هم با آیتالله خامنهای نزدیکتر شدند. در آن مقطع هم که آیتالله خامنهای به معاونت وزارت دفاع رفت و آقای دکتر شیبانی بهعنوان وزیر کشاورزی معین شد، ارتباطات نزدیکی با هم داشتند. بعدها، هم در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی با هم همکار بودند و کارهایی انجام میدادند.
رهبر انقلاب بعد از اقامه نماز بر پیکر مرحوم شیبانی، خاطرهای از ایشان نقل کردند که نشاندهندهی مقبولیت بالای ایشان بین طیفهای مختلف انقلابی بود. کمی درباره این ویژگی مرحوم برایمان بگویید.
ویژگی اخلاص و ارادتی که عرض کردم مهمترین ویژگی ایشان بود. این ویژگی باعث شده بود که همه به ایشان علاقه داشته باشند.
در سال ۴۰ که نهضت آزادی تأسیس شد، جبههی ملی نهضت آزادی را نپذیرفت. یک باندهایی در جبههی ملی بودند که میگفتند افراد باید حتماً عضو جبهه ملی بشوند. ولی مهندس بازرگان میگفت که نخیر جبهه یعنی چند حزب باید تشکیل بشود. بالاخره در سال ۴۱، یکی دو ماه قبل از رفراندوم شاه، جبههی ملی یک همایشی برگزار کرد. در آن زمان دو گروه حزبی بودند که جبههی ملی آنها را نپذیرفته بود. یکی نهضت آزادی بود و یکی هم سوسیالیستهای نهضت ملی. در آنجا آقای مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، دکتر صحابی و ... شرکت کرده بودند. مهندس بازرگان آنجا باز هم درخواست عضویت نهضت آزادی در جبهه ملی را طرح میکند. جبههی ملیها گفته بودند به یک شرط عضویت نهضت آزادی را در جبههی ملی میپذیریم و آن اینکه دکتر شیبانی و رحیم عطایی نباشند چون این دو نفر مذهبی تندرو هستند. جبههی ملی مثلاً ادعای یک حالت میانهای داشت و نمیخواست خیلی فضا علیه شاه تند شود در حالیکه نهضت آزادی بیشتر علیه شاه بود و در بین نهضتیها نیز دکتر شیبانی به این ویژگی مشهور بود. مهندس بازرگان هم پشت تریبون میرود. مهندس مهدی بازرگان بزرگشدهی تهران بود اما پدرش تبریزی بود و ترکی هم میدانست. ایشان پشت تریبون رفته و گفته بود که مائیم و دکتر شیبانی، مائیم و رحیم عطایی... بودور کی وار. بهاصطلاح عامیانه یعنی «همینه که هست» اگر ما را با دکتر شیبانی قبول میکنید ما هم میپذیریم. اگر هم نه که هیچ. بعد هم نه آنها پذیرفتند و نه نهضت از موضعش کوتاه آمد که عضو جبهه ملی شود.
آقای شیبانی از همان سالها نزد همه عزیز و دوستداشتنی بود. به همین جهت بود که وقتی از کسی دعوتی میکرد دعوتش را میپذیرفتند. میدانستند که ایشان خیلی بااخلاص است، باایمان است.
مرحوم شیبانی در طول این سالها همواره به سادهزیستی مشهور بودهاند. چه ویژگیای باعث شده بود که ایشان علیرغم تمکن مالی، ساده زیستی را سرمشق خود قرار دهد.
مرحوم شیبانی از تبار یک خانوادهی اشرافی و متمول کاشانی بود. از همان سال ۱۳۴۰ که من با ایشان آشنا شدم، گاهی که برای گرفتن اعلامیه و جلسه به خانهشان میرفتم، میدیدم که ایشان اصلاً با برادرهایشان تفاوت دارد. بسیار سادهزیست بود. اینطور نبود که شعار بدهد و در بیرون یکچیزی باشد و در خانه چیز دیگری. در زندان هم همینطور بود.
بعد از انقلاب هم نه در وزارت کشاورزی، نه در مجلس و نه در جاهای دیگر، هر جا که مسئولیتی داشتند حتی یک ریال هم نمیگرفتند.
کمی درباره همسر مرحوم شیبانی، خانم مفیدی برایمان بگویید.
آقای شیبانی سال ۱۳۴۸ با خانم انسیه مفیدی ازدواج کردند. ایشان هر دو عضو نهضت آزادی بودند و فعالیت میکردند. خانم مفیدی از سال ۵۵ به بعد به صورت جدیتر وارد فاز مبارزه شدند و در این عرصه پیشگام بودند. ایشان چه دکتر شیبانی در زندان بودند و چه آزاد بودند فعالیتهای خود را داشتند و در این راه فداکاریهای بسیاری کردند. ایشان دکتر شیبانی را تنها نه مثل همسر بلکه مثل فرزندی مراقبت میکرد و در خدمتش بود و پرستاری میکرد. متأسفانه ایشان به بیماری سرطان مبتلا شدند و چند سال قبل فوت کردند. دکتر شیبانی بعد از ایشان دیگر شکسته شد.
مرحوم شیبانی چگونه در مسیر پرتلاطم انقلاب از گذشته تا کنون همواره ثابتقدم بودند و روحیه انقلابی ایشان هیچگاه تضعیف نشد؟
اخلاص و ایمان مرحوم آقای شیبانی نسبت به انقلاب اسلامی و اصل اسلام و رهبری امام خمینی بینظیر بود و همیشه این خط فکری و سیر عملی را حفظ کرد و هرگز از آن جدا نشد. همان خط مستقیمی که از ابتدای مبارزاتشان و سالها پیش از پیروزی انقلاب داشتند را در پیش گرفتند. همین باعث شد که در آن مسیر مستقیم حرکت کنند و منحرف نشوند.
انتهای پیام/