افشای مرکز سری اتمی ایران به شرط خرید هندوانه/ ماشینهای امنیتی کجاست؟ + تصاویر
گروه سیاسی ؛ «الحمدلله الذی جعل أعدائنا من الحمقی...خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقها آفرید»؛ این جمله گهربار امام صادق(ع) به عنوان مَـــرد علم و دانش، مَـــرد مبارزه و مَــرد تشکیلات، این روزها مصداق عینی دارد.
سرکرده رژیم منحوس صهیونیستی یکی از مصادیق «دشمنان احمق» ماست که بازهم اینروزها مضحکه عام و خاص شده و حتی رسانههای اصلی آمریکا که از صهیونیستها خط میگیرند ناچار به انعکاس گزینشی گوشههایی از این افتضاح هستند.
هنوز بیش از ۱۰۰ ساعت از نمایش خیمهشببازی نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل نمیگذرد. جایی که نخستوزیر رژیم جعلی صهیونیستی باز هم ادعایی واهی درباره ایران بر زبان آورد و در مضحکهبودن عام و خاص به رئیس رژیم آمریکا هم تنه زد.
نتانیاهو عصر روز پنجشنبه در هفتاد و سومین مجمع عمومی سازمان به اصطلاح بینالمللی ملل متحد، بازهم با نشان دادن تصویری، ادعا کرد یک مرکز سری اتمی ایران را کشف کرده است و حتی آدرس آن را هم داد؛ ایران - تهران - تورقوزآباد.
روزی روزگاری بعد از آنکه جمهوری اسلامی ایران شخصا و راسا محل احداث UCF اصفهان را به اطلاع آژانس بینالمللی انرژی اتمی رساند، گروهک تروریستی منافقین مثل همه خیانتهایش، این بار نیز در خیانتی مدعی شد یک مرکز اتمی را شناسایی کرده و همین مسئله بهانهای برای رسانههای صهیونیست ها و آمریکاییها شد تا به ایران فشار بیاورند.
در این میان خبرنگاران و اصحاب رسانه نیز گزارشهای مبسوطی از اوضاع و احوال تورقوزآباد و مکان ادعایی نتانیاهو نوشتند. گزارشهایی که با وجود آنکه در سرویسهای سیاسی منتشر میشد غالبا ماهیت کُمدی و فان داشت. ما هم در تحریریه سیاسی ، تصمیم گرفتیم به تورقوزآباد برویم.
ورود به تورقوزآباد
ساعت ۱ بعدازظهر برای تهیه گزارش، به همراه عکاس و راننده از مرکز شهر راه افتادیم. برای رسیدن به تورقوزآباد، بعد از عبور از شهرآفتاب و عوارضی تهرانقم، باید از روستاهای شکرآباد، جهانآباد و کاشانک میگذشتیم که گذشتیم و از خروجی سمت راست بزرگراه خارج شدیم و اتوبان را دور زدیم. البته نه از آن دوری که منبعهای اطلاعاتی نخست وزیر رژیم صهیونیستی او را دور زدهاند.
پس از ۵۰ دقیقه راهپیمایی به قالیشویی مد نظر نتانیاهو رسیدیم؛ یعنی: ایران - تهران - تورقوزآباد.
ورودی روستای تورقوزآباد چند وانتی هندوانه و خربزه فروش ایستاده بودند و انصافا هم بنا به موقعیت جغرافیایی آن منطقه، مشتریهای خوبی داشتند. حتم دارم تعداد مشتریهای این هندوانهفروش لب خطی از مشتریهای سخنان مضحک نتانیاهو زیادتر بودند.
بنا داشتیم از آقای هندوانهفروش که لابد این روزها خیلی با اصحاب رسانه برخورد داشته است آدرس بپرسیم. هنوز سوال را کامل نپرسیده بودیم که با خنده گفت: «اول بیا یه هندونه بخر تا بعد آدرس مرکز سرّی اتمی تورقوزآباد رو بهت بگم».
خلاصه آدرس مرکز سری اتمی ایران را فقط به شرط خرید یک هندوانه گرفتیم و راهی شدیم. پنج الی شش ماشین در کوچه مورد نظر پارک شده بود. ما هم همانجا کنار درب آبی آسمانی رنگِ معروف توقف کردیم. حدود ۱۵- ۲۰ نفر جلوی درب ایستاده بودند و با هم گعده گرفته بودند.
مرکز سری اتمی ایران در کوچهای خاکی و بدون آب لولهکشی!
انباری که نتانیاهو در سازمان ملل عکس آن را نشان داده بود، یک دقیقه با ورودی تورقوزآباد فاصله داشت. کوچه «مهر» تورقوزآباد، همان کوچه مورد نظر نخستوزیر رژیم صهیونیستی بود. کوچهای خاکی و پُر از سنگریزه که با عبور هر خودرویی از آن، کلی گردوغبار به آسمان بلند میشد.
کوچه مهر که نتانیاهو معتقد است مرکز مخفی اتمی ایران در آن قرار دارد، آب لولهکشی هم ندارد و انبارها و کارگاههای واقع شده این کوچه، هرچند وقت یکبار با تانکر، آب خودشان را تامین میکنند.
انبار مورد ادعای نتانیاهو، حدودا ۵ هزار متر مربع مساحت دارد و تنها دارای یک درب ورودی (همان درب آبی آسمانی رنگ) است. در دو طرف این انبار، یک انبار لاستیک و یک انبار مواد شوینده قرار دارد. قالیشوییِ معروف «یکتا» هم دقیقا به فاصله ۱۰ متر، روبروی همان درب آبی آسمانی رنگ است.
اولین نفری که روبروی انبار با او روبرو شدیم، «مهدی ثابت» بود. یک جوان تورقوزآبادی که این روزها راننده تاکسیهای اینترنتی در تهران است. مهدی به ما گفت: «شغل اکثر تورقوزآبادیها، کار توی کارگاههای تولیدی جنوب شهر تهرانه و بخشی از اونا هم وانت دارن و پاتوقشون تقاطع اتوبان شهید چراغی و شهید کاظمیه».
نمیدونم نتانیاهو چی زده بود
آقای «مراد رضایی» مالک قالیشویی که جلوی درب کارگاهش ایستاده، به ما میگوید: «والله ما ۳۰ ساله که اینجاییم و قالیشویی داریم. نمیدونم نتانیاهوی احمق چطور چنین ادعای خندهداری کرده. نمیدونم اون روز چی زده بود. خداوکیلی من هر دو نگهبان انبار روبرویی رو میشناسم. این انبار، انبار رفوگری و دوزندگی بود، اما الان مدتهاست که خالی است و ماشین خاصی به اونجا رفت و آمد نداره. صاحبش هم رفیق ماست، آقای «یدالله اصغری»، البته الان تهران نیست».
آقای رضایی ادامه داد: «از دو شب پیش که نتانیاهو اون مزخرفات رو گفت، تا الان چند نفر اومدن و شماره مغازهشون رو روی دیوار انبار نوشتن تا بلکه کاسبیشون یِکم رونق بگیره. اتفاقا اینا زرنگن، اینا میخوان از حماقت اسرائیلیا بیشترین استفاده رو ببَرن».
برادرِ آقای رضایی هم آنجا بود. او به ما گفت: «آخه مگه میشه این انبار، مرکزی سری اتمی ایران باشه و ما توی این ۳۰ سال، یه بار هم ماشینای امنیتی رو اینجا ندیده باشیم؟ خیلی اوقات درب انبار باز بوده و ما تا همین چندی پیش هم توی استخر کوچکش شنا میکردیم. اما الان استخر متروکه شده».
یکی از افراد حاضر در جلوی انبار بعد از آنکه با بکگراند درب آبی آسمانی، کلی عکس سلفی از خودش گرفت، از آقای رضایی پرسید: «چطوره که بالای درب همه انبارهای اینجا مثل همین انبار معروف، دوربین مداربسته نصب شده؟» آقای رضایی هم پاسخ داد: «همین یکی دو سال پیش دزد به انبار لاستیک این کوچه زد و ۵۰ میلیون بار را دزدید، از اون موقع به بعد همه انبارهای کوچه، دوربین مداربسته نصب کردن».
در ادامه برادر آقای رضایی که با حضور خبرنگاران در کوچه مهر، فرصت را غنیمت دانسته بود، به ما گفت: «شما که خبرنگاری نمیتونی توی خبرات یه جوری به مسئولان بگی آب لوله کشی اینجا رو وصل کنن؟ بهخدا برای شستن فرشای مردم کلی مصیبت داریم».
تکلیف امیرعلی
ده - پانزده نفر از بچههای مدرسه ۱۲ فروردین تورقوزآباد هم جلوی انبار ایستاده بودند و کلی با هم میخندیدند. «امیرعلی» دانشآموز مقطع ششم دبستان این مدرسه بود که بعد از تعطیلی مدرسهاش، لباس بنفش رئال مادرید را بر تن کرده بود و سوار بر دوچرخه، جلوی انبار آمده بود. خانه پدر امیرعلی، انتهای همان کوچه مهر است. او که فهمیده بود ما خبرنگار هستیم، با دوچرخه زنگدارش به سراغمان آمد و گفت: «عمو تا حالا چند بار توپ ما افتاده توی این انبار، تا در زدیم نگهبان در رو باز کرد و توپمون رو داد. نگهبان اینجا چند تا مرغ و خروس هم داره». امیرعلی اینها را گفت و با حالتی سرخوش به سمت دیگر کوچه رکاب زد. انگار او هم میخواست در تمسخر نتانیاهو نقشی داشته باشد. انگار این تکلیف را بر دوش خود احساس میکرد.
سکانس پایانی
قبل از سوار شدن بر ماشین و حرکت به سمت خبرگزاری، به دیوارهای آجر ۳ سانتی انبار نزدیک شدم و یک نوشته نظرم را به خودش جلب کرد. روی دیوار با خودکار نوشته شده بود «آمدم. نبود. رفتم. خاک تو سرت نتانیاهو». به این نوشته کلی خندیدیم. با آقای رضایی و دانشآموزان مدرسه ۱۲ فروردین خداحافظی کردیم و برگشتیم.