عمو جان! دیدی با من چه کردند!
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ،...."" جناب قاسم برادری دارد به نام عبدالله.( امام حسن(ع) ده سال قبل از امام حسین(ع) شهید شد، مسموم شد و از دنیا رفت. سن این طفل را هم ده سال نوشتهاند. یعنی وقتی که پدربزرگوار از دنیا رفته، او تازه به دنیا آمده و شاید بعد از آن هم بوده است.به هر حال از پدر چیزی یادش نبود و در خانه اباعبدلله بزرگ شده بود و اباعبدالله، هم برای او عمو بود و هم به منزله پدر).
اباعبدالله به عمه این طفل، به خواهر بزرگوارش زینب سپرده بود که مراقب این بچهها بالخصوص باشند. این پسر بچهها مرتب تلاش میکردند که خودشان را به وسط معرکه برسانند ولی مانع می شدند.
نمیدانم در آن لحظات آخر که ابا عبدالله در گودال قتلگاه افتاده بودند، چطور شد که یک مرتبه این طفل ده ساله از خیمه بیرون زد و تا زینب سلام الله علیها دوید که او را بگیرد، خودش را از دست زینب رها کرد و گفت و الله لا افارق عمی به خدا قسم من از عمویم جدا نمی شوم.
به سرعت خودش را رسانده به اباعبدالله درحالی که ایشان در همان قتلگاه بودند و قدرت حرکت برایشان خیلی کم بود. این طفل آمد و آمد تا خودش را به دامن عموی بزرگوار انداخت. اباعبدالله او را در دامن گرفت. شروع کرد به صحبت کردن با عمو، در همان حال یکی از دشمنان آمد برای اینکه ضربتی به اباعبدالله بزند.
این بچه دید که کسی آمده به قصد کشتن اباعبدالله، شروع کرد به بدگویی کردن: ای پسر زناکار! تو آمدهای عموی مرا بکشی؟ به خدا قسم من نمیگذارم. او که شمشیرش را بلند کرد، این طفل دست خویش را سپر قرار داد. در نتیجه بعد از فرود آمدن شمشیر، دستش به پوست آویخته شد. دراین موقع فریاد زد: یا عماه! عمو جان! دیدی با من چه کردند؟! ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم..""
منبع: حماسه حسینی صفحه 370