کومله برای کشتن «علی» جایزه تعیین کرده بود

8:30 - 15 مرداد 1397
کد خبر: ۴۴۱۵۳۶
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
شهید کاوه در مراسم خاکسپاری شهید توکلی گفت: «اگر تا دو سال دیگر علی با من بود، کردستان گلستان می‌شد! کومله‌ها برای کشتن علی جایزه گذاشته بودند.»

کومله برای کشتن «علی» جایزه تعیین کرده بودبه گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، در هفته‌های اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلی‌شان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسین‌پناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله را کلید زده‌اند.

نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیه‌طلب و ضدایرانی که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانه‌ترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب می‌شدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.

بیشتر بخوانید:
تصاویر اقدامات همکاران تروریست رامین حسین‌پناهی/ کومله یعنی با موزائیک سر بریدن!
کومله با بی‌رحمی قلب و کلیه جوان ۱۸ ساله را شکافت
شهادت ۲ کودک خردسال در سنندج بر اثر اصابت ترکش خمپاره اعضای کومله

نگاهی گذرا به جنایت‌ها و شرارت‌های گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان می‌کند. در ذیل به گوشه‌ای از جنایت کومله‌ای‌ها یعنی همکاران رامین حسین‌پناهی اشاره شده است.

کومله برای کشتن «علی» جایزه تعیین کرده بود
گروهک کومله جریانی جدایی‌خواه در کردستان راه اندازی کرد تلاش داشت برای کردستان یک هویت سیاسی مجزا در نظر بگیرد. این درخواست تجزیه‌طلبی که در طول حیات خود در پیوند با دولت‌های بیگانه به وجود آمد، به شکل برخورد نظامی و تروریستی ظاهر شد و مناطق کردنشین را به طور جدی ناامن کرد. در ادامه به زندگینامه یکی از قربانیانی که به دست عناصر گروهک تروریستی کومله به شهادت رسید، می‌پردازیم.

شهید سیدعلی توکلی ۱۶ اسفند ۱۳۴۱ در مشهد متولد شد. او در خانواده‌ای مومن و معتقد رشد کرد. پدرش شغل آزاد داشت و مادرش خانه‌دار بود. زمان انقلاب با وجود سن کمی که داشت، به همراه پدرش در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردند. وی تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسط ادامه داد، سپس درس را رها کرد. سیدعلی توکلی سرانجام ۲۱ رمضان ۱۳۶۳ به دست عناصر گروهک تروریستی کومله به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی بنیاد هابیلیان با مادر شهید سیدعلی توکلی:

«سیدعلی فرزند سوم خانواده هشت نفره ما بود. در کودکی بسیار بازیگوش بود و به شدت شیطنت می‌کرد؛ اما هیچ‌وقت شیطنت‌هایش آزاردهنده نبود. از بچگی اهل قرآن و نماز خواندن بود. پدرش از زمانی که سیدعلی کودک بود، او را با خود به مسجد می‌برد و بعد‌ها که خودش بزرگ شد، مسجد رفتن جزو عادت‌هایش شده بود. درسش را تا ششم ابتدایی خواند، دیگر درس نخواند تا اینکه عازم جبهه شد و هم‌زمان درسش را نیز می‌خواند و مدرک دیپلمش را گرفت.

در بحبوحه انقلاب، وقتی مدرسه‌اش تمام می‌شد، با دوستانش در راهپیمایی شرکت می‌کرد. در کنار درس، به کارگاه تعمیر چرخ‌خیاطی می‌رفت و در آنجا کار می‌کرد. احترام زیادی به من و پدرش می‌گذاشت. سر زدن به فامیل و آشنایان جزو برنامه‌های همیشگی‌اش بود، یادم است، آن زمان در همسایگی ما خانمی بود که چند بچه داشت و همسرش هم به شهادت رسیده بود. علی همیشه به بچه‌های او سر می‌زد و سعی می‌کرد روحیه بچه‌ها را عوض کند تا نبود پدرشان، زیاد آن‌ها را اذیت نکند.

اوقات فراغتش کتاب می‌خواند. بیشتر هم کتاب‌های شهید مطهری و شهید دستغیب را می‌خواند. به خواهرهایش توصیه می‌کرد که اگر می‌خواهید درس بخوانید، درس قرآن بخوانید که به دردتان بخورد.

تازه بسیج تشکیل شده بود که سیدعلی هم به عضویت بسیج درآمد. کمی بعد عازم خدمت سربازی شد و او را به جبهه کردستان فرستادند.

من از مشوقین علی و پسر‌های دیگرم برای حضورشان در جبهه بودم. می‌گفتم: «باید همیشه خدمتگزار انقلاب باشید.»

هر وقت من و پدرش در مورد ازدواج با او صحبت می‌کردیم، می‌گفت: «دامادی من پیروزی اسلام در جبهه‌ها است.»

سال ۱۳۶۱ بود که همراه شهید کاوه در جبهه کردستان فعالیت می‌کرد. به خاطر توانایی‌های بالای او به عنوان فرمانده گردان حضرت رسول (ص) در‌آمد.

زیاد از مرخصی‌هایش استفاده نمی‌کرد، مثلاً اگر یک هفته مرخصی داشت، می‌آمد؛ اما بیشتر از دو روز نمی‌ماند و می‌گفت: «آنجا نیاز بیشتری به من است.»

آخرین باری که به مرخصی آمد، ماه شعبان بود. به او گفتم: «ای کاش ماه رمضان هم بیایی!» گفت: «وعده من و شما عید فطر!» موقع خداحافظی گفت: «فقط یک بار زیر گلوی من را ببوسید که ان‌شاءالله به جد خود بپیوندم!»

شهید کاوه تعریف می‌کرد: «شب عملیات ۱۲ ماه رمضان بود، او حال مساعدی نداشت. به او گفتم: «علی برگرد!» او در جواب من گفت: «فرمانده نیروهایش را تنها نمی‌گذارد. من امشب به جدم ملحق می‌شوم.» صبح ۲۱ ماه رمضان مورد کمین کومله قرار گرفت و به شهادت رسید.»

علی علاقه زیادی به شهید بهشتی داشت، آخر هم او و شهید بهشتی در یک روز به شهادت رسیدند.

وقتی خبر شهادتش را آوردند، دستانم را بلند کردم و گفتم: «الحمدلله، الهی شکر که او به جد خود پیوست.»

شهید کاوه در مراسم خاکسپاری او گفت: «اگر تا دو سال دیگر علی با من بود، کردستان گلستان می‌شد! کومله‌ها برای کشتن علی جایزه گذاشته بودند.»

من از اول می‌گفتم یک شهید تقدیم به درگاه خداوند که چیزی نیست،‌ای کاش چند پسر داشتم و همه را تقدیم می‌کردم. امام دستور جهاد داده بود، من و فرزندانم هم مطیع امر امام بودیم و هستیم.»



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *