کوملهها اگر میفهمیدند فردی عضو سپاه است، حتما او را شهید میکردند
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، در هفتههای اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلیشان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسینپناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیهطلب کومله را کلید زدهاند.
نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیهطلب و ضدایرانی که اعضایش در آدمکشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشیها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانهترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب میشدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.
بیشتر بخوانید:
تصاویر اقدامات همکاران تروریست رامین حسینپناهی/ کومله یعنی با موزائیک سر بریدن!
کومله با بیرحمی قلب و کلیه جوان ۱۸ ساله را شکافت
شهادت ۲ کودک خردسال در سنندج بر اثر اصابت ترکش خمپاره اعضای کومله
نگاهی گذرا به جنایتها و شرارتهای گروهک تروریستی و تجزیهطلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان میکند. در ذیل به گوشهای از جنایت کوملهایها یعنی همکاران رامین حسینپناهی اشاره شده است.
کوملهها اگر میفهمیدند فردی عضو سپاه است، حتما او را شهید میکردند
«محمد علیجانی» همخدمتی شهید قدیر عاقل نقل میکند: «سال ۱۳۷۱ از طرف ستاد سپاه، ۱۵۰ نفر از مشهد برای دوره آموزشی به نوشان رفتیم. همه اعضای تیم با یکدیگر هماهنگ بودیم. در اردوگاه معروف شده بودیم، تیم مشهدیها صدایمان میزدند. فرماندهان از دست شیطنتهای ما کلافه شده بودند. زمان تقسیم نیرو برای انجام خدمت سربازی، به خاطر همین موضوع همه ما را به شهر بوکان در کردستان فرستادند. حال و هوای ما بعد از انتقال به کردستان متعادلتر شده بود. من آنجا به عنوان راننده فرماندهی و پستچی انجام خدمت میکردم. زمانی که بچهها نامهای داشتند، حسابی اذیتشان میکردم تا مژدگانی بدهند، بعد نامهشان را تحویل بگیرند. وظیفه شناسایی را قدیر عاقل، محمدرضا اکبرنژاد، علی بخشی، مجتبی اصلاح الطرفین، محمدرضا عباسی و چند نفر دیگر که قزوینی بودند، انجام میدادند. نیروهای شناسایی باید راه را باز میکردند تا نیروهای عادی بتوانند تردد کنند. کوملهودمکرات به لباس سبز سپاه خیلی حساس بودند، اگر میفهمیدند فردی عضو سپاه است، حتما او را میکشتند. همه ما لباس کردی میپوشیدیم. گاهی اوقات سه یا چهار ماه آنجا در نوشان بودیم و اجازه مرخصی نداشتیم. اخلاق و رفتار بچهها باعث میشد، دلتنگی ما نیز کمتر شود. همه بچهها از نظر انجام واجبات دینی خوب بودند.»