توقف دشمن در تنگه شیطان/ ایجاد مرکز فرماندهی نیروی زمینی با تختهسنگ و چوب/ فرماندهای که پاک آمد و پاک رفت/ تهدیدات امروز، تهدید سخت نیست/ پایان شیرین دفاع مقدس با عملیات مرصاد/ روایتی از هشدار امیر حسنیسعدی به فرماندهان
تمام نیروهای منافقین در تمام حوزهها جیرهخوار عراق بودند و اگر منافقین در جریان این عملیات از بین میرفتند یا از تعداد آنها کم میشد بالطبع هزینههای نگهداری صدام هم کم میشد.
خبرگزاری میزان -
میزان: برای شروع صحبت پیرامون عملیات مرصاد، اجازه بدهید از چند مدت قبلتر از آن صحبت کنیم. خود شما در سال ۶۷ یکی از فرماندهان نواحی غربی کشور بودید؛ نظارت بر تحرکات مشکوک دشمن در این مناطق چگونه بود؟
امیر هاشمی: من در آن سال فرمانده گروه ۳۳ توپخانه بودم و مسئولیت ما پشتیبانی از یگانهای عملیاتی غرب بود. گروه ۳۳ توپخانه، دو گردان ۱۳۰ نفره، یک گردان کاتیوشا، یک یگان پدافند و یک گروهان آتشبار عقاب در اختیار داشت. تنها یگانی که آن زمان موشکهای ساخته شده توسط وزارت دفاع را در اختیار داشت ما بودیم. گروه ۳۳ توپخانه در کل منطقه غرب گسترش داشت و دیدبانهای ما تحرکات دشمن را مرتبا گزارش میکردند. نظارتها بر تحرک دشمن در طول جنگ بسیار عالی و با کمترین درصد خطا صورت میگرفت.
آقای هاشمی به قرارگاه غرب آمد و خبر پذیرش قطعنامه را اعلام کرد
میزان: چند روز قبل از عملیات مرصاد، جمهوری اسلامی ایران قطعنامه آتشبس را پذیرفت؛ چگونه از این خبر مطلع شدید؟
امیر هاشمی: عراق در سال ۱۳۶۶ قطعنامه را پذیرفته بود و حالا نوبت ما بود که آن را بپذیریم یا نه. ارتش بعث در سال ۶۷ سلسله عملیاتهایی را از جنوب و مشخصا از فاو شروع کرد. آنها وقتی فاو را گرفتند بعد از مدتی به سمت شلمچه و فکه آمدند و در تاریخ ۲۰ تیر عملیاتهایی را در این مناطق انجام دادند. در صبح تاریخ ۲۷ تیر مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی به همراه امیر «حسین حسنی سعدی» فرمانده وقت نیروی زمینی به قرارگاه غرب آمدند و فرماندهان منطقه از جمله من را جمع کردند و به ما گفتند امام (ره) قطعنامه پایان جنگ را پذیرفته و قرار است ساعت ۱۴ امروز خبر پذیرش قطعنامه از تلویزیون اعلام شود. این صحبتها قبل از ظهر روز ۲۷ تیر در قرارگاه غرب که سرتیپ علیاری فرماندهی آن را بر عهده داشت مطرح شد. پس از صحبتهای مرحوم هاشمی هم امیر حسنی سعدی دستوراتی را به فرماندهان یگانها دادند.
امیر حسنیسعدی خطر منافقین را به فرماندهان هشدار دادند
میزان: نکاتی که امیر حسنی سعدی در آن روز به شما فرماندهان گفتند را به خاطر دارید؟
امیر هاشمی: عین کلمات دقیقا در خاطرم نیست، ولی مضمون دستورات فرمانده وقت نیروی زمینی این بود که «با وجود پایان جنگ ما همچنان باید مراقب تحرکات دشمن و همچنین منافقین باشیم». ایشان صراحتا خطر منافقین را ذکر کرد و درباره آن به ما فرماندهان هشدار دادند.
به فرماندهان گردانهایم گفتم در آماده باش کامل باشید
میزان: واکنش شما نسبت به خبر پذیرش قطعنامه از سوی ما چه بود؟
امیر هاشمی: من با تجربهای که از جنگ آموخته بودم و اطلاعاتی که از دیدبانها گرفته بودم همانجا به مسئول ستاد خودم در قرارگاه گفتم اعلام کنید فرماندهان گردانها ساعت ۳ بعدازظهر در ستاد گروه ۳۳ باشند. یک ساعت قبل از شروع جلسهام با فرماندهان گردانها، تلویزیون خبر پذیرش قطعنامه را اعلام کرد. با اعلام این خبر در یگانها شادی زیادی ایجاد شد. سربازهایی که در دو طرف مرز بودند تیر هوایی شلیک میکردند و خوشحالی خود را نشان میدادند. در این شرایط من فرماندهان گردانها را جمع کردم و گفتم: «قطعنامه از جانب ما پذیرفته شد، ولی عراق با تجمع نیرویی که در غرب انجام داده، دستبردار نیست. من از فردا میآیم تک تکِ یگانهای شما را چک میکنم و همه شما در یگانهایتان باید مواضع تاخیری ایجاد کنید و در آماده باش کامل قرار داشته باشید».
۳ روز متوالی پس از پذیرش قطعنامه، از یگانها سرکشی کردم
میزان: واقعا با وجود پذیرش قطعنامه این کار را کردید؟
امیر هاشمی: بله. روزهای ۲۸ و ۲۹ و ۳۰ تیر به همراه نفراتی از بازرسی و عقیدتی، به تمام آتشبارها و یگانهای گروه ۳۳ رفتم و سرکشی انجام دادم و به آنها گفتم باید سه موضع تاخیری ایجاد کنید تا در عقبنشینی احتمالی، مجبور به فرار نشویم و بتوانیم در مقاطع مختلف توپخانه را مستقر کنیم. ما عملیات عراقیها را پیشبینی کردیم و در تمام یگانها، مواضع تاخیری ایجاد کردیم؛ هم مواضع تاخیری ایجاد کردیم و هم «ثبت تیر» انجام دادیم.
عراق قطعنامه را نقض کرد اما ما هم جلوی آنها ایستادیم و تعقیبشان کردیم
میزان: حدس شما در نهایت درست شد و صدام قطعنامه را هم زیر پا گذاشت و دوباره تجاوز کرد. عکسالعمل گروه شما در برابر این تجاوز چه بود؟
امیر هاشمی: روز ۳۱ تیر ۶۷ عراق دوباره به خاک ما حمله کرد. آنها ۱۲ لشکر را در مرزهای غربی کشور ما متمرکز کرده بودند. متاسفانه یگانهای پیاده ما در آن زمان خوب توجیه نشده بودند و به تصور پایان جنگ، عقب نشینیها را شروع کرده بودند. در اکثر محورهای سومار، گیلانغرب و سرپل ذهاب، واحدهای آتشبار توپخانه در خط مقدم قرار گرفتند و ایستادگی کردند. ما هم در جایی که بودیم مقاومت کردیم. عراق قطعنامه را نقض کرد اما ما هم جلوی آنها ایستادیم و تعقیبشان کردیم. وقتی که همه یگانهای ارتش عقبنشینی کردند این گروه ۳۳ توپخانه بود که در محور سومار تا ساعت ۱۲ شب در مقابل دشمن ایستادگی کرد. در روز ۱ مرداد، یک واحد از نیروهای هوابرد به کمک ما آمدند و ما توانستیم دشمن را در تنگه شیطان متوقف کنیم. در آن عملیات گروه ۳۳ توپخانه و تیپ هوابرد نقش اساسی داشتند. عراق اینجا سدّ و مجبور به عقبنشینی شد. ما هم از ۲ مرداد شروع به تعقیب عراق در محورهای مختلف از جمله محور صالحآباد کردیم. این تعقیب تا ۳ مرداد ادامه داشت.
اشتباه کردیم که گردنه پاتاق را نبستیم
میزان: در شرایطی که نیروهای ما در تعقیب عراقیها بودند، ناگهان منافقین با عقبه ۴ هزار نفری خود از خاک عراق و درست در نزدیکی همان مناطق غربی که شما با نیروهای عراقی درگیر بودید، وارد کشور شدند. مشکل کار کجا بود؟
امیر هاشمی: یک اشتباهی که اینجا از سوی ما سر زد این بود که یگانهای ما در محور سرپل ذهاب، از گردنه پاتاق عبور نکردند و بدین ترتیب محور «کرند - اسلامآباد» خالی ماند. یگانهایی که عقبنشینی کردند به پادگان ارتش در سرپلذهاب رفته بودند. در نتیجه هیچ نیرویی از ما در محور پاتاق به کرند و اسلامآباد نمانده بود. روز سوم مرداد منافقین با کمک عراق از این محور و همچنین محور دالاهو وارد خاک ما شدند و خودشان را به اسلامآباد رساندند. در پادگان اسلامآباد، هم سپاه و هم ارتش، نیروهای باقیمانده داشتند، اما نیروی رزمی نه؛ نیروهای رزمی آنها در جنوب بودند. به خاطر قصوری که ما داشتیم و گردنه پاتاق را نبسته بودیم منافقین فرصتی به دست آوردند و نفوذ کردند. گردنه پاتاق مواضع مستحکمی داشت و میشد با یک دسته پیاده آن را کنترل شود. متاسفانه یگانهای ما در عقبنشینی که انجام دادند به طرف پادگانها که نزدیکتر بود رفته بودند و این محورها را رها کرده بودند. منافقین هم که نیرویی را در برابر خود نمیدیدند سرشان را پایین انداختند و از کِرند عبور کردند و به اسلامآباد رسیدند.
پشتیبانی هوایی عراق از منافقین
میزان: آیا به همراه منافقین، عراقیها هم وارد خاک ما شدند؟
امیر هاشمی: خیر. اما پشتیبانی هوایی عراق تا زمانی که منافقین به اسلامآباد غرب برسند همراه آنها بود و حتی آنها درگیریهایی هم با پدافند ما در ارتفاعات سوباشی داشتند که در نتیجه این درگیریها، هم نیروهایی از ما به شهادت رسیدند و هم تجهیزات و هواپیماهای عراق با تلفاتی رو به رو شدند.
مردم و نظامیان اسلامآباد در برابر منافقین ایستادند
میزان: آیا در اسلامآباد فقط نظامیان با منافقین درگیر شدند یا مردم هم در این درگیری علیه منافقین مشارکت کردند؟
امیر هاشمی: منافقین که از ساعت ۳ بعد از ظهر سوم مرداد به اسلامآباد رسیده بودند تا ساعت ۸ شب درگیر بودند. تصور آنها این بود که همه مردم به محض مشاهده آنها، همراهشان میشوند، اما یکباره دیدند در همان اسلامآباد غرب، نیروهای باقی مانده سپاه و ارتش و همچنین مردم شهر، مقاومت در برابر آنها را آغاز کردند. منافقین سرهنگ سلیمی فرمانده پادگان اسلامآباد را همانجا اعدام کردند و پادگان را به تصرف درآوردند و اسلحهخانه پادگان را نیز غارت کردند. آنها حتی به بیمارستانهای شهر هم رحم نکردند و دست به کشتار فجیعی زدند.
خدا خواست آن تصادف در جاده حسن آباد - چهارزبر انجام شود
میزان: ماجرای گیر افتادن منافقین در جاده و درگیری آنها با مردم عادی چه بود؟
امیر هاشمی: مردم اسلامآباد غرب و روستاهای اطراف آن، از حوالی ساعت ۸ شب ۳ مرداد، خانه و کاشانه خود را رها کردند و به طرف کرمانشاه گسیل شدند. تمام مردم از جاده اسلامآباد غرب به سمت کرمانشاه حرکت کردند. دو طرف این جاده که در گردنه حسن آباد تا چهارزبر واقع شده، گندمزار بود و همه مجبور بودند از وسط جاده به سمت کرمانشاه بروند. در این جاده یک تصادفی ایجاد میشود و با این تصادف، جاده بند میآید. منافقین که برای رسیدن به کرمانشاه باید از همین جاده عبور میکردند پشت انبوه جمعیت مردم گیر افتادند و مجبور شدند که با مردم درگیر شوند. منافقین از پشت سر با مردم درگیر شدند و زمان زیادی از آنها تلف شد. خدا خواست آن تصادف انجام شود و فاصلهای ایجاد شود تا ساعت ۱ بامداد که بچههای بسیج و نیروهای مردمی در چهارزبر توانستند خطی را ایجاد کنند و مقابل منافقین بایستند.
مردم از جاده خارج شدند و منافقین ماندند و نیروهای رزمی ما
میزان: شهید صیاد چه موقع وارد میدان شد و چه مسئولیتی بر عهده داشت؟
امیر هاشمی: همان شب به شهید صیاد شیرازی ماموریت داده شده بود سازماندهی نیروها را برای مقابله با متجاوزان انجام دهد. شهید صیاد هم برادر مقدم را مسئول آن محور کرد و به او گفت هر نیرویی که به آنجا میرود باید تحت نظر شما باشد. با راهبندانی که در جاده ایجاد شده بود و درگیریهایی که مردم با منافقین داشتند، فرصت خوبی به دست آمد تا نیروهای تحت نظر برادر مقدم بتوانند تا صبح مواضع مناسب و مستحکمی را در چهارزبر ایجاد کنند و راه پیشروی منافقین را سد کنند. مردمی که به سمت کرمانشاه حرکت کرده بودند و همچنین مردم چهارزبر، تقریبا اوایل صبح چهارم مرداد توانستند از آن منطقه خارج شوند. بچههای سپاه کمک میکردند تا مردم هرچه سریعتر از چهارزبر خارج شوند. بدین ترتیب منافقین ماندند و نیروهای رزمی ما. شهید صیاد از روز چهارم مرداد شناسایی و زدن منافقین را به کمک هوانیروز آغاز کرد.
نقش پررنگ یگانهای مختلف ارتش در عملیات مرصاد
میزان: در اغلب روایتهایی که از عملیات مرصاد وجود دارد، هوانیروز نقش اصلی عملیات مرصاد است و کمتر به نیروهای دیگر پرداخته شده. شما بفرمایید که علاوه بر هوانیروز، کدام یگانهای ارتش در عملیات مرصاد نقش محوری داشتند.
امیر هاشمی: نقش اساسی عملیات مرصاد را شهید صیاد شیرازی به سبب فرماندهی هوشمندانه خود داشت و در کنار او هوانیروز ارتش نیز نقش بسزایی در این موفقیت داشت. شهید صیاد سوار بر بالگرد ۲۱۴ عملکرد بالگردهای کبرا در آن عملیات را هدایت میکرد. همچنین در جریان این عملیات، تیپ ۳۵ ارتش از محور گیلانغرب به سمت اسلامآباد و یگانهای توپخانه شامل گروه ۳۳ که ما بودیم و گروه ۴۴ به فرماندهی سرهنگ عباس پارساپور، نقش مهمی ایفا کردند. البته نباید فراموش کنیم که بچههای سپاه هم با خمپارهها و تیربارهای خود علیه منافقین تلفات زیادی از آنها گرفتند.
اول به من گفتند عراقیها وارد شدهاند
میزان: فرمودید که گروه ۳۳ توپخانه با فرماندهی شما در عملیات مرصاد نقشآفرینی داشت. در خصوص آن ۳ - ۴ روز درگیری بفرمایید. چطور از ماجرا مطلع شدید و اولین اقدامی که انجام دادید چه بود؟
امیر هاشمی: من به عنوان فرمانده گروه ۳۳ توپخانه، آن شب از ماجرا مطلع نشدم، چون در روز سوم مرداد ما در تعقیب نیروهای عراقی در محور سومار بودیم و آنها را هم با آتش توپخانه و هم با نیروهای یگان هوابرد تعقیب میکردیم. حدود ساعت ۴ صبح ۴ مرداد که به قرارگاه برگشتم به من گفتند عراقیها از محور اسلامآباد وارد شده و پادگان اسلام آباد را تصرف کرده و حرکت خود را به طرف کرمانشاه آغاز کرده است. به من نگفتند منافقین، گفتند عراقیها آمدند. آنموقع هنوز به گروه ما خبر نرسیده بود که اینها منافق هستند. این خبر را که به من دادند، همراه یکی از افسران رکن سوم گروه ۳۳، بلافاصله رفتیم و درگیریهای واحد خودمان در نقاط مختلف را بررسی کردیم. ساعت ۱۲ ظهر به ابتدای ارتفاعات اسلامآباد از سمت ایوان رسیدیم. ۳ تا ۴ کیلومتر با شهر فاصله داشتیم. دیدم تیمسار «علیاری» و برادر «حمیدی نیا» از سپاه، زیر پل نشستهاند و نیرویی جمع کردند تا بروند پادگان اسلامآباد را پس بگیرند. آنجا متوجه شدم این منافقین بودند که وارد شدهاند. اینجا بود که من هم دستور دادم یک واحد کاتیوشا از گروه ۳۳ توپخانه به منطقهای که ما در آن قرار داشتیم بیاید. دسته کاتیوشا آمد و استقرار پیدا کرد. نزدیک غروب بود که ثبت تیر خود را روی جاده «اسلامآباد - کِرند» و «اسلامآباد - کرمانشاه» آغاز کردیم. خود من دیدبانی این ثبت تیر را انجام دادم. پس از این ثبت تیر، دستور دادم که آتشبارها به صورت مرتب حرکت خود را آغاز کنند. من آن شب را تا صبح دیدبانی کردم منتها با وقایعی که در چهارزبر در حال رخ دادن بود هیچ ارتباطی نداشتیم.
نمیدانستیم در چهارزبر چه خبر است
میزان: از وقایعی که در چهارزیر در حال رخ دادن بود، باخبر بودید؟
امیر هاشمی: خیر. ارتباطمان قطع بود و نمیدانستیم آنجا چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
برادران قرارگاه رمضان گِرا دادند که میتوانیم از کِرند علیه منافقین عمل کنیم
میزان: عملکرد گروه ۳۳ توپخانه در عملیات مرصاد چگونه بود؟
امیر هاشمی: عصر چهارم مرداد، ما توانستیم توپخانه را در جنوب اسلامآباد غرب مستقر کنیم و آتش ریختن بر سر منافقین را انجام دهیم. ما این کار را تا ۵ مرداد ادامه دادیم. عصر ۵ مرداد برادرانی از قرارگاه رمضان پیش ما آمدند و گِرا دادند و گفتند «از پشت محور راهی وجود دارد که میتوان از آنجا به کِرند رسید و از کِرند توپخانه را علیه منافقین به کار گرفت». من، سرهنگ کوشکی که آن زمان مسئول رکن ۳ گروه ۳۳ بود را مامور کردم تا با بچههای قرارگاه رمضان از پشت خودش را به کِرند برساند. این کار انجام شد و نقاط حساس کِرند که توسط منافقین اشغال شده بود با توپخانه مورد هدف قرار گرفت.
مرکز فرماندهی نیروی زمینی از تختسنگ و چوب ساخته شده بود
میزان: با توجه به وسعت و ارتفاعات منطقه، حجم آتشی که از گروه توپخانهای شما بر سر منافقین ریخته میشد، پاسخگو بود؟
امیر هاشمی: خیر، به همین دلیل هم من ۵ مرداد به نزد امیر حسنیسعدی در گردنه قلاجه رفتم. مرکز فرماندهی نیروی زمینی، قرارگاه خود را به گردنه قلاجه انتقال داده بود. شاید شما الان که میشنوید «مرکز فرماندهی نیروی زمینی» یک ساختمان عریض و طویل در ذهنتان خطور کند، ولی بدانید که این مرکز فرماندهی در آن شرایط حساس و حیاتی، از تختسنگها و چوبها درست شده بود. امیر حسنیسعدی توضیحات اقدامات شهید صیاد در چهارزبر را به من داد و من مطمئن شدم که منافقین در آن محور توان پیشروی ندارند. حالا نوبت ما بود که با تمام توان کاری کنیم ارتباط عقبه منافقین با نیروهای جلوی آنها که در چهارزبر گیر افتاده بودند مختل شود. از امیر حسنی سعدی اجازه گرفتم که از توپخانههای یگانهای دیگر هم استفاده کنم. ایشان اجازه داد و ما با کسب این مجوز، یک مرکز تطبیق آتش را به سرپرستی سرهنگ دوم «خواجوی» تشکیل دادیم و همه توپخانهها را بهکار گرفتیم. با تشکیل این مرکز تطبیق آتش، ما از خود کِرند تا گردنه حسنآباد را زیر پشش آتش داشتیم. بالای ۳ تا ۴ هزار گلوله توپخانه با دیدبانی دقیق مصرف کردیم و بدین ترتیب ارتباط عقبه منافقین با جلوی آنها که در چهارزبر گیر کرده بودند را مختل کردیم. ۶ مرداد آقای محسن رضایی هم از محور جنوب به نزدیکی اسلامآباد غرب رسیده بود. برادر «حمیدینیا» که یک سپاهی بود بیسیم را میچرخاند. یکباره این بیسیم افتاد روی خط آقای رضایی. آقای رضایی گفت: «الان ما به سه راهی اسلامآباد رسیدهایم و نزدیک پمپ بنزین هستیم؛ منافقین در روستای «بَدرهی» هستند و شما آتش خود را در آنجا بیندازید». برادر حمیدینیا بهصورت رمزی به آقای رضایی گفت که فرمانده گروه ۳۳ توپخانه اینجا پیش من است. بیسیم را به من داد و من با آقای رضایی صحبت کردم و هماهنگیها انجام شد. سپس من به آقای خواجوی دستور دادم که آتش توپخانه را بهصورت پلهای از پایین تا بالای جاده بریزد. این اقدام با موفقیت انجام شد و عصر روز ششم مرداد منافقین به کلی از آنجا متفرق شدند و عقب نشستند. بعد از ظهر ۶ مرداد اسلامآباد غرب کاملا آزاد شد. منافقین وقتی که از اسلامآباد عقبنشینی کردند، خودشان را به ارتفاعات پاتاق رساندند و ما هم به تعقیب آنها پرداختیم. آنها شب ۶ مرداد را روی گردنه پاتاق سپری کردند. هنوز حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ منافق در گردنه پاتاق بودند. عصر ۶ مرداد آنقدر خسته بودم که از فرط خستگی به یکی از آتشبارهای پدافند رفتم و آنجا دوش گرفتم. سپس به اسلامآباد رفتم و به مناطق مختلف شهر از جمله پادگان شهر سر زدم. در پادگان اسلامآباد، سردار شوشتری که آن زمان فرمانده قرارگاه غرب سپاه بود را دیدم و به او پیشنهاد دادم که مشترکا از پشت «قلعهداود» نیرویی را به سرپلذهاب ببریم و منافقین را از پشت محاصره کنیم. ایشان موافقت نکرد. صبح ۷ مرداد به همراه تعدادی از نیروهای گروه ۳۳ توپخانه با یک خودروی تویوتا جهت شناسایی راه افتادیم تا ارزیابی کنیم که آیا میتوانیم از پشت منافقین خودمان را به کلهداود برسانیم و منافقین را دور بزنیم یا خیر. در این شرایط عراقیهایی که در ابتدای «آبگرم» مستقر بودند و هنوز به خاک خودشان عقبنشینی نکرده بودند، شروع به تیراندازی به سمت ما کردند. عراقیها به منافقین اطلاع دادند که راهی برای پیشروی ندارند و باید برگردند. منافقین باقیمانده هم با پوشش هوایی عراق به داخل خاک عراق برگشتند.
سه شب و سه روز نخوابیدیم
میزان: در طول آن سه شب و سه روز توانستید لحظهای هم استراحت کنید؟
امیر هاشمی: ما در جریان عملیات مرصاد، حدود سه شب و سه روز نخوابیدیم. من خودم در عرض این سه روز شاید فقط یک ساعت آن هم از فرط خستگی و ضعف شدید خوابم برده باشد.
مرصاد یک پایان شیرین برای ۸ سال دفاع مقدس شد
میزان: چرا عملیات مرصاد تا این اندازه برای ما شیرین است و مرور خاطرات آن هنوز هم برای ما حلاوت دارد؟
امیر هاشمی: آن تلخی که عراق برای ما در روز ۳۱ تیر و ۱ مرداد ۶۷ بهوجود آورد با انتقامی که ما از منافقین در عملیات مرصاد گرفتیم به شیرینی تبدیل شد. منافقین جمعیت ۴ هزار نفر را وارد خاک کشورمان کرده بودند که از این تعداد بالای ۲ هزار نفر کشته شدند. ما کلی تلاش میکردیم که یکجا در داخل کشور ۴ منافق دستگیر شوند حالآنکه در عملیات مرصاد بیش از ۲ هزار منافق کشته شدند و ۱۵۰۰ نفر باقی مانده آنها هم لَتوپار و زخمی فرار کردند و به این ترتیب عملیات مرصاد یک پایان شیرین برای ۸ سال دفاع مقدس ما شد. روز هفتم مرداد که منافقین به کلی تار و مار شدند و عراق هم عقبنشینی کرد توانستیم یک نفس راحتی بکشیم.
۴ زن منافق یک دایره درست کردند و خودشان را کُشتند
میزان: در دسته ۴ هزاره منافقین، زنها هم پابهپای مردها میجنگیدند. خاطره به خصوصی در این زمینه دارید؟
امیر هاشمی: یادم میآید در روز ۵ مرداد، یکی از آتشبارهای ما در یکی از مناطق عملیات، ۴ زن منافق را محاصره کرده بود. این زنها وقتی دیدند محاصره شدند و چارهای جز تسلیم شدن ندارند چهار نفری دست هم را گرفتند و یک دایره درست کردند و نارنجک کشیدند و خودشان را کُشتند. پیکر آن ۴ زن را بعدا به ما نشان دادند. بسیار فجیع بود.
منافقین ذرهای شعور نظامی نداشتند
میزان: در خاطراتی که از شهید صیاد درخصوص عملیات مرصاد نقل شده، آمده که «منافقین فنون نظامیگری را اصلا بلد نبودند». نظر شما در اینباره چیست؟
امیر هاشمی: دقیقا این حرف درست است. منافقین ذرهای شعور نظامی نداشتند. مریم رجوی فرماندهی عملیات منافقین را بر عهده داشت؛ شما خودتان حدیث مفصل بخوانید از این مجمل. اصولا منافقین نظامیگری بلد نبودند. آنها از اسلامآباد که میخواستند به سمت چهارزبر و کرمانشاه بروند به صورت یک ستون راهپیمایی در یک جاده آسفالته دقیقا به صورت رژه نظامی، حرکت خود را آغاز کردند. منافقین ملتفت نبودند که جنگ با رژه نظامی تفاوت دارد. هیچ یگانی در هنگام پیشروی نمیتواند سرخود را پایین بیندازد و به طرف جلو حرکت کند، یگان باید مراقب پهلوها، عقب و جلوی خود باشد و مواضع مطمئن بگیرد.
صدام یک بازی دو سر بُرد را با منافقین انجام داد
میزان: در شرایطی که ایران قطعنامه را پذیرفته بود، چرا صدام منافقین را روانه خاک ما کرد؟
امیر هاشمی: صدام با فرستادن منافقین به داخل ایران میخواست یک معامله دو سر برد را انجام دهد. تمام نیروهای منافقین در تمام حوزهها جیرهخوار عراق بودند و اگر منافقین در جریان این عملیات از بین میرفتند یا از تعداد آنها کم میشد بالطبع هزینههای صدام هم برای نگهداری از آنها کم میشد. اگر هم بر فرض محالاندرمحال به موفقیت میرسیدند یک موفقیت برای صدام محسوب میشد.
انتقال اطلاعات واهی توسط عوامل داخلی منافقین به سران گروهک
میزان: چگونه منافقین به این باور رسیده بودند که مردم به محض مشاهده آنها همراهشان میشوند؟
امیر هاشمی: تصور منافقین مبنی بر اینکه مردم با آنها همراه میشوند مضحک و احمقانه غلط بود. برادران سپاه در این عملیات فرد منافقی به نام «ابراهیمی» که فرمانده یکی از تیپهای منافقین و اهل ساری بود را دستگیر کرده بودند. او میگفت: «به ما گفتند کافی است فقط شما تا کرمانشاه بروید، از آنجا به بعد مردم شما را کمک میکنند تا به تهران برسید». منافقین سازماندهی کرده بودند که فلان تیپ مثلا به استان مازندران برود و آن فرمانده تیپ، استاندار مازندران یا فرمانده نظامی آن منطقه شود. این اطلاعات و القائات واهی را عوامل داخلی منافقین به سران گروهک انتقال داده بودند؛ همان منافقینی که عدهای از آنها چند مدت بعد از عملیات مرصاد اعدام شدند و البته بعضیهایشان هم ماندند و هنوز هم در حادثه و اتفاقی ظاهر میشوند و مردم را تحریک میکنند و مطالبات بر حق مردم را تغییر جهت میدهند.
شهید صیاد قبل از عملیات مرصاد هم جزو اهداف منافقین بود
میزان: درباره شهادت شهید صیاد شیرازی هم بفرمایید
امیر هاشمی: شهید صیاد از ابتدا و قبل از عملیات مرصاد هم جزو اهداف منافقین بود. طبق اسناد و مدارکی که بعدها به دست آمد مشخص شد که خود صدام از منافقین خواسته بود امیر صیاد شیرازی را به شهادت برسانند. صدام کینه شدیدی نسبت به شهید صیاد داشت. وقتی که شهید صیاد فرمانده نیروی زمینی شد وضعیت جنگ عوض شد و عملیاتهای پی در پی طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس همه آرزوهای صدام را نقش بر آب کرد. صدامیها بر روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند «ما آمده ایم که بمانیم»، اما سرانجام مجبور به عقبنشینی شدند. یکی از قولهایی که رجوی به صدام داده بود ترور شهید صیاد شیرازی بود. منافقین استاد تمامعیار ترور بودند. ترور بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم کوچه و بازار ایران، سندی بر این حرف است.
کمکهای ارتش در سوریه عمدتاً در بخش هوایی بود
میزان: اگر اجازه دهید، چند سوال کوتاه در حوزههای دیگر نیز از شما داریم. حضور ارتش در کنار نیروهای مستشاری ایران در سوریه که از قبل حضور داشتند را چگونه میبینید؟
امیر هاشمی: سپاه و ارتش یکی هستند و باید پشتیبان یکدیگر باشند. هر دو، بازوی ولایت فقیه و انقلاب هستند. دستور بر این بود که ارتش، سپاه قدس را تقویت کند. فرمانده کل قوا مجوز کمک ارتش به سپاه قدس را صادر کردند. ارتش و سپاه باید پشتیبان یکدیگر باشند. کمکهایی که ارتش به سپاه قدس انجام داد و لازم هم نبود در آن زمان مطرح شود عمدتاً در بخش هوایی بود. در بخش زمینی نیز یک تیپ نیرو مخصوص را وارد آنجا کردیم. اینها تحت عنوان سپاه قدس رفتند و هنوز هم این کمکهای زمینی و هوایی ادامه دارد. این کمکها تاکنون بسیار موثر بوده است. برخی میپرسند علت رسانهای نشدن حضور ارتش در سوریه در ابتدا چه بود و ما میگوییم تدبیر بر این بود که آن زمان این حضور رسانهای نشود.
هدف تروریستهای تکفیری از همان ابتدا ایران بود
میزان: اگر مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران در سوریه و عراق نبودند، چه بر سر ما و منطقه میآمد؟
امیر هاشمی: اگر مستشاران نظامی ما در سوریه و عراق حضور نداشتند، نقطه شروع درگیری ما با تروریستهای تکفیری در کرمانشاه و همدان بود. هدف تروریستهای تکفیری از همان ابتدا ایران بود. اینها وقتی به نوزاد شیعه هم رحم نمیکنند قطعاً نسبت به ایران که یک کشور شیعه است قطعاً تصورات جلادانهتری دارند.
آمریکا اگر روزی مطمئن شود که ما آمادگی رویارویی نداریم یک ثانیه هم صبر نمیکند
میزان: اساسا آمریکا در برهه فعلی، شرایط و توان حمله نظامی به کشور ما را دارد؟
امیر هاشمی: تهدیدات امروز ما، تهدید سخت نیست. همین ترامپ دیوانه چند وقت پیش اعلام کرد که من با کسی جنگ نظامی ندارم. دشمن میخواهد از درون روی ما کار کند. آنها تهدیدات فرهنگی و اقتصادی را با حربه عملیات روانی روی ما اجرا میکنند. همانطور که میبینیم با انجام یک عملیات روانی از صبح تا ظهر، چند هزار تومان روی قیمت دلار میآید. دولتمردان آمریکایی در ۳۰ سال گذشته، همواره ایران را تهدید اصلی خود میدانستند. آنها اگر روزی مطمئن شوند که آمادگی رویارویی با آنها در ملت ایران وجود ندارد، یک ثانیه هم صبر نمیکنند و تهدید خود را عملی میکنند. بر همین اساس است که حضرت آقا همواره آمادگی کامل نیروهای مسلح را خواستار هستند. مردم ما هم این آمادگی را دارند که در زمان سخت به نیروهای نظامی کشور کمک کنند.
امیر موسوی از همان ابتدا افسری زیرک و باسواد بود
میزان: قریب به یک سال از فرماندهی سرلشکر موسوی در ارتش میگذرد. آشنایی و ارتباط شما با ایشان به چه زمانی برمیگردد؟
امیر هاشمی: زمانی که من فرمانده قرارگاه شمالغرب ارتش بودم، امیر موسوی با درجه ستوان دومی «فرمانده آتشبار مریوان» بودند و من ایشان را ابتدا در مریوان دیدم. همان زمان او را افسری جوان، مردمی، باهوش و زرنگ یافتم. بعد از آن، دیدار و برخورد خاصی با او نداشتم تا سال ۷۵ که در آن سال هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی در دانشکده افسری امام علی (ع) کلاس داشت و امیر موسوی هم آن زمان با درجه سرهنگی، فرمانده تیپ این دانشگاه بود. از آن زمان تا امروز با ایشان ارتباط مداوم دارم. در همان هنگام اداره و فرماندهی تیپ دانشگاه افسری امام علی (ع)، هوشیاری و ذکاوت او را مجددا دریافتم. امیر موسوی از همان ابتدا افسری زیرک و باسواد بود. در تمام دورههایی که شرکت کرده بود از جمله دورههای عالی و دافوس، همواره جزو نفرات ممتاز بود. امیر موسوی ارتش را خوب میشناسد. یک سال هم در ستاد کل نیروهای مسلح خدمت کرده و آنجا تجربیات مفیدی را به دست آورده است.
امیر صالحی میدان را برای امیر موسوی باز کرد
میزان: امیر موسوی سالیان سال جانشین و به اصطلاح دستِ راست سرلشکر صالحی فرمانده سابق کل ارتش بود. شما نقش امیر صالحی را در شکوفایی امیر موسوی تا چه اندازه موثر میدانید؟
امیر هاشمی: امیر سرلشکر سید عطاالله صالحی در رشد و تربیت امیر موسوی نقش اساسی داشت. امیر موسوی در اکثر مسئولیتهایی که داشت، پشت سر امیر صالحی حرکت کرد. امیر صالحی، انصافاً امیر موسوی را خوب تربیت کرد. مشخص بود که بعد از امیر صالحی، امیر موسوی فرمانده کل ارتش میشود. امیر صالحی یکی از شاگردان مخلص شهید صیاد بود. او بیش از ۱۲ سال فرمانده کل ارتش بود. حضرت آقا جمله بسیار خوبی به امیر صالحی گفتند. ایشان فرمودند: «شما (امیر صالحی) پاک آمدید و پاک رفتید». امیر موسوی از زمانی که سرهنگ شد تا قبل از آنکه در سال ۹۵ به ستاد کل نیروهای مسلح، همواره پشت سر امیر صالحی حرکت میکرد. زمانی که امیر صالحی فرمانده قرارگاه شرق بود، امیر موسوی فرمانده لشکر او بود و زمانی که امیر صالحی از این قرارگاه انتقال پیدا کرد، امیر موسوی فرمانده قرارگاه شرق شد. در زمان فرماندهی امیر صالحی در دانشگاه افسری امام علی (ع) نیز امیر موسوی فرمانده تیپ او بود. زمانی هم که امیر صالحی فرمانده کل ارتش شد، امیر موسوی را به عنوان ریاست ستاد ارتش انتخاب کرد و بعد از ۳ سال ایشان، جانشین فرمانده کل ارتش شد. ۱۲ سالی که او به عنوان رئیس ستاد و جانشین فرماندهی ارتش بود، زمان بسیار خوبی بود که او زوایای مختلف ارتش را بشناسد. امیر موسوی در زمان جانشینی ارتش هم یک فراغتی به دست آورده بود. مسئولیت «ریاست ستاد ارتش» و «فرماندهی کل ارتش» در اداره یگان خیلی زیاد است، ولی جانشین فرمانده کل، آن همه مسئولیت را ندارد. امیر صالحی میدان را برای امیر موسوی باز کرده بود. در زمان جانشینی امیر موسوی در ارتش، اکثر مانورها و ارزیابیهای یگانها، به دستور امیر صالحی توسط امیر موسوی انجام میشد. به نظر من امیر صالحی برنامهریزی کرده که بعد از خودش، امیر موسوی فرمانده کل ارتش شود. امیر صالحی بستر را کاملا برای امیر موسوی مهیا کرد. اطمینان دارم که یکی از پیشنهادهای اصلی امیر صالحی به فرماندهی کل قوا برای فرماندهی کل ارتش پس از خودش امیر موسوی بوده است.
دانش و آگاهی جوانان امروز از جوانان دوران دفاع مقدس بیشتر است
میزان: مقام معظم رهبری چندین بار در سخنرانیهای خود، امتیازاتی برای جوانان امروز در قیاس با جوانان دوران دفاع مقدس برشمردهاند. شما تفاوت جوانان امروز و دیروز را در چه میبینید؟
امیر هاشمی: به جرأت میگویم که جوانان امروز ما به مراتب بهتر از جوانان دوره دفاع مقدس هستند. دانش و آگاهی جوانان امروز بسیار بیشتر از آن دوره است. در ابتدای جنگ من ۳۲ ساله بودم و جوانان آن موقع را به خوبی دیدهام و از آنان شناخت دارم. من با جوانان امروز بسیار صحبت میکنم و به وضوح میبینم که دانش و آگاهی آنها به مراتب بیشتر از جوانان دوره دفاع مقدس است.
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، سوم مرداد سال ۶۷، سران منافقین که تمام دسیسههای خود را در داخل کشور نقش بر آب میدیدند و خودشان هم در عراق، ذره ذره در حال آب شدن بودند، با یک لشکرکشی احمقانه به داخل مرزهای غربی ایران اسلامی، قصد داشتند قدرت را در کشور به دست بگیرند.
۶ روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران، منافقین با کمک ارتش عراق به تصور اینکه اوضاع داخلی ایران نابسامان است، عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از مسیر «سرپل ذهاب» و از جنوب گردنه «پاتاق» آغاز و به طرف شهر کرند پیشروی کردند.
همه آمال و آرزوهای منافقین به فاصله اندکی بر باد رفت و نیروهای ارتش و سپاه و همچنین مقاومتهای مردمی، اجازه ندادند که پای منافقین حتی به کرمانشاه باز شود چه برسد به تهران.
به منطور واکاوی بیشتر شرایط آن روزها و آگاهی از جزئیات عملیات علیه منافقین که به عملیات «مرصاد» معروف شد، تحریریه سیاسی به سراغ امیر سرتیپ «سید حسام هاشمی» یکی از چهرههای ویژه این عملیات رفت.
امیر «سید حسام هاشمی» در سال ۱۳۴۶ یعنی ۱۱ سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد ارتش شد و هنگامی که انقلاب به پیروزی رسید دارای درجه سروانی بود و در نیروی زمینی ارتش خدمت میکرد. او که در آغاز انقلاب از پایهگذاران اصلی سپاه مشهد بود، با شروع تهاجم ارتش بعث علیه کشورمان، ۸ سال مداوم را در مناطق عملیاتی جبهههای جنوب و غرب سپری کرد و از سال ۸۳ تا ۹۱ با حکم فرمانده کل قوا، رییس دفتر عمومی حفاظت اطلاعات شد.
متن گفتوگوی تفصیلی میزان با امیر سرتیپ «سید حسام هاشمی» مشاور نظامی فرمانده کل قوا و جانشین هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی به قرار زیر است.
۶ روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران، منافقین با کمک ارتش عراق به تصور اینکه اوضاع داخلی ایران نابسامان است، عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از مسیر «سرپل ذهاب» و از جنوب گردنه «پاتاق» آغاز و به طرف شهر کرند پیشروی کردند.
همه آمال و آرزوهای منافقین به فاصله اندکی بر باد رفت و نیروهای ارتش و سپاه و همچنین مقاومتهای مردمی، اجازه ندادند که پای منافقین حتی به کرمانشاه باز شود چه برسد به تهران.
به منطور واکاوی بیشتر شرایط آن روزها و آگاهی از جزئیات عملیات علیه منافقین که به عملیات «مرصاد» معروف شد، تحریریه سیاسی به سراغ امیر سرتیپ «سید حسام هاشمی» یکی از چهرههای ویژه این عملیات رفت.
امیر «سید حسام هاشمی» در سال ۱۳۴۶ یعنی ۱۱ سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد ارتش شد و هنگامی که انقلاب به پیروزی رسید دارای درجه سروانی بود و در نیروی زمینی ارتش خدمت میکرد. او که در آغاز انقلاب از پایهگذاران اصلی سپاه مشهد بود، با شروع تهاجم ارتش بعث علیه کشورمان، ۸ سال مداوم را در مناطق عملیاتی جبهههای جنوب و غرب سپری کرد و از سال ۸۳ تا ۹۱ با حکم فرمانده کل قوا، رییس دفتر عمومی حفاظت اطلاعات شد.
متن گفتوگوی تفصیلی میزان با امیر سرتیپ «سید حسام هاشمی» مشاور نظامی فرمانده کل قوا و جانشین هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی به قرار زیر است.
میزان: برای شروع صحبت پیرامون عملیات مرصاد، اجازه بدهید از چند مدت قبلتر از آن صحبت کنیم. خود شما در سال ۶۷ یکی از فرماندهان نواحی غربی کشور بودید؛ نظارت بر تحرکات مشکوک دشمن در این مناطق چگونه بود؟
امیر هاشمی: من در آن سال فرمانده گروه ۳۳ توپخانه بودم و مسئولیت ما پشتیبانی از یگانهای عملیاتی غرب بود. گروه ۳۳ توپخانه، دو گردان ۱۳۰ نفره، یک گردان کاتیوشا، یک یگان پدافند و یک گروهان آتشبار عقاب در اختیار داشت. تنها یگانی که آن زمان موشکهای ساخته شده توسط وزارت دفاع را در اختیار داشت ما بودیم. گروه ۳۳ توپخانه در کل منطقه غرب گسترش داشت و دیدبانهای ما تحرکات دشمن را مرتبا گزارش میکردند. نظارتها بر تحرک دشمن در طول جنگ بسیار عالی و با کمترین درصد خطا صورت میگرفت.
آقای هاشمی به قرارگاه غرب آمد و خبر پذیرش قطعنامه را اعلام کرد
میزان: چند روز قبل از عملیات مرصاد، جمهوری اسلامی ایران قطعنامه آتشبس را پذیرفت؛ چگونه از این خبر مطلع شدید؟
امیر هاشمی: عراق در سال ۱۳۶۶ قطعنامه را پذیرفته بود و حالا نوبت ما بود که آن را بپذیریم یا نه. ارتش بعث در سال ۶۷ سلسله عملیاتهایی را از جنوب و مشخصا از فاو شروع کرد. آنها وقتی فاو را گرفتند بعد از مدتی به سمت شلمچه و فکه آمدند و در تاریخ ۲۰ تیر عملیاتهایی را در این مناطق انجام دادند. در صبح تاریخ ۲۷ تیر مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی به همراه امیر «حسین حسنی سعدی» فرمانده وقت نیروی زمینی به قرارگاه غرب آمدند و فرماندهان منطقه از جمله من را جمع کردند و به ما گفتند امام (ره) قطعنامه پایان جنگ را پذیرفته و قرار است ساعت ۱۴ امروز خبر پذیرش قطعنامه از تلویزیون اعلام شود. این صحبتها قبل از ظهر روز ۲۷ تیر در قرارگاه غرب که سرتیپ علیاری فرماندهی آن را بر عهده داشت مطرح شد. پس از صحبتهای مرحوم هاشمی هم امیر حسنی سعدی دستوراتی را به فرماندهان یگانها دادند.
امیر حسنیسعدی خطر منافقین را به فرماندهان هشدار دادند
میزان: نکاتی که امیر حسنی سعدی در آن روز به شما فرماندهان گفتند را به خاطر دارید؟
امیر هاشمی: عین کلمات دقیقا در خاطرم نیست، ولی مضمون دستورات فرمانده وقت نیروی زمینی این بود که «با وجود پایان جنگ ما همچنان باید مراقب تحرکات دشمن و همچنین منافقین باشیم». ایشان صراحتا خطر منافقین را ذکر کرد و درباره آن به ما فرماندهان هشدار دادند.
به فرماندهان گردانهایم گفتم در آماده باش کامل باشید
میزان: واکنش شما نسبت به خبر پذیرش قطعنامه از سوی ما چه بود؟
امیر هاشمی: من با تجربهای که از جنگ آموخته بودم و اطلاعاتی که از دیدبانها گرفته بودم همانجا به مسئول ستاد خودم در قرارگاه گفتم اعلام کنید فرماندهان گردانها ساعت ۳ بعدازظهر در ستاد گروه ۳۳ باشند. یک ساعت قبل از شروع جلسهام با فرماندهان گردانها، تلویزیون خبر پذیرش قطعنامه را اعلام کرد. با اعلام این خبر در یگانها شادی زیادی ایجاد شد. سربازهایی که در دو طرف مرز بودند تیر هوایی شلیک میکردند و خوشحالی خود را نشان میدادند. در این شرایط من فرماندهان گردانها را جمع کردم و گفتم: «قطعنامه از جانب ما پذیرفته شد، ولی عراق با تجمع نیرویی که در غرب انجام داده، دستبردار نیست. من از فردا میآیم تک تکِ یگانهای شما را چک میکنم و همه شما در یگانهایتان باید مواضع تاخیری ایجاد کنید و در آماده باش کامل قرار داشته باشید».
۳ روز متوالی پس از پذیرش قطعنامه، از یگانها سرکشی کردم
میزان: واقعا با وجود پذیرش قطعنامه این کار را کردید؟
امیر هاشمی: بله. روزهای ۲۸ و ۲۹ و ۳۰ تیر به همراه نفراتی از بازرسی و عقیدتی، به تمام آتشبارها و یگانهای گروه ۳۳ رفتم و سرکشی انجام دادم و به آنها گفتم باید سه موضع تاخیری ایجاد کنید تا در عقبنشینی احتمالی، مجبور به فرار نشویم و بتوانیم در مقاطع مختلف توپخانه را مستقر کنیم. ما عملیات عراقیها را پیشبینی کردیم و در تمام یگانها، مواضع تاخیری ایجاد کردیم؛ هم مواضع تاخیری ایجاد کردیم و هم «ثبت تیر» انجام دادیم.
عراق قطعنامه را نقض کرد اما ما هم جلوی آنها ایستادیم و تعقیبشان کردیم
میزان: حدس شما در نهایت درست شد و صدام قطعنامه را هم زیر پا گذاشت و دوباره تجاوز کرد. عکسالعمل گروه شما در برابر این تجاوز چه بود؟
امیر هاشمی: روز ۳۱ تیر ۶۷ عراق دوباره به خاک ما حمله کرد. آنها ۱۲ لشکر را در مرزهای غربی کشور ما متمرکز کرده بودند. متاسفانه یگانهای پیاده ما در آن زمان خوب توجیه نشده بودند و به تصور پایان جنگ، عقب نشینیها را شروع کرده بودند. در اکثر محورهای سومار، گیلانغرب و سرپل ذهاب، واحدهای آتشبار توپخانه در خط مقدم قرار گرفتند و ایستادگی کردند. ما هم در جایی که بودیم مقاومت کردیم. عراق قطعنامه را نقض کرد اما ما هم جلوی آنها ایستادیم و تعقیبشان کردیم. وقتی که همه یگانهای ارتش عقبنشینی کردند این گروه ۳۳ توپخانه بود که در محور سومار تا ساعت ۱۲ شب در مقابل دشمن ایستادگی کرد. در روز ۱ مرداد، یک واحد از نیروهای هوابرد به کمک ما آمدند و ما توانستیم دشمن را در تنگه شیطان متوقف کنیم. در آن عملیات گروه ۳۳ توپخانه و تیپ هوابرد نقش اساسی داشتند. عراق اینجا سدّ و مجبور به عقبنشینی شد. ما هم از ۲ مرداد شروع به تعقیب عراق در محورهای مختلف از جمله محور صالحآباد کردیم. این تعقیب تا ۳ مرداد ادامه داشت.
اشتباه کردیم که گردنه پاتاق را نبستیم
میزان: در شرایطی که نیروهای ما در تعقیب عراقیها بودند، ناگهان منافقین با عقبه ۴ هزار نفری خود از خاک عراق و درست در نزدیکی همان مناطق غربی که شما با نیروهای عراقی درگیر بودید، وارد کشور شدند. مشکل کار کجا بود؟
امیر هاشمی: یک اشتباهی که اینجا از سوی ما سر زد این بود که یگانهای ما در محور سرپل ذهاب، از گردنه پاتاق عبور نکردند و بدین ترتیب محور «کرند - اسلامآباد» خالی ماند. یگانهایی که عقبنشینی کردند به پادگان ارتش در سرپلذهاب رفته بودند. در نتیجه هیچ نیرویی از ما در محور پاتاق به کرند و اسلامآباد نمانده بود. روز سوم مرداد منافقین با کمک عراق از این محور و همچنین محور دالاهو وارد خاک ما شدند و خودشان را به اسلامآباد رساندند. در پادگان اسلامآباد، هم سپاه و هم ارتش، نیروهای باقیمانده داشتند، اما نیروی رزمی نه؛ نیروهای رزمی آنها در جنوب بودند. به خاطر قصوری که ما داشتیم و گردنه پاتاق را نبسته بودیم منافقین فرصتی به دست آوردند و نفوذ کردند. گردنه پاتاق مواضع مستحکمی داشت و میشد با یک دسته پیاده آن را کنترل شود. متاسفانه یگانهای ما در عقبنشینی که انجام دادند به طرف پادگانها که نزدیکتر بود رفته بودند و این محورها را رها کرده بودند. منافقین هم که نیرویی را در برابر خود نمیدیدند سرشان را پایین انداختند و از کِرند عبور کردند و به اسلامآباد رسیدند.
پشتیبانی هوایی عراق از منافقین
میزان: آیا به همراه منافقین، عراقیها هم وارد خاک ما شدند؟
امیر هاشمی: خیر. اما پشتیبانی هوایی عراق تا زمانی که منافقین به اسلامآباد غرب برسند همراه آنها بود و حتی آنها درگیریهایی هم با پدافند ما در ارتفاعات سوباشی داشتند که در نتیجه این درگیریها، هم نیروهایی از ما به شهادت رسیدند و هم تجهیزات و هواپیماهای عراق با تلفاتی رو به رو شدند.
مردم و نظامیان اسلامآباد در برابر منافقین ایستادند
میزان: آیا در اسلامآباد فقط نظامیان با منافقین درگیر شدند یا مردم هم در این درگیری علیه منافقین مشارکت کردند؟
امیر هاشمی: منافقین که از ساعت ۳ بعد از ظهر سوم مرداد به اسلامآباد رسیده بودند تا ساعت ۸ شب درگیر بودند. تصور آنها این بود که همه مردم به محض مشاهده آنها، همراهشان میشوند، اما یکباره دیدند در همان اسلامآباد غرب، نیروهای باقی مانده سپاه و ارتش و همچنین مردم شهر، مقاومت در برابر آنها را آغاز کردند. منافقین سرهنگ سلیمی فرمانده پادگان اسلامآباد را همانجا اعدام کردند و پادگان را به تصرف درآوردند و اسلحهخانه پادگان را نیز غارت کردند. آنها حتی به بیمارستانهای شهر هم رحم نکردند و دست به کشتار فجیعی زدند.
خدا خواست آن تصادف در جاده حسن آباد - چهارزبر انجام شود
میزان: ماجرای گیر افتادن منافقین در جاده و درگیری آنها با مردم عادی چه بود؟
امیر هاشمی: مردم اسلامآباد غرب و روستاهای اطراف آن، از حوالی ساعت ۸ شب ۳ مرداد، خانه و کاشانه خود را رها کردند و به طرف کرمانشاه گسیل شدند. تمام مردم از جاده اسلامآباد غرب به سمت کرمانشاه حرکت کردند. دو طرف این جاده که در گردنه حسن آباد تا چهارزبر واقع شده، گندمزار بود و همه مجبور بودند از وسط جاده به سمت کرمانشاه بروند. در این جاده یک تصادفی ایجاد میشود و با این تصادف، جاده بند میآید. منافقین که برای رسیدن به کرمانشاه باید از همین جاده عبور میکردند پشت انبوه جمعیت مردم گیر افتادند و مجبور شدند که با مردم درگیر شوند. منافقین از پشت سر با مردم درگیر شدند و زمان زیادی از آنها تلف شد. خدا خواست آن تصادف انجام شود و فاصلهای ایجاد شود تا ساعت ۱ بامداد که بچههای بسیج و نیروهای مردمی در چهارزبر توانستند خطی را ایجاد کنند و مقابل منافقین بایستند.
مردم از جاده خارج شدند و منافقین ماندند و نیروهای رزمی ما
میزان: شهید صیاد چه موقع وارد میدان شد و چه مسئولیتی بر عهده داشت؟
امیر هاشمی: همان شب به شهید صیاد شیرازی ماموریت داده شده بود سازماندهی نیروها را برای مقابله با متجاوزان انجام دهد. شهید صیاد هم برادر مقدم را مسئول آن محور کرد و به او گفت هر نیرویی که به آنجا میرود باید تحت نظر شما باشد. با راهبندانی که در جاده ایجاد شده بود و درگیریهایی که مردم با منافقین داشتند، فرصت خوبی به دست آمد تا نیروهای تحت نظر برادر مقدم بتوانند تا صبح مواضع مناسب و مستحکمی را در چهارزبر ایجاد کنند و راه پیشروی منافقین را سد کنند. مردمی که به سمت کرمانشاه حرکت کرده بودند و همچنین مردم چهارزبر، تقریبا اوایل صبح چهارم مرداد توانستند از آن منطقه خارج شوند. بچههای سپاه کمک میکردند تا مردم هرچه سریعتر از چهارزبر خارج شوند. بدین ترتیب منافقین ماندند و نیروهای رزمی ما. شهید صیاد از روز چهارم مرداد شناسایی و زدن منافقین را به کمک هوانیروز آغاز کرد.
نقش پررنگ یگانهای مختلف ارتش در عملیات مرصاد
میزان: در اغلب روایتهایی که از عملیات مرصاد وجود دارد، هوانیروز نقش اصلی عملیات مرصاد است و کمتر به نیروهای دیگر پرداخته شده. شما بفرمایید که علاوه بر هوانیروز، کدام یگانهای ارتش در عملیات مرصاد نقش محوری داشتند.
امیر هاشمی: نقش اساسی عملیات مرصاد را شهید صیاد شیرازی به سبب فرماندهی هوشمندانه خود داشت و در کنار او هوانیروز ارتش نیز نقش بسزایی در این موفقیت داشت. شهید صیاد سوار بر بالگرد ۲۱۴ عملکرد بالگردهای کبرا در آن عملیات را هدایت میکرد. همچنین در جریان این عملیات، تیپ ۳۵ ارتش از محور گیلانغرب به سمت اسلامآباد و یگانهای توپخانه شامل گروه ۳۳ که ما بودیم و گروه ۴۴ به فرماندهی سرهنگ عباس پارساپور، نقش مهمی ایفا کردند. البته نباید فراموش کنیم که بچههای سپاه هم با خمپارهها و تیربارهای خود علیه منافقین تلفات زیادی از آنها گرفتند.
اول به من گفتند عراقیها وارد شدهاند
میزان: فرمودید که گروه ۳۳ توپخانه با فرماندهی شما در عملیات مرصاد نقشآفرینی داشت. در خصوص آن ۳ - ۴ روز درگیری بفرمایید. چطور از ماجرا مطلع شدید و اولین اقدامی که انجام دادید چه بود؟
امیر هاشمی: من به عنوان فرمانده گروه ۳۳ توپخانه، آن شب از ماجرا مطلع نشدم، چون در روز سوم مرداد ما در تعقیب نیروهای عراقی در محور سومار بودیم و آنها را هم با آتش توپخانه و هم با نیروهای یگان هوابرد تعقیب میکردیم. حدود ساعت ۴ صبح ۴ مرداد که به قرارگاه برگشتم به من گفتند عراقیها از محور اسلامآباد وارد شده و پادگان اسلام آباد را تصرف کرده و حرکت خود را به طرف کرمانشاه آغاز کرده است. به من نگفتند منافقین، گفتند عراقیها آمدند. آنموقع هنوز به گروه ما خبر نرسیده بود که اینها منافق هستند. این خبر را که به من دادند، همراه یکی از افسران رکن سوم گروه ۳۳، بلافاصله رفتیم و درگیریهای واحد خودمان در نقاط مختلف را بررسی کردیم. ساعت ۱۲ ظهر به ابتدای ارتفاعات اسلامآباد از سمت ایوان رسیدیم. ۳ تا ۴ کیلومتر با شهر فاصله داشتیم. دیدم تیمسار «علیاری» و برادر «حمیدی نیا» از سپاه، زیر پل نشستهاند و نیرویی جمع کردند تا بروند پادگان اسلامآباد را پس بگیرند. آنجا متوجه شدم این منافقین بودند که وارد شدهاند. اینجا بود که من هم دستور دادم یک واحد کاتیوشا از گروه ۳۳ توپخانه به منطقهای که ما در آن قرار داشتیم بیاید. دسته کاتیوشا آمد و استقرار پیدا کرد. نزدیک غروب بود که ثبت تیر خود را روی جاده «اسلامآباد - کِرند» و «اسلامآباد - کرمانشاه» آغاز کردیم. خود من دیدبانی این ثبت تیر را انجام دادم. پس از این ثبت تیر، دستور دادم که آتشبارها به صورت مرتب حرکت خود را آغاز کنند. من آن شب را تا صبح دیدبانی کردم منتها با وقایعی که در چهارزبر در حال رخ دادن بود هیچ ارتباطی نداشتیم.
نمیدانستیم در چهارزبر چه خبر است
میزان: از وقایعی که در چهارزیر در حال رخ دادن بود، باخبر بودید؟
امیر هاشمی: خیر. ارتباطمان قطع بود و نمیدانستیم آنجا چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
برادران قرارگاه رمضان گِرا دادند که میتوانیم از کِرند علیه منافقین عمل کنیم
میزان: عملکرد گروه ۳۳ توپخانه در عملیات مرصاد چگونه بود؟
امیر هاشمی: عصر چهارم مرداد، ما توانستیم توپخانه را در جنوب اسلامآباد غرب مستقر کنیم و آتش ریختن بر سر منافقین را انجام دهیم. ما این کار را تا ۵ مرداد ادامه دادیم. عصر ۵ مرداد برادرانی از قرارگاه رمضان پیش ما آمدند و گِرا دادند و گفتند «از پشت محور راهی وجود دارد که میتوان از آنجا به کِرند رسید و از کِرند توپخانه را علیه منافقین به کار گرفت». من، سرهنگ کوشکی که آن زمان مسئول رکن ۳ گروه ۳۳ بود را مامور کردم تا با بچههای قرارگاه رمضان از پشت خودش را به کِرند برساند. این کار انجام شد و نقاط حساس کِرند که توسط منافقین اشغال شده بود با توپخانه مورد هدف قرار گرفت.
مرکز فرماندهی نیروی زمینی از تختسنگ و چوب ساخته شده بود
میزان: با توجه به وسعت و ارتفاعات منطقه، حجم آتشی که از گروه توپخانهای شما بر سر منافقین ریخته میشد، پاسخگو بود؟
امیر هاشمی: خیر، به همین دلیل هم من ۵ مرداد به نزد امیر حسنیسعدی در گردنه قلاجه رفتم. مرکز فرماندهی نیروی زمینی، قرارگاه خود را به گردنه قلاجه انتقال داده بود. شاید شما الان که میشنوید «مرکز فرماندهی نیروی زمینی» یک ساختمان عریض و طویل در ذهنتان خطور کند، ولی بدانید که این مرکز فرماندهی در آن شرایط حساس و حیاتی، از تختسنگها و چوبها درست شده بود. امیر حسنیسعدی توضیحات اقدامات شهید صیاد در چهارزبر را به من داد و من مطمئن شدم که منافقین در آن محور توان پیشروی ندارند. حالا نوبت ما بود که با تمام توان کاری کنیم ارتباط عقبه منافقین با نیروهای جلوی آنها که در چهارزبر گیر افتاده بودند مختل شود. از امیر حسنی سعدی اجازه گرفتم که از توپخانههای یگانهای دیگر هم استفاده کنم. ایشان اجازه داد و ما با کسب این مجوز، یک مرکز تطبیق آتش را به سرپرستی سرهنگ دوم «خواجوی» تشکیل دادیم و همه توپخانهها را بهکار گرفتیم. با تشکیل این مرکز تطبیق آتش، ما از خود کِرند تا گردنه حسنآباد را زیر پشش آتش داشتیم. بالای ۳ تا ۴ هزار گلوله توپخانه با دیدبانی دقیق مصرف کردیم و بدین ترتیب ارتباط عقبه منافقین با جلوی آنها که در چهارزبر گیر کرده بودند را مختل کردیم. ۶ مرداد آقای محسن رضایی هم از محور جنوب به نزدیکی اسلامآباد غرب رسیده بود. برادر «حمیدینیا» که یک سپاهی بود بیسیم را میچرخاند. یکباره این بیسیم افتاد روی خط آقای رضایی. آقای رضایی گفت: «الان ما به سه راهی اسلامآباد رسیدهایم و نزدیک پمپ بنزین هستیم؛ منافقین در روستای «بَدرهی» هستند و شما آتش خود را در آنجا بیندازید». برادر حمیدینیا بهصورت رمزی به آقای رضایی گفت که فرمانده گروه ۳۳ توپخانه اینجا پیش من است. بیسیم را به من داد و من با آقای رضایی صحبت کردم و هماهنگیها انجام شد. سپس من به آقای خواجوی دستور دادم که آتش توپخانه را بهصورت پلهای از پایین تا بالای جاده بریزد. این اقدام با موفقیت انجام شد و عصر روز ششم مرداد منافقین به کلی از آنجا متفرق شدند و عقب نشستند. بعد از ظهر ۶ مرداد اسلامآباد غرب کاملا آزاد شد. منافقین وقتی که از اسلامآباد عقبنشینی کردند، خودشان را به ارتفاعات پاتاق رساندند و ما هم به تعقیب آنها پرداختیم. آنها شب ۶ مرداد را روی گردنه پاتاق سپری کردند. هنوز حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ منافق در گردنه پاتاق بودند. عصر ۶ مرداد آنقدر خسته بودم که از فرط خستگی به یکی از آتشبارهای پدافند رفتم و آنجا دوش گرفتم. سپس به اسلامآباد رفتم و به مناطق مختلف شهر از جمله پادگان شهر سر زدم. در پادگان اسلامآباد، سردار شوشتری که آن زمان فرمانده قرارگاه غرب سپاه بود را دیدم و به او پیشنهاد دادم که مشترکا از پشت «قلعهداود» نیرویی را به سرپلذهاب ببریم و منافقین را از پشت محاصره کنیم. ایشان موافقت نکرد. صبح ۷ مرداد به همراه تعدادی از نیروهای گروه ۳۳ توپخانه با یک خودروی تویوتا جهت شناسایی راه افتادیم تا ارزیابی کنیم که آیا میتوانیم از پشت منافقین خودمان را به کلهداود برسانیم و منافقین را دور بزنیم یا خیر. در این شرایط عراقیهایی که در ابتدای «آبگرم» مستقر بودند و هنوز به خاک خودشان عقبنشینی نکرده بودند، شروع به تیراندازی به سمت ما کردند. عراقیها به منافقین اطلاع دادند که راهی برای پیشروی ندارند و باید برگردند. منافقین باقیمانده هم با پوشش هوایی عراق به داخل خاک عراق برگشتند.
سه شب و سه روز نخوابیدیم
میزان: در طول آن سه شب و سه روز توانستید لحظهای هم استراحت کنید؟
امیر هاشمی: ما در جریان عملیات مرصاد، حدود سه شب و سه روز نخوابیدیم. من خودم در عرض این سه روز شاید فقط یک ساعت آن هم از فرط خستگی و ضعف شدید خوابم برده باشد.
مرصاد یک پایان شیرین برای ۸ سال دفاع مقدس شد
میزان: چرا عملیات مرصاد تا این اندازه برای ما شیرین است و مرور خاطرات آن هنوز هم برای ما حلاوت دارد؟
امیر هاشمی: آن تلخی که عراق برای ما در روز ۳۱ تیر و ۱ مرداد ۶۷ بهوجود آورد با انتقامی که ما از منافقین در عملیات مرصاد گرفتیم به شیرینی تبدیل شد. منافقین جمعیت ۴ هزار نفر را وارد خاک کشورمان کرده بودند که از این تعداد بالای ۲ هزار نفر کشته شدند. ما کلی تلاش میکردیم که یکجا در داخل کشور ۴ منافق دستگیر شوند حالآنکه در عملیات مرصاد بیش از ۲ هزار منافق کشته شدند و ۱۵۰۰ نفر باقی مانده آنها هم لَتوپار و زخمی فرار کردند و به این ترتیب عملیات مرصاد یک پایان شیرین برای ۸ سال دفاع مقدس ما شد. روز هفتم مرداد که منافقین به کلی تار و مار شدند و عراق هم عقبنشینی کرد توانستیم یک نفس راحتی بکشیم.
۴ زن منافق یک دایره درست کردند و خودشان را کُشتند
میزان: در دسته ۴ هزاره منافقین، زنها هم پابهپای مردها میجنگیدند. خاطره به خصوصی در این زمینه دارید؟
امیر هاشمی: یادم میآید در روز ۵ مرداد، یکی از آتشبارهای ما در یکی از مناطق عملیات، ۴ زن منافق را محاصره کرده بود. این زنها وقتی دیدند محاصره شدند و چارهای جز تسلیم شدن ندارند چهار نفری دست هم را گرفتند و یک دایره درست کردند و نارنجک کشیدند و خودشان را کُشتند. پیکر آن ۴ زن را بعدا به ما نشان دادند. بسیار فجیع بود.
منافقین ذرهای شعور نظامی نداشتند
میزان: در خاطراتی که از شهید صیاد درخصوص عملیات مرصاد نقل شده، آمده که «منافقین فنون نظامیگری را اصلا بلد نبودند». نظر شما در اینباره چیست؟
امیر هاشمی: دقیقا این حرف درست است. منافقین ذرهای شعور نظامی نداشتند. مریم رجوی فرماندهی عملیات منافقین را بر عهده داشت؛ شما خودتان حدیث مفصل بخوانید از این مجمل. اصولا منافقین نظامیگری بلد نبودند. آنها از اسلامآباد که میخواستند به سمت چهارزبر و کرمانشاه بروند به صورت یک ستون راهپیمایی در یک جاده آسفالته دقیقا به صورت رژه نظامی، حرکت خود را آغاز کردند. منافقین ملتفت نبودند که جنگ با رژه نظامی تفاوت دارد. هیچ یگانی در هنگام پیشروی نمیتواند سرخود را پایین بیندازد و به طرف جلو حرکت کند، یگان باید مراقب پهلوها، عقب و جلوی خود باشد و مواضع مطمئن بگیرد.
صدام یک بازی دو سر بُرد را با منافقین انجام داد
میزان: در شرایطی که ایران قطعنامه را پذیرفته بود، چرا صدام منافقین را روانه خاک ما کرد؟
امیر هاشمی: صدام با فرستادن منافقین به داخل ایران میخواست یک معامله دو سر برد را انجام دهد. تمام نیروهای منافقین در تمام حوزهها جیرهخوار عراق بودند و اگر منافقین در جریان این عملیات از بین میرفتند یا از تعداد آنها کم میشد بالطبع هزینههای صدام هم برای نگهداری از آنها کم میشد. اگر هم بر فرض محالاندرمحال به موفقیت میرسیدند یک موفقیت برای صدام محسوب میشد.
انتقال اطلاعات واهی توسط عوامل داخلی منافقین به سران گروهک
میزان: چگونه منافقین به این باور رسیده بودند که مردم به محض مشاهده آنها همراهشان میشوند؟
امیر هاشمی: تصور منافقین مبنی بر اینکه مردم با آنها همراه میشوند مضحک و احمقانه غلط بود. برادران سپاه در این عملیات فرد منافقی به نام «ابراهیمی» که فرمانده یکی از تیپهای منافقین و اهل ساری بود را دستگیر کرده بودند. او میگفت: «به ما گفتند کافی است فقط شما تا کرمانشاه بروید، از آنجا به بعد مردم شما را کمک میکنند تا به تهران برسید». منافقین سازماندهی کرده بودند که فلان تیپ مثلا به استان مازندران برود و آن فرمانده تیپ، استاندار مازندران یا فرمانده نظامی آن منطقه شود. این اطلاعات و القائات واهی را عوامل داخلی منافقین به سران گروهک انتقال داده بودند؛ همان منافقینی که عدهای از آنها چند مدت بعد از عملیات مرصاد اعدام شدند و البته بعضیهایشان هم ماندند و هنوز هم در حادثه و اتفاقی ظاهر میشوند و مردم را تحریک میکنند و مطالبات بر حق مردم را تغییر جهت میدهند.
شهید صیاد قبل از عملیات مرصاد هم جزو اهداف منافقین بود
میزان: درباره شهادت شهید صیاد شیرازی هم بفرمایید
امیر هاشمی: شهید صیاد از ابتدا و قبل از عملیات مرصاد هم جزو اهداف منافقین بود. طبق اسناد و مدارکی که بعدها به دست آمد مشخص شد که خود صدام از منافقین خواسته بود امیر صیاد شیرازی را به شهادت برسانند. صدام کینه شدیدی نسبت به شهید صیاد داشت. وقتی که شهید صیاد فرمانده نیروی زمینی شد وضعیت جنگ عوض شد و عملیاتهای پی در پی طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس همه آرزوهای صدام را نقش بر آب کرد. صدامیها بر روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند «ما آمده ایم که بمانیم»، اما سرانجام مجبور به عقبنشینی شدند. یکی از قولهایی که رجوی به صدام داده بود ترور شهید صیاد شیرازی بود. منافقین استاد تمامعیار ترور بودند. ترور بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم کوچه و بازار ایران، سندی بر این حرف است.
کمکهای ارتش در سوریه عمدتاً در بخش هوایی بود
میزان: اگر اجازه دهید، چند سوال کوتاه در حوزههای دیگر نیز از شما داریم. حضور ارتش در کنار نیروهای مستشاری ایران در سوریه که از قبل حضور داشتند را چگونه میبینید؟
امیر هاشمی: سپاه و ارتش یکی هستند و باید پشتیبان یکدیگر باشند. هر دو، بازوی ولایت فقیه و انقلاب هستند. دستور بر این بود که ارتش، سپاه قدس را تقویت کند. فرمانده کل قوا مجوز کمک ارتش به سپاه قدس را صادر کردند. ارتش و سپاه باید پشتیبان یکدیگر باشند. کمکهایی که ارتش به سپاه قدس انجام داد و لازم هم نبود در آن زمان مطرح شود عمدتاً در بخش هوایی بود. در بخش زمینی نیز یک تیپ نیرو مخصوص را وارد آنجا کردیم. اینها تحت عنوان سپاه قدس رفتند و هنوز هم این کمکهای زمینی و هوایی ادامه دارد. این کمکها تاکنون بسیار موثر بوده است. برخی میپرسند علت رسانهای نشدن حضور ارتش در سوریه در ابتدا چه بود و ما میگوییم تدبیر بر این بود که آن زمان این حضور رسانهای نشود.
هدف تروریستهای تکفیری از همان ابتدا ایران بود
میزان: اگر مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران در سوریه و عراق نبودند، چه بر سر ما و منطقه میآمد؟
امیر هاشمی: اگر مستشاران نظامی ما در سوریه و عراق حضور نداشتند، نقطه شروع درگیری ما با تروریستهای تکفیری در کرمانشاه و همدان بود. هدف تروریستهای تکفیری از همان ابتدا ایران بود. اینها وقتی به نوزاد شیعه هم رحم نمیکنند قطعاً نسبت به ایران که یک کشور شیعه است قطعاً تصورات جلادانهتری دارند.
آمریکا اگر روزی مطمئن شود که ما آمادگی رویارویی نداریم یک ثانیه هم صبر نمیکند
میزان: اساسا آمریکا در برهه فعلی، شرایط و توان حمله نظامی به کشور ما را دارد؟
امیر هاشمی: تهدیدات امروز ما، تهدید سخت نیست. همین ترامپ دیوانه چند وقت پیش اعلام کرد که من با کسی جنگ نظامی ندارم. دشمن میخواهد از درون روی ما کار کند. آنها تهدیدات فرهنگی و اقتصادی را با حربه عملیات روانی روی ما اجرا میکنند. همانطور که میبینیم با انجام یک عملیات روانی از صبح تا ظهر، چند هزار تومان روی قیمت دلار میآید. دولتمردان آمریکایی در ۳۰ سال گذشته، همواره ایران را تهدید اصلی خود میدانستند. آنها اگر روزی مطمئن شوند که آمادگی رویارویی با آنها در ملت ایران وجود ندارد، یک ثانیه هم صبر نمیکنند و تهدید خود را عملی میکنند. بر همین اساس است که حضرت آقا همواره آمادگی کامل نیروهای مسلح را خواستار هستند. مردم ما هم این آمادگی را دارند که در زمان سخت به نیروهای نظامی کشور کمک کنند.
امیر موسوی از همان ابتدا افسری زیرک و باسواد بود
میزان: قریب به یک سال از فرماندهی سرلشکر موسوی در ارتش میگذرد. آشنایی و ارتباط شما با ایشان به چه زمانی برمیگردد؟
امیر هاشمی: زمانی که من فرمانده قرارگاه شمالغرب ارتش بودم، امیر موسوی با درجه ستوان دومی «فرمانده آتشبار مریوان» بودند و من ایشان را ابتدا در مریوان دیدم. همان زمان او را افسری جوان، مردمی، باهوش و زرنگ یافتم. بعد از آن، دیدار و برخورد خاصی با او نداشتم تا سال ۷۵ که در آن سال هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی در دانشکده افسری امام علی (ع) کلاس داشت و امیر موسوی هم آن زمان با درجه سرهنگی، فرمانده تیپ این دانشگاه بود. از آن زمان تا امروز با ایشان ارتباط مداوم دارم. در همان هنگام اداره و فرماندهی تیپ دانشگاه افسری امام علی (ع)، هوشیاری و ذکاوت او را مجددا دریافتم. امیر موسوی از همان ابتدا افسری زیرک و باسواد بود. در تمام دورههایی که شرکت کرده بود از جمله دورههای عالی و دافوس، همواره جزو نفرات ممتاز بود. امیر موسوی ارتش را خوب میشناسد. یک سال هم در ستاد کل نیروهای مسلح خدمت کرده و آنجا تجربیات مفیدی را به دست آورده است.
امیر صالحی میدان را برای امیر موسوی باز کرد
میزان: امیر موسوی سالیان سال جانشین و به اصطلاح دستِ راست سرلشکر صالحی فرمانده سابق کل ارتش بود. شما نقش امیر صالحی را در شکوفایی امیر موسوی تا چه اندازه موثر میدانید؟
امیر هاشمی: امیر سرلشکر سید عطاالله صالحی در رشد و تربیت امیر موسوی نقش اساسی داشت. امیر موسوی در اکثر مسئولیتهایی که داشت، پشت سر امیر صالحی حرکت کرد. امیر صالحی، انصافاً امیر موسوی را خوب تربیت کرد. مشخص بود که بعد از امیر صالحی، امیر موسوی فرمانده کل ارتش میشود. امیر صالحی یکی از شاگردان مخلص شهید صیاد بود. او بیش از ۱۲ سال فرمانده کل ارتش بود. حضرت آقا جمله بسیار خوبی به امیر صالحی گفتند. ایشان فرمودند: «شما (امیر صالحی) پاک آمدید و پاک رفتید». امیر موسوی از زمانی که سرهنگ شد تا قبل از آنکه در سال ۹۵ به ستاد کل نیروهای مسلح، همواره پشت سر امیر صالحی حرکت میکرد. زمانی که امیر صالحی فرمانده قرارگاه شرق بود، امیر موسوی فرمانده لشکر او بود و زمانی که امیر صالحی از این قرارگاه انتقال پیدا کرد، امیر موسوی فرمانده قرارگاه شرق شد. در زمان فرماندهی امیر صالحی در دانشگاه افسری امام علی (ع) نیز امیر موسوی فرمانده تیپ او بود. زمانی هم که امیر صالحی فرمانده کل ارتش شد، امیر موسوی را به عنوان ریاست ستاد ارتش انتخاب کرد و بعد از ۳ سال ایشان، جانشین فرمانده کل ارتش شد. ۱۲ سالی که او به عنوان رئیس ستاد و جانشین فرماندهی ارتش بود، زمان بسیار خوبی بود که او زوایای مختلف ارتش را بشناسد. امیر موسوی در زمان جانشینی ارتش هم یک فراغتی به دست آورده بود. مسئولیت «ریاست ستاد ارتش» و «فرماندهی کل ارتش» در اداره یگان خیلی زیاد است، ولی جانشین فرمانده کل، آن همه مسئولیت را ندارد. امیر صالحی میدان را برای امیر موسوی باز کرده بود. در زمان جانشینی امیر موسوی در ارتش، اکثر مانورها و ارزیابیهای یگانها، به دستور امیر صالحی توسط امیر موسوی انجام میشد. به نظر من امیر صالحی برنامهریزی کرده که بعد از خودش، امیر موسوی فرمانده کل ارتش شود. امیر صالحی بستر را کاملا برای امیر موسوی مهیا کرد. اطمینان دارم که یکی از پیشنهادهای اصلی امیر صالحی به فرماندهی کل قوا برای فرماندهی کل ارتش پس از خودش امیر موسوی بوده است.
دانش و آگاهی جوانان امروز از جوانان دوران دفاع مقدس بیشتر است
میزان: مقام معظم رهبری چندین بار در سخنرانیهای خود، امتیازاتی برای جوانان امروز در قیاس با جوانان دوران دفاع مقدس برشمردهاند. شما تفاوت جوانان امروز و دیروز را در چه میبینید؟
امیر هاشمی: به جرأت میگویم که جوانان امروز ما به مراتب بهتر از جوانان دوره دفاع مقدس هستند. دانش و آگاهی جوانان امروز بسیار بیشتر از آن دوره است. در ابتدای جنگ من ۳۲ ساله بودم و جوانان آن موقع را به خوبی دیدهام و از آنان شناخت دارم. من با جوانان امروز بسیار صحبت میکنم و به وضوح میبینم که دانش و آگاهی آنها به مراتب بیشتر از جوانان دوره دفاع مقدس است.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *