تاملی در روانشناسی سارقان/آیا سارقان بیماران روانی اند؟
به گزارش خبرنگار گروه جامعه سعید منتظر المهدی معاون اجتماعی ناجا در این یادداشت که آن را در اختیار قرار داده است نوشت:تامل و مداقه در ادبیات پژوهشی آسیبها و کجرویهای اجتماعی نشان میدهد که پدیده ”سرقت “ از منظرهای متفاوت مورد تحلیل و واکاوی قرارگرفته است؛ به همین سبب در این خصوص حجم وسیع و انبوهی اطلاعات در دست است و با اندکی جستجو در پایگاههای علمی و پژوهشی میتوان به شمار زیادی از آن دست یافت. اما، در مقابل این حجم انبوه اطلاعات مربوط به پدیده سرقت، اطلاعات محدودی در خصوص ” سارقان “ در دسترس است. گویی اندیشمندان و محققان قلیلی مطالعه و کاوش روشمند در این قلمر و انجام داده اند. با این حال بسیاری بر این واقعیت اذعان دارند که درک و تبیین دقیق و کامل پدیده سرقت بدون درک ژرف و جامع ازسارقان میسر نخواهد شد. با اذعان به این واقعیت، این نوشتار میکوشد تا به اجمال و با بهرهگیری از یافتههای چند ” تک بررسی“ (case study) و استفاده از اطلاعات استخراج شده از تعدادی محدود از پژوهش ها، نوری، هر چند کم سو، بر این قلمرو بیفکند تا بلکه سرآغازی برای توجه فزونتر ” بالینی کاران“، ” پژوهشگران“ و ” تحلیل گران “ به این حیطه کمتر شناخته شده باشد.
در این نوشتار تلاش میشود تا از طریق ارائه پاسخ به چند پرسش مهم به تشریح برخی ابعاد روانشناختی ”سارقان “ بپردازد. آن پرسشها چنیناند:
آیا تمامی سارقان از حیث شخصیتی ” همگن“ و همسان هستند؟
آیا تمامی سارقان را میتوان در زمره بیماران روانی جای داد؟
کدام عوامل روانی موجب گرایش تعدادی از افراد جوامع مختلف به پدپده سرقت میشود؟
آیا فقر و محرومیتها و محدودیتهای مادی میتوانند افراد را به سوی ارتکاب اقدامات کژسازگارانهای همچون سرقت سوق دهند؟
آیا میتوان جامعهای عاری از سارق داشت؟
یک. اگر همچون گروه وسیعی از روانشناسان، شخصیت را مجموعه صفات، ویژگیها و کنشهای آشکار و نهان افراد بدانیم، پاسخمان به پرسش نخست آشکارا منفی است. چه، یافتهها نشان داده اند که گرچه اغلب سارقان در ویژگیهایی نظیر ” ناپختگی روانی “، ” تکانش وری“، ” حس نوع دوستی ضعیف “ و ” وجدان اخلاقی ضعیف “ شبیه یکدیگرند، اما از حیث ” تیپ شخصیتی “ نمیتوان آنها را در یک دسته جای داد. چرا اینکه عدهای از آنها به صورت مشخص ” سایکوپات “ (روان دردمند) هستند و بی محابا مال و جان دیگران را مورد تعرض قرار میدهند. (به ویژه آنهایی که سرقت به عنف دارند دراین گروه جای میگیرند)، عدهای دیگر از آنان (به ویژه افراد کم سن و سالتر) دچار سندرم کلیپتومانی (جنون دزدی) هستند. این گروه به صورت وسواسی، و بدون آنکه نیاز داشته باشند، اشیاء و وسایل دیگران را به سرقت میبرند. همچنین گروه دیگری از سارقان تیپ شخصیتی ” پارانوئید “ دارند. اینان سوء ظن، کینه و نفرت زیادی از افراد جامعه دارند و لذا با سرقت اموال آنان میکوشند تا کینه و نفرت خود را تسکین بخشند. در کل میتوان اذعان داشت که اغلب سارقان از حیث شخصیتی ” غیرعادی“(آنورمال) هستند.
دو. تحلیلهای صورت گرفته پیرامون سارقان دستگیر شده نشان داده است که نرخ شیوع انواع ” روان رنجوری“در بین سارقان بیش از جمعیت عادی است. به عنوان مثال، در چند مطالعه کنترل شده، سارقان در مولفههای دو آزمون استاندارد روانشناختی، یعنی MMPI (سیاهه شخصیتی چند گانه مینه سوتا) و ۹۰-SCL (مقیاس سنجش اختلالات روانی)، به مراتب در مقایسه با جمعیت عادی جامعه نمرات بیش تری کسب کردند. این بدان معنا است که سارقان اضطراب بیشتری دارند، از انواع هراسها رنج میبرند، روابط بین فردی مختلی دارند و فاقد آرامش و ایمنی هستند. اما، سارقان ” سایکوتیک “ (روانپریش) نیستند. بنابراین، گر چه از برخی اختلالات روانشناختی رنج میبرند، اما، چون هذیان و توهم ندارند و ارتباط آنها با واقعیت قطع نشده است، نسبت به پیامدهای اعمال و رفتار خود هشیار هستند و لاجرم نمیتوان آنها را به بهانه روانرنجوری از مکافات معاف نمود.
سه. سرقت را میتوان نوعی رفتار ” یادگر فته شده “ تلقی کرد. به بیانی دیگر میتوان اذعان کرد که کسی، سارق متولد نمیشود بلکه سارقان سرقت را از طریق ” الگوگیری “ (مشاهده الگوهای زنده یا مشاهده الگوهای تلویزیونی)، ” شرطی شدن “ و ”خوگیری “ (عادت کردن) میآموزند و بر اساس ” پیامدهای حاصل از رفتار “ آن را استمرار میبخشند و یا به کناری مینهند. چند عامل درونی - روانی نیز سهم و نقش معناداری در گرایش برخی افراد به رفتار کجروانه دزدی دادند. برخی از آن عوامل عبارتند از:
۱) اجتماعی شدن ضعیف، اینگونه افراد بدلیل ضعف بنیانهای تربیتی، سکونت در حاشیهنشینیها، فقدان انضباط و قواعد معین در خانواده و حضور در خانوادههای گسسته ناهنجار، نتوانستهاند هنجارهای جامعه را در سنین حساس درونی سازند.
۲) فقدان مهارتهای بسنده. اغلب سارقان فاقد مهارتهای لازم برای زیست هنجارمند و شرافتمندانه هستند.
۳) ظرفیت انطباق و سازگاری اندک
۴) رویاپردازی افراطی
۵) احساس کهتری (حقارت)
۶) تمایل شدید به همنوایی با افراد ناهنجار
چهار. هم شواهد پژوهشی و هم تجارب معمول نشان میدهد که فقر و محرومیت فینفسه نمیتوانند کسی را به سوی کجروی سوق دهند. چه بسیارند فقیرانی که نه تنها حقیر نیستند بلکه بزرگوارانه و شرافتمندانه زندگی میکنند و هرگز دامن خود را به کجروی و سرقت آلوده نمیسازند. اما، زمانی که فقر به یک انگیزش روانشناختی تبدیل شود، مثلاً چنانچه فرد فقیر از یک سو احساس تبعیض و بیعدالتی کند و از دیگر سو عامل بازدارنده درونی نداشته باشد و ضمناً بیم و ترس گرفتار شدن نداشته باشد و امکان سرقت برایش فراهم باشد، امکان دستیازیدن او به سرقت وجود دارد. به تعبیر و بیان روانشناختی، محرومیت موجب کجروی نمیشود بلکه محرومیت نسبی میتواند زمینهساز کجروی گردد.
پنج. اگر با نگاهی واقعبینانه به موضوع سرقت و تیپشخصیتی سارقان، و خصائص روانی آنان، و نیز به عوامل جامعهشناختی درون جوامع بنگریم، پاسخ سوال پنجم منفی خواهد بود. اما، بدون تردید با بهبود برخی فرایندهای تربیتی (اعم از فرآیندهای درون خانواده و مدرسه) و اصلاح و بهبود برخی رویکردها، میتوان از شمار سارقان آتی جامعه کاست. به عنوان مثال چنانچه خانوادهها و مدارس در مواجهه با سرقت، حتی موردی کوچک و ناچیز از آن را، به منزله ” خط قرمز“ بنگرند و هیچ نوع اغماضی را در برابر آن برنتابند و مرتکبین احتمالی را بلافاصله ناگزیر به ” جبران“، آن هم جبران مضاعف، سازند، افکار عمومی به پدیده سرقت، از هر نوع و شکل آن، به منزله یک کجروی کثیف بنگرد و پلیس نیز حضور و نظارت بیشتری داشته باشد سیستمهای قضایی ” پیامدهای“ بسیار شدیدی برای سرقت لحاظ کنند، آنگاه میتوان امیدوار به کاهش شمار سارقان در جامعه بود. افزون بر آن، از نگاهدرمانی به سارقان کم سن و سال نیز نباید غافل بود. چه، چنین افرادی ممکن است بر اثر عواملی، چون آسیبهای جزیی مغزی و کژکارکردی روانی، ناهشیارانه دست به چنین رفتارهایی بزنند.