به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، سرمقاله امروز روزنامه حمایت که با عنوان "گیج می زنند!" منتشر شده، آمده است:این روزها به موازات جنگ اقتصادی علیه جمهوری اسلامی که اتاق فرمان آن در وزارت خزانه داری آمریکاست؛ درقامت یک جنگ روانی و رسانهای این گزاره پمپاژ میشود که دولت ترامپ به دنبال براندازی در ایران است. این موضوع مشخصا پس از سخنان اخیر مایک پمپئو بالاگرفته که به اصطلاح از راهبرد جدید واشنگتن در قبال ایران رونمایی کرد و از اعمال شدیدترین تحریمهای ضدایرانی پس از خروج آمریکا از برجام، خبر داد.
رسانههای بیگانه و معاند هم در دستور کار مشترکی، این رویکرد دولت ترامپ را نشانه سوگیری و پیگیری براندازی در کشورمان تحلیل و تفسیر کردند. البته پیش از این، عنصری مانند جان بولتون که همواره موضوع براندازی در ایران را مطرح کرده، این بار در مقام مشاور امنیت ملی رییس جمهوری آمریکا و در گفت و گو با شبکه تلویزیونی "ای بی سی "می گوید: "مواضع قبلی من در مقام فردی آزاد بوده و الان تغییر رژیم- بخوانید حکومت- در دستور کار دولت ترامپ نیست. "، ولی به هرحال براساس آنچه که شواهد و قرائن نشان میدهد دولت ترامپ، طرح فشار جامع اقتصادی علیه کشورمان را با بیشترین و شدیدترین حجم و دریک بازه زمانی کوتاه مدت در دستور کار قرار داده است. سوال این است که آیا رویکرد ترامپ، نسبت به دولت قبلی آمریکا تفاوت کرده است؟ موضوع پمپاژ براندازی در شرایط فعلی بر چه مبنایی و طرحی استوار است؟
خب؛ دولت ترامپ وقتی تجربه تغییر رفتار ایران در دولت قبل از خود را ناموفق دیده، به مساله براندازی و تغییرحکومت در ایران روی آورده است، ولی اشکال کار در اینجاست که این رویکرد براندازی هم در عالیترین سطح ممکن در فتنه ۸۸ تجربه شده و طعم شکست آن را آمریکاییها فراموش نکرده اند؛ بنابراین واقعیت مساله این است که مساله براندازی از سوی دولت ترامپ چیزی جز جنگ روانی با هدف تاثیرگزاری بر افکارعمومی و حتی ذهن برخی مسئولان کشورمان نیست. براندازی، آرزویی است که به گور خواهند برد و در واقع ترامپ هم نهایتا همان رویکرد اوباما در افزایش تحریمها و فشار اقتصادی را دنبال میکند و مساله براندازی بلوفی بیش نیست، چون در ایران اسلامی، خودِ مردم حافظ نظام و حکومت اسلامی هستند.
نمونه عملی و خارج از شعار آن هم صحنه محشری بود که مردم در ۹ دی ۸۸ آفریدند؛ و بالاخره باید گفت؛ اینکه آمریکاییها از مساله تغییر حکومت و براندازی به تغییر رفتار و سپس از تغییر رفتار به تغییر حکومت و براندازی روی میآورند ناشی از این است که در محاسبات دچار خطای در تحلیل هستند و گرفتار یک تسلسل باطل و استراگیجی شده اند و از همه مهمتر اینکه همه گزینهها را تجربه کرده و چیز تازهای هم در چنته ندارند و نتایج همه سناریوهای ضدایرانی این شده که امروز نه تنها با حربه تحریمهای وحشیانه برای جدایی مردم از نظام، ناکام مانده اند؛ بلکه خاورمیانه آمریکایی به دلیل مانع بزرگی، چون جمهوری اسلامی شکل نگرفته و از سوی دیگر؛ پایان سیطره داعش هم با نقش آفرینی جمهوری اسلامی بوده است. خب؛ با این وضعیت، باید هم به جنگ روانی و رسانهای روی بیاورند و بلوف فروپاشی سر بدهند تا شاید کمی شکست راهبردها و سیاست هایشان را تحت الشعاع قرار بدهند.
در یادداشت امروز روزنامه کیهان نیز با عنوان «دولت یا چراغ زرد چشمکزن؟! » آمده است:کاش دولت محترم که «مذاکره» را یکی از موثرترین راهکارها برای حل مشکلات میداند - و البته در مواردی نیز چنین است- زمینهای هم برای مذاکره با منتقدان داخلی فراهم میکرد. ضرورت انجام این مذاکره از آنجاست که در اینسو، تاکنون بسیاری از پیشبینیهای دلسوزانه منتقدان تحقق یافته و در سوی دیگر، وعدههای دولت محترم و اهدافی که برای اقدامات و برنامههای خود اعلام کرده بود نه فقط تحقق نیافته بلکه در مواردی نتیجه معکوس هم داشته است که مذاکرات هستهای یکی از نمونههای بارز و مثالزدنی آن است.
دولت، اگر مسیری را که طی ۵ سال گذشته پیموده است، صحیح و گرهگشا و در جهت منافع ملی میداند، نباید از روبرو شدن با منتقدان و شنیدن نظر و قضاوت آنان بیمی داشته باشد و به جای آنکه در برنامههای تلویزیونی و یا در سخنرانیها به طور یکجانبه از عملکرد خود دفاع کند و در مواردی هم، منتقدان را با انواع تهمتها بنوازد، میتواند با ارائه شواهد و دلایل منطقی به پرسشها و انتقادات آنها پاسخ گوید! و اگر سخن منتقدان را بر حق و نظرات آنان را مستند و کارشناسانه میداند، فرصت مشاوره با آنان را از دست ندهد. ولی متاسفانه شواهد موجود حکایت از آن دارند که دولت محترم کماکان بر ادامه راه خسارتبار و بیدستاوردی که تاکنون پیموده است اصرار دارد! و در پی آن است که بازهم برای چندمین بار آزمودهها را بیازماید!
قاچاق کالا، رانتخواریها، بیتوجهی به فشاری که مردم از گرانی افسار گسیخته تحمل میکنند و دهها نمونه دیگر از این دست نظیر حقوقهای نجومی، فساد اقتصادی و... از جمله مواردی هستند که مقابله با آنها هیچ ربطی به برجام و نتیجه مذاکرات هستهای نداشته و ندارد و فقط به دست همتی نیاز دارد که از آستین مسئولان بیرون آمده و کاری بکند، ولی متاسفانه دولت در مقابله با این پلشتیها حالتی انفعالی داشته و مردم را با این مشکلات به حال خود رها کرده است! انگار چراغهای قرمز و سبز را که نشانههای عبور و یا توقف قانونی است، از چهارراه دولت برچیده و با چراغ زرد چشمکزن، عبور و مرور را به حال خود رها کرده باشد!
روزنامه وطن امروز هم در یادداشت امروز خود به آینده برجام پرداخته و نوشته:فرجام برجام و سرنوشت نهایی آن را میتوان مصداقی عینی از شیوه صحیح و غلط حکمرانی دانست، شیوهای که از یکسو ظرفیتها و فرصتهای متعددی را برای «تقریبا هیچ» سوزاند و شیوه دیگری که سعی داشت از این تقریبا هیچ تهدیدآفرین، فرصتی ملی برای تغییر و اصلاح رویه خلق کند. اگر امروز در برابر محدودیتهای متعدد و بیسابقه و زمان طولانیمدت از دست رفته با متن بیمحتوایی در برجام مواجه شدهایم که عایدی چندانی ندارد، میتوان آن را مصداقی از تبدیل فرصتها به تهدید دانست، اما اگر در کنار این متن بیمحتوا بتوانیم فرامتن پرمحتوایی که تکاملبخش عقلانیت سیاسی باشد خلق کنیم، قطعا موفق شدهایم یک تهدید را تبدیل به فرصتی بیبدیل کنیم.
دوگانه آرمانگرایی/ واقعگرایی که بارها چه با این لفظ و چه با الفاظ دیگر از جانب جریان غربگرای داخلی مورد استفاده قرار میگرفت تا فضا را به آن سمت و سو ببرد که نظرات جریان انقلابی را خلاف واقعیتهای بینالمللی و در جهتی عکس عقلانیت بازنمایی کند، از کاذبترین دوگانههای سیاسی کشورمان بود که متاسفانه تا حد قابل توجهی نیز بر روند تصمیمگیریهای عمومی جامعه تاثیرگذار بود. آینه برجام میتواند به عنوان یک نمونه کامل و ملموس در نقض این دوگانه مورد استفاده قرار گیرد و زمینهساز آن باشد تا چنین فضای تبلیغاتیای خلع سلاح شود.
هشدارهای رهبر انقلاب و مشروط ساختن برجام به شروطی که مانع دور زدن این توافق شود، هرچند از جانب نیروهای غربگرا با جدیت تایید و پیگیری نشد، اما امروز مبتنی بودن آن بر واقعیت بر همگان روشن و واضح شده است. آنها که فکر میکردند آرمانهای مبتنی بر حقوق بینالملل مانع از آن خواهد شد تا آمریکا در برابر توافق شکل گرفته قرار گیرد، امروز به حقانیت سوءظن رهبری نسبت به برجام و مشروط کردن آن پی بردهاند. قطعا در شرایط فعلی که برجام تبدیل به جسدی به اغما رفته شده است، مهمترین شگرد صحیح حکمرانی تبدیل تهدید برجام به عنوان توافقی حقوقی به فرصتی گفتمانی در جهت تقویت سواد و تحلیل سیاسی جامعه است و در این میان قطعا نخستین نقطه ابهام عمومی که باید مورد روشنگری واقع شود، دوگانه کاذب آرمانگرایی/واقعگرایی است که از سمت نیروهای غربگرا تبدیل به اهرمی تبلیغاتی شده بود.
در یادداشت امروز روزنامه شرق همچنین آمده است که: در واقع یک تیم برای رسیدن به موفقیت به این نیاز دارد که بیشترین هماهنگی را دو مدافع میانیاش داشته باشد. این همان چیزی بود که تیم ملی در دیدار برابر ترکیه نداشت؛ ضعف زوج میانی ما در خط دفاعی باعث شد تا تیم ملی دو گل بخورد و چند گل دیگر هم نخورد. در خط میانی هم بازیکنان ما سردرگمی خاصی داشتند و به ظاهر شرح وظایف مشخصی برایشان تعریف نشده بود؛ مشخصا تعیین نشده بود که چه کسی قرار است بازیساز باشد و چه کسی قرار است هافبک دفاعی. از این گذشته هافبکهای گوش ما هم بازی چندان کلاسیکی در این دیدار نشان ندادند. حالا این موارد مطرح شد تا به جای خالی سیدجلال حسینی در تیم ملی توجه بیشتری شود. سیدجلال در چهار سال گذشته در همه بازیهای مهم و جدی تیم ملی در کنار مرتضی پورعلیگنجی بازی کرده و به خط دفاعی ما ثبات بسیار زیادی داده بود.
برای این زوجهای مستحکم در فوتبال تعاریف خاصی وجود دارد؛ در نظر بگیرید در حالت عادی ۱۵+۱۵ میشود ۳۰، ولی اگر دو بازیکن مکمل مثل سیدجلال و مرتضی کنار هم قرار بگیرند و هر دوی آنها هم نمرهشان ۱۵ باشد، آنوقت جمع تکمیلی این عدد ۳۰ نمیشود: ۴۰ یا حتی از ۴۰ هم بیشتر میشود، چون این دو شناخت خوبی از هم دارند و بهترین مکملها هستند. حالا همین مورد را درباره روزبه چشمی و مرتضی پورعلیگنجی درنظر بگیرید؛ اگر عدد هر دوی این بازیکنان ۱۵ باشد، جمع تکمیلی آنها نهایتا ۱۰ یا ۱۱ میشود! این دو بازیکن نامکمل نشان دادند. البته سیدجلال فقط مدافع و مکمل خوبی نیست، چون او از نظر روانی کنترل بسیار خوبی روی بیرانوند به عنوان دروازهبان تیم ملی دارد و از طرفی هماهنگکننده ایدهآلی بین هافبک دفاعی تیم با خط دفاعی ایران است. درنظر بگیرید که حتی اگر بقیه
مدافعان دعوتشده به تیم ملی باز در کنار پورعلیگنجی تست شوند، عدد مورد نظر ما باز از ۳۰ عبور نخواهد کرد. حالا که به نکات منفی این دیدار اشاره شد، باید به نکات مثبت آن هم اشاره کرد. تیم ملی سه وقت ۳۰ دقیقهای متفاوت را سپری کرد؛ ۳۰ دقیقه نخست که ابتکار عمل را به
ترکیه داده بودند و بدون روحیه بازی کردند. در نیمساعت میانی، نمایش ملیپوشان معتدل شد و درنهایت در ۳۰ دقیقه پایانی بازی خوبی از بازیکنان ایران دیدیم. ایران در همین بازی هم نشان داد که ظرفیتهای مثبتی دارد و در موقع نیاز میتواند این ظرفیتها را به فرصت تبدیل کند. تیم ملی انرژی مثبت خوبی داشت و از لحاظ واکنشی هم در ۳۰ دقیقه پایانی بازی واکنش خوبی نشان داد. اینها نکات امیدوارکنندهای بود که امید است در آینده طولانیتر و بیشتر به چشم بیاید.
روزنامه اعتماد نیز در یادداشت امروز خود نوشت: ا
قتصاددانان در شرایط کنونی با نوعی ناامیدی نسبت به اثر بخشی تحلیلهای خود گویی زبان از سخن کشیده و خاموش ماندهاند. در این میان نادرستی و کارآمد نبودن بخشی از تحلیلهای این افراد درباره پیشگیری و مدیریت رخدادهای اقتصادی کشور غیرقابل انکار است. برخی اقتصاددانان گمان میکنند تکیه بر تئوریهای اقتصادی برای شناخت شرایط حاکم بر یک بازار و از آن مهمتر رسیدن به راهحلی برای بهبود مشکلات آنها کافی است، اما آنچه تاریخ اقتصادی کشور نشان میدهد حاکی از به کارگیری نادرست بسیاری از نسخههای ناکارآمدی است که ریشه در یکجانبهگری و تک محوری بودن این تصمیمگیریها دارد.
در کنار این مساله، تک بعدی بودن تحلیلها نیز جای بحث دارد. حتی اگر تحلیلی درست هم پایهگذاری شده ولی فقط بر محور تئوری پیاده شود نمیتوان به اثر بخش بودن آن چشم داشت، چرا که غیر ممکن است برای حل همیشگی یک معضل فقط به خود آن موضوع متمرکز شد و عواقب و پیامدهای آن را نادیده گرفت. مضاف براینکه، دولتمردان دیدگاههای نوین و دستورالعملهای بهروز میخواهند، اما برخی اقتصاددانان همچنان بر تئوریهای قدیمی پافشاری دارند که این خود یکی دیگر از دلایلی است که حضور اقتصاددانان در عرصه سیاستگذاری را کمرنگ کرده است. اگر اقتصاددانان قرار است بر حل معضل خاصی متمرکز شوند و برای رفع آن نسخهای بپیچند قبل از هر اقدامی باید جوانب مختلف آن را مورد بررسی قرار دهند، چرا که تحلیلی تکبعدی کمتر از تحلیل تک محوری برای اقتصاد زیانبار نخواهد بود. برای مثال در سیاست ارزی که اخیرا توسط دولت اعمال شد آنچه بیش از پیش باید در نظر گرفته میشد مسائل مربوط به افزایش تورم برای
دهکهای پایین درآمدی درکشور بود و باید همزمان با این تحلیل، معایب آن نیز معرفی شده و برای پوشش مضرات احتمالی راهکار ارایه داده میشد. اگر قرار بر اجرای سیاستی جهت تثبیت نرخ ارز بود اثرات پیاده شدن این سیاست براقتصاد کشور نیز باید در نظر گرفته میشد.
در شرایط حاضر، بهتر است برخی اقتصاددانها پیش از اینکه اظهار نگرانی کرده و صرفا گلهمندی و شکایتهای خود را ابراز کنند، رسالت خود را به صورت کامل به انجام برسانند. متاسفانه دیده میشود اظهارنظرهای برخی اقتصاددانان سرشناس کشور همراه با بغض و گلهمندی از دولت است. گویی آنان هیچ ایدهای درباره اقتصاد سیاسی ایران و سازوکار حاکم بر آن ندارند و فقط دولت را مسوول وضعیت به وجود آمده میدانند. در شرایط کنونی اقتصاد ایران تشنه تحلیلهای دقیق از وضع موجود و آیندهنگری است. به همین خاطر نیاز است که اقتصاددانان با درک فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بینالملل نسخهای درمانگر برای اقتصاد ایران تجویز کنند و راهکارهای عملی ارایه دهند.
روزنامه خراسان همچنین در یادداشت امروز خود نوشت:اگر مجلس شورای اسلامی هزاران قانون خوب تصویب کند و انواع استانداردهای لازم را برای آنها درنظر بگیرد، تا زمانی که این قوانین جنبه اجرایی به خود نیابد اثربخشی لازم را نخواهد داشت و دهها ساعت وقتی که در کمیسیونها و
صحن علنی پارلمان از سوی وکلای ملت صرف تهیه و تصویب قوانین مذکور شده است، در عمل تباه میشود. این روزها که بحث گرانی مسکن موضوع روز ما شده و آمارها از افزایش بیش از ۳۰ درصدی قیمت مسکن نسبت به مدت مشابه سال گذشته حکایت دارد؛ جای طرح این پرسش از مسئولان
وزارت راه و شهرسازی مطرح است که سرانجام ایجاد سامانه ملی املاک و اسکان کشور به کجا رسید و چرا نص صریح قانون درباره ایجاد این سامانه را اجرایی نمیکنند؟
یادآور میشود بر اساس تبصره ۷ ماده ۱۶۹ قانون مالیاتهای مستقیم، وزارت راه و شهرسازی موظف شده است سامانه ملی املاک و اسکان کشور را ظرف حداکثر شش ماه پس از تصویب این قانون ایجاد کند، اما درحالی که نزدیک به سه سال از تصویب قانون مذکور میگذرد هنوز چنین سامانهای وجود خارجی ندارد. بر اساس مصوبه مجلس این سامانه باید به گونهای طراحی شود که امکان شناسایی برخط مالکان واحدهای مسکونی و تجاری و پیگیری نقل و انتقال
املاک و مستغلات در کلیه نقاط کشور فراهم گردد. وزارت راه و شهرسازی همچنین بر اساس این قانون موظف شده است که امکان دسترسی به این سامانه را به صورت برخط برای سازمان امور مالیاتی فراهم کند. تردیدی نیست که با ایجاد چنین سامانهای اولا تمامی نقل و انتقالات مسکن در کشور قابل رصد میشود و بنابراین اگر تخلفی در رشد سلیقهای قیمت توسط مالکان یا مشاوران املاک شده باشد، قابل شناسایی و پیگرد است؛ ثانیا امکان شناسایی خانههای خالی برای گرفتن مالیاتهای ویژهای که در قانون برای آنها پیش بینی شده است؛ با استفاده از این سامانه محقق میشود و به عبارتی دیگر بخش دیگری از قانون مالیاتهای مستقیم برای گرفتن مالیات از خانههای خالی که مدتها معطل مانده است و اجرایی نمیشود نیز امکان اجرا مییابد و ثالثا با ایجاد چنین سامانهای میتوان بر نرخهای اجاره مسکن نیز نظارت نمود و مشکل بسیاری از مستاجران که از برخوردهای سلیقهای صاحب خانهها با قراردادهای اجاره ونرخ اجاره بها و افزایش بی حساب و کتاب تمدید اجاره نامه گلایه میکنند؛ رفع میشود. درچنین شرایطی جای این پرسش از مسئولان وزارت راه و شهرسازی مطرح است که چرا نص صریح قانونی که باید ظرف شش ماه اجرایی میشد، یعنی ایجاد سامانه ملی املاک و اسکان با گذشت سه سال همچنان معطل مانده است و اجرایی نمیشود؟
روزنامه ایران نیز در مطلبی با عنوان «سفره های محقر افطار با چاشنی کتک» نوشته است:دنیای اسارت، دنیای پر رمز و رازیست که بعد از سالیان دراز، هنوز ناگفتههای آن در دل آزادگان سرافراز کشور سنگینی میکند و شاید حیا و عزت نفس و بزرگواری عدهای از آنان است که از گفتن آن خودداری میکنند و سال هاست این خاطرات را در اذهان خود مرور مینمایند و با این خاطرات زنده و دلخوشند. گاهی آزادهای در جمع دوستان خود گوشههایی از آنها را برای همبندیهایش نقل میکند تا یادآور آن روزگاران باشد. هرچند به قول خودشان گفتن خاطرات درد و گرهای از کوه مشکلات آنان حل نخواهد کرد. آری آنان با خدای خود معامله کردند و امید آن دارند که دردها، رنجها و سختیهای اسارت توشهای باشد برای آخرتشان. شمهای از آن خاطرات را میشود در مناسبتهای مختلفی، چون ایام محرم، ماه مبارک رمضان، ایام شادیها و... جستوجو کرد که عراقیها به هیچ عنوان چشم دیدن این ایام را نداشتند و تمایلی هم نداشتند که اسرای دربند همپای ملت شریف و فهیم ایران این روزها را گرامی بدارند، اما اسرای ایرانی با تمام وجود و تا پای جان به مسائل اعتقادی، مذهبی و اخلاقی خود تا لحظه آخر اسارت، با یاری خدا و ائمه معصومین پایبند بودند که یکی از این ایام ماه مبارک رمضان بود که باید از چند روز قبل تمام وجود خود را آماده میهمانی خدا میکردند و چه میهمانی از این بالاتر که در کشوری غریب و تنها همراه با کتک و شکنجه با معبود خویش به راز و نیاز بپردازند و با کلام الهی، قرآن و دعا بیشتر مأنوس شوند. هرچند که قطرهای از دریای بیکران درد و رنج و مظلومیت فرزندان پاک بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) را با تمام وجود احساس میکردند و وظیفه خود میدانستند که باید این راه و سرنوشت پرفرازونشیب را ادامه دهند.
در ماه مبارک رمضان فضای اردوگاه، فضایی دیگر بود و با ماههای دیگر سال بسیار فرق داشت و عظمت و کرامت این ماه پربرکت را میتوانستی در چهره معصومانه تک تک اسرا مشاهده نمایی. در این ماه دیگر از آن جنب و جوش همیشگی اردوگاه خبری نبود.دراین ماه صحبتها، شوخیهاو خندهها به حداقل میرسید و در عوض تلاوت نورانی آیات قرآن، دعا و کمک و خدمت به همنوعان خود از جمله معلولان و پیرمردهای اردوگاه، شستنلباس آنها، استحمام و... احترام، همبستگی و همدلی و رعایت حال همدیگر به حد اعلا میرسید.
در ماه مبارک رمضان عدهای نذر میکردند که کل ظرفهای هفتاد نفره آسایشگاه را با آب اندکی که داشتیم بشویند تا برای سحر تمیز باشند، یا نذر میکردند که نظافت یکماهه آسایشگاه را دو سه نفره انجام دهند. کلاً همه در کارهای خیر از هم پیشی میگرفتند. درهای آسایشگاه که ساعت چهار – پنج عصر بسته میشد تا صبح روز بعد با کمبود آب مواجه بودیم، چون شیر آبی وجود نداشت. هر آسایشگاه دو سطل ۴۰ لیتری آب ذخیره میکردیم تا بعد از بسته شدن درها مورد استفاده قرار گیرد که شامل شستن ظرفها، وضو گرفتن، نوشیدن آب و استفاده برای رفتن به دستشویی بود که خود دستشویی رفتن هم مشکلات خاص خود را داشت که فعلاً از بحث ما خارج است. در پایان یادآور میشوم که همه آزادگان نیک میدانند که به تکلیف دینی و ملی خود عمل کردند و همه شداید و درد و شکنجهها را به رسم عاشقی بیهیچ چشمداشتی پذیرفتند و تا ابد بدان مفتخرند و خدای را بر این عبودیت در همه عمر شاکرند.
روزنامه صبح نو نیز در یادداشت امروز خود نوشت: سلبریتی یا ستاره وجهی از فرهنگ مدرن محسوب میشود. نمیشود تن به فرهنگ و رسانههای مدرن داد، ولی از تبعاتش پرهیز کرد. نمیشود درون استخر پرید، ولی خیس نشد. سلبریتی پیامد و تبعی از چنین فرهنگی است. با رسانهای شدن واقعیتهای روزمره، این پدیده بیش از پیش تشدید میشود. رسانهای شدن باعث میشود تا پدیدهها بیشتر از آن چیزی که واقعاً در دنیای واقعی، واقعیت داشته باشند، انعکاس و پژواک رسانهای داشته باشند.
در مقام تشبیه، رسانه در عصر جدید در حکم همان کوهی است که صدا و فریاد معمولی یک فرد را پژواکی چند برابر میدهد. در عصر رسانهای شدن امور و با گسترش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، حالا کوه هر کسی از روی تیتر روزنامهها و صفحات پایگاههای اینترنتی به درون گوشیهای هوشمند راه پیداکرده است و صدا و چهره سلبریتی را با پژواک چند برابری به افکار عمومی ساطع میکند و باز میتاباند. گسترش بیحدوحصر نظام ارتباطی بدون هیچ پیوست تئوریک و فرهنگی لاجرم فرهنگ عمومی را به وضعیت افسارگسیخته فعلی میکشاند. ورود بیقاعده سلبریتیها در حوزههای مختلف و اظهارنظرهای گاه و بیگاه آنها از شیرمرغ تا جان آدمیزاد و ملتهب کردن فضای عمومی جامعه برای یک مدت موقت این گزاره را اثبات میکند که باید برای نابسامانی وضعیت موجود تدبیری اندیشید. در جامعهای که سلبریتی هنری و سینمایی آن بدون توجه به مسوولیت اجتماعیاش حتی مطالب نادرست در حساب کاربری شخصی خودش منتشر میکند و بعد از مشخص شدن نادرست بودن آن حاضر به اطلاعرسانی به مخاطبان خود یا عذرخواهی نیست باید هوای مخاطب را داشت. همه اینها در کنار هم اهمیت این موضوع را مضاعف میکند که شهروند فضای جامعه اطلاعاتی و رسانهای باید با سپر سواد رسانهای وارد این حوزه شود. در عصری که هر شهروندی با یک گوشی هوشمند آماج پیامهای مختلف رسانهای است باید با این پیامها مواجهه فعال داشته باشد. در این صورت او یک پذیرنده منفعل و صرف نیست که صرفاً هدفی برای پیام باشد. در عصر ارتباطات گریزی از رسانهای شدن نیست، اما با تجهیز شدن میتوان زیست و نفس کشید بهویژه وقتی ستارهها و سلبریتیها چندان پایبند مسوولیتهای اجتماعی خودشان نباشند.
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.