شواهد تاریخی از ائتلاف امریکا و اروپا علیه ملت ایران
همبستگیهای ایدئولوژیک از سال ۱۹۴۵ بهبعد منجر به ائتلافهای ژئوپلیتیکی و راهبردی امریکا و اروپا در برخورد با سایر حوزههای جغرافیایی بهویژه در برابر ایران شد. در این میان آنچه مشخص است، همکارییهای راهبردی و ژئوپلیتیکی آمریکا و اروپا در برابر ایران از سال ۱۹۷۹ و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با انسجام و فراگیری بیشتری همراه شده است.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه سیاسی به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تاریخ بخشی از واقعیتهای کنش تعاملی بازیگران را منعکس میسازد. در اواخر قرن ۱۹ شاهد شکلگیری الگوی کنش تعاملی قدرتهای بزرگ در برخورد با ایران براساس نظریه «بازی بزرگ» هستیم.
بازی بزرگ زمینه موازنه مثبت روابط روسیه و انگلیس در برابر ایران را منعکس میساخت. در این دوران تاریخی هنوز ایالات متحده تبدیل به قدرت بزرگ جهانی نشده بود لذا از سیاست موازنه قدرت بهره میگرفت.
بعد از جنگ دوم جهانی، ایالات متحده توانست رهبری جهان غرب را عهدهدار شود. از سال ۱۹۴۵ بهبعد ایالات متحده محور اصلی سیاست قدرت در جهان غرب شد. نقش ایالات متحده در حمایت از کشورهای اروپایی بهموجب «طرح مارشال» در سال ۱۹۴۷، «سازماندهی اتحادیه بروکسل» در سال ۱۹۴۸ و «تشکیل پیمان آتلانتیک شمالی» در سال ۱۹۴۹ زمینه همبستگی سیاسی و راهبردی جهان غرب را به وجود آورد.
بازی بزرگ زمینه موازنه مثبت روابط روسیه و انگلیس در برابر ایران را منعکس میساخت. در این دوران تاریخی هنوز ایالات متحده تبدیل به قدرت بزرگ جهانی نشده بود لذا از سیاست موازنه قدرت بهره میگرفت.
بعد از جنگ دوم جهانی، ایالات متحده توانست رهبری جهان غرب را عهدهدار شود. از سال ۱۹۴۵ بهبعد ایالات متحده محور اصلی سیاست قدرت در جهان غرب شد. نقش ایالات متحده در حمایت از کشورهای اروپایی بهموجب «طرح مارشال» در سال ۱۹۴۷، «سازماندهی اتحادیه بروکسل» در سال ۱۹۴۸ و «تشکیل پیمان آتلانتیک شمالی» در سال ۱۹۴۹ زمینه همبستگی سیاسی و راهبردی جهان غرب را به وجود آورد.
همبستگیهای ایدئولوژیک از سال ۱۹۴۵ بهبعد منجر به ائتلافهای ژئوپلیتیکی و راهبردی امریکا و اروپا در برخورد با سایر حوزههای جغرافیایی بهویژه در برابر ایران شد. در این میان آنچه مشخص است، همکارییهای راهبردی و ژئوپلیتیکی آمریکا و اروپا در برابر ایران از سال ۱۹۷۹ و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با انسجام و فراگیری بیشتری همراه شده است.
الف) ائتلاف امریکا و اروپا علیه ملت ایران در دوران پهلوی
در دوران پهلوی، امریکا و اروپا در موارد عدیدهای علیه ملت ایران متحد شدند؛ رژیم پهلوی هم در این مسیر کاملا با آنها همسو بوده و مطیع آنها به حساب میآمد.
۱- اشغال ایران توسط متفقین در جریان جنگ جهانی دوم
همکاری اروپا و آمریکا در سال ۱۹۴۱ منجر به اشغال نظامی ایران شد و ملت ایران بزرگترین ضربه را از این اشغال متحمل شدند. با اشغال ایران توسط متفقین، بخش قابل توجهی از منابع کشاورزی و دامی ایران در تحت کنترل ارتش قدرتهای بزرگ قرار گرفت.
نیروهای نظامی آمریکا، انگلیس و اتحاد شوروی محور اصلی سیاست و اقتصاد ایران محسوب میشدند. روندهای جدید کنترل ایران تحت تأثیر ضرورتهای جنگ دوم جهانی شکل گرفت. در این فرآیند تاریخی، ائتلافگرایی آمریکا، اتحاد شوروی و انگلیس منجر به اشغال نظامی و تداوم حضور ارتشهای بیگانه در خاک ایران شد.
۲- همکاری آمریکا و اروپا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را میتوان نقطة عطفی در الگوی تعامل آمریکا و اروپا در ارتباط با تحولات سیاسی و اقتصادی ایران دانست. ایالات متحده در سال ۱۹۵۰ از روند ملیسازی نفت ایران در برابر انگلیس حمایت بهعمل آورد.
برخی از زمامداران ایرانی فکر میکردند که حمایت آمریکا از روند ملیسازی منابع اقتصادی کشورهای پیرامونی بهمفهوم روند جدیدی است که با استعمار مقابله میشود، اما ملیشدن صنعت نفت در ایران چالشهای سیاسی و اقتصادی خاص خود را بهوجود آورد. تا اینکه در سال ۱۳۳۲ کودتای آمریکا و انگلیس شکل گرفته و در سال ۱۳۳۳ زمینه تأسیس کنسرسیوم نفتی ایران با شرکتهای انگلیسی، هلندی و آمریکایی بهوجود میآید.
کودتا علیه دولت مصدق به این دلیل انجام گرفت که نامبرده بر ضرورتهای ساختاری سیاست بینالملل وقوف نداشته و تحولات سیاسی را براساس نشانههایی از کنش نهادها و سازمانهای بینالمللی تحلیل میکرد. در چنین فرآیندی که مصدق به همکاری آمریکا امیدوار بود، سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس عملیات آژاکس را برای مقابله و سرنگونی دولت مصدق سازماندهی کردند. عملیات آژاکس نشان داد که آمریکا و اروپا از سازوکارهای نسبتاً مشترکی در برخورد با ایران بهره میگیرند. کودتا علیه دولت مصدق بیانگر این واقعیت است که الگوی رفتاری انگلیس بهعنوان نماد قدرت سنتی اروپا با سازوکارهایی که آمریکا برای امنیت و منافع ملی خود پیگیری میکند نسبتاً مشترک است.
۳- ائتلافسازی آمریکا و انگلیس در آسیای جنوب غربی
در سالهای ریاست جمهوری آیزنهاور، الگوی جدیدی از ائتلافسازی آمریکا و انگلیس در آسیای جنوب غربی مشاهده میشود. پیمان بغداد در سال ۱۹۵۵ و پیمان سنتو در سال ۱۹۵۸ را میتوان نشانههایی از روند ائتلافسازی دانست که قدرتهای بزرگ در شکلگیری و سازماندهی آن مشارکت دارند.
میتوان گفت: کودتای ۲۸ مرداد زمینه لازم برای ایجاد پیمانهای جدید را بهوجود آورده بود؛ پیمانهایی که میتوانست شکل جدیدی از موازنه قدرت را ایجاد کند.
عضویت ایران در پیمانهای منطقهای زمینه افزایش همکاریهای نظامی و امنیتی با ایالات متحده را اجتنابناپذیر ساخت. در چنین فرآیندی بود که بیش از ۱۲ هزار مستشار آمریکایی در حوزههای مختلف نظامی و تأسیسات دفاعی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خود ادامه میدادند.
از این رو بار دیگر، هزینه این ائتلاف را مردم ایران متحمل شدند چرا که طی سالهای ۵۷-۱۳۳۲ براساس واقعیت، ایران یک کشور اشغالشده بود؛ کشوری که هزینههای امنیت منطقهای آمریکا در حوزه غرب آسیا را پرداخت میکرد و این هزینهها از جیب ملت ایران کسر میشد.
۴- همکاریهای آمریکا و اروپا با رژیم پهلوی علیه مردم ایران
آمریکا و اروپا در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، زمینه نهادینهسازی قدرت خود در ایران را فراهم آوردند و طی سالهای بعد، هردو، در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران در کنار رژیم پهلوی قرار گرفتند. به علاوه که خریدهای تسلیحاتی رژیم پهلوی (که بخشی از آن برای مواجهه با ملت ایران استفاده میشد) از آمریکا و اروپا بهموازات هم انجام میگرفت.
بخش قابل توجهی از همکاریهای نظامی و دفاعی رژیم پهلوی با شرکتهای تسلیحاتی آلمان، فرانسه و انگلیس تنظیم شده بود. کشورهای اروپایی بر این امر واقف بودند که بازارهای اقتصادی و تسلیحاتی ایران به این دلیل برای آنان مهیا شده که ایالات متحده به عنوان محور اصلی سیاست امنیتی در بلوک غرب ایفای نقش میکند.
همکاریهای اروپا و آمریکا نهتنها در ارتباط با فرآیندهای مشارکت اقتصادی با ایران انجام میگرفت، بلکه آنان تلاش داشتند تا شکل جدیدی از ادبیات سیاسی، گفتمان فرهنگی و توسعه اقتصادی را در ایران سازماندهی کنند.
نشانه چنین فرآیندی را میتوان در سالهای دهة ۱۹۶۰ مورد توجه و جستوجو قرار داد. در سال ۱۹۶۲ موضوع زیرساختهای لازم برای اصلاحات ارضی مطرح شد. نهتنها کشورهای اروپایی از سیاست تغییر ساختار اجتماعی و اقتصادی ایران حمایت بهعمل میآوردند، بلکه اتحاد شوروی نیز در زمره حامیان اصلی روندهای جدید توسعه اقتصادی در ایران تلقی میشد. برنامه توسعه براساس ضرورتهای اقتصاد سرمایهداری شکل گرفته و ایران را تبدیل به کشوری تکمحصولی در اقتصاد جهانی میکرد. در چنین فرآیندی میزان وابستگی اقتصادی ایران به سیاست جهانی افزایش مییافت.
محورهای اصلی برنامه توسعه اقتصادی براساس «پروژه نوسازی» بدون توجه به زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی ایران انجام گرفت. محور اصلی پروژه نوسازی را فرآیندهایی همانند «شهریشدن»، «صنعتیشدن» و «سکولار شدن» تشکیل میداد. هر یک از روندهای یادشده را میتوان بهعنوان بخشی از فرآیند مدیریت ساختار اقتصادی و برنامهریزی اجتماعی برای ایران دانست. این فرآیند در چارچوب الگویی شکل گرفت که قبلاً توسط کشورهای اروپایی و آمریکا به مرحلة اجرا گذاشته شده بود.
پروژه نوسازی هم با نیازهای اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران هیچگونه هماهنگی نداشت و منجر به تشدید تضادهای اقتصادی و اجتماعی ایران شد. آمریکا و کشورهای اروپایی درصدد بودند تا شکل جدیدی از ساختار اجتماعی و اقتصادی را در ایران سازماندهی کنند که متفاوت از الگوهای سنتی بوده و میتواند زمینه ادغام مرحلهای ایران در اقتصاد نظام سرمایهداری را بهوجود آورد. در تمامی این فرآیندها، شرکتهای خدماتی، تولیدی، صنعتی و نظامی کشورهای اروپایی به موازات مجموعههای اقتصادی آمریکا در ایران مشارکت داشتند.
ب) ائتلاف آمریکا و اروپا علیه ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
در دوران ۴۰ ساله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد نشانههایی از همکاری و رقابت آمریکا و اروپا در ارتباط با تحولات سیاسی و ضرورتهای راهبردی ایران در منطقه هستیم.
افزایش تضادهای ایران و آمریکا در سال ۱۳۵۸ منجر به تسخیر سفارت امریکا شد. در این مقطع، کشورهای اروپایی حمایت خود از امریکا برای آزادی دیپلماتهایش را مورد تأکید قرار دادند. قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که در نوامبر ۱۹۷۹ منتشر شد، نشانههایی از همکاری قدرتهای بزرگ در برابر الگوهای رفتاری سیاستهای جدید بازیگرانی را امکانپذیر ساخت که دارای رویکرد انقلابی بوده است.
آمریکا و اروپا هر دو درصدد بودند تا انقلاب اسلامی را کنترل کنند. به همین دلیل است که در فرآیندهای تاریخی و سرنوشتساز دارای مواضع نسبتاً یکسانی برای محدودسازی قدرت ایران بودهاند.
۱- سیاست مشترک آمریکا و اروپا در دوران جنگ تحمیلی علیه ایران
ایالات متحده و کشورهای اروپایی حامی اصلی رژیم بعث عراق در دوران جنگ تحمیلی علیه ایران بودند. به طوری که امریکا و اروپا با تجهیز رژیم بعث در کشتار مردم ایران نیز دست داشتند. آنان نهتنها زمینههای مشروعیتبخشی به تهاجم نظامی عراق را فراهم آوردند، بلکه با سیاستهای نظامی و الگوی کنش دفاعی ایران نیز مخالفت کردند. آمریکا و کشورهای اروپای غربی در تمامی دوران جنگ تحمیلی از «سیاست بیطرفی مثبت» بهسود عراق بهره گرفتند.
حمله نظامی رژیم بعثی عراق علیه ایران هیچگاه مورد انتقاد دول غربی واقع نشد. قطعنامه صادره از سوی شورای امنیت سازمان ملل حمایت علنی و مشهود امریکا و کشورهای اروپایی از عراق را منعکس میساخت. در این قطعنامه بر ضرورت آتشبس تأکید شده بود. آتشبسی که بهمعنای پذیرش تهاجم عراق به ایران بود.
۲- سیاست آمریکا و اروپا در برنامه هستهای ایران
تبیین سیاست آمریکا و اروپا در ارتباط با فعالیتهای هستهای ایران نسبتاً هماهنگ و مشترک بوده است. کشورهای اروپایی شورای امنیت سازمان ملل در تمامی قطعنامههای آمریکا علیه ایران رأی مثبت دادهاند.
وزرای امورخارجه کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان در سال ۲۰۰۳ محور اصلی مذاکرات سعدآباد بوده و به این ترتیب زمینه برای تعلیق فعالیت هستهای ایران بهوجود آمد. تعلیق غنیسازی اورانیوم بهعنوان گام آغازین برای راستیآزمایی و شفافسازی تلقی میشد. ایران بر این اعتقاد بود که کشورهای اروپایی و آمریکا باید بعد از پایان پرسشهای خود درباره راستیآزمایی که از آن بهعنوان «مدالیته» نام برده میشود، زمینه تداوم فعالیتهای هستهای ایران را بهوجود آورند.
به هر ترتیب بعد از اینکه ایران با نظارت بازرسان آژانس زمینه انجام فعالیتهای مربوط به غنیسازی مجدد را فراهم ساخت، کشورهای اروپایی در تعامل همکاریجویانه با ایالات متحده به قطعنامههای ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵ و ۱۹۲۹ شورای امنیت برای تحریم اقتصادی ایران رأی مثبت دادند. در این فرآیند، آمریکا توانست تحریمهای جدیدی را فراتر از قواعد حقوق بینالملل علیه ایران اعمال کند که از آن بهعنوان «تحریمهای ثانویه» نام برده میشد. بدین ترتیب امریکا و اروپا بار دیگر علیه ملت ایران با هم ائتلاف کردند.
الف) ائتلاف امریکا و اروپا علیه ملت ایران در دوران پهلوی
در دوران پهلوی، امریکا و اروپا در موارد عدیدهای علیه ملت ایران متحد شدند؛ رژیم پهلوی هم در این مسیر کاملا با آنها همسو بوده و مطیع آنها به حساب میآمد.
۱- اشغال ایران توسط متفقین در جریان جنگ جهانی دوم
همکاری اروپا و آمریکا در سال ۱۹۴۱ منجر به اشغال نظامی ایران شد و ملت ایران بزرگترین ضربه را از این اشغال متحمل شدند. با اشغال ایران توسط متفقین، بخش قابل توجهی از منابع کشاورزی و دامی ایران در تحت کنترل ارتش قدرتهای بزرگ قرار گرفت.
نیروهای نظامی آمریکا، انگلیس و اتحاد شوروی محور اصلی سیاست و اقتصاد ایران محسوب میشدند. روندهای جدید کنترل ایران تحت تأثیر ضرورتهای جنگ دوم جهانی شکل گرفت. در این فرآیند تاریخی، ائتلافگرایی آمریکا، اتحاد شوروی و انگلیس منجر به اشغال نظامی و تداوم حضور ارتشهای بیگانه در خاک ایران شد.
۲- همکاری آمریکا و اروپا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را میتوان نقطة عطفی در الگوی تعامل آمریکا و اروپا در ارتباط با تحولات سیاسی و اقتصادی ایران دانست. ایالات متحده در سال ۱۹۵۰ از روند ملیسازی نفت ایران در برابر انگلیس حمایت بهعمل آورد.
برخی از زمامداران ایرانی فکر میکردند که حمایت آمریکا از روند ملیسازی منابع اقتصادی کشورهای پیرامونی بهمفهوم روند جدیدی است که با استعمار مقابله میشود، اما ملیشدن صنعت نفت در ایران چالشهای سیاسی و اقتصادی خاص خود را بهوجود آورد. تا اینکه در سال ۱۳۳۲ کودتای آمریکا و انگلیس شکل گرفته و در سال ۱۳۳۳ زمینه تأسیس کنسرسیوم نفتی ایران با شرکتهای انگلیسی، هلندی و آمریکایی بهوجود میآید.
کودتا علیه دولت مصدق به این دلیل انجام گرفت که نامبرده بر ضرورتهای ساختاری سیاست بینالملل وقوف نداشته و تحولات سیاسی را براساس نشانههایی از کنش نهادها و سازمانهای بینالمللی تحلیل میکرد. در چنین فرآیندی که مصدق به همکاری آمریکا امیدوار بود، سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس عملیات آژاکس را برای مقابله و سرنگونی دولت مصدق سازماندهی کردند. عملیات آژاکس نشان داد که آمریکا و اروپا از سازوکارهای نسبتاً مشترکی در برخورد با ایران بهره میگیرند. کودتا علیه دولت مصدق بیانگر این واقعیت است که الگوی رفتاری انگلیس بهعنوان نماد قدرت سنتی اروپا با سازوکارهایی که آمریکا برای امنیت و منافع ملی خود پیگیری میکند نسبتاً مشترک است.
۳- ائتلافسازی آمریکا و انگلیس در آسیای جنوب غربی
در سالهای ریاست جمهوری آیزنهاور، الگوی جدیدی از ائتلافسازی آمریکا و انگلیس در آسیای جنوب غربی مشاهده میشود. پیمان بغداد در سال ۱۹۵۵ و پیمان سنتو در سال ۱۹۵۸ را میتوان نشانههایی از روند ائتلافسازی دانست که قدرتهای بزرگ در شکلگیری و سازماندهی آن مشارکت دارند.
میتوان گفت: کودتای ۲۸ مرداد زمینه لازم برای ایجاد پیمانهای جدید را بهوجود آورده بود؛ پیمانهایی که میتوانست شکل جدیدی از موازنه قدرت را ایجاد کند.
عضویت ایران در پیمانهای منطقهای زمینه افزایش همکاریهای نظامی و امنیتی با ایالات متحده را اجتنابناپذیر ساخت. در چنین فرآیندی بود که بیش از ۱۲ هزار مستشار آمریکایی در حوزههای مختلف نظامی و تأسیسات دفاعی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خود ادامه میدادند.
از این رو بار دیگر، هزینه این ائتلاف را مردم ایران متحمل شدند چرا که طی سالهای ۵۷-۱۳۳۲ براساس واقعیت، ایران یک کشور اشغالشده بود؛ کشوری که هزینههای امنیت منطقهای آمریکا در حوزه غرب آسیا را پرداخت میکرد و این هزینهها از جیب ملت ایران کسر میشد.
۴- همکاریهای آمریکا و اروپا با رژیم پهلوی علیه مردم ایران
آمریکا و اروپا در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، زمینه نهادینهسازی قدرت خود در ایران را فراهم آوردند و طی سالهای بعد، هردو، در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران در کنار رژیم پهلوی قرار گرفتند. به علاوه که خریدهای تسلیحاتی رژیم پهلوی (که بخشی از آن برای مواجهه با ملت ایران استفاده میشد) از آمریکا و اروپا بهموازات هم انجام میگرفت.
بخش قابل توجهی از همکاریهای نظامی و دفاعی رژیم پهلوی با شرکتهای تسلیحاتی آلمان، فرانسه و انگلیس تنظیم شده بود. کشورهای اروپایی بر این امر واقف بودند که بازارهای اقتصادی و تسلیحاتی ایران به این دلیل برای آنان مهیا شده که ایالات متحده به عنوان محور اصلی سیاست امنیتی در بلوک غرب ایفای نقش میکند.
همکاریهای اروپا و آمریکا نهتنها در ارتباط با فرآیندهای مشارکت اقتصادی با ایران انجام میگرفت، بلکه آنان تلاش داشتند تا شکل جدیدی از ادبیات سیاسی، گفتمان فرهنگی و توسعه اقتصادی را در ایران سازماندهی کنند.
نشانه چنین فرآیندی را میتوان در سالهای دهة ۱۹۶۰ مورد توجه و جستوجو قرار داد. در سال ۱۹۶۲ موضوع زیرساختهای لازم برای اصلاحات ارضی مطرح شد. نهتنها کشورهای اروپایی از سیاست تغییر ساختار اجتماعی و اقتصادی ایران حمایت بهعمل میآوردند، بلکه اتحاد شوروی نیز در زمره حامیان اصلی روندهای جدید توسعه اقتصادی در ایران تلقی میشد. برنامه توسعه براساس ضرورتهای اقتصاد سرمایهداری شکل گرفته و ایران را تبدیل به کشوری تکمحصولی در اقتصاد جهانی میکرد. در چنین فرآیندی میزان وابستگی اقتصادی ایران به سیاست جهانی افزایش مییافت.
محورهای اصلی برنامه توسعه اقتصادی براساس «پروژه نوسازی» بدون توجه به زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی ایران انجام گرفت. محور اصلی پروژه نوسازی را فرآیندهایی همانند «شهریشدن»، «صنعتیشدن» و «سکولار شدن» تشکیل میداد. هر یک از روندهای یادشده را میتوان بهعنوان بخشی از فرآیند مدیریت ساختار اقتصادی و برنامهریزی اجتماعی برای ایران دانست. این فرآیند در چارچوب الگویی شکل گرفت که قبلاً توسط کشورهای اروپایی و آمریکا به مرحلة اجرا گذاشته شده بود.
پروژه نوسازی هم با نیازهای اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران هیچگونه هماهنگی نداشت و منجر به تشدید تضادهای اقتصادی و اجتماعی ایران شد. آمریکا و کشورهای اروپایی درصدد بودند تا شکل جدیدی از ساختار اجتماعی و اقتصادی را در ایران سازماندهی کنند که متفاوت از الگوهای سنتی بوده و میتواند زمینه ادغام مرحلهای ایران در اقتصاد نظام سرمایهداری را بهوجود آورد. در تمامی این فرآیندها، شرکتهای خدماتی، تولیدی، صنعتی و نظامی کشورهای اروپایی به موازات مجموعههای اقتصادی آمریکا در ایران مشارکت داشتند.
ب) ائتلاف آمریکا و اروپا علیه ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
در دوران ۴۰ ساله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد نشانههایی از همکاری و رقابت آمریکا و اروپا در ارتباط با تحولات سیاسی و ضرورتهای راهبردی ایران در منطقه هستیم.
افزایش تضادهای ایران و آمریکا در سال ۱۳۵۸ منجر به تسخیر سفارت امریکا شد. در این مقطع، کشورهای اروپایی حمایت خود از امریکا برای آزادی دیپلماتهایش را مورد تأکید قرار دادند. قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که در نوامبر ۱۹۷۹ منتشر شد، نشانههایی از همکاری قدرتهای بزرگ در برابر الگوهای رفتاری سیاستهای جدید بازیگرانی را امکانپذیر ساخت که دارای رویکرد انقلابی بوده است.
آمریکا و اروپا هر دو درصدد بودند تا انقلاب اسلامی را کنترل کنند. به همین دلیل است که در فرآیندهای تاریخی و سرنوشتساز دارای مواضع نسبتاً یکسانی برای محدودسازی قدرت ایران بودهاند.
۱- سیاست مشترک آمریکا و اروپا در دوران جنگ تحمیلی علیه ایران
ایالات متحده و کشورهای اروپایی حامی اصلی رژیم بعث عراق در دوران جنگ تحمیلی علیه ایران بودند. به طوری که امریکا و اروپا با تجهیز رژیم بعث در کشتار مردم ایران نیز دست داشتند. آنان نهتنها زمینههای مشروعیتبخشی به تهاجم نظامی عراق را فراهم آوردند، بلکه با سیاستهای نظامی و الگوی کنش دفاعی ایران نیز مخالفت کردند. آمریکا و کشورهای اروپای غربی در تمامی دوران جنگ تحمیلی از «سیاست بیطرفی مثبت» بهسود عراق بهره گرفتند.
حمله نظامی رژیم بعثی عراق علیه ایران هیچگاه مورد انتقاد دول غربی واقع نشد. قطعنامه صادره از سوی شورای امنیت سازمان ملل حمایت علنی و مشهود امریکا و کشورهای اروپایی از عراق را منعکس میساخت. در این قطعنامه بر ضرورت آتشبس تأکید شده بود. آتشبسی که بهمعنای پذیرش تهاجم عراق به ایران بود.
۲- سیاست آمریکا و اروپا در برنامه هستهای ایران
تبیین سیاست آمریکا و اروپا در ارتباط با فعالیتهای هستهای ایران نسبتاً هماهنگ و مشترک بوده است. کشورهای اروپایی شورای امنیت سازمان ملل در تمامی قطعنامههای آمریکا علیه ایران رأی مثبت دادهاند.
وزرای امورخارجه کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان در سال ۲۰۰۳ محور اصلی مذاکرات سعدآباد بوده و به این ترتیب زمینه برای تعلیق فعالیت هستهای ایران بهوجود آمد. تعلیق غنیسازی اورانیوم بهعنوان گام آغازین برای راستیآزمایی و شفافسازی تلقی میشد. ایران بر این اعتقاد بود که کشورهای اروپایی و آمریکا باید بعد از پایان پرسشهای خود درباره راستیآزمایی که از آن بهعنوان «مدالیته» نام برده میشود، زمینه تداوم فعالیتهای هستهای ایران را بهوجود آورند.
به هر ترتیب بعد از اینکه ایران با نظارت بازرسان آژانس زمینه انجام فعالیتهای مربوط به غنیسازی مجدد را فراهم ساخت، کشورهای اروپایی در تعامل همکاریجویانه با ایالات متحده به قطعنامههای ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵ و ۱۹۲۹ شورای امنیت برای تحریم اقتصادی ایران رأی مثبت دادند. در این فرآیند، آمریکا توانست تحریمهای جدیدی را فراتر از قواعد حقوق بینالملل علیه ایران اعمال کند که از آن بهعنوان «تحریمهای ثانویه» نام برده میشد. بدین ترتیب امریکا و اروپا بار دیگر علیه ملت ایران با هم ائتلاف کردند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *