رو به رو شدن دختر ۱۴ ساله با مرده
فکر نمیکردم حال من و خواهرم با دیدن اجساد اینگونه دگرگون شود.
خبرگزاری میزان -
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، چهارده سال بیشتر نداشتم؛ در آن سن تازه معنی مرگ را درک کرده بودم.
به خواهر بزرگترم پیشنهاد دادم که به غسالخانه بهشت زهرا (س) برویم تا از نزدیک غسل دادن میت را نظاره کنیم.
به دلیل اینکه خاله ام در بهشت زهرا (س) اپراتور مدیر پذیرش بود، نزد او رفتیم و گفتیم که میخواهیم به محیط غسالخانه برویم اگر امکان دارد ما را راهنمایی کند.
خاله ام گفت: باید با مسئول اجرائی قسمت پذیرش صحبت کنیم، من و خواهرم با راهنمایی خاله ام نزد ایشان رفتیم، در زدیم و وارد شدیم بعد از سلام و عرض ادب خواسته مان را سؤال کرد، من گفتم: ما آمدیم از شما اجازه بگیریم که وارد غسالخانه شویم. مسئول اجرائی پذیزش علت این کارمان را سؤال کرد، چون به هر حال ما دو دوختر نوجوان بودیم و به قول خودش به ما نمیآمد اهل این حرفها باشیم من علت را برایش توضیح دادم و ایشان نیز اجازه این کار را به ما داد.
از دفتر او بیرون آمدیم و راهی غسالخانه شدیم خیلی شلوغ بود به هر زحمتی بود به داخل رفتیم ناگهان با اجساد مواجه شدیم.
صحنه ناگواری بود قلبم داشت از جا کنده میشد در همانجا خشکمان زده بود، اولین باری بود که با جسد یک مرده روبرو میشدیم کمی جلوتر رفتیم تا از نزدیک ببینیم، وای خدای من یعنی این اجساد بی جان.
در حال خود بودم که ناگهان یک جسم سنگین روی شانه ام افتاد، خواهرم بود که از زور گریه داشت از حال میرفت هر چقدر که دلداریش میدادم فایدهای نداشت.
در حال خود بودم که ناگهان یک جسم سنگین روی شانه ام افتاد، خواهرم بود که از زور گریه داشت از حال میرفت هر چقدر که دلداریش میدادم فایدهای نداشت.
زار زار گریه میکرد و توی سرش میزد همه دور ما جمع شده بودند و از شدت ناراحتی خواهرم ناراحت شده بودند آنها که از اقوام درجه یک متوفی بودند مدام از ما سؤال میکردند که با متوفی چه نسبتی داریم که گریه و زاری میکنیم و بر سر خود میکوبیم، ولی خوشبختانه خواهرم از شدت گریه اصلاً قادر به صحبت نبود خلاصه به هر زحمتی که بود خواهرم را به بیرون بردم و کمی آب روی صورتش ریختم و دلداریش دادم، ولی حالش خیلی بد بود هر طور بود به منزل رفتیم و هر دو در سکوت فرو رفتیم.
خواهرم تا چند شب خواب نداشت و تا میخوابید از خواب میپرید! حال که در بهشت زهرا (س) مشغول به کار شدم بعد از گذشت ۱۵ سال وقتی مسئول اجرائی پذیرش را که دیگر بازنشسته شده اند میبینم یاد خاطره آنروز میافتم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *