مرگ هولناک پسرک ۱۰ ماهه/ کشف جسد حلق آویز نوجوان ۱۶ ساله در قالیشویی/ قتل به خاطر پارک نامناسب خودرو
به گزارش گروه فضای مجازی ، در بسته اخبار حوادث امشب اخبار متنوعی از جمله مرگ هولناک پسرک ۱۰ ماهه، کشف جسد حلق آویز نوجوان ۱۶ ساله در قالیشویی و قتل به خاطر پارک نامناسب خودرو می خوانیم.
کشف جسد حلق آویز نوجوان ۱۶ ساله در قالیشویی
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: رئیس کلانتری ۲۱۱ قلعه نو از کشف جسد حلق آویز نوجوان ۱۶ ساله در کارگاه قالیشویی خبر داد.
سروان مراد زاده رئیس کلانتری ۲۱۱ قلعه نو اظهار کرد: ساعت ۴:۳۰ بامداد کشف جسد نوجوان ۱۶ ساله در منطقه قلعه نو به پلیس اطلاع داده شد.
وی با بیان اینکه جسد به صورت حلق آویز و پارچه در دهان بر میله های قالیشویی مشاهده شد، ادامه داد:پدر او به همراه چند نفر دیگر شریک کارگاه هستند و متوفی شب را در کارگاه بسر برده بود.
رئیس کلانتری ۲۱۱ قلعه نو گفت:تحقیقات تکمیلی با حضور مقام قضایی و کارآگاهان آگاهی در حال انجام است که نتیجه متعاقبا اعلام می شود.
درخواست دختر ۷۰ سالهٔ مرد ۳ زنهای که هنوز دنبال نفقه و ارث است
روزنامه ایران نوشت: دختر ناز پرورده یک خانواده اشرافی که پدرش او را «پرنسس من» میخواند اکنون دوشیزه هفتاد ساله تنهایی است . نه همدمی برایش باقی مانده تا تکیهگاهش باشد و نه فرزندی که در دوران پیری غمخوارش شود.
او به دادگاه خانواده-مستقر در مجتمع قضایی ونک- آمده بود تا شاید برای گذران زندگیاش در تنهایی به نفقه ناچیزش اندکی اضافه شود.
در یک روز سرد زمستانی که سفیدی برف تهران را پوشانده بود، «شهره» 70 ساله، پا به مجتمع قضایی ونک گذاشت و به شعبه 261 رفت. بارها به این شعبه آمده بود، از همین رو کارکنان دادگاه او را بخوبی میشناختند چراکه داستان زندگیاش را شنیده بودند. شهره زنی خوشرو و مهربان بود که سالهای عمرش مثل عبور از یک راه پرسنگلاخ به نظر میآمد با این حال هرگز لبخند از لبش محو نمیشد. منتظر بود تا در فرصتی میان دیگر پروندهها به سراغ قاضی برود...
شهره درست 8 سال داشت که واژه «هوو» به گوشش خورد. در یک روز تابستانی مادرش با پدر دعوا میکردند و دخترک از میان سبزهها و گلها شنید که مادرش به اعتراض میگوید:«خجالت نمیکشی روی من هوو آوردهای... من چیزی کم گذاشته بودم... مردک بیچشم و رو!»
از همان روز پدر شهره از خانه رفت و از آن پس هر چند ماه یکبار سری به اعضای خانوادهاش میزد و هدایایی برای بچهها میآورد. پدر خانواده مردی ثروتمند بود که کارخانه و چندین مغازه و هتل داشت، اما بیشتر وقتش را در کارخانه یا خیابان لالهزار میگذراند و همانجا عاشق بیوه زن بلیت فروش یک سینما شده بود. آن زن با یک فرزند به همسری پدر شهره درآمده و در خانه بزرگ دیگری ساکن شده بود. اما مادر شهره که حفظ آبروی خانوادگیشان برایش اهمیت زیادی داشت، به جای شکایت و گیس کشی با هوو، از شوهرش خواست خانه را ترک کند.
با این حال شهره در سالهای بعد توانست دیپلمش را بگیرد و وارد دانشگاه شود. برادرها هم به تحصیلشان ادامه دادند و بهدنبال زندگی خودشان رفتند. اما این دختر با آنکه خواستگاران زیادی داشت هیچ وقت نتوانست ازدواج کند، چرا که پدرش باید اجازه میداد ولی او هم دائماً میگفت: «هر بیسر و پایی نمیتواند داماد من شود.و...»
توقع بالا و ایراد گرفتن پدر نسبت به خواستگاران از یک طرف و دلسوزی شهره برای مادری که تنها مانده از طرف دیگر، باعث شد او هیچ وقت به خانه بخت نرود. شهره حتی نمیتوانست با مدرک کارشناسی ارشد جایی مشغول به کار شود، چرا که پدرش میگفت:«دختر کارخانهدار مملکت، بشود نوکر دولت؟!... من اجازه چنین خفتی را نمیدهم...» مادرش هم ترجیح میداد دختر در خانه کار کند تا در بیرون. با این شرایط دلش به زندگی در آن خانه بزرگ خوش بود، روزگار میگذراند و گاهی که در کوچه و خیابان آپارتمانهای لانه زنبوری را میدید، با خودش میگفت:«چطور میشود در یک خانه کوچک بدون حیاط زندگی کرد؟».
با تولد دومین خواهر ناتنی شهره، پدرش خدمتکارها را به خانه خودش منتقل کرد و ستون دیگری از زندگی اشرافی دختر جوان فرو ریخت. با این شرایط مادرش همچنان سکوت میکرد و دم برنمیآورد تا مبادا نزد فامیل و آشنا آبروریزی شود. از آن پس حتی سال به سال هم پدرشان را نمیدیدند. فقط گاهی پیشکار پدرش میآمد، پولی میداد و میرفت تا اینکه یک روز ابلاغ حکم تخلیه خانه به دست مادر شهره رسید. خیلی زود معلوم شد که هووی مادر، پدرش را راضی کرده تا سند خانه را به نام بچههایش منتقل کند. این بار هم مادر شهره ترجیح داد همه چیز را در آرامش برگزار کند. پس به ناچار اثاثیهشان را بار زدند و به خانه دایی شهره رفتند.
چند سال از زندگی مادر و دختر هم به این منوال گذشت. در این مدت مادر خیاطی میکرد و شهره خانه داری. اما اتفاق تازهای دو هوو را مقابل هم قرار داد.
ماجرا به یک روز بهاری بازمی گشت که همسر دوم پدرش به خانه آنها آمد و به مادرش خبر داد؛ «چه نشستی خواهر... که شوهرمان دوباره زن گرفته است.» شهره هم با شنیدن این حرف گفت:«چرا خودت نمیروی شکایت کنی؟» و آنجا بود که شهره و مادرش خبردارشدند که هووی دردسرساز همسر صیغهای بوده. مادر هم هوویش را به ریشخند گرفت و گفت:«اگر آدرس زن سومی را داری بده تا برایشان دسته گل بفرستم!» با این حال پدر شهره با همسر سومش که یک دختر روستایی 20 ساله بود ازدواج کرد. آنها 10 سال دور از دو همسر قبلی زندگی کردند و صاحب دو فرزند شدند تا اینکه سقوط خودرو در درهای عمیق زن سوم را به کام مرگ کشاند و پدر با دو بچه قد و نیم قد و کمری شکسته به خانه همسر دومش برگشت. در این شرایط همسر دوم پرستاریاش را برعهده داشت و در عین حال موفق شد همه اموال و دارایی شوهرش را به نام خود و دو دخترش سند بزند.
شهره تازه به 50 سالگی پا گذاشته بود که مادرش سکتهای ناقص کرد وازآن پس نتوانست در خانه خیاطی کند. به همین خاطر شهره میبایست به مادر بیمارش میرسید و فکری هم برای هزینههای زندگیشان میکرد. نه بیمهای داشتند و نه اندوختهای. شهره شغل و شوهری هم نداشت که نگران هزینهها نباشد، بنابراین از دادگاه برای هزینههای زندگی از پدرشان درخواست نفقه کردند. دادگاه نیز مبلغ 200 هزار تومان برایشان در نظر گرفت. اما با گذشت چند سال، این رقم کفاف خرج ومخارجشان را نمیداد. بنابراین شهره تصمیم گرفت مهریه و اجرتالمثل ایام زندگی مادرش را به اجرا بگذارد. اما این بار خواهر ناتنی شهره که تازه ازیک دانشگاه خارجی فارغالتحصیل شده بود، به میدان آمد و از شهره درخواست کرد شکایتش را پس بگیرد و تا آخر عمر هر ماه 700 هزار تومان دریافت کند. این بار هم مادر شهره پای آبروداری را پیش کشید و پیگیری قضایی را رها کرد. زندگی مادر و دختر خوب که نه، اما با مشکلات کمتری میگذشت تا اینکه 10 سال پیش مادر بدون آنکه همسرش را کنارش داشته باشد چشم از دنیا بست. البته شوهرش در مراسم حاضر شد، اما هیچ هزینهای را نپذیرفت و آنها را به دخترش محول کرد. مراسم چهلمین روز که به پایان رسید خواهر ناتنی به دیدن شهره آمد ودرگوشی به او گفت:«از این ماه 700 هزار تومان قطع میشود. بهتر است برای خودت دنبال کاری باشی.»
شهره نه ازدواج کرده بود و نه کار و بیمهای داشت. بنابراین میتوانست از پدرش شکایت کند و دادخواست نفقه را دوباره به جریان بیندازد. اما در دادگاه خواهر ناتنیاش ثابت کرد که هیچ مال و اموالی در اختیار پدرش نیست و او توانایی پرداخت نفقه برای شهره را ندارد. تنها شانس شهره برای دریافت نفقه سه دانگ از آپارتمانی بود که مادرش با برادرش سالها پیش خریده بودند و حالا با مرگ مادر بخشی از سهمالارث به شهره میرسید و سهمی به پدرش. شهره هم به کمک مشاوران رایگان مجتمع قضایی و وکیلهای نیکوکار، پروندهای در دادگاه حقوقی باز کرد و ارثیه پدرش از آپارتمان مادری را توقیف کرد تا بعدها بتواند نفقه عقب افتاده خود را از آن محل دریافت کند. او در 70 سالگی بیش از 25 میلیون تومان نفقه عقب افتاده از پدر و خواهر ناتنیاش طلب داشت و امیدوارانه پا به دادگاه گذاشته بود تا بتواند بخشی از آن مبلغ را زنده کند...
وقتی شعبه 261 خلوتتر شد، شهره وارد دادگاه خانواده شد، سلام کرد و رو به قاضی «محمود سعادت»ضمن تشریح بخشی ازماجرای زندگیاش گفت:«آقای قاضی، بعد از فوت مادرم هزینههای زندگیام را برادرانم دادهاند. اما آنها هم زن و زندگی دارند و خجالت میکشم دستم را به طرفشان دراز کنم.»
قاضی که او را بخوبی به یاد میآورد، گفت:«با توجه به اینکه مدارک کافی برای احراز داراییها و توانایی مالی پدرتان در دست نیست، بهتر است به طور دوستانه با پدرتان صحبت کنید شاید راضی شد که هزینههای زندگی شما را بپردازد.» شهره جواب داد:«یک خواهر ناتنیام از همسر دوم پدرم در خارج است و همسر دوم هم امسال فوت کرده. دو خواهر و برادر ناتنی دیگرم از همسر سوم پدرم هم تا اندازه کمی ارثیه گرفتهاند و در خارج از کشور زندگی میکنند. اما من و برادرانم ریالی از پدرمان به ارث نبردهایم، برای آنکه پدرم با مادرم که آدمی مذهبی و سنتی بود میانه نداشت و از قدیم مادرم را به هیچ میهمانی و مراسمی نمیبرد. در حالی که زندگی آنها از یک اتاق کوچک شروع شده بود و کم کم به مغازه و کارگاه و کارخانه و هتلداری رسید. پدرم ما را طرد کرده بود، تا اینکه مادرم او را بعد از زن گرفتن از خانه بیرون انداخت... حالا باید بروم دستم را جلوی خواهرناتنیام دراز کنم که ماشین دو میلیارد تومانی زیر پایش انداخته؟!... نه... من به همان مبلغ نفقه خودم راضیام. اگر یک میلیون یا یک میلیون و 500 هزار تومان بشود خوب است. میخواهم با نفقه عقب افتادهام و سهمالارث خودم آپارتمان مادرم را بخرم تا چراغ خانه مادرم روشن باشد. البته اگر با این پولها بشود خرید.» قاضی قول داد پرونده را دوباره بررسی و مطالعه کند تا اگر مدارکی لازم بود به او اطلاع دهند. شهره این جمله را که شنید دوباره لبخند زد و گفت:«بهتر است زودتر بروم به خانه. قرار است با چند نفر از دوستانم برویم در یک پارک آدم برفی درست کنیم.» سپس بلندبلند خندید و از دادگاه بیرون رفت.
قتل به خاطر پارک نامناسب خودرو
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: فرمانده نیروی انتظامی داراب از دستگیری جوانی که بر سر پارک نامناسب خودرو رشته زندگی جوان دیگری را برید، خبر داد.
سرهنگ علیرضا ضربت فرمانده نیروی انتظامی شهرستان داراب امروز بیان کرد: یک ماه قبل، در پی اعلام مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر یک فقره درگیری منجر به قتل در یکی از خیابانهای شهر، گروهی از ماموران زبده پلیس آگاهی به محل حادثه اعزام شدند.
وی افزود: با حضور ماموران و بررسی و تحقیقات اولیه مشخص شد، راننده یک دستگاه تیبا در حال پارک کردن خودرو خود بوده که با یک دستگاه موتورسیکلت پارک شده در کنار خیابان به صورت جزیی برخورد می کند.
وی اظهار کرد: راکب موتورسیکلت پس از درگیری لفظی با یک قبضه چاقو راننده خودرو تیبا را مصدوم کرده و وی را به قتل میرساند.
این مقام انتظامی تصریح کرد: موضوع به صورت ویژه در دستور کار ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت و قاتل در کمتر از ۲۴ ساعت در مخفیگاهش دستگیر شد.
فرمانده نیروی انتظامی شهرستان داراب اظهار کرد: قاتل که اعتیاد شدید به مواد مخدر دارد در بازجویی فنی و تخصصی به جرم خود، اعتراف کرد.
انهدام ماکسیما، باند بزرگ سرقت مسلحانه از فرش فروشی های تهران
میزان نوشت: هشت عضو باند سرقت مسلحانه از فرش فروشی های شهر تهران شناسایی و دستگیر شدند.
ساعت ۵ بامداد روز دوازدهم تیرماه و از طریق مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ وقوع یک فقره سرقت از یک مغازه فرش فروشی در خیابان پیامبر به کلانتری ۱۴۰ باغ فیض اعلام شد.
با حضور ماموران کلانتری در محل،تعدادی از اهالی محل به آنها اعلام داشتند که ۶ سرنشین دو دستگاه خودرو سواری "ماکسیما" و "پراید" به در یک مغازه فرش فروشی مراجعه، پس از تخریب درب مغازه بنا بر اظهارات صاحب مغازه فرش فروشی اقدام به سرقت ۱۳ تخته فرش به ارزش تقریبی یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان کردند.
شاهدان صحنه سرقت در خصوص مسلح بودن سارقان به اسلحه کمری گفتند با مشاهده صحنه سرقت قصد داشتیم تا مانع شویم که ناگهان سارقان با استفاده از چند قبضه سلاح سرد و در حالی که یک نفر از آنها مسلح به اسلحه کمری بود به سمت ما حمله ور شده و در همان لحظه هر شش نفر سوار ماشینهای خود شده و از محل متواری شدند.
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع سرقت مسلحانه و به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای ناحیه ۳۴ تهران، پرونده در اختیار اداره یکم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
با آغاز تحقیقات و در بررسی سرقتهای مشابه، کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی اقدام به شناسایی دو محل سرقت دیگر در دو مغازه فرش فروشی در مناطق "سیدخندان" و "جنت آباد" کردند که سارقان در این سرقتها نیز به شیوهای مشابه و پس از تخریب در مغازهها، با استفاده از سیم بگسل اقدام به سرقت تختههای فرش از آنها کرده بودند.
در شرایطی که این گروه از سارقان، در سرقتهای خود بسیار ماهرانه عمل کرده و عملا از طریق بررسیهای میدانی به عمل آمده از محل سرقتهای سرقت امکان شناسایی آنها وجود نداشت، اما با این وجود کارآگاهان پلیس آگاهی با انجام اقدامات ویژه پلیسی موفق به شناسایی تمامی اعضای این گروه از سارقین مغازههای فرش فروشی شدند.
با شناسایی هر هشت عضو این گروه از سارقان و در بررسی سوابق آنها مشخص شد که تمامی این سارقان از مجرمان سابقه دار و حرفهای در زمینه سرقتهای بعنف (سرقتهای خشن)، سرقتهای اماکن تجاری، سرقت خودرو و دارای محکومیتهای متعدد قضایی هستند که با تأمین قرار قانونی از زندان آزاد شده و در حال حاضر تحت تعقیب دستگاه قضایی قرار دارند.
با شناسایی مخفیگاه متهمان در شهرستانهای تهران، کرمانشاه و اسلام آباد غرب، هماهنگیهای لازم با دستگاه قضایی انجام و چندین تیم عملیاتی از پلیس آگاهی به شهرستانهای کرمانشاه و اسلام آباد غرب اعزام شدند.
پس از چندین روز تعقیب و مراقبت شبانه روزی و در یک عملیات هماهنگ و همزمان در شهرستان تهران، کرمانشاه و اسلام آباد غرب، تعداد هشت عضو این گروه از سارقین دستگیر و در بازرسی از مخفیگاههای آنها دهها تخته فرش و قالیچهی مسروقه و همچنین تجهیزات و آلات و ادوات مورد استفاده در سرقتها از جمله قیچیهای آهن بر، دستگاه هوابرش گاز، سیم بکسل و ... کشف و توقیف شد.
با دستگیری متهمان و آغاز تحقیقات از آنها، متهمان به چندین فقره سرقت مشابه در تهران و همچنین سایر شهرهای کشور اعتراف کردند که در بررسی پرونده سرقتهای مشابه مشخص شد که تعدادی از این سرقتها مربوط به سالهای گذشته و در سایر شهرستانهای کشور است.
سردار حسین رحیمی، فرمانده انتظامی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: در حال حاضر هماهنگی لازم با دستگاه قضایی انجام شده و متهمان با قرار بازداشت موقت و برای شناسایی جرایم ارتکاب و سرقتهای خود در اختیار پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار داده شدند.
اخاذی 500 میلیونی سازنده اپل آی دی از دارندگان آیفون
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: رئیس پلیس فتا استان تهران از دستگیری مجرمی که اقدام به اخاذی از مشتریان خود میکرد، خبر داد.
سرهنگ کاظمی رئیس پلیس فتا استان تهران اظهار کرد: یک موبایل فروشی با نصب اپل آیدی بر روی گوشیهای آیفون، اقدام به اخاذی از مشتریان خود کرده بود.
وی افزود: این موبایل فروش پس از نصب اپل آیدی بر روی گوشیهای آیفون مشتریان خود با داشتن رمز، اطلاعات و محتوای گوشی آنها را سرقت میکرد و پس از مدتی با تغییر رمز و در دست داشتن اطلاعات مشتریان از آنها اخاذی میکرد.
سرهنگ کاظمی تصریح کرد: این مجرم بالغ بر ۵۰۰ میلیون ریال اخاذی کرده بود و ۲۰ شاکی داشت.
رئیس پلیس فتا استان تهران در پایان گفت: این کلاهبردار در نهایت دستگیر شد و پرونده در مراجع قضایی در حال بررسی است.
مرگ هولناک پسرک ۱۰ ماهه
روزنامه ایران نوشت: شامگاه اول اسفند، مأموران کلانتری 160 خزانه در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از مرگ مرموزیک کودک در یکی از بیمارستانهای تهران خبر دادند.
به دنبال اعلام این خبر تحقیقات تخصصی به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران آغاز شد.
در بررسیهای مقدماتی مشخص شد دو روز قبل مرد جوانی که کودک 10 ماههاش را در آغوش داشته به اورژانس بیمارستان مراجعه کرده است.کودک که سینا نام داشت بلافاصله تحت درمان قرار گرفت اما معاینات نشان داد او دچار ضربه مغزی شده است.
تلاشهای تیم درمانی برای نجات پسرک ادامه داشت ولی سینا دو روز بعد تسلیم مرگ شد.این درحالی بود که آزمایشات صورت گرفته از وجود الکل داخل خون کودک خبرمی داد. همچنین آثار کبودی روی دست، پا و بدن پسرک نیز حکایت از کودک آزاری مرگبارداشت.
پدر پسربچه دیروز دراین باره به خبرنگار ما گفت:«همسرم به سینا غذا داد و بعد هم او را روی مبل گذاشت. من خوابیده بودم که با سر و صدای همسرم بیدار شدم.سینا همانطور که روی مبل بازی میکرد به زمین افتاده بود. بچه را طی 5 دقیقه به بیمارستان بردیم اما به ما گفتند ضربه مغزی شده و دو روز بعد هم جان باخت. من الکل به بچه ندادم، بلکه پسرم شربت خورده و تصور میکنم اشتباهی شده باشد.»
با احتمال مرگ بر اثر کودک آزاری، بازپرس سجاد منافی آذر دستور تحقیقات تخصصی از پدرکودک جان باخته را صادر کرد.