نجات کارگران محبوس پس از ۳۲ ساعت تلاش
یکی از سختترین عملیاتها بود، دو کارگر محبوس و هر لحظه امکان ریزش چاه وجود داشت.
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، ساعت ۵ بعد از ظهر یکی از روزهای اردبهشت ماه یکی از حوادث نادر در تاریخ آتش نشانی اتفاق افتاد به دنبال به صدا در آمدن زنگ حریق در ایستگاه ۵۵ خبر ریزش چاه و مدفون شدن چند کارگر داده شد.
سریعاًبه محل حادثه در بلوار مرزداران رفتیم. با اطلاعاتی که درباره چاه گرفتیم، متوجه شدیم ۲ کارگر در عمق ۱۳ متری چاه مدفون شده اند. باتوجه به نوع حادثه، احتمال زنده بودن دو کارگر بعید به نظر میرسید.
بعد از ۳ متر خاکبرداری توسط بیل مکانیکی، حدود چاه مشخص شد، در این لحظه سیم بکسل داخل چاه تکان خورده و این نشان دهنده زنده بودن حداقل یکی از کارگرها بود.
با مشاهده این صحنه عملیات نجات آغاز شد. با ایجاد کارگاه بر روی چاه با احتیاط شروع به خاک برداری کردیم. حدود ۴ متر پائینتر رفته بودیم که صدای ضعیف یکی از کارگرها به گوش رسید، او من را قسم میداد که نگذارید ما بمیریم.
کار به کندی پیش میرفت، زیرا هر لحظه امکان مجدد ریزش وجود داشت و جان ما هم در خطر جدی بود، تنها انگیزهای که باعث میشد تلاشمان را بیشتر کنیم، زنده بودن کارگرها بود.
تا جایی پیش رفتیم که احساس میکردیم کارگران در زیر پای ما هستند، در صورتی که هنوز ۴ متر با آنها فاصله داشتیم.
در این مرحله از کار بودیم که به مشکلی برخوردیم، تکهای بتون (کول) سر راه قرار گرفته بود و اصطلاحاً چاه کمر گیر شده بود. با تلاش فراوان تکه بتون مهار شد و مقداری به سمت بالا حمل شد و در گوشهای امن قرار گرفت.
درطول عملیات به وسیله دستگاه تنفسی و شیلنگ اقدام به تزریق اکسیژن به چاه کردیم. این اقدام یکی از مهمترین عوامل زنده ماندن دو کارگر در طول عملیات بود.
در این عملیات تعدادی کارگر مغنی که در چاه کنی مهارت داشتند به ما کمک میکردند وقتی به این مرحله رسیدیم و آنها موقعیت چاه را دیدند به بهانههای مختلف از ادامه کار سر باز زدند و دیگر با ما همکاری نکردند.
با توجه به اینکه خطر هر لحظه بیشتر میشد، به خاک برداری ادامه دادیم تا به کارگر اول رسیدیم، به محض رسیدن به او خاکهای جلوی دهان او را کنار زدم و لوله دستگاه هوا ده را مقابل دهانش قرار دادم و با توجه به اینکه هنوز هیچگونه تضمینی برای سالم ماندن او و حتی خودم نبود به جهت روحیه دادن به او گفتم: نگران نباش به لطف خدا از مرگ نجات پیدا کردی، ما تمام سعی خود را برای سالم ماندن شما میکنیم.
چون خارج کردن بدن کارگر از زیر خاکها زمانبر بود و هر لحظه امکان ریزش وجود داشت، تعدادی الوار به اندازه میله چاه به صورت عمودی قرار داده شد و دیوار چاه را مهار کردیم.
در حال خاک برداری از روی بدن کارگر بودیم که ناگهان چاه ریزش کرد ولی به خواست خدا و وجود الوارها خاک بر روی ما نریخت.
با اطمینان پیدا کردن از مقاومت الوارها اقدام به خارج کردن کارگر اول و سپس کارگر دوم که در قسمت زیرین قرار گرفته بود، کردیم. بعد از ۳۲ ساعت تلاش بی وقفه در ساعت ۲۴ فردای آن روز دو کارگر سالم از چاه خارج شدند و به محض بیرون آمدن از چاه شادی وصف ناپذیری در بچههای عملیات و حتی مردم که از ابتدا پیگیر حادثه بودند بوجود آمد.
سریعاًبه محل حادثه در بلوار مرزداران رفتیم. با اطلاعاتی که درباره چاه گرفتیم، متوجه شدیم ۲ کارگر در عمق ۱۳ متری چاه مدفون شده اند. باتوجه به نوع حادثه، احتمال زنده بودن دو کارگر بعید به نظر میرسید.
بعد از ۳ متر خاکبرداری توسط بیل مکانیکی، حدود چاه مشخص شد، در این لحظه سیم بکسل داخل چاه تکان خورده و این نشان دهنده زنده بودن حداقل یکی از کارگرها بود.
با مشاهده این صحنه عملیات نجات آغاز شد. با ایجاد کارگاه بر روی چاه با احتیاط شروع به خاک برداری کردیم. حدود ۴ متر پائینتر رفته بودیم که صدای ضعیف یکی از کارگرها به گوش رسید، او من را قسم میداد که نگذارید ما بمیریم.
کار به کندی پیش میرفت، زیرا هر لحظه امکان مجدد ریزش وجود داشت و جان ما هم در خطر جدی بود، تنها انگیزهای که باعث میشد تلاشمان را بیشتر کنیم، زنده بودن کارگرها بود.
تا جایی پیش رفتیم که احساس میکردیم کارگران در زیر پای ما هستند، در صورتی که هنوز ۴ متر با آنها فاصله داشتیم.
در این مرحله از کار بودیم که به مشکلی برخوردیم، تکهای بتون (کول) سر راه قرار گرفته بود و اصطلاحاً چاه کمر گیر شده بود. با تلاش فراوان تکه بتون مهار شد و مقداری به سمت بالا حمل شد و در گوشهای امن قرار گرفت.
درطول عملیات به وسیله دستگاه تنفسی و شیلنگ اقدام به تزریق اکسیژن به چاه کردیم. این اقدام یکی از مهمترین عوامل زنده ماندن دو کارگر در طول عملیات بود.
در این عملیات تعدادی کارگر مغنی که در چاه کنی مهارت داشتند به ما کمک میکردند وقتی به این مرحله رسیدیم و آنها موقعیت چاه را دیدند به بهانههای مختلف از ادامه کار سر باز زدند و دیگر با ما همکاری نکردند.
با توجه به اینکه خطر هر لحظه بیشتر میشد، به خاک برداری ادامه دادیم تا به کارگر اول رسیدیم، به محض رسیدن به او خاکهای جلوی دهان او را کنار زدم و لوله دستگاه هوا ده را مقابل دهانش قرار دادم و با توجه به اینکه هنوز هیچگونه تضمینی برای سالم ماندن او و حتی خودم نبود به جهت روحیه دادن به او گفتم: نگران نباش به لطف خدا از مرگ نجات پیدا کردی، ما تمام سعی خود را برای سالم ماندن شما میکنیم.
چون خارج کردن بدن کارگر از زیر خاکها زمانبر بود و هر لحظه امکان ریزش وجود داشت، تعدادی الوار به اندازه میله چاه به صورت عمودی قرار داده شد و دیوار چاه را مهار کردیم.
در حال خاک برداری از روی بدن کارگر بودیم که ناگهان چاه ریزش کرد ولی به خواست خدا و وجود الوارها خاک بر روی ما نریخت.
با اطمینان پیدا کردن از مقاومت الوارها اقدام به خارج کردن کارگر اول و سپس کارگر دوم که در قسمت زیرین قرار گرفته بود، کردیم. بعد از ۳۲ ساعت تلاش بی وقفه در ساعت ۲۴ فردای آن روز دو کارگر سالم از چاه خارج شدند و به محض بیرون آمدن از چاه شادی وصف ناپذیری در بچههای عملیات و حتی مردم که از ابتدا پیگیر حادثه بودند بوجود آمد.
من نیز خستگی ساعتها کار بی وقفه را از یاد بردم و اشک در چشمانم حلقه زد و احساس غرور توصیف ناپذیری به من دست داد که توانستم توسط همکارانم جان دو نفر را نجات دهم. البته بعدها متوجه شدیم متاسفانه پای یکی از کار گرها را قطع کردند، چون در اثر نرسیدن خون یکی از پاهای وی سیاه شده بود.
براساس خاطره احمد اسماعیل زاده نجات گر آتش نشانی
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *