زن خیانتکار شوهرش را قربانی هوس کرد/ دختر جوان در دام نامشروع قول ازدواج مرد متاهل افتاد/ انتقام از موادفروش محل به جرم ارتباط با همسر صیغه ای
به گزارش گروه فضای مجازی ، در بسته اخبار حوادث امشب مطالب در مورد ماجرای زن خیانتکاری که شوهرش را قربانی هوس کرد، دختر جوانی که در دام نامشروع قول ازدواج مرد متاهل افتاد و انتقام از موادفروش محل به جرم ارتباط با همسر صیغه ای میخوانیم.
برای انتقام از موادفروشی که با همسرم رابطه داشت 2 همدست داشتم
ایران نوشت: یکی ازروزهای تیر91، گزارش حادثه آتشسوزی درحوالی بزرگراه تهران- کرج به پلیس اعلام شد. با حضورمأموران و آتشنشانها در کارخانه متروکه، آتش خاموش و جسد سوختهای نیز پیدا شد.
از آنجا که بررسیهای کارشناسان آتشنشانی نشان داد آتشسوزی عمدی بوده است، پروندهای در زمینه قتل و آتشسوزی عمدی تشکیل شد و با دستور بازپرس جنایی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. با آغاز تحقیقات و شناسایی مقتول - رشید- کارآگاهان دریافتند او از مدتی قبل با زن معتادی ارتباط داشته است. به همین خاطراورا شناسایی و دستگیرکردند. به دنبال اظهارات او، مأموران به سراغ «کمال»-همسر موقت زن جوان- رفته و او را نیز بازداشت کردند.تا اینکه وی در بازجویی به قتل با همراهی دو دوستش اعتراف کرد.
«کمال» بهکارآگاهان گفت: «من، مقتول را نمیشناختم اما از مدتی قبل به رابطه همسرم با او شک کرده بودم. ما با هم صیغه بودیم و نمیتوانستم تحمل کنم مرد دیگری به او دست درازی کند. وقتی موضوع این رابطه را با همسر موقتم درمیان گذاشتم اوهمه چیزرا انکار کرد.با این حال چند وقتی او را زیرنظر گرفتم تا اینکه فهمیدم معتاد شده و موادش را از مرد غریبه میخرد. به همین دلیل همسرم را مجبور کردم مرا با خودش پیش او ببرد. آن روز دو نفر از دوستانم را نیز با خودم بردم.»
با این اعترافها، دو همدست «کمال» نیز دستگیرشدند وتحت بازجویی قرار گرفتند اما هر دو مدعی شدند آن روز فقط «کمال» را همراهی کرده و در قتل دخالتی نداشتهاند.
پس از این اظهارات، پرونده با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری تهران ارسال شد.
در جلسه رسیدگی به پرونده که در شعبه 71 کیفری سابق برگزارشد، اولیای دم خواستار قصاص قاتل شدند. سپس «کمال»- متهم ردیف اول پرونده- در جایگاه قرار گرفت و گفت: «اتهام قتل را قبول دارم اما وقتی از رابطه همسر موقتم با مقتول با خبرشدم نتوانستم تصمیم دیگری بگیرم. آن روز با زنم به کارخانه متروکه رفتیم. ابتدا همسرم وارد شد و طبق قرار همیشگیشان مواد را ازساقی گرفت. اما قبل از اینکه اتفاق دیگری بیفتد وارد شدم و به همراه دوستم، «رشید» را به صندلی بستیم تا از او اقرار بگیریم. اما پیش از اینکه ما کاری کنیم خودش به همه چیز اعتراف کرد و من هم او را کشتم. بعد هم آنجا را آتش زدیم و فرار کردیم.»
پس از اظهارات دو متهم دیگر پرونده، قضات وارد شور شده و متهم ردیف اول پرونده را به قصاص محکوم کردند. درحالی که این حکم در دیوان عالی کشور نیز به تأیید رسیده بود و «کمال» تا چوبه دار فاصلهای نداشت، وکیل متهم اعلام کرد موکلش ادعای تازهای مطرح کرده و مدعی شده دو همدستش نیز در قتل دخالت داشتهاند و برای اثبات ادعایش شاهد نیز دارد.
پس از ثبت این درخواست از سوی وکیل متهم ردیف اول، قضات دیوان عالی کشور با ارسال نامهای به دادگاه، خواستار محاکمه دوباره متهم ودوهمدستش در دادگاه کیفری شدند.
قرار است جلسه محاکمه با حضور متهم و همدستانش و همچنین شهود پرونده، بزودی در شعبه ششم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی شقاقی و با حضور قاضی رستمی - مستشار دادگاه- برگزار شود.
دختر بعدازاینکه همکلاسش را معتادکرد،رقیبعشقی او شد
روزنامه خراسان اظهارات یک دختر 22ساله را که در کلانتری مشهد بیان شده است منتشر کرد.
این دختر گفت: روزی که با رتبه عالی در دانشگاه پذیرفته شدم ولوله ای در خانه ما برپا شد. پدرم همه فامیل را به یک مهمانی باشکوه دعوت کرد و مادرم با افتخار مرا خانم مهندس صدا می کرد. البته این موضوع دور از انتظار نبود چرا که من در طول دوران تحصیل نیز همواره شاگرد اول بودم و استعداد خوبی داشتم. چند روز بعد پدرم زیر زمین منزلمان را با انجام تعمیرات اساسی به محل استراحت و تحصیل من تبدیل کرد تا در کمال آرامش به تحصیلات دانشگاهی ام ادامه بدهم. تا آن زمان دوست نداشتم با افراد دیگری ارتباط داشته باشم. به همین دلیل همواره در اتاقی که همه امکانات برایم فراهم بود به امور روزمره و تحصیل می پرداختم. پدر و مادرم اعتماد زیادی به من داشتند وهیچ گاه مرا کنترل نمی کردند تا این که در سال دوم دانشگاه با «شبنم» آشنا شدم. او هم مانند من و در رشته تحصیلی خودش دانشجوی موفقی بود. کم کم ارتباط من و شبنم به رفاقت صمیمانه ای تبدیل شد. به طوری که او را به منزلمان دعوت می کردم و زمان زیادی را در زیر زمین منزل با یکدیگر سپری می کردیم.
مادرم برای آن که به من احترام بگذارد هیچ وقت زمانی که دوستم در کنارم بود به زیرزمین خانه نمی آمد و ما آزادانه درباره هرچیزی صحبت می کردیم تا این که روزی شبنم مقداری مواد مخدر از داخل کیف اش بیرون آورد و گفت مصرف این ها به انسان انرژی و اعتماد به نفس بیشتری می دهد. قبلا هم درباره مواد مخدر با من صحبت کرده بود به همین دلیل کنجکاو شدم تا آن را تجربه کنم. شبنم که گویی از این موضوع خوشحال شده بود خیلی ماهرانه بساط استعمال مواد مخدر را تهیه کرد و آن شب مدتی را با یکدیگر به استعمال مواد مخدر پرداختیم. با مادرم تماس گرفتم و به او گفتم امشب دوستم نزد من می ماند چرا که حال مناسبی نداشتم و می ترسیدم بلایی به سرم بیاید. از آن روز به بعد هر وقت شبنم به منزل ما می آمد بساط مواد مخدر هم پهن بود. او بعد از استعمال مواد مقداری هم برای من می گذاشت تا از آن استفاده کنم این گونه بود که به راحتی در دام اعتیاد گرفتار شدم. ولی بعد از پایان تحصیلات از شبنم خبری نداشتم تا این که روز گذشته وقتی نتوانستم مواد مخدر تهیه کنم به سراغ شبنم رفتم اما او خیلی به من بی احترامی کرد تا این که فریاد زدم تو مرا به این روز انداختی! همین موضوع منجر به درگیری بین ما شد و او با پلیس 110 تماس گرفت این جا بود که فهمیدم شبنم مدتی است اعتیادش را ترک کرده و قصد دارد با خواستگار من ازدواج کند.
نبش قبر جسد مرد ۴۰ ساله برای کشف راز جنایت معشوقهاش
سه ماه قبل عموی کبری که اسدالله نام دارد، من و یدالله را به خانه خود دعوت کرد و وقتی ما به خانه آنها رفتیم دیدیم که معشوق کبری (سیفالله) نیز آنجاست .
اخبار حوادث همیشه و در تمامی برهههای تاریخ مخاطبان «پَروپاقرصی» داشته و از دهههای گذشته تا به امروز همچنان در زُمره پربازدیدترین اخبار قرار داشته است، از سالیان دور نیز تعداد زیادی از خوانندگان، روزنامه را میخریدند تا صفحه حوادث آن را بخوانند.
اکنون نیز با حضور خبرگزاریها و سایتهای خبری، هرروزه بخش قابل توجهی از پربازدیدترین اخبار هر رسانهای به اخبار حوادث تعلق میگیرد و صفحه حوادث روزنامهها همچنان پربازدید و پابرجاست.
برای بازخوانی حوادث و پروندههای جنایی در دهههای گذشته بهسراغ اخبار حوادث یکی از روزنامههای کثیرالانتشار کشور در دهه 50 رفتیم و در قالب سلسله گزارشهایی به بازخوانی این پروندهها البته با ادبیات و «قلم حوادثنویسی» خاص آن ایام (بدون دخل و تصرف در نحوه تنظیم آن) میپردازیم.
در ادامه به بازخوانی حوادث و وقایع جنایی سیزده آبان 1355 میپردازیم.
جسد مرد چهل سالهای را که سه ماه قبل جان سپرده بود، برای تعیین علت مرگ از گور بیرون کشیدند.
نبش قبر این مرد به دنبال شکایت عمومی متوفی و به دستور رئیس دادگاه یاسوج انجام گرفت و جسد برای کشف علت مرگ به پزشکی قانونی شیراز انتقال یافت.
نصرالله؛ عموی یدالله (متوفی) پیرامون شکایت خود مدعی شده است که 25 سال قبل دختری به نام کبری را به عقد برادرزادهاش یدالله درآورده و در طول این مدت کبری به هیچ وجه حاضر نشده به خانه داماد برود، چندین بار نیز یدالله از زن خود شکایت کرده بود.
نصرالله در اظهاراتش گفت: سه ماه قبل عموی کبری که اسدالله نام دارد، من و یدالله را به خانه خود دعوت کرد و وقتی ما به خانه آنها رفتیم دیدیم که معشوق کبری (سیفالله) نیز آنجاست، آنها در آن روز در نظر داشتند که ما را راضی به طلاق کنند اما چون ما به این کار تَن ندادیم من را از خانه خود بیرون کردند و گفتند که ما با خود یدالله کنار خواهیم آمد، صبح بعد از آن روز فهمیدم که برادرزادهایم مرده است و جسد وی را کبری و عمویش در روستایی از توابع یاسوج دفن کردهاند.
نصرالله در پایان اظهارات خود تأکید کرد: من مطمئن هستم که برادرزادهام را مسموم کردند.
کبری و عمویش اسدالله و معشوقهاش سیفالله هماکنون در بازداشت به سر میبرند تا پس از کالبدشکافی از جسد علت مرگ یدالله معلوم شود.
شاگرد راننده در حال انتقال راننده و هشت مسافر کشته شده به بیمارستان، محتوای جبب مردگان را ربود و متواری شد.
چند روز پیش زنی به نام فاطمه با مراجعه به شعبه یک اداره آگاهی شکایت کرد که شوهرش یوسف راننده اتوبوس گیلان در تاریخ 19 مهر جاری در راه قرهچمن ضمن تصادف با یک تریلر همراه با هشت تن از مسافرانش جان سپرد.
پس از این حادثه شاگرد او به نام «حامد» به بهانه انتقال مجروحان به بیمارستان، مبلغ هشت هزار تومان موجودی جیب یوسف را برداشت و متواری شد.
فاطمه اضافه کرد: حامد بعد از این کار عازم تبریز شده و ضمن مراجعه به اتاقی که یوسف هنگام سفرهای خود در آنجا اقامت میکرد، قصد داشت به اموال او نیز دستبرد بزند اما همسایگان از دادن کلید اتاق به وی خودداری کردند.
مأموران شعبه یک آگاهی با توجه به اظهارات فاطمه و گواهی شهود به جستوجو پرداختند و سرانجام روز گذشته ضمن دستیابی به مخفیگاه حامد او را در خانهای واقع در امامزادهحسن دستگیر کردند.
حامد در مراحل اول بازجویی منکر اتهامات وارده بود، لیکن عاقبت اعتراف کرد و گفت علاوه بر هشت هزار تومان پول یوسف، مبالغی دیگر از جیب کشتهشدگان حادثه برداشته است.
نجات گروگان از چنگال آدم ربایان بعد از دو ساعت
میزان نوشت: فرمانده انتظامی شهرستان خاش از رهایی گروگان ربوده شده از چنگال آدم ربایان در کمتر از ۲ ساعت خبر داد.
سرهنگ احمد ثمره حسینی گفت: در پی اعلام مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر وقوع یک فقره آدم ربایی مردی میانسال در شهرستان خاش بررسی موضوع به صورت ویژه در دستور کار ماموران انتظامی این فرماندهی قرار گرفت.
وی افزود: ماموران در تعاقب پایشهای اطلاعاتی و انجام تحقیقات گسترده پلیسی محل اختفاء آدم ربایان را شناسایی و با هماهنگی مقام قضائی عملیات آزاد سازی گروگان را آغاز کردند.
این مقام انتظامی تصریح کرد: از آنجایی که متهمان خطر را احساس و توان مقابله با ماموران را نداشتند از محل متواری و گروگان در کمتر از ۲ ساعت آزاد شد.
فرمانده انتظامی شهرستان خاش در پایان با اشاره به علت و انگیزه آدم ربایی به دلیل اختلافات مالی خاطر نشان کرد: نیروی انتظامی با بهره گیری از تمام امکانات خود اجازه جولان را به مخلان نظم و امنیت را نخواهد داد و عرصه بر آنها تنگ خواهد کرد. تلاش برای دستگیری آدم ربایان به صورت جدی از سوی پلیس ادامه دارد.
دستگیری زورگیران میلیونی ظرف یک ساعت
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: رئیس کلانتری 132 نبرد از دستگیری زورگیرانی که با لباس های انتظامی و استفاده از تجهیزات قلابی، اقدام به ضرب و جرح شهروندان و سرقت می کردند، خبر داد.
سرهنگ منصور حشمتیان رئیس کلانتری 132 نبرد اظهار کرد: با شکایت تعدادی از شهروندان ساکن محدوده خاوران در خصوص سرقت از سوی 2 زورگیر، دستگیری زورگیران در دستور کار ماموران قرار گرفت.
وی افزود: با تشکیل یک تیم حرفه ای و حضور در محل مشخص شد که دو مرد با لباس های انتظامی و استفاده از تجهیزات قلابی، اقدام به ضرب و جرح شهروندان و سرقت از آنها کرده و از آنجا که احتمال داشت هنوز در محل حضور داشته باشند، ماموران به صورت همه جانبه اقدام به بررسی محدوده سرقت ها کردند.
این مقام انتظامی بیان کرد: این اقدام در نهایت ظرف یک ساعت به نتیجه رسید و در نهایت هر دو سارق زورگیر که با البسه نظامی قلابی در حال پرسه زنی و انتخاب سوژه جدید برای زورگیری بودند، شناسایی و در کسری از ثانیه هر دو دستگیر شدند.
رئیس کلانتری 132 نبرد بیان کرد: هر دو متهم پس از دستگیری به کلانتری منتقل شده و در بازجویی های انجام شده به جرایم خود مبنی بر جعل عنوان، زورگیری و تهدید شهروندان با سلاح قلابی، اعتراف و در بازرسی از آنها مبلغ، 2 و میلیون و 383 هزار تومان وجه نقد، چهار عدد سکه طلا، دو جفت گوشواره، هفت رشته زنجیر، 370 گرم طلا، پنج دستگاه گوشی تلفن همراه، یک قبضه سلاح قلابی و 23 قبضه چاقوی ضامن دار کشف شد.
سرهنگ حشمتیان تصریح کرد: به این ترتیب هر دو متهم پس از تکمیل پرونده برای تحقیقات بیشتر به پایگاه ششم آگاهی تهران بزرگ منتقل شدند تا در خصوص سرقت های دیگرشان نیز تحقیقات انجام شود.
رابطه نامشروع دختر جوان با مرد 48 ساله به امید ازدواج
روزنامه خراسان نوشت: دختر 25 ساله ای به همراه مادرش وارد کلانتری شد تا راز ارتباط مخفیانه با صاحبکارش را فاش کند.
او در تشریح ماجرای آشنایی خود با مرد 48 ساله به مشاور مددکار اجتماعی کلانتری مشهد گفت: دختر نوجوانی بودم که پدر و مادرم به دلیل اختلافات شدید خانوادگی از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من به مادرم وابستگی شدیدی داشتم به همین علت هم زندگی در کنار مادرم را انتخاب کردم. از سوی دیگر هم نزد مادرم آزادی های بیشتری داشتم و می توانستم آزادانه با دوستانم رفت و آمد کنم. اگرچه در یک خانواده متوسط بزرگ شده بودم اما باز هم از نظر مالی مشکلی نداشتم و با دوستانم به تفریح و خوشگذرانی می پرداختم و در پارتی ها و مهمانی های خاص شرکت می کردم.
علاقه زیادی به عکاسی داشتم و همواره سعی می کردم عکس های حرفه ای از سوژه های خاص تهیه کنم. به همین دلیل در بین دوستانم به عکاس باشی معروف بودم. وقتی تحصیلاتم در مقطع متوسطه به پایان رسید در کلاس های آموزشی عکاسی شرکت کردم و پس از آن تصمیم گرفتم به صورت تجربی وارد بازار کار شوم. این بود که در یکی از عکاسی های مشهدکه صاحب نام و نشانی بود مشغول به کار شدم. صاحبکارم مردی میان سال و دارای همسر و فرزند بود. او در همان روزهای اول آغاز به کارم در عکاسی چنین وانمود می کرد که به من علاقه مند شده است.
من هم که به اشتباه تصور می کردم اگر با او ازدواج کنم آینده بهتری خواهم داشت به درخواست های او برای داشتن یک رابطه پنهانی پاسخ مثبت دادم. از آن روز به بعد ارتباط های من در حالی آغاز شد که صاحبکارم به من قول داد همسرش را طلاق دهد و با من ازدواج کند. با این چرب زبانی ها و نیرنگ های صاحبکارم هر روز بیشتر از گذشته به او وابسته می شدم و به امید این که روزی لباس عروسی بپوشم به همه خواسته های شرم آورش تن می دادم تا این که دیگر از این شرایط خسته شدم اما از سوی دیگر نیز طوری به او علاقه مند بودم که می ترسیدم اعتراض کنم.
خلاصه بیشتر از یک سال و نیم از این ماجرا گذشت ولی او به قول و قرارهایش عمل نکرد. به همین دلیل من هر روز با وجدانم درگیر بودم و نمی خواستم به این رابطه عاطفی ادامه بدهم. با وجود این وقتی موضوع ازدواج را با صاحبکارم در میان گذاشتم او خیلی راحت گفت هیچ گاه به ازدواج با او فکر نکنم از سوی دیگر هم مرا تهدید می کند که اگر با کس دیگری ازدواج کنم مرا نقص عضو می کند. آن جا بود که فهمیدم به عشقی سراب گونه دل بسته ام اما باز هم می ترسیدم او انتقام سختی از من بگیرد. به همین علت بهترین چاره را در آن دیدم که باز هم به مادرم تکیه کنم. این گونه بود که ماجرای ارتباطم را برای مادرم بازگو کردم و به کلانتری آمدیم.
نقشهکِشی برای سرقت مسلحانه پس از توقیف اجناس توسط مأموران مترو
حدود دو سال قبل به تهران آمدم، در تهران در خط پنج مترو دستفروشی میکردم و اموراتم را میگذرانم تا اینکه حدود دو هفته پیش مأموران مترو اجناسم را از من گرفتند و من.
ساعت 15:30 یازدهم بهمن جاری مأموران کلانتری 179 خلیجفارس در خیابان خلیجفارس، خیابان ابوسعید غربی مشغول گشتزنی بودند که مرد موتورسواری به آنها مراجعه و اعلام کرد دو مرد جوان با سلاح گرم قصد سرقت موتورسیکلت وی را داشتهاند.
این مرد که 60 سال سن داشت در اظهاراتش به مأموران گفت: من با موتورسیکلت خود مسافرکشی و ارتزاق میکنم، در میدان آزادی ایستاده بودم که دو مرد جوان از من خواستند آنها را به بیمارستان فیاضبخش ببرم، من نیز آنها را سوار بر موتور کرده و به مقصد بردم، در نزدیکی بیمارستان یکی از آنها اسلحه روی پهلویم گذاشت و به من گفت که به سمت آزادگان حرکت کنم، من نیز به سمت آزادگان رفتم و در حوالی آزادگان آنها از من خواستند که به سمت باغ پرندگان بروم که در یک لحظه توانستم یکی از آنها را به پایین پرت کنم و دو عابر رهگذر به کمک من آمدند اما آن دو نفر با استفاده از سلاح گرم و تهدید رهگذران، متواری شدند.
با اظهارات این مرد، مأموران کلانتری خلیجفارس در محدودههای مورد نظر اقدام به گشتزنی کرده و دقایقی بعد در حوالی محل حادثه موفق به بازداشت دو متهم فراری شدند و از آنها یک قبضه سلاح کمری، یک شوکر و یک اسپری اشکآور کشف و ضبط شد.
دو متهم این پرونده که برادر هستند پیش از ظهر امروز به دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل شدند.
شاهین یکی از متهمان پرونده که 31 سال سن دارد، در اظهاراتش به بازپرس گفت: اهل یکی از شهرهای اطراف کرمانشاه هستم و حدود دو سال قبل به تهران آمدم، در تهران در خط پنج مترو دستفروشی میکنم و اموراتم را میگذرانم تا اینکه حدود دو هفته پیش مأموران مترو اجناسم را از من گرفتند و من پولی نداشتم که دوباره جنس بخرم به همین دلیل به خاطر بیکاری و مریضی مادرم به شهرمان رفته و یک قبضه سلاح به قیمت یک میلیون تومان همراه با شوکر و اسپری اشکآور خریدم و به قصد سرقت به تهران بازگشتم.
وی ادامه داد: روز حادثه با برادرم تماس گرفتم و از او خواستم که به میدان آزادی بیاید تا به جایی برویم، زمانیکه برادرم به میدان آزادی رسید با راکب یک موتورسیکلت توافق کردیم که با پردخت 14 هزار تومان به شماره 2 (منطقه خلیج) برویم، در میانه راه به ذهنم رسید که موتورسیکلت را سرقت کنم البته برادرم در جریان نبود و من سلاح گرم با 10 فشنگ و شوکر و اسپری اشکآور همراه داشتم، به مقصد نرسیده بودیم که از راکب موتورسیکلت خواستم توقف کند و زمانیکه وی متوقف شد به او گفتم موتورسیکلت را به من بدهد اما در نهایت با وی دست به یقه شدم و روی زمین افتادم. برادرم قصد داشت ما را جدا کند که راکب موتورسیلکت با داد و فریاد از مردم کمک خواست که ما متواری شدیم اما دقایقی نگذشت که مأموران سر رسیده و ما را بازداشت کردند.
این متهم مدعی بود که قصد داشته با استفاده از سلاح گرم ابتدا یک موتورسیکلت و خودرو را سرقت کند و با استفاده از آنها سپس سرقتهای دیگری را انجام دهد.
شاهد برادر شاهین نیز در اظهاراتش به بازپرس گفت: حدود 23 سال سن دارم و آشپز هستم، با شغل آشپزی حدود یک و نیم میلیون تومان در ماه درآمد کسب میکردم و پس از پایان کار در رستوران به دستفروشی پرداخته و در کل در ماه حدود دو و نیم میلیون تومان پول درمیآورم و مشکل مالی نداشتم، من در جریان سرقت نبودم و چون همراه برادرم بودم بازداشت شدم.
در نهایت دو متهم پرونده با دستور علی وسیلهایردموسی؛ بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 بازداشت شده و برای ادامه تحقیقات در اختیار مأموران اداره آگاهی قرار گرفتند.
زن خائنی که با قرص برنج شوهرش را کشت اعدام شد
ایران نوشت: 26 آذر سال 93 پرونده مرگ مشکوک مرد جوان نوشهری در دستورکار تیم جنایی قرارگرفت.
مأموران پس از بررسیهای مقدماتی پی بردند مرد جوان بهدلیل مصرف چند قرص بهطور مرموزی جان باخته است بنابراین با دستور بازپرس کشیک، جسد برای تعیین علت و زمان دقیق مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت. تا اینکه پس از چند روزمشخص شد مرد جوان براثرمصرف قرص برنج جان باخته است.
از آنجا که تحقیقات نشان میداد قربانی ماجرا انگیزهای برای مرگ خودخواسته نداشته، کارآگاهان درنخستین گامهای تحقیقاتی همسر قربانی را برای بازجویی به اداره آگاهی فراخواندند اما وی خود را بیگناه دانست و گفت: «من و شوهرم در سال 88 به عقد هم درآمده و راهی خانه بخت شدیم. ما زندگی خوبی داشتیم تا اینکه شب حادثه شوهرم گفت که حالش خوب نیست و بعد هم قرص آموکسیسیلین و مفنامیکاسید خورد وخوابید. اما بعد از چند ساعت حالش بد شد که خیلی سریع با خانوادهاش تماس گرفتم و با کمک برادرش او را به بیمارستان بردیم که متأسفانه جان سپرد».
با این حال کارآگاهان که احتمال میدادند زن جوان در مرگ مرموز شوهرش دخالت داشته باشد، رفت و آمدهای او را تحت مراقبتهای نامحسوس قرار دادند تا اینکه به مدارکی دست یافته و یقین پیدا کردند او در این توطئه جنایی دست دارد.
بدین ترتیب بازجوییهای فنی و تخصصی از متهم آغاز شد تا اینکه زن جوان سرانجام وقتی با مستندات غیر قابل انکار پلیس روبهروشد به ناچار قتل شوهرش را پذیرقت و پرده از راز جنایت هولناک خانوادگی برداشت:«مدتی پس از عقد با شوهرم، به برادرش علاقهمند شده و این عشق و علاقه تا جایی پیش رفت که در نهایت تصمیم گرفتیم با ازمیان برداشتن شوهرم، با هم ازدواج کنیم. به همین خاطرپس ازطراحی نقشهای، برادر شوهرم با قراردادن قرص برنج در روکش قرصهای آموکسیسیلین و مفنامیکاسید، قرصها را به من داد.بعد هم به بهانه اینکه قرصها برای بچهدارشدن زودتر مفید هستند، آنها را به شوهرم خوراندم که باعث مرگش شد».
بهدنبال این اعترافها، همدست او نیز دستگیر شد و به مشارکت درقتل برادرش اعتراف کرد.
بدین ترتیب زن خیانتکار به اتهام مباشرت درقتل و برادرشوهرش به اتهام معاونت در قتل عمدی محاکمه شدند.تا اینکه قضات دادگاه کیفری استان مازندران با توجه به درخواست اولیای دم، عروس جنایتکار را به قصاص و همدستاش را به زندان محکوم کردند.
با اعتراض متهمان، پرونده برای رسیدگی به دیوان عالی کشور فرستاده شد که با تأیید حکم صادره و استیذان از رئیس قوه قضائیه، حکم برای اجرا به دادسرای نوشهر فرستاده شد.
در این میان افراد مختلف ازجمله معتمدان محلی و ریش سفیدان با مراجعه به اولیای دم سعی کردند به هرشکل ممکن رضایت آنها را برای گذشت از قصاص جلب کنند ولی با مخالفت اولیای دم سرانجام با گذشت 4 سال ازجنایت، حکم قصاص اواخرهفته گذشته در زندان نوشهر به اجرا در آمد.