شرح حکمت 198 نهج البلاغه

20:42 - 19 آبان 1396
کد خبر: ۳۶۶۲۸۰
شرح و تفسير حکمت 198 نهج البلاغه را با استناد به آيات قرآن كريم بخوانيد.

شرح حکمت 198 نهج البلاغهبه گزارش گروه فضای مجازی ، امام علی (ع) هنگامى كه سخن خوارج را مبنی بر «لا حكم الا لله» (حكم مخصوص خداست) شنيد، فرمود: لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ: «لاَ حُكْمَ إِلاَّ لِلَّهِ»: كَلِمَةُ حَقّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ.« این سخن حقى است كه معنى باطلى از آن اراده شده است».

امام علی (ع) در اين گفتار حكيمانه اشاره کردند که این گفته، حق است و برگرفته از آيات قرآن مجيد؛ ولى خوارج معناى آن را تحريف مى‌كنند. به گونه‌اى كه سر از باطل بيرون مى‌آورند.

پيش از اين كه اين سخن را شرح بدهيم به سراغ روايتى مى رويم كه قاضى نعمان مغربى در كتاب شرح الاخبار آورده است. او مى گويد: على (عليه السلام) از صفين بازگشته بود و در مسجد مشغول بيان خطبه اى بود كه يك نفر از گوشه مسجد شعار «لا حُكْمَ إلاَّ لِلّهِ» را سر داد.

امام علی (عليه السلام)سكوت كرد و پاسخى نداد. مقدارى گذشت؛ نفر دومى همين شعار را از گوشه ديگر سر داد. باز امام (عليه السلام) اعتنايى نكرد. سر انجام جمعى (از خوارج كه در مجلس حضور داشتند) با هم اين شعار را سر دادند.

امام علی (ع) فرمودند: اين سخن حقى است كه اراده باطل از آن شده است. ما سه امتياز به شما (خوارج) مى دهيم: شما را از شركت در مساجد و نماز خواندن (با ما) باز نمى‌داريم و تا زمانى كه (با ما) هم دست باشيد، سهم شما را از بيت المال مى دهيم و اگر آغازگر جنگ نباشيد، ما آن را آغاز نخواهيم كرد.

سپس فرمود: وَأشْهَدُ لَقَدْ أخْبَرَنِى النَّبىُّ الصّادِقُ عَنِ الرُّوحِ الاْمينِ عَنْ رَبِّ الْعالَمينَ أنَّهُ لا يَخْرُجُ عَلَيْنا مِنْكُمْ فِئَةٌ قَلَّتْ أوْ كَثُرَتْ إلاّ جَعَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ حَتْفَها عَلى أيْدينا؛ گواهى مى دهم به خدا سوگند پيامبر راستگو از فرشته وحى روح الامين به من خبر داد كه گروهى از شما چه كم باشد چه زياد بر ما خروج نمى كند؛ مگر اين كه مرگشان به دست ما خواهد بود.

توضيح:

همان طور كه قبلاً اشاره شد، امام علی (ع) اين كلام را بعد از جنگ صفين و پس از داستان حكميت ايراد فرمودند. با اينكه داستان حكميت بر امام (ع) تحميل شد؛ ولى جمعى كه بعداً به عنوان خوارج ناميده شدند، بر امام (عليه السلام)خرده گرفتند كه چرا مسئله حكميت را پذيرفته است؛ با اين گفته قرآن مجيد «حكم مخصوص خداست».

در حالیه خداوند، در سوره «انعام» آيه 57 خطاب به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى گويد: «(قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَّبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ)، بگو من دليل روشنى از پروردگارم دارم ولى شما آن را تكذيب كرده ايد. آنچه شما (از عذاب الهى) درباره آن شتاب مى كنيد، در اختيار من نيست. حكم و فرمان تنها از آنِ خداست. حق ر ااز باطل جدا مى كند و او بهترين جداكننده (حق از باطل) است».

در آيه 40 از سوره «يوسف» نيز در پاسخ بت پرستان كه اسم هاى بى مسمايى را بر بت ها نهاده بودند، مى فرمايد: «(ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ)، آنچه غير از خدا مى پرستيد، جز اسم هايى (بى مسمّا) كه شما و پدرانتان آنها را (خدا) ناميده ايد نيست، خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده، حكم تنها از آن خداست، فرمان داده كه غير از او را نپرستيد. اين است آيين ثابت و پايدار، ولى بيشتر مردم نمى دانند».

روشن است كه حكم در اين آيه اشاره به فرمان الهى در امر توحيد و مبارزه با شرك و مانند آن است.

همچنين در آيه 67 سوره «يوسف» از زبان يعقوب پيغمبر مى گويد: «(وَقَالَ يَا بَنِىَّ لاَ تَدْخُلُوا مِنْ بَاب وَاحِد وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَاب مُّتَفَرِّقَة وَمَا أُغْنِى عَنكُمْ مِّنَ اللهِ مِنْ شَىْء إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ)، و (به هنگام حركت، يعقوب) گفت: پسران من، همگى از يك در وارد نشويد، بلكه از درهاى مختلف وارد گرديد (تا توجه مردم به سوى شما جلب نشود)، و (من با اين دستور،) نمى توانم تقدير حتمى الهى را از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! بر او توكّل كرده ام، و همه متوكّلان بايد بر او توكّل كنند!».

حكم در اين آيه نيز اشاره به اين است كه اگر من به سراغ عالم اسباب مى روم و به شما دستوراتى مى دهم تا گرفتار چشم زخم تا توطئه مخالفان نشويد، بايد بدانيد كه مسبب الاسباب حقيقى خداست و بايد به او توكل كنيد.

قرآن مجيد در مسئله اختلاف دو همسر با يكديگر دستور مى دهد كه حَكَمى از سوى مرد و حَكَمى از سوى زن انتخاب شود تا بنشينند و تصميم عادلانه اى بگيرند و به اختلاف ميان آنها پايان دهند.

اصولاً كار تمام قضات حَكَميت براى رسيدن به دعاوى و فصل خصومت است. آيا هيچ عاقلى مى گويد: خداوند بايد در محكمه قضاوت بنشيند و براى فصل خصومت و رسيدن به دعاوى مردم حكم كند؟ و يا اين كه اگر اختلافى بين زن و شوهر پيدا شد، خداوند بيايد و تصميم عادلانه اى درباره آنها بگيرد و يا اين كه امر حكومت بر مسلمانان را خدا بر عهده بگيرد، فرمانده جنگ و صلح او باشد، غنائم را او تقسيم كند؟ آرى بايد اين كارها به دست انسان هاى آگاه و عادلى صورت گيرد كه در تمام موارد بر طبق احكام الهى و فرمان و دستورات او حكم كنند، بنابراين حكم به معناى حَكَميت براى رفع اختلاف كه خوارج مى پنداشتند هرگز در قرآن مجيد به خدا نسبت داده نشده است و اين مطلب به قدرى روشن است كه نياز به توضيح ندارد.

اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه 40 نهج البلاغه، از اجراى احكام و مديريت جامعه تعبير به «إمرة» (اميرى و فرمانروايى) مى‌كند و از اين رو در ادامه همان خطبه مى‌فرمايد: «مردم نيازمند امير و حاكمى هستند (كه فرمان خدا را در ميان آنها اجرا كند)».

پس مسئله حكميت در اين دايره قرار دارد نه در دايره قانون گذارى الهى.

لذا؛ لشكر معاويه در ماجرای صفين، قرآن ها را بر سر نيزه كردند و در توطئه‌اى خطرناك گفتند، ما مسلمانيم و قرآن در ميان ما حكومت كند كه چه كسى امير در ميان مسلمانان باشد. از آنجا كه قرآن تعيين اميرى به صورت شخصى و معين به اعتقاد آنها نكرده بود، گفتند: ما بايد از هر طرف حَكَمى انتخاب كنيم تا در پرتو آيات قرآن بنشينند و يك نفر را به عنوان امير مسلمانان انتخاب كنند و اين امر بر على (عليه السلام) و ياران خاصش تحميل شد.

سپس اقليت خوارج با آن مخالفت كردند كه اصلا انتخاب حَكَم كار غلطى است و حَكَم خداست و شعار «لا حُكْمَ إلاّ لِلّهِ» با اين مفهوم انحرافى بعد از شكست مسئله حَكَميت بالا گرفت. از اين رو اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمود: شعار «لا حُكْمَ إلاّ لِلّهِ» يك واقعيت و سخن حقى است كه آنها معناى باطلى را از آن اراده كرده اند، حق است به اين دليل كه احكام تنها از سوى خداست و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مبلغ و مجرى آن است ؛ اما مفهوم باطلى كه آنها از آن اراده مى كردند ، اين است كه حكومت و فرماندهى و اجراى احكام و مديريت جامعه بايد به وسيله خداوند صورت گيرد. غافل از اينكه هرگز خدا نمى آيد فرمان جنگ و صلح يا تقسيم غنائم و يا نصب امراى بلاد را صادر كند و اگر منظور آنها اين بوده كه اصلاً نيازى به امير و زمامدار در جامعه نيست و مردم خودشان احكام را بايد عمل كنند. همان طور كه حضرت در خطبه چهلم نيز اشاره‌اى به آن دارد كه تمام جوامع بشرى در طول تاريخ حاكمى داشته، خواه ظالم و خواه عادل و حتى وجود حاكم ظالم از نبودن آن كه باعث حرج و مرج و به هم ريختن شيرازه تمام جامعه مى شود، بهتر است. حاكم ظالم براى حفظ خود هم كه باشد ناچار است اجمالاً نظم و امنيتى در جامعه ايجاد كند، قاضى براى حل خصومت ها تعيين كند، زندان و بندى براى سارقان و مجرمان ترتيب دهد و حتى گاه خدمات اقتصادى فراوانى براى جلب توجه مردم و حفظ موقعيت خويش داشته باشد. اگر هيچ حكومتى نباشد، جوامع بشرى پس از مدت كوتاهى نابود مى شوند.

 

منبع: باشگاه خبرنگاران



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *