با گل‌سر و عروسک و کتاب به زیارت اربعین می‌رویم

13:31 - 06 آبان 1396
کد خبر: ۳۶۱۹۲۶
امسال از ماه ذی‌الحجه استارت کار زده شد و با گروه دوستان خیلی نزدیکم درباره نوع هدایا صحبت شد، تا اینکه تصمیم گرفتیم گروه سنی‌مان را بزرگتر کنیم؛ یعنی کودکان، نوجوانان، جوانان عراقی. در راستای مرحله دوم این کار، متوجه شدیم، یکی از مراکز در اهواز، تعداد زیادی کتاب داستانی به زبان عربی برای کودکان تهیه کرده است.
به گزارش گروه فضای مجازی ، این روزها که هر روز به اربعین حسینی نزدیک‌تر می‌شویم، کوله پشتی‌های بیشتری بسته می‌شوند و زائران بسیاری با پای دل راهی حرم حسینی می‌شوند. در این بین زنان و دختران بسیاری هستند که دست خالی به این سفر نمی‌روند و برای میزبانان کوچک عراقی خود، هدیه‌هایی تدارک می‌بینند. به همین منظور با معصومه توحیدی هم‌صحبت شده‌ایم. خانم توحیدی کارشناسی ارشد رشته میکروبیولوژی و عضوی از مجموعه درمانی کشور است. او که سی و چهار سال سن دارد، امسال برای چهارمین بار از اهواز یا به قول خودش پایتخت موکب‌ها راهی سفر اربعین می‌شود. خانم توحیدی از سال ۹۳ برای کودکان عراقی مستقر در موکب‌ها هدایایی را با کمک دوستانش تهیه می‌کند و به دستان کوچک خادمین امام حسین (ع) می‌رساند.
 
هدایایی هم‌چون گل سر، دستبند، سربند، عروسک آهن‌ربایی و کتاب. زنان و دختران در غالب یک گروه گرد هم می‌آیند و با هزینه‌ای که از عاشقان امام حسین(ع) جمع ‌آوری می‌شود، این هدایا را ساخته و بسته‌بندی می‌کنند. در ادامه گفت‌وگوی خواندنی فردا را با معصومه توحیدی می‌خوانید.
 
 با گل‌سر و عروسک و کتاب به زیارت اربعین می‌رویم

از سال ۹۳ و با پخش پیشانی بند «کلنا جنودک خامنه‌ای» کارمان را شروع کردیم

خانم توحیدی درباره شروع این حرکت می‌گوید:«از سال ۹۳ این کار را در حجم خیلی کوچک شروع کردیم. این درست همان سالی بود که من برای اولین بار به این سفر رفتم. در آن سال هزار عدد پیشانی بند زردرنگ با نوشته:«کلنا جنودک خامنه‌ای» تهیه کردیم و در مسیر به زوار همه کشورها می‌دادیم. البته ۵۰۰ عدد عکس حضرت آقا و امام خمینی(ره) و سید حسن نصرالله که یک متن عربی هم زیرش بود، هم بین زائرین پخش کردیم. سال ۹۴ باز هم پیشانی بند تهیه کردیم و تعدادی هدیه برای دختران مواکب حسینی و زنان. آن موکب‌هایی که در نجف و کربلا به صورت ثابت به آنها زحمت می‌دادیم. هزینه اولیه این کار از خودم بود و البته هدیه چند نفر دیگر هم کمک کردند»

نوجوان‌ها و جوان‌های عراقی عکس رهبر را می‌بوسیدند و پشت پیشانی‌بندشان می‌گذاشتند

وقتی از خانم توحیدی درباره عکس ‌العمل جوانان و کودکان عراقی پرسیدم، گفتند:«نوجوان‌ها و جوان‌های عراقی بسیار مشتاق بودند؛ پیشانی‌بندها را همان لحظه به پیشانی می‌بستند. حتی عکس حضرت آقا را می‌بوسیدند و پشت پیشانی‌بند‌شان قرار می‌دادند. اما وقت گرفتن هدایا از روی شرمندگی گریه می‌کردند و می‌گفتند:«ما برای امام حسین(ع) کار می‌کنیم، شما اجر ما را ضایع نکنید» و ما می‌گفتیم:«این‌ها فقط به عنوان یادگاری است»
 
با گل‌سر و عروسک و کتاب به زیارت اربعین می‌رویم

کمتر کسی دختران کوچک عراقی که در موکب‌ها خدمت می‌کنند، می‌بیند

او درباره دختران کوچک عراقی که در موکب‌ها همراه با خانواده‌شان حضور دارند، گفت:«وارد موکب‌ها که می‌شدیم، می‌دیدم تعداد دخترانی که در کنار خانواده‌هایشان خدمت می‌کنند، خیلی زیاد هستند. شب‌ها کنار آنها می‌نشستیم و با آنها صحبت می کردیم، دختران کوچک سعی می‌کردند؛ آب بیاورند، با دست‌های کوچکشان متکا بیاورند، سفره بچینند، جارو بزنند... دخترانی که شاید در طول روز دیده نمی‌شوند و زنانی که از راه‌های دور و نزدیک زندگی را جمع کرده‌اند و با فرزنداشان در داخل مواکب خدمت می‌کنند. این ارتباط ما با مردم عراق به حدی رسید که با یک خانواده عراقی در نجف دوست شدیم و کل سال بی‌تاب دیدن هم و با هم در ارتباط هستیم»
 
با گل‌سر و عروسک و کتاب به زیارت اربعین می‌رویم

لبخند کودکان خادم مواکب عراقی زیباترین خاطره‌ٔ سفر

خانم توحیدی که تا به حال سه بار پیاده‌روی اربعین را تجربه کره است، درباره تاثیر روحی هدیه‌ها روی کودکان عراقی می‌گوید:«از نظر روحی همین که می‌بینند همه قدر این سخاوتشان را در این ده روز می‌دانند و ما به عنوان كرامت و شرافت به کارشان نگاه می‌کنیم نه وظیفه، بسیار خوشحال می‌شوند. مودت و دوستی و یکی شدن نتیجه این کار است. آن لبخند شیرین و معصومانه می‌شود آرام دل. متاسفانه دیده شده که بعضی از هموطنان ما به طور عجیبی از مردم عراق طلبکار هستند، انگار که آنها وظیفه دارند، یا اینکه برای خدمت از جایی پول می‌گیرند، البته این قبیل رفتارها خیلی اندک است و در سیل عظیم زائرین مهربان و قدرشناس ایرانی گم می‌شود، اما همان هم نباید باشد».
 
با گل‌سر و عروسک و کتاب به زیارت اربعین می‌رویم

در کنار مداد رنگی، گل سر و دستبند، تعدادی کتاب به زبان عربی برای کودکان عراقی تهیه کردیم

او درباره نوع هدایا و کسانی که برای آنها هدیه تهیه می‌شود، این طور توضیح می‌دهد:«سال قبل به نیت دختران کاروان حسینی به خصوص حضرت رقیه(ع)، تصمیم گرفتیم هدایا کاملا دخترانه باشد، با یکی از بهترین‌دوستانم هماهنگ کردم، ایشان مواد خام دستبندها را تقبل کردند و ساخت دستبند را هم دوست دیگری انجام دادند. من هم با هزینه‌ای که کنار گذاشته بودم، چیزهای دخترانه دیگری مهیا کردم. برای دوستانمان در نجف هم هدایای مشخصی تهیه کردیم که حساب آن از مواکب جدا بود. امسال از ماه ذی‌الحجه استارت کار زده شد و با گروه دوستان خیلی نزدیکم درباره نوع هدایا صحبت شد، تا اینکه تصمیم گرفتیم در فضای مجازی اعلام کنیم و گروه سنی‌مان را بزرگتر کنیم؛ یعنی کودکان، نوجوانان، جوانان (مجرد و متاهل). البته این نکته را هم ذکر کنم که ما برای پسرهای کوچک هم به تعداد یک سوم از حجم هدایا، هدیه تهیه کردیم. چون ممکن است، پسرانی در کنار مادرانشان باشند و ما وقتی به دختربچه‌ها هدیه می‌دهیم‌، آن‌ها هم دلشان بخواهد. برای موارد این چنینی مدادرنگی تهیه کردیم. در راستای مرحله دوم این کار، متوجه شدیم، یکی از مراکز در اهواز، تعداد زیادی کتاب داستانی به زبان عربی برای کودکان تهیه کرده است. این کتاب‌ها شامل قصه‌های قرآنی می‌شوند. خیلی خوشحالیم که در حجم خیلی خوب، توانستیم از این کتاب‌ها برای بچه‌ها بخریم و این هدایا شامل دختران و پسران می‌شود. حالا هدایای ما وجه فرهنگی هم دارند»
 
با گل‌سر و عروسک و کتاب به زیارت اربعین می‌رویم

دخترک عراقی دستبند هدیه ما را به دفتر خاطراتش سنجاق کرد

وقتی از خانم توحیدی خواستم برایم از خاطرات سفر اربعین‌اش بگوید، او چند خاطره شنیدنی برایم گفت:«یادم هست که سال گذشته وارد موکبی شدیم که دختر خادمه در آن زیاد بود، وقتی ما به آنها هدیه‌شان را دادیم، یکی از دخترها که حدود ده سال سن داشت، دفتر خاطراتش را آورد و به ما ۴ نفر گفت:«برایم همراه با شماره تلفن، چیزی به یادگار بنویسید» من برایش چند خط عربی نوشتم و او در همان لحظه دستبند را به دفترش سنجاق کرد. آن موقع یک حس خوب زیر پوستم دوید که ممکن است، چند سال بعد که نمی‌دانیم چه اتفاقی برای هر کدام از ما افتاده، این دفتر را باز کند و یاد حس خوب این لحظه بیفتد. مادری هم بود که برای دختر شش ماهه‌اش دستبند گرفت و گفت:«دخترم خادم خانم رقیه‌ست، این‌ها هم به نیت حضرت رقیه است؟» در حالی که ما به او چیزی نگفته بودیم. خاطره دیگری که یادم می‌آید، این است که سال گذشته، چون تعداد دستبندهایم خیلی کم بودند، در روز دوم سفرم تمام شدند. فقط سه یا چهار عدد گردنبند و گل سینه بود که من برای موکب‌های کربلا کنار گذاشته بودم. وقتی از یک موکب بیرون آمدیم و هدایا را دادیم، حدود ده عمود جلو رفتیم که دیدم دختری هفده هجده ساله دنبال ما آمد. گفت:«من از آن دستبندها می‌خواهم» گفتم:«آن دستبندها فقط برای دخترهای کوچک است» گفت:«من حتما باید از آن دستبندها داشته باشم» اصلا هم حاضر نشد دلیلش را بگوید و من در آن لحظه هیچ چیزی نداشتم که به او بدهم. من به او یکی از گل‌سینه‌ها را دادم که او گفت:«من فقط دستبند می‌خواهم» من خیلی آن لحظه حالم بد شد. خیلی حس بدی داشتم که چرا من الان دستبند بیشتری ندارم که بتوانم به او بدهم. بوسیدمش، التماس دعا گفت و رفت. همان جا بود که تصمیم گرفتم، حتما این کار را توسعه بدهم»
 
منبع:فردا نیوز
 
 
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *