شباهتهای "جنگ افغانستان و ویتنام" و ذهنها و قلبهایی که تسخیر آمریکا نشدند
به گزارش سرویس بین الملل رابرت بازینکو استاد تاریخ در دانشگاه هوستون آمریکا در «هوستون کرونیکل» نوشت: پس از سفر «جیمز ماتیس» وزیر دفاع آمریکا به کابل در چهارشنبه گذشته، طالبان چندین راکت را با هدف انهدام هواپیمای ماتیس به فرودگاه بینالمللی حامد کرزی در کابل شلیک کردند.
آمریکا در 16 سال اخیر درگیر جنگی طولانی و تراژیک در افغانستان بوده که شباهتهای بسیاری به جنگ ویتنام دارد.
در سال 1980 میلادی، دولت آمریکا به بسیاری از گروههای مجاهدین حمایت ملی و تسلیحاتی میکرد که علیه دولت مرکزی تحت حمایت شوروی سابق میجنگیدند و در آن دوران، از افراد مشابه طالبان که قصد حمله به وزیر دفاع آمریکا را نیز داشتند در واشنگتن به عنوان جنگجویان آزادیخواه یاد میشد.
در سال 1960 نیز همانطور که کن برنز و لین نوویچ در مستند خود با نام «جنگ ویتنام» نشان میدهند، واشنگتن از «جنگجویان آزادیخواه» دیگری در مناطق جنوبی ویتنام پشتیبانی مالی و تسلیحاتی میکرد.
همانطور که ماتیس هدف حمله مخالفان مسلح در کابل قرار گرفت، «مک جورج باندی» مشاور امنیت ملی وقت آمریکا نیز در فوریه سال 1965 مشغول دیدار از ویتنام بود که نیروهای «ویت کانگ» به پایگاه نظامی آمریکا واقع در شهر «پلیکو» از شهرهای مرکزی ویتنام حمله کردند. حتی در مناطق تحت کنترل حامیان آمریکا نیروهای این کشور در خطر قرار داشتند.
برخلاف بسیاری از جنگجویان افغان که بعدها به طالبان پیوستند، نیروهای سازمان سیاسی و چریکی ویت کانگ هرگز کمکی از دولت و یا مردم آمریکا دریافت نکردند؛ با این حال هر دو حمله یادشده پیامدهای خطرناک مداخله در بحرانهای داخلی دیگر کشورها را نشان میدهد.
در افغانستان امروزی و ویتنام چند دهه گذشته، واشنگتن برای آوردن (به اصطلاح) «آزادی»، به اعزام نظامی و فرستادن سلاح مبادرت کرد، اما در عوض حضور آمریکا باعث تشدید خصومتهای داخلی شد و درگیریهای نظامی نیز در این کشورها گسترش یافت.
حضور آمریکا در این دو کشور افزایش ناامنیها و خونریزیها را در پی داشت و به جای اتحاد میان مردم، آنها را به جنگ برای استقلال خود علیه آمریکاییها تشویق میکرد.
مقامات آمریکایی با حمایت از رژیم «نگو دین دیم» در تاسیس کشور «ویتنام جنوبی» در سال 1954 نقش داشت و پس از آن نیز «مشاوران» و نیروهای نظامی را به ویتنام اعزام کرد.
در زمان اوج حضور نظامیان آمریکایی در این کشور، شمار نیروها به 500 هزار نفر میرسید و ارتش آمریکا در جنگ ویتنام بیش از 6 میلیون تن بمب را در این کشور به کار برد، اما موفق به تسخیر «قلبها و ذهنهای» مردم ویتنام نشد.
در واقع همانطور که مقامات نظامی و غیرنظامی آمریکا در ویتنام همواره شاهد آن بودند، دشمن آنها محبوبیت بیشتری نسبت به رژیمهای تحت حمایت واشنگتن داشت که بقای آنها به حمایت مالی و تسلیحاتی واشنگتن وابسته بود.
پس از حمایت آمریکاییها از مجاهدین برای براندازی رژیم تحت حمایت شوروی در کابل نیز افغانها برای خروج نظامیان آمریکایی از کشور خود آماده بودند تا روند ایجاد دولت مستقل خود را آغاز کنند که قاعدتا شباهتی به دولتهای لیبرال و مشابه دموکراسی غربی نبود.
این دقیقا همان چیزی است که ویتنامیها معتقد به آن بودند، که خروج فرانسویها از کشورشان در سال 1954 به آنها این اجازه را میدهد تا دولت و جامعه خود را تشکیل دهند.
با این وجود دموکراسی و حقوق بشر در هر دو مورد برای توجیه اشغال طولانی استفاده میشد و در ویتنام و افغانستان آمریکا به عنوان نیروی اشغالگر دیده میشد و مردم این کشورها نیز ضمن جنگ برای بیرون راندن آنها، کسانی که با آمریکاییها همکاری داشتند را نیز مجازات میکردند.
آمریکا حمایت مردم این کشورها را نداشت و این پیروزی - هر توصیفی که از پیروزی وجود داشته باشد- را غیرممکن میساخت.
اکثر مردم آمریکا با ایدئولوژی دشمنان این کشور در افغانستان و ویتنام مخالفت میکردند اما وقتی افزایش شمار سربازان کشتهشده در این جنگها را دیدند، حمایت از این جنگها را کاهش دادند.