کوریولانوس فریادی بلند بر سر تئاتر گیشهزده/تماشای نمایشی که تنها یکبار اتفاق میافتد+عکس
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، تئاتر و عرصه هنرهای نمایشی در سالیان اخیر به شدت تحت الشعاع نگاه گیشه محور بوده و بزرگان تئاتر برخلاف شعارهایشان هر یک به این روند اشتباه دامن زدهاند.
روندی که بدون شک در درجه اول به نابودی و تحت فشار بودن گروههای جوان تئاتری انجامیده است. متاسفانه تئاتر دولتی و سالن های دولتی تئاتر هم مسموم به این بیراهه شده و در سراب فروش بیشتر، همه چیز از جمله معنا را قربانی کردهاند.
عصر تجربه نگاهی نوپا به عنصر تجربهگرایی و خلاقیت است که در زمانه حال غنیمت شمرده میشود. این نام یعنی عصر تجربه رپرتوار یا بازنمایش آثاری است که که پیشتر اجرا شدهاند ولی بسته به زمانه خود به خوبی مورد توجه قرار نگرفتهاند و حالا بار دیگر با حمایت تئاتر مستقل تهران روی صحنه میروند.
نمایش کوریولانوس نوشته حامد اصغرزاده و جواد ابراهیمینژاد برگفته از نمایشنامهای با همین نام به قلم ویلیام شکسپیر است که توسط حامد اصغرزاده کارگردانی هم شده است. شاید اگر در انتظار بازخوانی نمایشنامه اصلی شکسپیر باشید در انتهای نمایش کمی سرخورده شوید اما اگر به قصد تجربهای تازه پا به سالن گذاشته باشید بدون شک این اتفاق برای شما خواهد افتاد.
کوریولانوس یک ضد نمایشنامه است. نمایشنامه به صورت چند پاره و وابسته به فضای بازی بازیگران پیش میرود و هر از چند گاهی تلنگری به اثر اصلی هم زده میشود. اما در واقع کوریولانوس اصغرزاده چیست؟ چه انتظاری باید از این اثر داشت؟.
کوریولانوس در ابتدای امر یک نمایش عام نیست و باید برای مشاهده آن مجهز به صلاح دانش و تجربه دیداری به سالن قدم گذاشت. البته برخی از اتفاقات میانه اثر شاید برای برخی تماشاگر عام هم دلچسب باشد اما در کلیت این نوع تجربه گرایی نیاز به داشتن کارنامه دیدن آثاری مشابه است.
نمایش به اتمام میرسد و شما از سالن بیرون میروید. مسئول گیشه تا قبل از اثر بلیت می فروخت تبدیل به کوریولانوس شده است. متصدی کافه کوریولانوسی دیگر است. راننده تاکسی، میوه فروش محل،پدرتان و تقریباً همه کوریولانوس شده اند. اما آنچه بیش از شما را متعجب میکند این است که در اولین برخورد با آینه جدیترین کوریولانوس را در آن می بینید.
کارگردان به عمد ساختار روایتمند را از اثرش گرفته و در برخی مواقع با حضور خود در صحنه نقبی به سبک کارگردانی تادئوش کانتور میزند. از سویی روایت سویههای برشتی خود را هرچند لحظه یکبار به نمایش گذاشته و به شما یادآور میشود که این اثری نمایشی است. اثری که برخلاف برخی آثار برشتی مرسوم الزامی به شعاردادن نمیبیند.
بازیگران کوریولانوس همچون ماهیهای سرزنده رودخانه مشغول به جهیدن و شنا کردن در رودی هستند که کارگردان تنها دو لبه مرز آن را خط کشی کرده و بازی در هر نقطه رودخانه را برای آنان آزاد گذاشته است.
بازیگران نمایش کوریولانوس هرکاری میکنند جز بازیگری و این برای هر بازیگری اتفاق بسیار دشواری است. در بازیگری به شیوه متداول، متن، موسیقی، میزانسن، چیدمان صحنه و همه چیز قاعده مند بوده و بازیگر بر اساس قوانین تمرینات به جلو میرود. اما در کوریولانوس داستان کاملاً عکس است.
بازیگران به شیوه شمنیسم یا همان اتصال به روح مقدس معروف سرخ پوستان و قبایل بدوی پیش رفته و سعی در اتصال با ناخودآگاه خود دارند. تلاشی که در برخی از لحظات این اثر به خوبی مشاهده میشود و آن لحظات دقیقاً جایی است که نمایش به دلایلی متوقف میشود.
نکته جالب توجه در مورد این اثر را باید در این دانست که مخاطب در دو روز متوالی با دو نمایش نسبتاً متفاوت روبرو میشود. دلیل اصلی این اتفاق هم در خود تماشاگر نهفته است زیرا دیروز با حسی متفاوت با اثر روبرو شده و امروز فرد دیگری است. کوریولانوس نمایشی معطوف به فضای اجرایی است. فضایی که بازیگران، تماشاگران و حتی صندلی ها جزوی از آن هستند.
نقدی که بیشتر میتوان بر این اثر تجربه گرا داشت را باید در موسیقی اثر دانست. موسیقی این نمایش به صورت انتخاب شده و دایره وار پخش شده و در جهت ذهن کارگردان اثر را پیش میبرد اما شاید با توجه به بداهه بودن تمامی اتفاقات، بهتر بود که موسیقی هم همانجا و به صورت زنده حتی با یک نوازنده اتفاق میافتاد.
کوریولانوس یک نمایش نیست. یک اتفاق است. اتفاقی که هر روز به شکلی مجزا می افتد و شاید فردا که شما به دیدن اثر بروید اصلا هیچ اتفاقی نیفتد و نمایش روی صحنه نرود. همه چیز تنها یک اتفاق است.
نقد از علی صفری