پیوستن حر به سپاه امام(ع)
به گزارش ، قسمت هایی از کتاب "دمع السجوم، نوشته عباس قمی را در ادامه خبر می خوانید:.."چون حر بن یزید مردم را دید مصمم بر قتل امام «علیه السلام» شدند و فریاد آن حضرت بشنید که میفرمود: «أما من مغيث يغيثنا بوجه الله أما من ذاب يذب عن حرم رسول الله «صلی الله علیه و آله و سلم»؛ آیا فریادرسی هست که در راه خدا به فریاد ما رسد؟ آیا مدافعی هست که شر این مردم را از حرم پیغمبر «صلی الله علیه و آله و سلم» بگرداند؟»
حر چون این بدید با عمر سعد گفت: ای عمر! راستی با این مرد کارزار خواهی کرد؟ گفت: والله جنگی کنم که افتادن سرها و بریدن دستها در آن آسانترین کارها باشد.
حر گفت: این پیشنهاد که کرد [یعنی بگذارید بازگردد] قبول نمیکنید؟ عمر گفت: اگر کار به دست من بود میپذیرفتم و لیکن امیر تو راضی نشد.
پس حر بیامد و دور از مردم به کناری ایستاد و یک تن از عشیرت او با وی بود. با قرة بن قیس گفت: امروز اسب خویش را آب دادی؟ قرة گفت: والله به خاطرم گذشت و اندیشه کردم که میخواهد از جنگ کناره جوید و در کارزار حاضر نگردد و دوست ندارد من ببینم. گفتم: آب ندادهام، اکنون میروم و آن را آب میدهم. پس از آنجای بود که دورتر شد و قسم به خدا که اگر مرا بر کار خود آگاه کرده بود من هم با او رفته بودم و به امام «علیه السلام» میپیوستم، پس اندک اندک با حسین «علیه السلام» نزدیک شد؛ مهاجر بن اوس گفت: چه اندیشه داری؟ میخواهی بروی حمله کنی؟
حر جواب نداد و اندام او را لرزه گرفته بود، مهاجر با او گفت: در کار تو سخت حیرانم، به خدا سوگند که از تو چنین موقفی ندیدم و اگر مرا از دلیرترین اهل کوفه پرسیدندی از تو در نمیگذشتم. حر گفت: والله خود را میان بهشت و دوزخ مخیر میبینم و بر بهشت چیزی نمیگزینم هر چند مرا پاره پاره کنند و بسوزانند. آنگاه اسب برانگیخت.
[ملهوف] و آهنگ خدمت حسین «علیه السلام» کرد دست بر سر نهاد میگفت: «اللهم الیک أنبتُ فتُبْ عليَّ فقد ارعبت قلوب اوليائك و اولاد بنت نبيك» یعنی «بار خدایا! سوی تو بازگشتم توبه من بپذیر که هول و رعب در دل دوستان تو و فرزندان رسول تو افکندم.»
[ارشاد و کامل] پس به حسین «علیه السلام» پیوست و با او گفت: فدای تو شوم یا بن رسول الله. منم که راه بازگشتن بر تو بستم و همراه تو شدم و در اینجای بر تو تنگ گرفتم و نمیپنداشتم این مردم پیشنهاد تو را نپذیرند و کار را بدین جا کشانند و به خدا سوگند اگر دانستمی چنین شود که اکنون میبینم هرگز راه بر تو نمیگرفتمی و اینک پشیمانم و به خدا از کار خویش توبه کنم، آیا تو برای من توبهای میبینی؟
حسین «علیه السلام» فرمود: آری خدا توبه تو را بپذیرد، فرود آی. گفت اگر سوار باشم برای تو بهترم از پیاده و بر این اسب ساعتی پیکار کنم و آخر کار من به نزول کشد.
[ملهوف] و گفت: چون من نخست به جنگ تو آمدم، خواهم پیش از همه نزد تو کشته شوم شاید دست در دست جد تو زنم روز قیامت. و سید فرمود: مقصود حر، اول قتیل پس از توبه او بود برای آنکه گروهی پیش از وی کشته شدند. پس حسین «علیه السلام» او را اذن جهاد داد..."