برگی از دفتر زندگی مرضیه دباغ

16:24 - 13 شهريور 1396
کد خبر: ۳۴۵۸۰۴
دیگر نای فریاد و تحرک نداشتم، بهت‌زده به جسم بی‌جان دخترم از آن سوراخ در می‌نگریستم؛ ساعت ۷ صبح آمدند و پیکر بی‌جانش را داخل پتویی گذاشتند و بردند تصور اینکه رضوانه جان از کالبد تهی کرده و مرده باشد، منفجرم می‌کرد.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *