«آیتالکرسی» جان رزمنده نوجوان را نجات داد
«در شیار دره مین کاشتیم و قرار بود آن را منفجر کنیم، همه راههایی را که باید چک میکردیم تا مین منفجر شود را دو سه بار چک کردیم. چون رزمایش در شب انجام میشد، تلاش خود را برای انفجار مین انجام دادیم...»
به گزارش گروه فضای مجازی ، «علیرضا باقری» از رزمندگان دوران دفاع مقدس خراسان شمالی است که مدت هفت سال در جبهههای حق علیه باطل به دفاع از وطن پرداخته است، در بخشی از خاطرات خود که در کتاب «خاکیان افلاکی به روایت نسل سومیها» به رشته تحریر درآمده است میگوید: قبل از عملیات کربلای ۵ بود، میبایست قبل از عملیات به همراه عدهای از دوستان میدانهای مین فرضی را ایجاد میکردیم تا رزمندگان بطور آزمایشی آنها را خنثی کنند.
در شیار درهای مین کاشتیم و قرار بود آن را منفجر کنیم. همه راههایی را که باید چک میکردیم تا مین منفجر شود را دو سه بار چک کردیم. چون رزمایش در شب انجام میشد، تلاش خود را برای انفجار مین انجام دادیم؛ ولی مین منفجر نشد. به خودمان گفتیم نیم ساعت دیگر به روشنایی صبح نمانده، پس باشد صبح میآییم. با این وجود که باطریهای انفجار و سیمهای انفجار نو بودند دلیلی برای عدم انفجار وجود نداشت.
وقتی که صبح شد دوباره برگشتیم. از دور شیء سیاهی را دیدیم وقتی نزدیکتر شدیم دیدیم یک رزمنده حدود ۱۴ ساله سرش را روی مین گذاشته و خوابیده، او را بیدار کردیم و گفتیم از کدام گردان هستی، چرا اینجا خوابیدی؟ او گفت: دیشب رزمایش داشتیم هنگام عبور از این شیار آنقدر خسته بودم که اینجا خوابم برد.
این رزمنده نوجوان ادامه داد: زمانی که از شهرمان به سوی جبهه میآمدم مادرم به من گفت: پسر جان در موقعی که میخواهی در جبهه بخوابی این آیتالکرسی را زیر سرت بگذار و بخواب، خداوند تو را از همه بلایا حفظ میکند. پس به گفته مادرم عمل کردم و آیتالکرسی را گذاشتم و خوابم برد تا اینکه شما مرا بیدار کردید. ما با تعجب به او نگاه میکردیم و با خود فکر میکردیم که این دعای خیر یک مادر و آیه قرآن در حق یک رزمنده بود. دعای خیر آن مادر و این کلام خدا باعث شد مینی که هیچ مشکلی برای انفجار نداشت، منفجر نشود، تا رزمنده سالم بماند.
در شیار درهای مین کاشتیم و قرار بود آن را منفجر کنیم. همه راههایی را که باید چک میکردیم تا مین منفجر شود را دو سه بار چک کردیم. چون رزمایش در شب انجام میشد، تلاش خود را برای انفجار مین انجام دادیم؛ ولی مین منفجر نشد. به خودمان گفتیم نیم ساعت دیگر به روشنایی صبح نمانده، پس باشد صبح میآییم. با این وجود که باطریهای انفجار و سیمهای انفجار نو بودند دلیلی برای عدم انفجار وجود نداشت.
وقتی که صبح شد دوباره برگشتیم. از دور شیء سیاهی را دیدیم وقتی نزدیکتر شدیم دیدیم یک رزمنده حدود ۱۴ ساله سرش را روی مین گذاشته و خوابیده، او را بیدار کردیم و گفتیم از کدام گردان هستی، چرا اینجا خوابیدی؟ او گفت: دیشب رزمایش داشتیم هنگام عبور از این شیار آنقدر خسته بودم که اینجا خوابم برد.
این رزمنده نوجوان ادامه داد: زمانی که از شهرمان به سوی جبهه میآمدم مادرم به من گفت: پسر جان در موقعی که میخواهی در جبهه بخوابی این آیتالکرسی را زیر سرت بگذار و بخواب، خداوند تو را از همه بلایا حفظ میکند. پس به گفته مادرم عمل کردم و آیتالکرسی را گذاشتم و خوابم برد تا اینکه شما مرا بیدار کردید. ما با تعجب به او نگاه میکردیم و با خود فکر میکردیم که این دعای خیر یک مادر و آیه قرآن در حق یک رزمنده بود. دعای خیر آن مادر و این کلام خدا باعث شد مینی که هیچ مشکلی برای انفجار نداشت، منفجر نشود، تا رزمنده سالم بماند.
انتهای پیام/
:
انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به
معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای
منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *