بعد از شلیک موشکها/ چرا موشک نقطه زن داریم، اما خودروی خوب نه؟ / برجام بادنجان بم است
قرار گرفتن سه رویداد در فاصله زمانی کوتاه حدود یک ماهه از وضعیت جدید در منطقه خبر میدهد؛ شکستن قرق آمریکا در نوار مرزهای شرقی سوریه، حمله موشکی ایران به سازمان تروریستی داعش از خاک جمهوری اسلامی و لغو توافق دوجانبه آمریکا و روسیه در خصوص وضعیت پروازها و اقدامات عملیاتی دو کشور در سوریه از جانب مسکو اگرچه جداگانه دارای تفاسیر و معانی خاص نیز هستند، ولی مجموعاً هم یک معنای استراتژیک را متبادر مینمایند.
خبرگزاری میزان - امیرحسین یزدان پناه در یادداشت روزنامه خراسان نوشت: کشوری که میتواند موشک نقطه زن بسازد چرا باید پراید تولید کند؟ این سوال تکراری را خیلیها از هم میپرسند. سوالی در ظاهر ساده، اما نشان دهنده ضعف عمیق درصنعت عظیم خودروسازی که علی الظاهر بزرگترین صنعت ایران پس از نفت است. این یادداشت البته نه درباره خودروی ملی است و نه درباره صنعت خودروسازی و حتی شاید درباره موشکهای ایران هم نیست. موشکهای بالستیک ایران که با هدف قرار دادن مقر تروریستهای تکفیری در سوریه، شعف و خشنودی مردم ایران را در پی داشت فارغ از همه تحلیلهای سیاسی و دیپلماتیک پیام دیگری نیز باخود داشت، پیامی از جنس اعتماد به توان و علم دانشمندان ایرانی و البته حسرتی از جنس این که واقعا چرا نمیتوان خط تولیدموشکهای پیشرفته را در سایر بخشهای صنعت ایران برپا کرد؟ برای آن که این خط تولید را در سایر بخشها پیاده کنیم باید بدانیم روند تولید موشک در ایران چه شاخص هایی را در اولویت قرار داده است.
٣١ خرداد ٦٩، ٣١ خرداد ٩٦
در یادداشت روزنامه دنیای اقتصاد میخوانید: ناتوانی برخی از موسسات مالی و اعتباری در بازپرداخت مطالبات سپردهگذاران، بحثهایی را بهدنبال آورده که نشان از سوءتفاهم یا کماطلاعی از قوانین و مقررات حاکم بر نظام بانکی کشور دارد. البته حملات برخی از منتقدان به بانک مرکزی چنان خصمانه و نیشدار است که به جای دفاع از حقوق سپردهگذاران، شائبه تسویه حسابهای سیاسی با بانک مرکزی و حتی دولت دوازدهم را به ذهن میآورد. دفاع مبهم و نارسای بانک مرکزی از عملکرد خود در این قضیه، بر سردرگمیها افزوده است. یکی از خبرگزاریها در مطلبی با عنوان «فرار به جلوی بانک مرکزی» مینویسد: «در اتفاقی نادر، بانک مرکزی مجوزی را که برای تاسیس موسسه مالی مجاز کاسپین ارائه داد و نام این موسسه را در لیست موسسات مجاز خود قید کرده بود، به یکباره نادیده گرفت و مجوزی را که صادر کرده بود، مشروط خواند و با این رفتار بسیاری از سپردهگذاران موسسه مذکور را با احتمال زیان مالی و سردرگمی در رابطه با آینده سرمایه و سپردههایشان روبهرو کرده است» و میافزاید: «بدون تردید اگر سرنوشت موسسه «مجاز مالی کاسپین» همانند موسسات غیرمجاز رقم بخورد، این پدیده تاریخی خود شاهدی بر بیتدبیری بزرگ در دولت تدبیر است. این گناه بزرگ حقالناس را با هیچ ابزاری نظیر مغالطه و سفسطه نمیتوان توجیه کرد». بهنظر میرسد در مورد ماهیت و معنای «مجوز» بانک مرکزی به بانکها و موسسات مالی، سوءتفاهمی جدی وجود دارد. سوءتفاهم مربوط به این سوال اساسی است که آیا بانک مرکزی در مورد سپردههای مردم در موسسات مالی مجاز یا بانکهای کشور که تحت نظارت مستقیم بانک مرکزی قرار دارند، مسوولیت دارد؟ آیا اگر یکی از بانکهای شبه دولتی یا خصوصی که قطعا مجوز فعالیت از بانک مرکزی دارند، ورشکست شوند، بانک مرکزی قانونا مسوول پرداخت وجوه سپردهگذاران است؟ و آیا، این مطلب که یک سایت معتبر، به نقل از یک مدرس علوم بانکداری نوشته که «اصولا زمانی که بانک مرکزی مجوز بانکداری را به یک موسسه مالی و اعتباری یا یک بانک اعطا میکند، به موجب ماده ۴ قانون بانکداری بدون ربا، اصل سپردههای مردم را باید محفوظ نگه دارد؛ یعنی در بانکداری ترتیبی اتخاذ شود که اصل سپرده محفوظ بماند» صحت دارد؟ پاسخ این سوالات منفی است. بانک مرکزی مسئول نظارت بر عملکرد بانکها و موسسات مالی دارای مجوز است و اهرمهایی نیز برای اعمال نفوذ بر عملکرد آنها (به منظور اجرای سیاستهای پولی) در دست دارد. بیتردید بانک مرکزی در وظایف نظارتی خود کوتاهیهای جدی داشته که بحث دیگری را میطلبد. اما نه در ایران و نه در کشورهای دیگری که اقتصاد مبتنی بر بازار دارند، بانک مرکزی قانونا مسوولیت پرداخت سپردههای سپردهگذاران در بانکهایی را که ورشکست میشوند، برعهده ندارد.
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، روزنامه حمایت در یادداشتی از جعفر قنادباشی نوشت: حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مواضع داعش در سوریه را بیشک باید یکی از تحولات راهبردی و مهم در منطقه غرب آسیا به شمار آورد که به برهم زدن معادلات سعودی تکفیری و ایجاد موازنه جدید به نفع ایران اسلامی منجر شده است. این عملیات موشکی در حالی صورت گرفت که گروه تروریستی تکفیری داعش، پیشازاین در کشورهایی که داعیه مبارزه با تروریسم آنها گوش فلک را کرده، عملیاتهای موفقی انجام داده و بسیاری از آنها بیپاسخمانده بود؛ چراکه اساساً این کشورها قادر به پاسخگویی نبوده و بهجز حملات هوایی کور و نمایشی تحت ائتلاف بهاصطلاح بینالمللی ضد داعش، هیچ اقدام قابلتوجهی صورت نگرفته است. جمهوری اسلامی ایران، اما نشان داد که از توانایی پاسخگویی در داخل خاک خود برخوردار است، جواب ترقهبازی را به شدیدترین شکل آن میدهد و اگر تروریستها بهصورت مخفیانه وارد تهران شدند و ناجوانمردانه با کمربند انتحاری، گلوله و نارنجک، زن و کودک و پیر و خردسال را به رگبار بستند، در عوض، جمهوری اسلامی با موشک بالستیک و به هلاکت رساندن افراد مؤثر آنها واکنش نشان داد. نکته مهمی که در این میان حائز اهمیت است، انتخاب «دیرالزور» بهجای «رقه» برای حمله به تروریستهاست و دارای پیامهای روشنی برای دشمنان انقلاب اسلامی است. پایتخت اصلی داعش در حال حاضر شهر «رقه» سوریه است و آنها باور نمیکردند که عقبه لجستیکی، تاکتیکی و فرماندهی آنها در «دیرالزور» هدف موشکهای ایرانی قرار بگیرد. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا جمهوری اسلامی هیچوقت در برابر گروههای تروریستی، عملیاتهای کماندویی و ضربتی انجام نمیدهد و مثلاً زمانی که منافقین، شهید صیاد شیرازی را به شهادت رساندند، بهجای اعزام گروههای کماندویی، پایگاه اشرف را موشکباران کرد؟ یا علت اینکه کماندوهای تیپ ویژه «صابرین» سپاه پاسداران ظرف ۴۸ ساعت به دیرالزور نرفتند و ضربه کاری خود را از نزدیک به دشمن وارد نکردند، چه بود؟ پاسخ این است که در ۴ نوع عملیات تاکتیکی که عبارتاند از «اقدام مستقیم»، «عمل تقویت»، «عمل کلی تقویت» و «عمل کلی»، راهبرد همیشگی نظام، استفاده از «عمل کلی» و هدف قرار دادن عقبه کلی تروریستهاست. حمله موشکی سپاه به تکفیریها هم از این قاعده مستثنی نبود و این پیام را به آنها و حامیانشان داد که در هر سطحی از ۴ سطوح ذکرشده علیه امنیت کشور اقدام شود، پاسخ را در سطحی بالاتر دریافت خواهند کرد؛ به این معنی که اگر دشمن بهصورت «تکنیکی» عمل کند، در سطح «تاکتیکی»، چنانچه در سطح «تاکتیکی» اقدام کند در سطح «عملیاتی» و اگر در سطح «عملیاتی» دست به حمله بزند، در سطح «استراتژیکی» مورد هجوم نیروهای مسلح کشورمان قرار خواهند گرفت و تحت هر شرایطی، برگ برنده در دستان ایران اسلامی مقتدر است.
بعد از شلیک موشکها
در یادداشت روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی میخوانید: قرار گرفتن سه رویداد در فاصله زمانی کوتاه حدود یک ماهه از وضعیت جدید در منطقه خبر میدهد؛ شکستن قرق آمریکا در نوار مرزهای شرقی سوریه، حمله موشکی ایران به سازمان تروریستی داعش از خاک جمهوری اسلامی و لغو توافق دوجانبه آمریکا و روسیه در خصوص وضعیت پروازها و اقدامات عملیاتی دو کشور در سوریه از جانب مسکو اگرچه جداگانه دارای تفاسیر و معانی خاص نیز هستند، ولی مجموعاً هم یک معنای استراتژیک را متبادر مینمایند. در این خصوص گفتنیهایی است. اگرچه اقدام نظامی از قبیل: شلیک موشک از خاک یک کشور به خاک کشوری دیگر در دنیا و بخصوص در منطقه ما سوابق زیادی دارد و در همین هفتههای اخیر هم بارها شاهد وقوع آن بودیم، اما شلیک موشکهای ایرانی که علیالقاعده باید در این عداد به حساب میآمد به عنوان یک «پدیده مهم» ارزیابی شد و همه محافل سیاسی و مجموعههای رسانهای دنیا را به خود متوجه کرد. چرا؟ برای این موضوع میتوان دلایل زیادی اقامه کرد و به نظر این قلم مهمترین دلیل این است که آن اقدامات از آنجا که در یک گفتمان و روند جاری انجام میشد نوعاً چندان توجه برانگیز نشدند مثلاً حمله یگان دریایی آمریکا در غرب یونان به یک پایگاه هوایی در سوریه الشعیرات در واقع در ادامه روند خصومتی بود که تاکنون بسیار شدیدتر از آن را در مورد سوریه یا غیر آن شاهد بودهایم و برایمان تعجبی را در پی نداشته است. حمله آمریکا به الشعیرات به همین دلیل هیچ تأثیر پیشبرندهای برای آمریکا نداشت و نتوانست حتی به اندازه یک میلیمتر معادله امنیتی سوریه را جابجا کند. همینطور حمله ۲۷ ماهه رژیمسعودی به یمن نتوانست به اندازه یک میلیمتر وضع امنیتی سعودی را بهبود ببخشد و یا در روند امنیتی یمن کوچکترین تأثیری در پی داشته باشد. به این دلیل اقداماتی که محور نظام سلطه یا کشورهای پیرامونی آن در حوزه امنیتی انجام میدهد در برد خبری رسانهها نمینشیند. حمله موشکی ایران به یک سازمان شبه نظامی منفور به دلیل آنچه در صدر مقاله آمد، اقدامی تحولساز به حساب آمده است. ایران به منطقهای شلیک کرده است که قرار بود آمریکاییها به بهانه حضور داعش و به کمک آنان، منطقه وسیعی در طول مرزهای شرقی سوریه برای مدت خیلی طولانی به تصرف خود درآورند و از این طریق در همگرایی میان ایران، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین اخلال به وجود آورند. در این دوران جبهه مقاومت دو اقدام مهم در بر هم زدن طرح امنیتی بلند مدت آمریکا انجام داد اولین اقدام گسیل نیروهای ارتش سوریه و متحدان آن به مرزهای شرقی و اقدام دوم شلیک موشک به المیادین قلب فرمانروایی داعش بود که بنا بود اینها زمینهساز اجرای طرح آمریکا باشند. در واقع با شلیک اولین موشکهای میانبرد ایران به قلب این منطقه، شمارش معکوس آغاز عملیات پاکسازی این منطقه و خارج کردن آن از دایره اقدام آمریکا آغاز شده است. از این رو طی دو روز گذشته و پس از آنکه معلوم شد، اقدام عملیاتی جبهه مقاومت با محوریت ایران در این منطقه، جدی است، لحن آمریکاییها کاملاً تغییر کرده و پرده را بالا زدهاند.
سایبر سیاست
حامد حاجی حیدری طی یادداشتی در روزنامه رسالت نوشت: قضیه: چینش کابینه، خیلی چیزها را معلوم خواهد کرد. یک برآورد از آینده سیاستی که اصلاحطلبان در پیش خواهند گرفت این است که آنها برای ارتقاء میزان قدرت خود در قیاس با نیروهای معتدل، هیچ راهی جز «جنبشی کردن» فضا به قول خودشان ندارند. آنها «چپ»های علاجناپذیرهستند و اساساً دنیا را با عینک «تضاد دیالکتیکی» میبینند؛ و در این اثنا، چینش کابینه، خیلی چیزها را معلوم میکند. اگر شنیدهها درست باشد که جناب حسن روحانی، آهنگ بازگشت به منش «اعتدال» کرده باشد، چینش کابینه، خیلی چیزها را معلوم خواهد کرد. به رغم برآورد کسانی که ممکن است نسبت به رقابتهای سیاسی، دیدگاهی بسیط، اما منطقی و معتدل داشته باشند، اصلاحطلبان نفوذ کرده در دولت و پارلمان و شورای شهر، با تبعیت از همان منطق «تضاد دیالکتیکی» سنتی خود، کوشش نخواهند کرد تا عملکرد اجرایی مثبت و بهتری از خود در مقایسه با اصولگرایان به نمایش بگذارند تا مردم تصمیم بگیرند که برای همیشه قدرت را به آنها بسپارند، بلکه بر عکس، میکوشند تا با به انسداد کشاندن روندهای اجرایی، سطح نارضایتی مردم را بالا ببرند تا در نتیجه، زمینه برای خارج شدن سیاست از ریلهای منطقی و غیر تضاد آمیز که اصولاً آنها در آن ریلها سخن زیادی برای گفتن ندارند، هموار شود. آنها بد عمل خواهند کرد، و وقتی خون مردم را به جوش آوردند، جا خالی خواهند داد تا تیرهای اعتراض مردم به نیروها و نهادهای «انقلابی» اصابت کند. عملکرد آنها در عصر اصلاحات مؤید این خط مشی بوده است. تا حال، تهران، استثناء مهمی در لانه گزینی و آشوب آفرینی این جماعت اصلاحطلب بود، و مردم تهران حسی از یک شهر تحریم زده نداشتند؛ پیشبینی میشود که یک چهره ناکارآمد به شهرداری تهران گمارده شود؛ حالا، آنها چهار سال فرصت دارند تا تهران را مانند کشور (چنان که در معدن زمستان یورت آزادشهر آشکار بود) به نقطه جوش برسانند، و شرایط را طوری پیچیده کنند که مردم ندانند از کجا میخورند. شرایطی که در معدن زمستان یورت آزادشهر پس از چهار سال اداره بد کشور دیدیم، قرار است در تهران هم شاهد باشیم.
بلایای فرار مالیاتی
حسین راغفر اقتصاددان در یادداشت روزنامه ایران نوشت: اهمیت کارکرد نظام مالیاتی امروزه پدیده شناخته شدهای است. درواقع باوجود قدمت طولانی نظام مالیاتی در ایران، کارکرد نه چندان نامناسب این نظام به یکی از اصلیترین عوامل سردرگمیهای اقتصادی تبدیل شده است. نظام مالیاتی کارکردهای متفاوتی دارد. علاوه بر تصحیح نابرابریها این نظام میتواند علامتهای مثبتی به فعالان اقتصادی ارسال کند و زمینه حضور سرمایهگذاران را درعرصه اقتصاد فراهم کند و درمقابل کارکرد نامناسب آن میتواند موجب فرار سرمایهها از کشور شود. بدین ترتیب بخشی از مشکلاتی که امروزه در کشور با آن روبهرو هستیم به کارکردهای نظام مالیاتی مربوط میشود. یکی از ویژگیهای این نظام توجه به عدالت است. افراد بر اساس توانایی خود در تأمین هزینههای عمومی جامعه سهیم هستند و کسانی که در این امر سهیم نیستند جرم بسیار بزرگی را مرتکب میشوند. در ایران به دلیل اینکه به طور سنتی درآمد دولتها از محل فروش نفت و گاز تأمین میشده است، کمتر به توسعه نظام مالیاتی پرداخته شده است. عدم توسعه نظام مالیاتی درکشور یکی از مهمترین دلیل حضور برخی از نهادهای خاص در فعالیتهای اقتصادی است. درواقع این نهادها که وظایف مهمی نیز برعهده دارند به این دلیل که دولت از تأمین هزینههای آنها ناتوان است وارد فعالیتهای اقتصادی میشوند و همین حضور اختلالهای بزرگی در اقتصاد کشور ایجاد میکند. درواقع بسیاری از ناکارآمدیهای اقتصاد بخصوص در بخش خصوصی از ناحیه حضور این گونه نهادها در اقتصاد به وجود آمده است و فضای اقتصاد بشدت به زیان بخش خصوصی تبعیضآمیز شده است. اگر قرار باشد تسهیلات بانکی اختصاص یابد سهم بخش خصوصی از این تسهیلات نسبت به این نهادها کمتر است. این درحالی است که وظیفه تأمین اعتبار این نهادها بر عهده نظام مالیاتی است و اگر نظام مالیاتی بتواند با جلوگیری از فرار مالیاتی و شناسایی تمام مؤدیان درآمدهای خود را افزایش دهد میتواند از طریق بودجه دولت هزینه این نهادها را تأمین کند و فضا را برای حضور بخش خصوصی بازتر کند.
شهید چمران پایهگذار مقاومت اسلامی در منطقه
مهدی چمران رئیس شورای شهر تهران در روزنامه «جامجم» نوشت: شهید دکتر مصطفی چمران، شخصیت کمنظیری بود که همه وجودش را خالصانه فقط برای رضای خدا در خدمت مردم گذاشته بود و در این مسیر به مبارزه با طاغوتها در اقصی نقاط جهان میپرداخت. ایشان یکی از جوانان بینظیر کشور بود که توانست در دوران دبیرستان و دانشگاه عنوان شاگرد ممتازی را به خود اختصاص دهد و سپس با استفاده از بورس تحصیلی عازم آمریکا شود. شهید چمران در ابتدا در دانشگاه تگزاس در مقطع کارشناسی ارشد، مدرک خود را دریافت کرد و بعد به دانشگاه برکلی در کالیفرنیا رفت و مدرک دکترای خود را در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما دریافت کرد و به این واسطه در دایره تعداد دانشمندان انگشتشمار کره زمین در این رشته قرار گرفت. او با ارائه پایاننامه خود جهشی در زمینه علمی بهوجود آورد و توانست در مراکز تحقیقاتی بزرگ آمریکا که اغلب برای ناسا کار میکردند به کار پژوهش و تحقیق بپردازد، اما کار و اشتغال در تمام طول تحصیل باعث نشد مبارزات سیاسی و مذهبی خود را فراموش کند. ایشان مسائل مذهبی، عقیدتی و سیاسی را بشدت چه در ایران و چه در آمریکا دنبال میکرد. در آمریکا جامعه اسلامی و انجمن اسلامی دانشجویان مقیم آمریکا را پایهگذاری و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی را تاسیس کرد و سپس با کمک دوستان خود مانند مرحوم دکتر حسن حبیبی و مرحوم دکتر صادق طباطبایی، انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا را پایهگذاری و راهاندازی کرد. شهید چمران در نوشتههای خود تاکید داشت که فضای باز و بزرگ آمریکا برای او تنگ بود و نمیتوانست در شرایط سرمایهداری و زورگویی آمریکا تنفس کند، بنابراین ایشان تصمیم عجیبی گرفت و در شرایطی که میتوانست زندگی مرفهای داشته باشد به اروپا و سپس به الجزایر رفت و در الجزایر و در کنگرهای که آیتالله طالقانی حضور داشت به جمال عبدالناصر معرفی شد و به دعوت و موافقت عبدالناصر به مصر رفت و دو سال در آنجا اقامت کرد. ایشان در مصر، دوره آموزش جنگهای چریکی را گذراند و در همان زمان به فلسطینیان و تعدادی از ایرانیان که در این شهر حضور داشتند اصول جنگهای چریکی را آموزش داد. سپس به دعوت امام موسی صدر به لبنان رفت و مدت هشت سال در این کشور تحول بزرگی را در بین شیعیان لبنان به وجود آورد که توانستند در مقابل اسرائیل و فالانژها در شهرهای لبنان بجنگند. بهجرات میتوان گفت: شهید چمران پایهگذار مقاومت اسلامی در منطقه و لبنان بود و مقاومتی که امروز در حزبالله لبنان و بهطور کلی در کشورهای دیگر بهوجود آمده توسط ایشان پایه گذاری شده است. وی بعد از انقلاب اسلامی به ایران آمد و درجنگهای کردستان و خوزستان حضور یافت و در ۳۱ خرداد ۶۰ در منطقه دهلاویه سوسنگرد به شهادت رسید.
بازی امریکا با برجام و ضرورت واکنش سریع/ برجام بادنجان بم است
در یادداشت روزنامه جوان به قلم حسن رشوند میخوانید: این نگرانی وجود دارد که در میان تحولات جاری منطقه و کشور، حرکتی که امریکاییها در تصویب تحریم جدید علیه جمهوری اسلامی و سپاه آغاز کردهاند، مورد غفلت قرار گیرد. همه بر این امر واقفیم که اگر شلیک موشکهای سپاه در صدها کیلومتر آن طرفتر موجب غرور و امیدآفرینی در مردم برای امنیت کشورشان شده است، حاصل فعالیت شبانهروزی و خستگیناپذیر سپاه در دورهای بوده است که این نهاد تأثیرگذار انقلاب فارغ از هیاهوهای کاذب و جوسازیهای دشمنان بیرونی و بعضاً درونی نظام، در ایفای رسالت انقلابی خود و به ثمر رساندن دستاوردهای ارزشمندی که طراحی و دنبال میکرده، صورت گرفته است. درست است که هرگونه تحریمی، کوچکترین خللی بر اراده مستحکم سپاه وارد نخواهد کرد، اما باید بپذیریم که اقدام کینهتوزانه کمیته روابط خارجی و مجلس سنای امریکا در تصویب تحریمهای موسوم به S۷۲۲، میتواند از این پس تا حدودی در مسیر حرکت سپاه در ایجاد امنیت و توسعه و پیشرفت کشور در حوزههای مختلف به ویژه اقتصادی با وجود آنکه سپاه با بیش از ۵ هزار شرکت در بخش سازندگی کشور قرارداد دارد، چالشهایی را به وجود خواهد آورد. این بار نیز مقامات امریکایی نشان دادند به هیچ اصول اخلاقی و قوانین و معاهدات بینالمللی پایبند نیستند و برجام برای آنها صرفاً دستاویزی بود تا ایران اسلامی را از مرحله پرشتاب انرژی صلحآمیز هستهای دور کنند که باید اعتراف کرد که موفق شدند و هنوز دیپلماتهای خوشبین جاخوش کرده در دستگاه دیپلماسی با تفسیر و تحلیل از مفاد این توافقنامه اصرار دارند که بگویند درست است با تحریم S۷۲۲ قانون مقابله با فعالیتهای بیثباتساز ایران ۲۰۱۷ تا حدودی برجام دچار خدشه شده است، ولی هنوز نقضی صورت نگرفته است. این در حالی است که تحریم اخیر سنا صراحتاً بندهای ۲۶ تا ۲۹ ضد برجام را نقض کرده است. در پاسخ به این جماعت خوشبین باید گفت که اگر با این همه گستره در طرح تحریمی مذکور و مانعتراشی امریکاییها در اجرای برجام، هنوز متن برجام نقض نشده است باید به چنین متنی با این همه استحکام مرحبا گفت که در واقع برجام بادنجان بم است و هیچ آفتی بر آن کارساز نیست و یا اسفندیاری است روئینتن که هیچ تحریمی در هر سطحی، کوچکترین خلل و آسیبی را بر آن نمیتواند وارد کند.
چرا موشک نقطه زن داریم، اما خودروی خوب نه؟
اراده ملی وتفکر جهادی: عمده تصمیم گیران، متخصصان و نیروهای نظامی ایران کسانی هستند که نه فقط در زندگی کاری خود بلکه در زندگی شخصی شان نیز مجاهدت برای نیل به اهداف اسلامی و انقلابی را کنار نمیگذارند. تجربه شخصی نگارنده از گفت و گو با متخصصان صنایع دریایی و موشکی در هوای شرجی و ۴۸ درجه سواحل خلیج فارس دور از همسر و فرزندحاکی از روحیه بسیار بالا و انقلابی آنها و اراده جدی متخصصانی است که برای رسیدن به اهداف متعالی کشور، بر هر عافیت طلبی برای خود پشت پا زده و تنها به ارتقای امنیت کشور میاندیشند. نمونهای از زندگی جهادی که به نظر میرسد با شرایط اسفبار بهره وری که در بسیاری از بخشهای تولیدی و صنعتی داریم، میتواند نجات دهنده تولید کشور باشد. سوال این است که با فرض این که دهها و صدها محدودیت مقابل ما باشد آیا اگر ارادهای جدی و تفکری جهادی چاشنی کار و تلاشها شود نمیتوان بسیاری از مشکلات را حل کرد؟
دانش محوری: صنایع نظامی از پیچیدهترین صنایع دنیا هستند، این صنعت آنقدر حساس و پیچیده است که حتی یک فن خنک کننده ساده یا یک واشر معمولی یا هزاران قطعه دیگر که کاربردهای غیرنظامی دارند، از ترس آن که ممکن است در حوزه نظامی کاربرد داشته باشند به برخی کشورها فروخته نمیشوند. آلیاژهایی که در صنایع نظامی استفاده میشود هم گاهی با جابه جایی درصدی از میزان یک ماده معدنی آنقدر تغییر میکند که ممکن است مثلا موشک وقتی ارتفاعش زیاد میشود براثر فشار جاذبه تغییر شکل دهد و ... همه این ابعاد و جزئیات پیچیده نشان میدهد که خط تولیدی که میخواهد به موشکی برسد که خطای هدف گیری اش در فاصله هزار کیلومتری، کمتر از ۱۰ متر است باید یک فکر و دانش قوی با خود به همراه داشته باشد. حتی اگر با مهندسی معکوس لازم باشد سلاحی که ساخته شده بازسازی شود بازهم توان فنی در انجام مهندسی معکوس و سازگار کردن آن با قطعات تولیدی در کشور دیگر خود یک موضوع پیچیده است. موضوعی که نشان میدهد صنعت نظامی ایران که دست کم در دو دهه اخیر توانسته به موفقیتهای چشم گیر در ساخت تجهیزات پیشرفته دست یابد، براساس یک منش و منطق علمی و دانش بنیان پیش رفته است و در شرایطی که حتی فروش فنهای خنک کننده معمولی به ایران با چالش همراه است، طبعا دانش ساخت آن نیز باید متکی به توان داخلی و فکر دانشمندان و دانشجویان ایرانی باشد.
در یادداشت امروز روزنامه شرق میخوانید: به بیستوهفتمین سالروز زمینلرزه ٣١ خرداد ٦٩ منجیل رسیدیم. زلزله ٣١ خرداد ٦٩ در فاصله حدود دو سال بعد از سالهای دفاع مقدس رخ داد؛ بنابراین از نظر مدیریت بحران از ستادهای پشتیبانی و بازسازی جنگ هشتساله در این زلزله به عنوان پشتیبانی از عملیات جستوجو و امداد و درنهایت بازسازی در مناطق زلزلهزده استفاده شد. خسارتهای زیاد و گستردگی محدوده خرابیها از ویژگیهای زلزله ١٣٦٩ منجیل است. در این مورد باید اشاره کرد که: اول آنکه این زلزله با بزرگای ٧، ٣ از بزرگترین زمینلرزههای قابلانتظار در منطقه البرز و تالش بود (رخداد زمینلرزه نزدیک به سناریوی بدترین حالت بود)؛ بنابراین در ارزیابی خسارتها باید اندازه بزرگا و محل رخداد را در نظر داشته باشیم. ضمنا این زلزله در نزدیکی پهنه شهری منجیل، رودبار و لوشان رخ داد و عملا سه شهر ما را تا حد زیادی ویران کرد، همچنین زلزله منجیل در نزدیکی محور و مخزن سد سفیدرود رخ داد که هنگام زلزله مخزن این سد لبالب و پر از آب بود و بنابراین گسیختهشدن سد و رهاشدن آن میتوانست به فاجعه بزرگتری بینجامد که خوشبختانه به دلیل کیفیت بالای طراحی از سوی مرحوم دکتر «اشتوکی» از سوئیس و ساخت سد سفیدرود در سالهای ١٣٣٥ تا ١٣٤١ (سال بهرهبرداری)، با وجود خسارتدیدن هنگام زلزله، اتفاق بدتری روی نداد. ساختار ستادهای حوادث غیرمترقبه (زیر نظر وزارت کشور) هنوز وجود نداشت و این ساختارها و ستادها عملا بعد از زلزله منجیل و با درسآموزی از این زلزله در کشور به وجود آمد. جدیگرفتن و مطرحشدن آییننامه استاندارد زلزله ایران (آییننامه ٢٨٠٠) عملا بعد از زلزله ١٣٦٩ منجیل رخ داد. آییننامه ٢٨٠٠ قبل از زلزله ١٣٦٩ منجیل وجود داشت، ولی بعد از زلزله منجیل، نیاز به جدیگرفتن آن به صورت وسیع در جامعه حس شد. البته باید اشاره کرد که چنین اتفاقی درباره زلزله ١٣٨٢ بم درباره مسئله مقاومسازی و بهسازی لرزهای بافتهای فرسوده و زیرساختهای مهم کشور رخ داد. برنامه بهسازی و مقامسازی بیمارستانها و مدارس و شبکههای آب و فاضلاب شهرها مشخصا بعد از زلزله ١٣٨٢ بم با جدیت بیشتری پیگیری شد. هنوز هیچ ارزیابی علمیای انجام نشده است تا مشخص شود منطقه منجیل چقدر برای رویدادی مشابه زلزله ١٣٦٩ منجیل آمادگی دارد و به احتمال فراوان کسی نمیتواند دراینباره اظهارنظری علمی، واقعبینانه و دقیق داشته باشد، ولی مردم منجیل و پهنه زلزلهزده در زلزله ١٣٦٩ با اثرپذیری روانی از این رخداد، در سالهای بعد از رخداد زلزله سال ٦٩ تلاش کردهاند در ساختوساز رویکردی محافظهکارانهتر داشته باشند، ولی همین رویکرد محافظهکارانه به نظر میرسد در دهه اخیر به کناری گذاشته شده و عملا روند توسعه بدون برنامه برای ارزیابی ریسک، پیگیری شده است.
نمونه این رویکرد بدون توجه به خطر زمینلرزه، ساخت مجتمعهای مسکن مهر در محدودهای با ریسک بالا در شهر رودبار است، همچنین احداث آپارتمانها در حاشیه رودبار در محدودهای بسیار ناپایدار و با خطرهای گوناگون زمینشناختی (زمینلغزش، تشدید بر اثر رخداد هر زمینلرزه بعدی به دلیل اثر توپوگرافی و...) مثال مهمی از فراموشی زمینلرزه ١٣٦٩ در همان پهنه زلزلهزده سال ١٣٦٩ است. اکنون از نظر مدیریت سوانح، نسل جدیدی از متخصصان با دانش روز و آشنایی با زبان انگلیسی در کشور و در خارج از کشور پرورش یافتهاند که در بهترین حالت جذب مراکز علمی و آکادمیک ایران میشوند و کماکان در نهادهای اجرائی در زمینه مدیرت سانحه در بیشتر موارد به روی این نسل جدید و جوان متخصص بسته است. این در حالی است که جمعیت ایران از حدود ٥٥ میلیون نفر در سال ٦٩ به ٨٠ میلیون نفر در سال ٩٥ رسیده است. افزایش جمعیت در این ٢٧ سال به نحوی صورت گرفته که بیشتر جمعیت جدید در شهرها مستقر شدهاند و ضمنا در این ٢٧ سال حدود ٢٧ میلیون نفر مهاجرت درونسرزمینی هم در داخل ایران رخ داده که حدود ٧٠ درصد (حدود ١٩ میلیون نفر) از روستاها به شهرها مهاجرت کردهاند. این وضعیت نمایانگر معرضیت بالاتر مردم ایران-نسبت به سال ٦٩ - در مقابل خطر زمینلرزه در شهرهایی است که حدود ٨٠ درصد آنها در محدوده خطر نسبی بسیار بالا قرار گرفتهاند. اگر به همین آمار دقت کنیم، میتوان دریافت که ریسک زلزله در ایران (با فرض ثابتماندن خطر زمینلرزه) از دیدگاه افزایش معرضیت بیشتر شده است. البته میتوان درباره آسیبپذیری محیط زندگی در ایران (اعم از ساختمانها، زیرساختها و شریانهای حیاتی) ارزیابی کرد تا سنجشی واقعبینانه درباره میزان تابآوری حاصل شود. توجه کنیم که در این مدت پدیدههایی مانند حاشینهنشینی و البته توسعه انبوهسازی ناپایدار و غیرتابآور مانند مسکن مهر، عملا به افزایش آسیبپذیری هم منجر شده است.
خلاصه آنکه برای موضوعی جدی و پیچیده مانند مدیریت سوانح با بهرهگیری از درسهای زمینلرزه ٦٩ منجیل باید کادرهای توانمند از نظر علمی و تخصصی به بدنه و مدیریت اجرائی دولتی کشور به تدریج وارد شوند و راهحلهای جدید و نوآورانه و کلان بر اساس کارهای جدی و علمی (نه صرفا مشاهده و گذراندن روزگار و بهرهگیری از منابع به صورت باری به هر جهت و بهکارگیری تجربیات، صرفا بر اساس مشاهده و نه «علم») از سوی این کادرهای متخصص پرورشیافته در سطوح بالای علمی، ارائه شود. با بدنه و مدیریت ضعیف در مدیریت بحران سوانح طبیعی در رخدادی مشابه زلزله ٣١ خرداد ٦٩ منجیل حتما آسیبهای وارده به کشور از نظر تلفات و خسارات مالی بسیار بیشتر از سال ٦٩ خواهد بود. برای رویدادی با بزرگای بیش از ٧ مشابه زمینلرزه ١٣٦٩ منجیل در هر نقطه از ایران باید آماده شویم.
شنیدههایی از فاجعه در مذاکرات ایران با توتال
رضا نجفی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: افزون بر یکسال است وزارت نفت در رسانهها از انعقاد قرارداد با شرکت توتال فرانسه برای توسعه فاز ۱۱ پارسجنوبی در قالب الگوی قراردادی جدید موسوم به IPC خبر میدهد (در واقع سرمایهگذاری و تامین مالی قرارداد برعهده کنسرسیومی متشکل از شرکت توتال با شرکت سیانپیسی چین و پتروپارس از ایران است). معمولا موسسات و شرکتهای معتبر بینالمللی، فرمتهای قراردادی خود را استاندارد کرده و در دسترس عموم قرار میدهند، مثل فرمتهای استاندارد قراردادهای حفاری نفت آمریکا IADC، EPC، (API) و.... این روال در برنامههای وزارت نفت و سازمان برنامه و بودجه هم بوده است و نمونه آن انتشار فرمت قراردادی قراردادهای مشاوره و قراردادهای طراحی و ساخت یا همان EPC معروف است. در واقع انتشار این فرمتها فرصتی عمومی برای ارائه نقطهنظرات اصلاحی متخصصان فراهم میکند که وزارت نفت برای نخستینبار برخلاف رویه از انتشار آن ممانعت میکند. تجربه ۲ بار اصلاح مصوبه هیات دولت با قریب به ۱۵۰ مورد اصلاحیه از ۷ صفحه این الگوها، بیش از پیش متخصصان را نگران کرده است که در متن افزون بر ۴۰۰ صفحهای قراردادهای نفتی موسوم به IPC و ضمائم آن قرار است چه اتفاقی بیفتد که شرکت نفت سمیناری برای رونمایی از آن برگزار میکند، ولی متن فرمت قراردادی را منتشر نمیکند؟ آیا اگر قرارداد منتشر شود، ممکن است صدها و شاید هزاران مورد خلاف مصلحت و منافع ملی لو برود و خدای ناکرده اصلاح شود! مگر نه این است که در خارج از کشور هزینههای سرسامآوری برای ممیزی کردن این متون به مجامع مختلف پرداخت میشود؟ در این شرایط چرا وزارت نفت خود را از اصلاحیه رایگان توسط صاحبنظران و متخصصان نفتی محروم میکند؟ فارغ از آن، چگونه انتظار داریم سرمایهگذاران به موضوع سرمایهگذاری ورود کنند، حال آنکه با عدم انتشار این فرمت، عملا عموم متخصصان، پیمانکاران و سرمایهگذاران از مطالعه دقیق آن در فرصتهای موسع و فرصت شناخت ریسکها و فرصتهای این نوع قرارداد محروم شدهاند. طبیعی است این رفتار غیرطبیعی و غیرشفاف این شائبه را در فضای بینالمللی ایجاد کند که هدف بهکارگیری شرکتهای خاص و با شرایط خاص در صنعت نفت ایران است؛ شرایطی که شرکتهای بینالمللیای که از حمایت سیاسی و رانت قدرت برخوردار نباشند به آن ورود نمیکنند، تا جایی که خبر این رفتار غیررقابتی و غیرشفاف در برخی خبرگزاریهای خارجی هم منعکس میشود.
مسئولیتهای بانک مرکزی و سپردهگذاران
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *