مرگ لبخند را نمی بینند؟
انگار خواب است و لبخند میزند، فرشتهای کوچک، که گناهی ندارد در کارنامه اش. نه تجدیدی و نه مردودی!
خبرگزاری میزان -
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-priority:99;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt;
mso-para-margin-top:0in;
mso-para-margin-right:0in;
mso-para-margin-bottom:8.0pt;
mso-para-margin-left:0in;
line-height:107%;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri",sans-serif;
mso-ascii-font-family:Calibri;
mso-ascii-theme-font:minor-latin;
mso-hansi-font-family:Calibri;
mso-hansi-theme-font:minor-latin;}
به گزارش گروه بینالملل ، خدا به او جان داده بود تا این دنیا را ببیند و تجربه کند، از داده های خالقش لذت ببرد و شکر نعمت کند.
اما عمرش کوتاه بود، خیلی کوتاه! آنقدر که تنها توانست در این زمان اندک، بدی های این دنیا را ببیند و لبخندی به آنها بزند.
کودک بود و شیطنت های کودکانه و بازیگوشی های خود را داشت، اما آن دیو بد ذات فرصت کودکی کردن را از او گرفت.
اما عمرش کوتاه بود، خیلی کوتاه! آنقدر که تنها توانست در این زمان اندک، بدی های این دنیا را ببیند و لبخندی به آنها بزند.
کودک بود و شیطنت های کودکانه و بازیگوشی های خود را داشت، اما آن دیو بد ذات فرصت کودکی کردن را از او گرفت.
نمی دانم آیا این عکس را مردم دنیا دیده اند یا نه، که اگر دیده اند و صدایشان بلند نمی شود، وای بر ما! وای بر دنیا! وای بر وجدان بی حاصل این مردم که دست روی دست گذاشته اند.
اگر ندیده اند، باز هم هیهات! که ندیدنشان هم بار وجدان خفته آنها را کم نمی کند. غرق در دنیای خود گشته اند، چشمانشان فروبسته شده به این صحنه های درد آور، نکند شاید برنجند و خاطر آنها مکدر شود.
چه باک که در گوشه ای از این زمین خاکی، مردمانی هستند که رنج میکشند، کودکانشان جان می سپارند و جرمشان بی گناهی است!
لبخند می زند، اما مرده است، دیگر جان در بدن ندارد، اما می خندد، به چه؟ شاید هنگامی که جان داده است، کسی را یا جایی را دیده، کودک است، معصوم است و بی گناه، یتیم هم هست، زیبارو و قامتی همچون سرو، چهره ای مهربان تر از مادر را شاید دیده است که اینگونه می خندد، اما جان ندارد.
شاید در این روزها و شب های قدر، یتیم نواز عالم را دیده است! امیر مومنان، آن ابر مرد تاریخ، که کودکان یتیم را تیمار می کرد. شاید!
آن کودک یمنی، در سرزمین شیعیان فراموش شده جان داد، به دست قومی که بویی از اسلام ناب محمدی(ص) نبرده است.
عبدالعزیز پادشاه عربستان در وصیت نامه خود نوشته بود: «مراقب یمن باشید که عزیز نشود چرا که عربستان ذلیل خواهد شد و خیر و شر عربستان در یمن نهفته است.»
وهابیت خشک مغز، آن رژیم جنایتکار کودک کش، آن شجره ملعونه خبیثه؛ عقیق اسلام و شیعه را شکسته می خواهد.
شیعیان فراموش شده یمن، دور افتاده در گوشه ای، تنها مانده اند، اما مانده اند. بازماندگان ابوسفیان، معاویه و یزید، همچنان خون می ریزند در سرزمین یاران مهدی(عج).
شکمباره هایی که جز خون، آنها را سیراب نمی کند، وای بر آنها که چگونه جان خواهند داد این سفیانی ها، و چگونه فرشته مرگ جان آنها را خواهد ستاند! خادمین حرمین شریفین! می توانند برای خود رویای بهشت را به تصویر بکشند؟
خون به ناحق ریخته شده این کودک که بر آن چهره معصوم لبخند نقش بسته، دامن آنها را نخواهد گرفت؟ گوییا روز داوری را بارو ندارند.
قائم آل محمد، منتقم، آن دلدار بنده نواز می آید، آنگاه انتقام خون به ناحق ریخته شده کودکان مسلمان را از کودک کشان عالم خواهد گرفت.
اگر ندیده اند، باز هم هیهات! که ندیدنشان هم بار وجدان خفته آنها را کم نمی کند. غرق در دنیای خود گشته اند، چشمانشان فروبسته شده به این صحنه های درد آور، نکند شاید برنجند و خاطر آنها مکدر شود.
چه باک که در گوشه ای از این زمین خاکی، مردمانی هستند که رنج میکشند، کودکانشان جان می سپارند و جرمشان بی گناهی است!
لبخند می زند، اما مرده است، دیگر جان در بدن ندارد، اما می خندد، به چه؟ شاید هنگامی که جان داده است، کسی را یا جایی را دیده، کودک است، معصوم است و بی گناه، یتیم هم هست، زیبارو و قامتی همچون سرو، چهره ای مهربان تر از مادر را شاید دیده است که اینگونه می خندد، اما جان ندارد.
شاید در این روزها و شب های قدر، یتیم نواز عالم را دیده است! امیر مومنان، آن ابر مرد تاریخ، که کودکان یتیم را تیمار می کرد. شاید!
آن کودک یمنی، در سرزمین شیعیان فراموش شده جان داد، به دست قومی که بویی از اسلام ناب محمدی(ص) نبرده است.
عبدالعزیز پادشاه عربستان در وصیت نامه خود نوشته بود: «مراقب یمن باشید که عزیز نشود چرا که عربستان ذلیل خواهد شد و خیر و شر عربستان در یمن نهفته است.»
وهابیت خشک مغز، آن رژیم جنایتکار کودک کش، آن شجره ملعونه خبیثه؛ عقیق اسلام و شیعه را شکسته می خواهد.
شیعیان فراموش شده یمن، دور افتاده در گوشه ای، تنها مانده اند، اما مانده اند. بازماندگان ابوسفیان، معاویه و یزید، همچنان خون می ریزند در سرزمین یاران مهدی(عج).
شکمباره هایی که جز خون، آنها را سیراب نمی کند، وای بر آنها که چگونه جان خواهند داد این سفیانی ها، و چگونه فرشته مرگ جان آنها را خواهد ستاند! خادمین حرمین شریفین! می توانند برای خود رویای بهشت را به تصویر بکشند؟
خون به ناحق ریخته شده این کودک که بر آن چهره معصوم لبخند نقش بسته، دامن آنها را نخواهد گرفت؟ گوییا روز داوری را بارو ندارند.
قائم آل محمد، منتقم، آن دلدار بنده نواز می آید، آنگاه انتقام خون به ناحق ریخته شده کودکان مسلمان را از کودک کشان عالم خواهد گرفت.
فقط نمی دانم این وجدان مردم کجا رفته است به خیالم رقص شمشیر مجذوبشان کرده، ولی مرگ لبخند را نمی بینند!
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *