گاردین: زندگی در "کابل" همچنان جریان دارد
سونه انجل راسموسن در یادداشتی برای گاردین نوشت: زندگی در کابل همچنان جریان دارد؛ نه به این دلیل که افغانها به اندازه مردمانی که کمتر در معرض خشونت قرار دارند برای دختران و پسران از دسترفته خود اندوهگین نیستند، بلکه به این دلیل که جنگ بسیار فراگیر است و چاره دیگری ندارند.
خبرگزاری میزان -
به گزارش سرویس بین الملل سونه انجل راسموسن در یادداشتی برای گاردین نوشت: چهارشنبه گذشته، ضربه عمیقی مرا از خواب بیدار کرد، اتاق خوابم را لرزاند و سگهای باغ مرتبا پارس میکردند.
از بام اتاقم که کابل را تماشا کردم، ستونی از دود که ناشی از انفجار بود را دیدم. شبکههای اجتماعی خبر از انفجار در وزیر اکبرخان را اعلام کردند، جایی که بهخوبی میشناسم.
در ادامه این یادداشت آمده است: در جریان سه سال بودنم در اینجا، صدها بار به آنجا رفتهام تا دوستانم را ببینم، در جلسات در ارگ شرکت کنم یا مواد غذایی بخرم. وزیر اکبرخان، بهدلیل وجود چندین سفارتخانه خارجی، به عنوان یک محله دیپلماتیکنشین شناخته شده است.
اما خارج از دیوارهای بلند که از دیپلماتها محافظت میکند، اینجا یکی از شلوغترین مناطق کابل نیز است. در میان صدای ناهنجار و خشن بوق و موترها که قوانی جاده را به مبارزه میطلبد، جمعیت کثیری از دختران دانشآموز کوچک دسته به دسته از جاده میگذرند.
زمانی که به محل رسیدم، جایی که یک کامیون غولپیکر پر از مواد منفجره شده بود– بعدا فهمیدیم که 150 تن کشته شدهاند – محل محاصره شده بود. در مقابل یک بیمارستان نزدیک به محل حادثه، صدها زن و مرد گریان مشتهایشان را به دروازهها میکوبیدند و بهشدت انتظار شنیدن خبری از عزیزانشان را میکشیدند.
وقتی کامیونی پر از نارنجیپوشانِ رفتگران شهرداری گذشت، نگاههای زشتی تبادله شد. به آنها احتمالا کثیفترین ماموریت در شهر داده شده بود: پاک کردن خون و اعضای پارهپارهی همین عزیزان. بعد از ظهر، خیابانها از شیشهها شکسته و فلزات لِه شده پاک شده بود.
نانواییها نانهای داغ را برای افطار روزه آویزان کرده بودند و آرایشگرها پنجرههای تازه تبدیلشده را صیقل میزدند. اندکی پس از غروب، چهار کامیون پر از ریگ رسیدند تا گودال [ناشی از انفجار] را پر کنند.
راسموسن نوشت: خارجیها اغلب از «انعطافپذیری» افغانها در حیرت فرو میروند. این انعطافپذیری نباید با بیتفاوتی اشتباه گرفته شود. زندگی ادامه دارد، نه به این دلیل که افغانها به اندازه مردمانی که کمتر در معرض خشونت قرار دارند برای دختران و پسران از دسترفتهیشان اندوهگین نیستند، بلکه به این دلیل که جنگ بسیار فراگیر است و چاره دیگری ندارند.
این بمبگذاری کابل را حیرتزده کرده است، اما خونریزی ادامه دارد. بهدنبال آن، روز جمعه، پلیس بهسوی معترضان ضدحکومتی آتش گشود، 9 نفر را کشت و بیمارستان را در سوگ عمیقتری فرو برد. وضع بدتر از این هم شد. روز بعد، در مراسم خاکسپاری یکتن از معترضان، سه بمبگذار انتحاری 20 تن از عزاداران را کشت.
پس از سه سال بودن در اینجا، این شهر به من حس خانهام را میدهد. اما خشونت هفته گذشته تقریبا یادآور روشنی بود از اینکه کابل شهر من نیست. من میتوانم هر زمانی [اینجا] را ترک کنم و زمانی این کار را خواهم کرد.
بسیاری از افغانها این انتخاب را ندارند. روز سهشنبه، در حالیکه جتهای جنگی آسمان را میپیمودند و کانتینرها جادهها را برای آمادهسازی برای یک کنفرانس بینالمللی صلح مسدود کرده بودند، هواپیمایی که 30 پناهجوی اخراجشده از سوئد، نروژ و ترکیه را باز می گرداند، در فرودگاه کابل نشست – چیزی که حقیقت گزینه نداشتن افغانها را واضحتر میسازد.
بمبگذاری هفتهگذشته چهارمین حمله در کابل در کمتر از دو سال بود که بیش از 50 تن را کشت. در حالیکه خارجیها پشت موانع امنیتی پنهان شدند و سربازان غربی از میدان نبرد خارج شدهاند، بمبگذاریهای شبه نظامیان در مناطق پرجمعیت افزایش یافته است. یکی از پیامدها این است که غیرنظامیان بیشتری میمیرند. پیامد دیگر این است که خارجیها از جامعه افغانستان دورتر خواهند شد.
پس از این بمبگذاری، دوستی از سفارت آلمان مجبور شد افغانستان را ترک کند. برای بسیاری از خارجیها در اینجا افغانستان عمیقا مهم است، حتی اگر کارفرمایانشان از تعامل نزدیک آنها با جامعه افغانستان جلوگیری کنند.
این عدم تعامل با جامعه افغانستان مشکلساز است. اگر اتفاق امیدبخشی در هفته گذشته وجود داشت، آن نمایش نادر همدردی بینالمللی با قربانیان این جنگ بود، جنگی که بیپایان است. در شب بمب ذاری با کامیون، برج ایفل چراغش را به احترام قربانیان افغان خاموش کرد. افغانها این حرکت را دیدند و تقدیر کردند.
اطلاعات روز نوشت: با اینحال، این حرکت نگرانیهای مردم را در شهر کابل را تغییر نمیدهد. این شهر، در میان ولایتهای ویرانشده توسط جنگ، سالها یک پناهگاه نسبتا امن بود.
اما تنها در جریان سال گذشته، غیرنظامیان در جاهای که باید امنترین جاهای شهر باشند، کشته شدهاند: دانشجویان در یک دانشگاه قتلعام شدند، نمازگزاران در مساجد انفجار کشته شدند و معترضان در بمبگذاری یک تظاهرات مسالمتآمیز جان دادند.
/
از بام اتاقم که کابل را تماشا کردم، ستونی از دود که ناشی از انفجار بود را دیدم. شبکههای اجتماعی خبر از انفجار در وزیر اکبرخان را اعلام کردند، جایی که بهخوبی میشناسم.
در ادامه این یادداشت آمده است: در جریان سه سال بودنم در اینجا، صدها بار به آنجا رفتهام تا دوستانم را ببینم، در جلسات در ارگ شرکت کنم یا مواد غذایی بخرم. وزیر اکبرخان، بهدلیل وجود چندین سفارتخانه خارجی، به عنوان یک محله دیپلماتیکنشین شناخته شده است.
اما خارج از دیوارهای بلند که از دیپلماتها محافظت میکند، اینجا یکی از شلوغترین مناطق کابل نیز است. در میان صدای ناهنجار و خشن بوق و موترها که قوانی جاده را به مبارزه میطلبد، جمعیت کثیری از دختران دانشآموز کوچک دسته به دسته از جاده میگذرند.
زمانی که به محل رسیدم، جایی که یک کامیون غولپیکر پر از مواد منفجره شده بود– بعدا فهمیدیم که 150 تن کشته شدهاند – محل محاصره شده بود. در مقابل یک بیمارستان نزدیک به محل حادثه، صدها زن و مرد گریان مشتهایشان را به دروازهها میکوبیدند و بهشدت انتظار شنیدن خبری از عزیزانشان را میکشیدند.
وقتی کامیونی پر از نارنجیپوشانِ رفتگران شهرداری گذشت، نگاههای زشتی تبادله شد. به آنها احتمالا کثیفترین ماموریت در شهر داده شده بود: پاک کردن خون و اعضای پارهپارهی همین عزیزان. بعد از ظهر، خیابانها از شیشهها شکسته و فلزات لِه شده پاک شده بود.
نانواییها نانهای داغ را برای افطار روزه آویزان کرده بودند و آرایشگرها پنجرههای تازه تبدیلشده را صیقل میزدند. اندکی پس از غروب، چهار کامیون پر از ریگ رسیدند تا گودال [ناشی از انفجار] را پر کنند.
راسموسن نوشت: خارجیها اغلب از «انعطافپذیری» افغانها در حیرت فرو میروند. این انعطافپذیری نباید با بیتفاوتی اشتباه گرفته شود. زندگی ادامه دارد، نه به این دلیل که افغانها به اندازه مردمانی که کمتر در معرض خشونت قرار دارند برای دختران و پسران از دسترفتهیشان اندوهگین نیستند، بلکه به این دلیل که جنگ بسیار فراگیر است و چاره دیگری ندارند.
این بمبگذاری کابل را حیرتزده کرده است، اما خونریزی ادامه دارد. بهدنبال آن، روز جمعه، پلیس بهسوی معترضان ضدحکومتی آتش گشود، 9 نفر را کشت و بیمارستان را در سوگ عمیقتری فرو برد. وضع بدتر از این هم شد. روز بعد، در مراسم خاکسپاری یکتن از معترضان، سه بمبگذار انتحاری 20 تن از عزاداران را کشت.
پس از سه سال بودن در اینجا، این شهر به من حس خانهام را میدهد. اما خشونت هفته گذشته تقریبا یادآور روشنی بود از اینکه کابل شهر من نیست. من میتوانم هر زمانی [اینجا] را ترک کنم و زمانی این کار را خواهم کرد.
بسیاری از افغانها این انتخاب را ندارند. روز سهشنبه، در حالیکه جتهای جنگی آسمان را میپیمودند و کانتینرها جادهها را برای آمادهسازی برای یک کنفرانس بینالمللی صلح مسدود کرده بودند، هواپیمایی که 30 پناهجوی اخراجشده از سوئد، نروژ و ترکیه را باز می گرداند، در فرودگاه کابل نشست – چیزی که حقیقت گزینه نداشتن افغانها را واضحتر میسازد.
بمبگذاری هفتهگذشته چهارمین حمله در کابل در کمتر از دو سال بود که بیش از 50 تن را کشت. در حالیکه خارجیها پشت موانع امنیتی پنهان شدند و سربازان غربی از میدان نبرد خارج شدهاند، بمبگذاریهای شبه نظامیان در مناطق پرجمعیت افزایش یافته است. یکی از پیامدها این است که غیرنظامیان بیشتری میمیرند. پیامد دیگر این است که خارجیها از جامعه افغانستان دورتر خواهند شد.
پس از این بمبگذاری، دوستی از سفارت آلمان مجبور شد افغانستان را ترک کند. برای بسیاری از خارجیها در اینجا افغانستان عمیقا مهم است، حتی اگر کارفرمایانشان از تعامل نزدیک آنها با جامعه افغانستان جلوگیری کنند.
این عدم تعامل با جامعه افغانستان مشکلساز است. اگر اتفاق امیدبخشی در هفته گذشته وجود داشت، آن نمایش نادر همدردی بینالمللی با قربانیان این جنگ بود، جنگی که بیپایان است. در شب بمب ذاری با کامیون، برج ایفل چراغش را به احترام قربانیان افغان خاموش کرد. افغانها این حرکت را دیدند و تقدیر کردند.
اطلاعات روز نوشت: با اینحال، این حرکت نگرانیهای مردم را در شهر کابل را تغییر نمیدهد. این شهر، در میان ولایتهای ویرانشده توسط جنگ، سالها یک پناهگاه نسبتا امن بود.
اما تنها در جریان سال گذشته، غیرنظامیان در جاهای که باید امنترین جاهای شهر باشند، کشته شدهاند: دانشجویان در یک دانشگاه قتلعام شدند، نمازگزاران در مساجد انفجار کشته شدند و معترضان در بمبگذاری یک تظاهرات مسالمتآمیز جان دادند.
/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *