نقش زنان در حملات انتحاری "کابل"

6:30 - 23 خرداد 1396
کد خبر: ۳۱۸۱۴۱
پژوهشگر افغانستانی نوشت: در فاجعه‌ای چون انفجار در چهارراه زنبق، و انتحاری‌های دیگر زنانیکه انتحار پدر و همسر و فرزند، برایشان افتخار است و زنانی که پدر و همسر و فرزندشان قربانی انتحار است و داغدار آن در مقابل هم قیام کردند.
نقش زنان در حملات انتحاری به گزارش سرویس بین الملل حوریه بیانی طی یادداشتی به واکاوای نقش زنان در حملات انتحاری افغانستان و حمله اخیر کابل پرداخت.
 
در این یادداشت آمده است: عملیات انتحاری چهارشنبه گذشته، یکی از دردناک‌ترین عملیات‌های گروه‌های افراطی بوده‌است. بیش از صدها کشته و زخمی این حادثه، ثمره‌ کاشت بذر خشونت در دل مردم  و برداشت مرگ است.
 
در نگاه اول، به نظر می‌آید تعداد کشته و زخمی‌های زن، اندک است و ذهن طی یک نتیجه‌گیری ناقص، چنین برداشت می‌کند که زنان از تبعات این خشونت فراگیر مصون هستند و یا لااقل کمتر درگیر آن خواهند بود.
 
اما به نظرمن، ما باید توجه خود را از فرد کشته و مجروح به خانواده‌ آن‌ها منعطف کنیم تا بتوانیم به تبعات انتحاری بر زنان واقف شویم.
 
انتحاری با نشانه گرفتن مرد خانواده، در جامعه‌ سنتی ما، تکیه‌گاه زن را از او می‌گیرد و باعث سقوط عاطفی و اقتصادی زن می‌شود. انتحاری نه فقط مرد خانه، که کل خانواده را نشانه گرفته‌است.
 
زنان افغانستان، بر اساس قومیت و طبقه‌ اجتماعی و سکونتگاه خود، به نوع محدودی از خدمات دولتی دسترسی دارند و اگر طی واقعه‌ای طبیعی و یا عاملی همچون انتحاری، سرپرست و یا عامل موثر بر اقتصاد خانواده‌ خود (مانند فرزند بزرگ) را از دست دهند، با دشواری‌های فراوانی روبرو خواهند بود.
 
این زنان، به عنوان بخشی از قشر آسیب پذیر، نیازمند حمایت عاطفی، خدمات روانشناسانه و آموزش مهارت برای ادامه‌ زندگی‌ هستند.
 
اگر بتوانیم بخشی از طرح‌ها و برنامه‌هایی که در جهت توانمند سازی زنان انجام می‌شود را به زنان قربانی ترور و انتحار تخصیص دهیم، می‌توانیم امیدوار باشیم که خانواده را از فروپاشی نجات داده‌ایم و تاثیر انتحاری بر خانواده را به حداقل، فروکاهیده‌ایم.
 
بعد از انتحار و جنگ، عموماً زنان آسیب دیده از انتحار و جنگ، به عنوان عناصر تاثیرپذیر از جنگ و خشونت مطرح می‌شوند و گمان می‌کنیم، زنان همواره از انتحار و جنگ، متاثر بوده‌اند و باید حمایت شوند.
 
اما اکنون ما در فضای افغانستان و با توجه به وضعیت دینی و فرهنگی خاص آن، با زنان تاثیرگذار در انتحار مواجه هستیم.
 
 در گذشته و در دوران طالبان نقش اجتماعی و خانوادگی حداقلی برای زنان تصور می‌شد اما با تغییراتی که در ایدئولوژی گروه‌های افراطی پدید آمد و نقش زنان و خانواده در آن‌ها مورد توجه قرار گرفت، شواهدی از حضور افراط گرایان جدید به همراه خانواده در مناطق درگیری وجود دارد.
 
در حالی‌که در رجوع به حافظه‌ خود متوجه می‌شویم در گروه‌های تکفیری در افغانستان، چنین چیزی کمتر وجود داشته است.
 
رفتار زنان افغان، متاثر از عوامل فرهنگی و تربیتی پیرامونی، و با توجه به جغرافیای فرهنگی که در آن زندگی می‌کنند، متفاوت است.
 
با وجود اشتراکات فرهنگی  و سختی‌ها و دشواری‌های مشترک زندگی برای زنان در افغانستان، واضح است که زنان و انتظار جامعه از زنان در شرق و جنوب افغانستان، بسیار متفاوت از  مرکز و شمال و غرب افغانستان است.
 
ممکن است رفتار یک زن در مرکز افغانستان، مثلا شرکت در تجمعات مدنی، کاملا پذیرفته شده باشد. اما همین رفتار در جنوب افغانستان، می‌تواند باعث مرگ یک زن باشد. یا تلاش زنان در مرکز و غرب افغانستان عموما به علت تبعیض سیستماتیک، سرانجام روشنی ندارد.
 
اما در بخش‌هایی از جنوب، امکانات لازم فراهم است ولی عرف و آداب و رسوم مانع از فعالیت زن است و این عرف است که تعیین می‌کند زن چه رفتاری داشته باشد و در واقع به رفتارهای زن‌ معنا می‌دهد.
 
این همان تفاوت در تربیت و جنسیت است که باعث می‌شود بتوانیم طرحی از الگوریتم رفتاری یک زن در شمال، شرق و یا غرب افغانستان بریزیم.
 
بنابراین می‌توانیم با توجه به جغرافیای فرهنگی که زنان در آن به سر می‌برند، انتظار رفتارهای متفاوتی از آن‌ها را در مواجهه با رویدادهای اجتماعی از جمله «انتحارگری» داشته باشیم.
 
زنان در مواجهه‌ با انتحار به سه دسته‌ اصلی تقسیم می‌شوند:  
 
1. دسته‌ای که از انتحار، آسیب دیده بودند و یا در جغرافیای فرهنگی آن‌ها انتحار و خشونت مطرود است و در نتیجه،‌ گرایش‌های ضد انتحاری پیدا کردند.
 
2. دسته‌ دیگر که در راه «انتحاری‌گری»، پسران و همسران خود را از دست داده‌اند، و به طور خودخواسته، نسل بعدی انتحاری‌ها را تربیت می‌کنند.
 
3. زنان منفعل و بدون تاثیر که عموما نقشی جز تولد فرزند نداشتند و تعلیم دینی و اجتماعی فرزند، در قوم وقبیله اتفاق افتاده‌است؛ و فرزندان بنا به صلاحدید معلمان و یا فرماندهان و با نظر شخصی خودشان به عامل انتحاری بدل شده‌اند.  
 
 تغییراتی که در گروه‌هایی افراطی نسبت به وضعیت زنان و نقش زنان در جامعه، به وجود آمده‌است و از استراتژی «زنان در خانه» توسط طالبان، به «زنان در صحنه» توسط موج جدید انتحار تبدیل شده‌است، ما را نسبت به تکثیر گروه دوم از زنان نگران می‌کند.
 
زندگی زنان دسته‌ دوم، تحت تاثیر برداشت خشونت‌آمیز از اسلام و دین،  معنا دار می‌شود. نقش این زنان در گروه‌های افراطی بهتر و موثرتر از زنان در سال‌های پیش است.
 
این زنان می‌توانند به مدارس دینی بروند، مالکیت آنها به رسمیت شناخته می‌شود، می‌توانند  برای آموزش دینی خود هزینه کنند و طبق اخبار، طلا و جواهرات خود را برای ساخت مدارس مذهبی هدیه می‌کنند و یا در مواردی که گروه به منصب اجتماعی رسید(مانند وضعیتی که در عراق به وجود آمد) زنان به عنوان بخشی از نیروی اجرایی حضور دارند.
 
 این گشایش و تغییر در وضعیت زنان در گروه‌های افراطی، باعث گرایش برخی از زنان به این گروه‌هاست. گروهی که به گمان آن‌ها، هم دینی است و هم به زنان بها و جایگاه قابل توجه داده است.
 
 به این ترتیب، تاثیر گروه‌های افراطی همچون طالبان که نقش اجتماعی زنان را کمرنگ می‌دانستند؛ به تدریج کم و کمتر می‌شود و گرایش زنانی که معناداری زندگی‌ خود  را در گرو فهم قبیله از دین می‌دانند به موج جدید انتحاری‌ها بیشتر خواهد بود.
 
به تدریج مفاهیمی چون ایثار و جهاد و شهادت، برایشان در انتحار فرزند و همسر بروز می‌یابد و مفاهیمی همچون آسیب زدن به دیگران، سلب حیات از دیگران، سلب آرامش از جامعه و حتی خانه و خانواده و اجتماع؛ فقط و فقط در جهت دستیابی به آرمان گروه، معنا دار( و یا بی معنا) است.
 
به نظر می‌آید، در فاجعه‌ای چون انتحاری در چهارراه زنبق، و انتحاری‌های دیگری که غیرنظامیان را هدف می‌گیرد، به طور ناخواسته دو دسته از زنان در مقابل هم قیام کرده‌اند.
 
زنان پرورش دهنده‌ انتحار و زنان آسیب دیده از انتحار. زنانی که انتحار پدر و همسر و فرزند، برایشان افتخار است و در مقابل آن‌ها زنانی که پدر و همسر و فرزندشان قربانی انتحار است و داغدار آن.
 
شادی و غم در دو طرف این واقعه، و اشتهای سیری ناپذیر انسان به تکرار شادی معنادار،  برای ما این پیام را دارد که باید از آینده ترسید و برای ایجاد گفتمان بین زنان کاری کرد.
 
انتظار عرف و جامعه‌ ما از زنان این است که دارای عطوفت، مهربانی، همدلی، بوده و برای تکثیر زندگی و حفظ آن تلاش کنند.
 
اما در گروه جدید (دسته‌ دوم)، تمام این ویژگی‌های مهم زن، کانالیزه شده و زن با گمان این‌که پرورش یک عامل انتحاری او را به خدا نزدیک می‌کند، تخم مرگ می‌کارد و از عامل انتحاری پشتیبانی می‌کند.
 
 نمونه‌هایی از این زنان، در گروه‌هایی همچون داعش به چشم می‌خورد. زن، فرزند نوجوان خود را بدرقه می‌کند تا عملیات انتحاری در پست بازرسی و... انجام دهد.
 
چه باید کرد؟
 
یکی از مهم‌ترین عوامل تاثیرگذار بر رفتارهای زنان در افغانستان، نهادهای دینی و مذهبی است. به گونه‌ای که یک فرمان مذهبی، بسیار بیش‌تر از یک قانون دولتی می‌تواند تاثیر بگذارد.
 
قوانین دولتی، نقش لایه‌ یخ زده‌ یک رودخانه را دارند که لایه زیرین آب، بدون توجه به سرمای بیرون به مسیر خود ادامه می‌دهد و حیات واقعی بدنه‌ جامعه تحت تاثیر آن است.
 
به کمک رواج گفتمان معتدل از دین، به همراه نشان‌دادن تبعات مثبت دین‌داری معتدل، می‌توانیم نسبت به بازخوانی عناصر معنادار زندگی دینی اقدام کنیم و امیدوار باشیم که زندگی اجتماعی و دینی یک زن در گرو نابودی زندگی زن دیگری نباشد.
 
از طرف دیگر، با تاکید بر صفاتی همچون مادری، حمایتگری، عاطفه و هم‌پذیری که عرفا زنانه پنداشته می‌شود، در آموزش‌های مدارس و مراکز دینی، و با تاکید بر اهمیت زندگی دیگری و حق حیات دیگری، می‌توانیم امید داشته باشیم که زمینه‌ هم‌پذیری ما بیشتر شود و تقابل کنونی زنان، به هم‌جواری  و همسایگی بدل شود.  
 
/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *