سالانه 400 درخواست جست و جوی افراد گمشده درکشور ثبت میشود
سالانه 350 تا 400 درخواست برای جستوجوی افراد گمشده به اداره بازپیوند خانواده جمعیت هلال احمر ارسال میشود؛ در زلزله بم حدود 100 درخواست جستوجو وجود داشت.
روزنامه شهروند در گزارشی با تیتر «کاشفان آدمهای گمشده»، به موضوع گمشدگان بلایای طبیعی اشاره می کند. در بخشی از این گزارش آمده است:
«میدانید بیخبری یعنی چه؟ فکر میکردم مرده. من بیستسال برادرم را ندیدم. میدانید گمکردن عزیزتان و ندیدنش چه حالی دارد؟ میدانید انتظار یعنی چه؟» صدای هما از پشت تلفن روشن است. مثل کسی که از تاریکی برگشته با دستهای نور. برادرش اواخر سال 60 به اسپانیا رفت، اما بعد از چند سالی ارتباطشان قطع شد. هم او خانهاش را عوض کرد و هم هما. شماره یکدیگر را گم کردند. هما به سفارت رفت و نتوانست آدرسی از او پیدا کند. بعد از چندسال بیخبری فکر کرد برادرش مرده. دل کَند و راهی سمنان شد. شهر آبا و اجدادیاش، تا چندسال قبل که حمید برادرش راهی برای رسیدن به خواهر پیدا کرد. به دفتر صلیبسرخ در اسپانیا رفت و اطلاعات خواهر گمشدهاش را به آنها داد. آنها هم نامهای به دفتر جستوجو و بازپیوند خانواده در ایران زدند. همان دو اتاق روشن طبقه سوم ساختمان صلح جمعیت هلالاحمر. همانجا که پنج زن با جسارت و صبوری عجیبی گمشدهها را پیدا میکنند. کسانی که بر اثر جنگ، سوانح طبیعی یا دورشدن از کشور، از افراد درجه یک خانوادهشان بیخبر میمانند.
خانم زبرجدیان مسئول پیداکردن هما شد. «اطلاعاتی که به دست من رسید مربوط به سالها قبل بود. آدرس سختی بود، با لوکیشنهایی که تغییر کرده بود. از شهرداری و اداره پست جستوجو را شروع کردم و معادل اسمهای جدید خیابانها را به دست آوردم، اما هما از آن محل رفته بود.» زبرجدیان جستوجو از همسایهها را شروع کرد و با پرسوجو از آنها توانست شماره جدید هما را در سمنان پیدا کند. پروسهای که یکسالی طول کشید.
حالا هما پشت خط تلفن میخندد و میگوید به خانم زبرجدیان بگو حمید که آمد میآییم تهران برای دیدنشان. «حمید در این سالها تغییر نکرده. همانقدر پرمهر است. همانطور خوب فارسی حرف میزند. اگر بدانی چقدر دیدنش بعد از این سالها شیرین بود. اگر بدانی چقدر گریه کردم. نمیدانی چقدر بیخبری و گمکردن عزیزت سخت است.» تلفن را میگذارم.
زمانی که آدرس نوشتهشده در پیام خانوادگی کامل باشد، مستقیم به دنبال فرد میروند و در غیراینصورت از ثبتاحوال و سایر سازمانها و ارگانهایی که به اطلاعات اشخاص دسترسی دارند میخواهند تا پیگیری کنند و بعد فرد در هر شهری از کشور باشد به دنبالش میروند. اداره جستوجو در هر استان یک رابط دارد. رابطانی که آموزشهای چند روزهای میبینند تا نحوه پرکردن فرمها را یاد بگیرند و بدانند که این فرمها باید کامل پرشود و آدرس دقیق داشته باشند. در غیر این صورت نباید درخواستهای جستوجوی ناقص را قبول کنند.
پروندهها در اداره جستوجو به راحتی بسته نمیشوند. 3 تا 6 ماه پیگیری اولیه است و بعد هم پیگیرهای بعدی. اما اگر بعد از دوسال اطلاعات بهتری به پرونده اضافه نشود و فردی که به دنبال خانوادهاش است نتواند اطلاعات بیشتری برساند، درنهایت پرونده با این اطلاعات بسته میشود اما اگر بعد از مدتی اطلاعاتی بفرستند دوباره پیگیری آغاز میشود.
بیشترین افرادی که در این سالها بازپیوند دادهاند از اتباع افغانستان بودند. مثل پسر افغانستانی که دو خواهر و یک برادرش را با خود به هلند برد. «چون مهاجران غیرقانونی هستند، اغلب با هم نمیروند. یکی از آنها میرود و بعد که جاگیر شد بقیه را میبرد. البته باید افرادی که میبرد زیر سن قانونی باشند.
جستوجو اتفاق پیچیدهای است.
جستوجوگر باید تمام سرنخها را در نظر بیاورد. مهمترین چیزی که یک فرد
جستوجوگر باید داشته باشد در کنار صبوری و امید و آرامش، تجربه است. تجربه
به او یاد میدهد که در صحبت با فردی که دنبال عزیزش میگردد چه چیزهایی
بپرسد. از چه مبادی وارد عمل شود. زبرجدیان میگوید: «آدمها اینجا باید
خلاق باشند و از کوچکترین روزنههای امید، به نور برسند. عکسهای خانوادگی
را میگیریم، پشتشان را میبینیم که از کجا ارسال شده. اصلا پشت عکسها چه
منطقهای را نشان میدهد. آخرین نامهای که فرستاده از کجاست. هرجایی که
به ذهنمان برسد. نکاتی که در هیچ دستورالعملی نیست. مثلا نمونهای داشتیم
که فرد سالها در آمریکا بود و نشانی هم از او نداشتیم. در میان صحبت با
فردی که دنبال عزیزش میگشت فهمیدم که طرف دیابتی است و با ارتباط با انجمن
دیابت آمریکا توانستیم پیدایش کنیم.» از این دست نمونهها فراوان دارند
اما میگویند با وجود تمام تلاشها افراد خیلی کم به هم میرسند. حسنپور، رئیس اداره جستوجو
به آمار اشاره میکند: «سالانه حدود 350 تا 400 درخواست جستوجو داریم اما
ممکن است از این تعداد تنها حدود 20 تا 30نفرشان به هم برسند، چون اطلاعاتی
که میدهند ناقص است. بسیاری از اتباع افغانستان بهصورت غیرقانونی در
کشور هستند و برای همین هم پیداکردنشان سخت است. ما از تمام احساس و
خلاقیتمان برای پیداکردن افراد استفاده میکنیم اما خیلیوقتها هم نتیجه
نمیدهد.»
بچه جا ماند این طرف مرز. پدر و مادر از مرز رد شدند. از جمله مسافران قاچاقی بودند که لب مرز پسر 6 سالهشان را جا گذاشتند و رفتند. «برای مسافران قاچاق از این اتفاقات ممکن است پیش بیاید. بچه پشتسرشان بود آنها رد شدند که پلیس مرزی رسید و بچه همینجا ماند.» نورجهانی میگوید این پرونده یکماه قبل به دستشان رسیده. حالا پدر و مادر به آلمان رسیدهاند و درخواست جستوجو برای فرزندشان فرستادهاند. باید بچه را پیدا کنند و بعد از انجام آزمایشهای DNA به خانوادهاش برسانند. «اینکه خانواده به چه صورتی کشور را ترک کرده اصلا به ما ارتباطی ندارد. ما فقط باید خانواده را به هم پیوند دهیم و آدمها را به هم برسانیم.
/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *