نگرانی عموی فانتزی از آینده کودکان ایرانی
داریوش فرضیایی بازیگر نقش عموپورنگ با تاکید بر اینکه تنها راه رقابت با شبکههای خارجی ایستادگی پای اصول، عقاید و باورهای اجتماعی است، گفت: باید فضایی ایجاد شود که کار کودک دست کمی از پروژههای سینمایی نداشته باشد.
به نقل از تسنیم، محله گل و بلبل که در بخش بهترین سریال در مسابقه برنامه سین مثل سریال حضور داشت توانست رأی مردمی بیشتری از رقبای خود کسب کند و اول شود.
این برنامه در استودیویی واقع در پارک افق در خیابان هوانیروز ضبط میشود، احمد درویش علیپور کارگردان و مسلم آقاجانزاده تهیه کننده آن است. این سریال که در ادامه برنامههای عموپورنگ و با توجه به اقتضای ایجاد فضای فرهنگی برای کودکان و نوجوانان نسل جدید ساخته شده، یکی از محبوبترین برنامههای تلویزیونی نزد مخاطبین خود است. گفتنی است هماکنون نزدیک به 515 شبکه ماهوارهای ویژه کودک و نوجوان بهصورت روزانه به تولید محتوایی ضداسلامی و باورهای ملی میپردازند.
محله گل و بلبل، کودکان را هر جا که باشند بهسوی خود میکشاند. ساکنان این محله سبک صحیح زندگی را با وجود ابزارهای پیشرفتهای مانند گوشیهای همراه و انواع کنسولهای بازی آموزش میدهند.
احترام به پدر و مادر صدر این آموزشها قرار دارد. در این محله همه چیز با زبان کودکانه مطرح میشود و ترانههای شیرین آن آنقدر دوست داشتنی است که بچهها با عموی تلویزیونی خودشان آنها را همخوانی کنند.
بهباور بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران،کودکان آینده یک جامعه هستند و هرچقدر در این رابطه بیشتر سرمایه گذاری شود آتیه روشنتری در انتظار آن جامعه، حکومت و کشور خواهد بود.
با داریوش فرضیایی بازیگر نقش عموپورنگ به گپوگفتی نشستیم. در این گپوگفت و با زمانی محدود، چالشهای پیشِروی برنامه سازان کودک در ایران مورد بررسی قرار گرفته است، بخوانید:
اگر بخواهیم با شبکههای خارجی رقابت کنیم باید بر فرهنگ و عقاید و اصول خود پافشاری کنیم
محله گل و بلبل از جمله برنامههای تلویزیونی است که مخاطبان هدف خود، یعنی کودکان را بهخوبی جذب کرده و بسیار تأثیرگذار است. از طرفی شبکههای ماهوارهای برای تسخیر ذهن و اندیشه کودکان ایران اسلامی به تقلا افتادهاند، چگونه میتوان در این عرصه به موفقیت دست یافت؟
نتایج نظرسنجیها هم نشان میدهند محله گل و بلبل خوشبختانه موفق بوده است. واقعیت این است که در عصر ارتباطات زندگی میکنیم و کانالهای ارتباطی بسیار گسترده شدهاند. در ماهوارهها شبکههایی بهظاهر برای کودکان تأسیس شدهاند که برنامههایشان اصلاً سنخیتی با مسائل و موضوعات مبتلابه کودک ندارد و متأسفانه بچههای ایرانی را بهنوعی در جهتی نامناسب هدایت و تربیت میکنند. در این رقابت، زمانی ما موفق خواهیم بود که از تکرویها بپرهیزیم، یعنی نباید بگوییم فقط ما هستیم، بلکه باید رفتار جمعی داشته باشیم و کار گروهی کنیم تا موفق شویم.
محله گل و بلبل یک کار گروهی است و در ژانر خود بعد از برنامه بهیادماندنی محله برو بیا که 30 سال پیش تولید و پخش شده است، تنها برنامهای است که به یک زندگی کاملاً ایرانی در یک محله میپردازد.
از طرفی در این رقابت نامرئی اما بسیار سنگین، باید بر فرهنگ، خردهفرهنگها، آداب و رسوم، عقاید و اصول ملی و مذهبی خود پافشاری کنیم. محکم ایستادن پای اصول، عقاید و باورهای اجتماعی بهترین روش است. از سوی دیگر درست است که برنامه محله گل و بلبل در داخل مخاطبین خود را دارد که براساس پژوهشها و نظرسنجیهای صورت گرفته تعداد مخاطبین این برنامه از مخاطبین شبکههای ماهوارهای بیشتر است، ولی پررنگ شدن تولید برنامههای کودک در شبکههای خارجی زنگ خطری است برای مدیران و کسانی که برنامهساز هستند. این یک تفکر اشتباه است که ما به همین تکبرنامهها که دیده میشوند و مورد استقبال قرار میگیرند، بسنده کنیم، باید فضایی ایجاد شود که کار کودک آنقدر حامی داشته باشد و آنقدر قوی تولید شود که دست کمی از پروژههای بزرگ سینمایی و تلویزیونی نداشته باشد.
از قدیم گفتند هرچقدر پول بدی آش میخوری. ما چقدر میتوانیم با کمترین امکانات سعی کنیم بهترین کار را بسازیم. درست است که محدودیتها باعث شکوفایی استعدادهای نهفته میشود ولی در نهایت مسئله مالی حرف اول را میزند. در رقابت با برنامههای داخلی و خارجی زمانی ما میتوانیم موفق شویم که حمایت شویم. حمایت نمیتواند در حرفهایی مانند اینکه "برنامه شما خوب است" باقی بماند و باید در عمل هم این موضوع خودش را نشان دهد. اختصاص دادن بودجه برای کودک در کشور از جمله این حمایتها است. متأسفانه بین اینهمه جشنواره سینمایی که برگزار میشود، جشنواره کودک پیش و پا افتادهترین آنها محسوب میشود.
خیلی وقتها کسانی مثل من را که کار کودک میسازند، بهچشم کودک نگاه میکنند برای همین هیچ وقت ما را جدی نمیگیرند. همه به برنامههای آنچنانی میپردازند و برای آنها فرش قرمز پهن میکنند. من مخالفت نمیکنم که به آنها پرداخته شود، ولی جایگاه کودک در جامعه هنری کشور نیز باید مشخص شود.
در جشنواره سهستاره کار کودک با کار یک بزرگسال مقایسه میشود!
همه شدهاند عمو. این واژه عمو را بردارید بس است دیگر
آیا برای آن زمانی که بخواهی از این عرصه خارج شوی افرادی در زمینه برنامهسازی برای کودکان تربیت کردهای که جایگزینتان شوند؟
این کار بهنظر من ذاتی است. وقتی میتوان کسی را تربیت کرد که ما آن جور آدم را داشته باشیم. من ذاتاً کودکم و کارم را دوست دارم. اجراهای من نیز کودکانه است. باید سیستم آنقدر باز باشد که افراد بتوانند با قابلیتهای جدید در این عرصه حاضر شوند. از قدیم گفتند دست بالای دست بسیار است. سبک جدید باید وارد شود.
من مخالفم که در برنامه سازی، شیوه عمو پورنگ تکثیر شود. عمو پورنگ باید یکی باشد همانطور که آقای طهماسب منحصر به فرد است. باید از استعدادهای جدید استفاده کنیم و اینچنین است که بیننده حق انتخاب پیدا خواهد کرد. متأسفانه طرحهایی که به من میرسد همه کپی عمو پورنگ است. اگر این فاکتور خواندن یا لباس رنگی را از من بگیرند دیگر من عموپورنگ نیستم؟ مگر من از اول میخواندم؟ امروز همه اینجور شدهاند، همه شدهاند عمو. این واژه عمو را بردارید بس است دیگر.
ما باید به پارامترهایی فکر کنیم که برای بچهها خوب باشد و ابزارهایی پیدا کنیم که ارتباط ما را هرچه نزدیکتر با آنها بکند. عمو پورنگ یک سبک بود، ولی قرار نیست ما این سبک را خراب کنیم. حتی من هم اجازه ندارم این سبک را خراب کنم. شاید روزی به جایی برسم که تمام شوم. البته شاخ و برگ دادن به برنامه شما را کمک میکند که از تکراری شدن و یکنواختی نجات پیدا کنید، نمونهاش همین محله گل و بلبل است. من 14 سال بهصورت زنده برنامه اجرا میکردم و هر کاری که برای جذابیت میشد انجام دادم، ولی دیگر تا کجا میتوانستم این کار را ادامه دهم. حالا ما با توجه به آن تجربیات سریالی با نام گل و بلبل ساختیم.
البته یک مسئله وجود دارد و آن اینکه در برنامه کودک چون هر سال بچهها بزرگ میشوند، مخاطبین جدیدی شاید جایگزین آنها شوند. آیا این حرف درست است که برنامههایی مانند برنامه شما که مثلاً 14 سال با یک رویه تولید شود میتواند باز هم برای کودکان تازه باشد؟
حرف شما کاملاً صحیح است ولی باید توجه داشت بچههای دهه هشتاد با بچههای دهه نود بسیار متفاوت هستند. آن سبک از اجرا برای بچههای دهه هشتاد خوب بود، ولی باید دقت کرد که آن سبک با آن دکور دیگر برای بچههای دهه نود مناسب نیست. متأسفانه امروز در برنامههای کودکان شبکههای استانی هنوز به همان شیوه قدیم برنامه سازی میکنند؛ یک میز و یک عروسک! این نوع اجرا دیگر کارآمدی ندارد.
کپیبرداری وقتی خوب است که یک ایده خوب را قربانی نکنی
آیا برای برنامه سازی برای کودکان نقشه راهی نیز دارید، آیا مدیران فرهنگی در تهیه این نقشه سهمی داشتهاند؟
15 سال است که خودجوش کار کردهایم و همواره خواستهایم که متفاوت باشیم، برای همین به مجموعه عمو پورنگ دائم شاخ و برگ دادیم. من تنها شروع کردم و سپس امیرمحمد و شخصیتهای عروسکی را وارد مجموعه کردیم. بعد از گذشت 15 سال و کسب این تجربه بزرگ فکر میکنم وقت آن رسیده که به ما اعتماد کنند. ولی من باز هم وقتی نگاه میکنم میبینم برنامههای کودک مظلوم واقع میشوند، در این بین خندهدارترین اتفاق جشنواره سهستاره است؛ کودک کجای آن جا دارد و چرا کار من باید با کار یک بزرگسال مقایسه شود؟ چرا نباید قابلیتهای من با یکی در همصنف خودم مقایسه شود؟
اما یک نکته وجود دارد و این که ایدهپردازی در ایران بسیار محدود است، دلیلش این است که بعضی از ما راحتطلب هستیم. امروز همه میدانند که اصل هر برنامه برای کدام شبکه است و اگر شما کوچکترین کپی برداری کنید مردم خواهند گفت "ما نظیر آن را دیدهایم". در این سالها این اتفاق برای بعضی برنامههای بزرگسالان نیز افتاده بود که البته برنامه سازان کمکم جریان را عوض کردند. مهم این است که؛ این کپیکاری محض به چهقیمتی تمام شد؟ بهقیمتی که آن طرح اولیه لو رفت و در شبکههای مجازی مردم یکدیگر را از این موضوع مطلع کردند.
ما برنامه سازان باید ایده پرداز داشته باشیم. همانطور که میگویند سینما باید فیلمنامه نویس قوی داشته باشد، تلویزیون هم باید ایده پرداز قوی داشته باشد، نهفقط یک مجری مؤلف. من نیاز به ایده پرداز و یک تیم بزرگ دارم تا بتوانم برنامههای مؤثرتری بسازم. خوشبختانه این تیمی که امروز دارند من را حمایت میکنند یکی از مصداقهای بارز این موضوع هستند، از نویسنده و کارگردان تا تهیه کننده و اتاق فکری که تشکیل میدهیم در موفقیت یک اثر اهمیت دارند، ولی اگر بخواهیم از جایی ایده برداریم و کپی کنیم و فکر کنیم مردم نمیدانند اشتباه کردهایم. مخاطبان کاملاً اصل برنامهها را میشناسند و این موضوع را بهرویتان میآورند. البته من نمیگویم کار من بدون نقص است، اصلاً کار ما بدون نقص نیست، اما در مجموع چون هدف برایمان خیلی مهم است و دغدغه کودکان را داریم به موفقیت امیدوار هستیم.
تلویزیون هم مانند سینما باید ایدهپرداز قوی داشته باشد.
در صدا و سیما بهتازگی برنامههایی برای کودکان ساخته میشود که نمونههایی خارجی نیز از آن به ذهن متبادر میشود و اینطور به نظر میرسد که آنها کپی شدهاند. بهنظر شما این کار میتواند کمکی به کار کودک بکند؟
بهنظر من ابتکار و خلاقیت خیلی خوب است، همچنین کپی هم میتواند خوب باشد ولی زمانی که یک ایده خوب را وقتی از جایی برداشتی، دقیقاً مثل خود آن اجرا نکنی، یعنی باید آن ایده را منطبق با فرهنگ خودتان و فضایی دیگر اجر کنید، اگر این چنین نباشد در دنیای امروز همه سریع متوجه میشوند شما کپی کردهاید، ضمن اینکه اصل برنامه بهخاطر هزینهای که آنها میکنند و نوع فضایی که دارند قطعاً جذابتر از برنامه شما خواهد بود. ما باید سعی کنیم اگر ایده را میگیریم یک سر و گردن بالاتر از آن را بسازیم. البته یکی از فاکتورهای مهم در این زمینه این است که ما چقدر در برنامه سازی دستمان باز است.
/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
این برنامه در استودیویی واقع در پارک افق در خیابان هوانیروز ضبط میشود، احمد درویش علیپور کارگردان و مسلم آقاجانزاده تهیه کننده آن است. این سریال که در ادامه برنامههای عموپورنگ و با توجه به اقتضای ایجاد فضای فرهنگی برای کودکان و نوجوانان نسل جدید ساخته شده، یکی از محبوبترین برنامههای تلویزیونی نزد مخاطبین خود است. گفتنی است هماکنون نزدیک به 515 شبکه ماهوارهای ویژه کودک و نوجوان بهصورت روزانه به تولید محتوایی ضداسلامی و باورهای ملی میپردازند.
محله گل و بلبل، کودکان را هر جا که باشند بهسوی خود میکشاند. ساکنان این محله سبک صحیح زندگی را با وجود ابزارهای پیشرفتهای مانند گوشیهای همراه و انواع کنسولهای بازی آموزش میدهند.
احترام به پدر و مادر صدر این آموزشها قرار دارد. در این محله همه چیز با زبان کودکانه مطرح میشود و ترانههای شیرین آن آنقدر دوست داشتنی است که بچهها با عموی تلویزیونی خودشان آنها را همخوانی کنند.
بهباور بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران،کودکان آینده یک جامعه هستند و هرچقدر در این رابطه بیشتر سرمایه گذاری شود آتیه روشنتری در انتظار آن جامعه، حکومت و کشور خواهد بود.
با داریوش فرضیایی بازیگر نقش عموپورنگ به گپوگفتی نشستیم. در این گپوگفت و با زمانی محدود، چالشهای پیشِروی برنامه سازان کودک در ایران مورد بررسی قرار گرفته است، بخوانید:
اگر بخواهیم با شبکههای خارجی رقابت کنیم باید بر فرهنگ و عقاید و اصول خود پافشاری کنیم
محله گل و بلبل از جمله برنامههای تلویزیونی است که مخاطبان هدف خود، یعنی کودکان را بهخوبی جذب کرده و بسیار تأثیرگذار است. از طرفی شبکههای ماهوارهای برای تسخیر ذهن و اندیشه کودکان ایران اسلامی به تقلا افتادهاند، چگونه میتوان در این عرصه به موفقیت دست یافت؟
نتایج نظرسنجیها هم نشان میدهند محله گل و بلبل خوشبختانه موفق بوده است. واقعیت این است که در عصر ارتباطات زندگی میکنیم و کانالهای ارتباطی بسیار گسترده شدهاند. در ماهوارهها شبکههایی بهظاهر برای کودکان تأسیس شدهاند که برنامههایشان اصلاً سنخیتی با مسائل و موضوعات مبتلابه کودک ندارد و متأسفانه بچههای ایرانی را بهنوعی در جهتی نامناسب هدایت و تربیت میکنند. در این رقابت، زمانی ما موفق خواهیم بود که از تکرویها بپرهیزیم، یعنی نباید بگوییم فقط ما هستیم، بلکه باید رفتار جمعی داشته باشیم و کار گروهی کنیم تا موفق شویم.
محله گل و بلبل یک کار گروهی است و در ژانر خود بعد از برنامه بهیادماندنی محله برو بیا که 30 سال پیش تولید و پخش شده است، تنها برنامهای است که به یک زندگی کاملاً ایرانی در یک محله میپردازد.
از طرفی در این رقابت نامرئی اما بسیار سنگین، باید بر فرهنگ، خردهفرهنگها، آداب و رسوم، عقاید و اصول ملی و مذهبی خود پافشاری کنیم. محکم ایستادن پای اصول، عقاید و باورهای اجتماعی بهترین روش است. از سوی دیگر درست است که برنامه محله گل و بلبل در داخل مخاطبین خود را دارد که براساس پژوهشها و نظرسنجیهای صورت گرفته تعداد مخاطبین این برنامه از مخاطبین شبکههای ماهوارهای بیشتر است، ولی پررنگ شدن تولید برنامههای کودک در شبکههای خارجی زنگ خطری است برای مدیران و کسانی که برنامهساز هستند. این یک تفکر اشتباه است که ما به همین تکبرنامهها که دیده میشوند و مورد استقبال قرار میگیرند، بسنده کنیم، باید فضایی ایجاد شود که کار کودک آنقدر حامی داشته باشد و آنقدر قوی تولید شود که دست کمی از پروژههای بزرگ سینمایی و تلویزیونی نداشته باشد.
از قدیم گفتند هرچقدر پول بدی آش میخوری. ما چقدر میتوانیم با کمترین امکانات سعی کنیم بهترین کار را بسازیم. درست است که محدودیتها باعث شکوفایی استعدادهای نهفته میشود ولی در نهایت مسئله مالی حرف اول را میزند. در رقابت با برنامههای داخلی و خارجی زمانی ما میتوانیم موفق شویم که حمایت شویم. حمایت نمیتواند در حرفهایی مانند اینکه "برنامه شما خوب است" باقی بماند و باید در عمل هم این موضوع خودش را نشان دهد. اختصاص دادن بودجه برای کودک در کشور از جمله این حمایتها است. متأسفانه بین اینهمه جشنواره سینمایی که برگزار میشود، جشنواره کودک پیش و پا افتادهترین آنها محسوب میشود.
خیلی وقتها کسانی مثل من را که کار کودک میسازند، بهچشم کودک نگاه میکنند برای همین هیچ وقت ما را جدی نمیگیرند. همه به برنامههای آنچنانی میپردازند و برای آنها فرش قرمز پهن میکنند. من مخالفت نمیکنم که به آنها پرداخته شود، ولی جایگاه کودک در جامعه هنری کشور نیز باید مشخص شود.
در جشنواره سهستاره کار کودک با کار یک بزرگسال مقایسه میشود!
همه شدهاند عمو. این واژه عمو را بردارید بس است دیگر
آیا برای آن زمانی که بخواهی از این عرصه خارج شوی افرادی در زمینه برنامهسازی برای کودکان تربیت کردهای که جایگزینتان شوند؟
این کار بهنظر من ذاتی است. وقتی میتوان کسی را تربیت کرد که ما آن جور آدم را داشته باشیم. من ذاتاً کودکم و کارم را دوست دارم. اجراهای من نیز کودکانه است. باید سیستم آنقدر باز باشد که افراد بتوانند با قابلیتهای جدید در این عرصه حاضر شوند. از قدیم گفتند دست بالای دست بسیار است. سبک جدید باید وارد شود.
من مخالفم که در برنامه سازی، شیوه عمو پورنگ تکثیر شود. عمو پورنگ باید یکی باشد همانطور که آقای طهماسب منحصر به فرد است. باید از استعدادهای جدید استفاده کنیم و اینچنین است که بیننده حق انتخاب پیدا خواهد کرد. متأسفانه طرحهایی که به من میرسد همه کپی عمو پورنگ است. اگر این فاکتور خواندن یا لباس رنگی را از من بگیرند دیگر من عموپورنگ نیستم؟ مگر من از اول میخواندم؟ امروز همه اینجور شدهاند، همه شدهاند عمو. این واژه عمو را بردارید بس است دیگر.
ما باید به پارامترهایی فکر کنیم که برای بچهها خوب باشد و ابزارهایی پیدا کنیم که ارتباط ما را هرچه نزدیکتر با آنها بکند. عمو پورنگ یک سبک بود، ولی قرار نیست ما این سبک را خراب کنیم. حتی من هم اجازه ندارم این سبک را خراب کنم. شاید روزی به جایی برسم که تمام شوم. البته شاخ و برگ دادن به برنامه شما را کمک میکند که از تکراری شدن و یکنواختی نجات پیدا کنید، نمونهاش همین محله گل و بلبل است. من 14 سال بهصورت زنده برنامه اجرا میکردم و هر کاری که برای جذابیت میشد انجام دادم، ولی دیگر تا کجا میتوانستم این کار را ادامه دهم. حالا ما با توجه به آن تجربیات سریالی با نام گل و بلبل ساختیم.
البته یک مسئله وجود دارد و آن اینکه در برنامه کودک چون هر سال بچهها بزرگ میشوند، مخاطبین جدیدی شاید جایگزین آنها شوند. آیا این حرف درست است که برنامههایی مانند برنامه شما که مثلاً 14 سال با یک رویه تولید شود میتواند باز هم برای کودکان تازه باشد؟
حرف شما کاملاً صحیح است ولی باید توجه داشت بچههای دهه هشتاد با بچههای دهه نود بسیار متفاوت هستند. آن سبک از اجرا برای بچههای دهه هشتاد خوب بود، ولی باید دقت کرد که آن سبک با آن دکور دیگر برای بچههای دهه نود مناسب نیست. متأسفانه امروز در برنامههای کودکان شبکههای استانی هنوز به همان شیوه قدیم برنامه سازی میکنند؛ یک میز و یک عروسک! این نوع اجرا دیگر کارآمدی ندارد.
کپیبرداری وقتی خوب است که یک ایده خوب را قربانی نکنی
آیا برای برنامه سازی برای کودکان نقشه راهی نیز دارید، آیا مدیران فرهنگی در تهیه این نقشه سهمی داشتهاند؟
15 سال است که خودجوش کار کردهایم و همواره خواستهایم که متفاوت باشیم، برای همین به مجموعه عمو پورنگ دائم شاخ و برگ دادیم. من تنها شروع کردم و سپس امیرمحمد و شخصیتهای عروسکی را وارد مجموعه کردیم. بعد از گذشت 15 سال و کسب این تجربه بزرگ فکر میکنم وقت آن رسیده که به ما اعتماد کنند. ولی من باز هم وقتی نگاه میکنم میبینم برنامههای کودک مظلوم واقع میشوند، در این بین خندهدارترین اتفاق جشنواره سهستاره است؛ کودک کجای آن جا دارد و چرا کار من باید با کار یک بزرگسال مقایسه شود؟ چرا نباید قابلیتهای من با یکی در همصنف خودم مقایسه شود؟
اما یک نکته وجود دارد و این که ایدهپردازی در ایران بسیار محدود است، دلیلش این است که بعضی از ما راحتطلب هستیم. امروز همه میدانند که اصل هر برنامه برای کدام شبکه است و اگر شما کوچکترین کپی برداری کنید مردم خواهند گفت "ما نظیر آن را دیدهایم". در این سالها این اتفاق برای بعضی برنامههای بزرگسالان نیز افتاده بود که البته برنامه سازان کمکم جریان را عوض کردند. مهم این است که؛ این کپیکاری محض به چهقیمتی تمام شد؟ بهقیمتی که آن طرح اولیه لو رفت و در شبکههای مجازی مردم یکدیگر را از این موضوع مطلع کردند.
ما برنامه سازان باید ایده پرداز داشته باشیم. همانطور که میگویند سینما باید فیلمنامه نویس قوی داشته باشد، تلویزیون هم باید ایده پرداز قوی داشته باشد، نهفقط یک مجری مؤلف. من نیاز به ایده پرداز و یک تیم بزرگ دارم تا بتوانم برنامههای مؤثرتری بسازم. خوشبختانه این تیمی که امروز دارند من را حمایت میکنند یکی از مصداقهای بارز این موضوع هستند، از نویسنده و کارگردان تا تهیه کننده و اتاق فکری که تشکیل میدهیم در موفقیت یک اثر اهمیت دارند، ولی اگر بخواهیم از جایی ایده برداریم و کپی کنیم و فکر کنیم مردم نمیدانند اشتباه کردهایم. مخاطبان کاملاً اصل برنامهها را میشناسند و این موضوع را بهرویتان میآورند. البته من نمیگویم کار من بدون نقص است، اصلاً کار ما بدون نقص نیست، اما در مجموع چون هدف برایمان خیلی مهم است و دغدغه کودکان را داریم به موفقیت امیدوار هستیم.
تلویزیون هم مانند سینما باید ایدهپرداز قوی داشته باشد.
در صدا و سیما بهتازگی برنامههایی برای کودکان ساخته میشود که نمونههایی خارجی نیز از آن به ذهن متبادر میشود و اینطور به نظر میرسد که آنها کپی شدهاند. بهنظر شما این کار میتواند کمکی به کار کودک بکند؟
بهنظر من ابتکار و خلاقیت خیلی خوب است، همچنین کپی هم میتواند خوب باشد ولی زمانی که یک ایده خوب را وقتی از جایی برداشتی، دقیقاً مثل خود آن اجرا نکنی، یعنی باید آن ایده را منطبق با فرهنگ خودتان و فضایی دیگر اجر کنید، اگر این چنین نباشد در دنیای امروز همه سریع متوجه میشوند شما کپی کردهاید، ضمن اینکه اصل برنامه بهخاطر هزینهای که آنها میکنند و نوع فضایی که دارند قطعاً جذابتر از برنامه شما خواهد بود. ما باید سعی کنیم اگر ایده را میگیریم یک سر و گردن بالاتر از آن را بسازیم. البته یکی از فاکتورهای مهم در این زمینه این است که ما چقدر در برنامه سازی دستمان باز است.
/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *