ستاره شناسی/ سعید پسر نادر!
آنچه دوست دارید درباره سعید عزت بدانید و تا به حال نمیدانستید.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه ورزشی و به نقل از مجله آلبوم ورزشی، ستارهشناسی یکی از محبوبترین آیتمهای مجله آلبوم ورزش است که در این بخش هر شماره به علایق و سلایق ستارههای سرشناس و محبوب فوتبال ایران میپردازیم.
انتخاب ما برای این شماره جوان اول تیمملی است؛ سعید عزتاللهی پسر نادر عزتاللهی که دوستان نزدیکش او را سعید عزت صدا میزنند. ستارهای که حالا عضو باشگاه آنژه روسیه است و در خط هافبک تیمملی هم چون نگین درخشان میدرخشد. با 190 سانتیمتر قد، یادآور کریم باقری است و میکوشد مثل او «ابر هافبک» باشد.
سعید عزت در یک نگاه
همشهری قایقران، افتخار بندر فوتبال
متولد دهم مهرماه سال 1375 در بندر انزلی که حالا در بیست سالگی هم جوانترین بازیکن تیم ملی است و هم صاحب لقب جوانترین بازیکن تاریخ لیگ برتر، فوتبال را از مدرسه فوتبال زندهیاد سیروس قایقران زیرنظر پدرش، نادر عزتاللهی که یکی از ستارههای قدر نادیده باشگاه ملوان بود، آغاز کرد و بعد از بازی در تیمهای شهرداری بندر انزلی و ملوان، به تیم ب آتلتیکو مادرید پیوست و پس از چند جلسه حضور در تمرین شاگردان دیهگو سیمونه و همراهی با ستارههای تیم اصلی آتلتیکو، در تور روستوف افتاد تا حالا همبازی سردار در لیگ برتر روسیه باشد.
چی میشنوه؟
هم پاپ، هم رپ
سعید هم موسیقی رپ گوش میکند و هم موسیقی پاپ. در موسیقی پاپ شنونده دائمی کارهای محسن چاووشی، محسن یگانه، شهرام شکوهی، محمد علیزاده و البته زندهیاد مرتضی پاشایی هستم.
چی میخوره؟
لوبیا پلو جان!
به قول خودش؛ «الان سنگ هم بگذاری جلوی من، میخورم چون در روسیه دلم برای دستپخت مادرم تنگ میشود و وقتی به ایران میآیم، غیر از بادمجان، هر غذایی باشد میخورم، به خصوص قیمه و قرمه سبزی و فسنجان و البته که لوبیا پلو. بچه که بودم به لوبیا پلو میگفتم لوبیا پلو جان و هنوز هم انتخاب اول من لوبیا پلو است و هر چقدر هم که بخورم از خوردن این غذا سیر نمیشوم.» سعید اسم لوبیا پلو را که میآورد، ضعف میکند و به قول خودش میان وعده لازم میشود!
چی میبینه؟
نمایش طنز
عاشق تئاتر است و نمایش را به سینما ترجیح میدهد؛ «نه این که اهل سینما نباشم، نه اتفاقا برعکس، از هر فرصتی برای فیلم دیدن استفاده میکنم اما تئاتر را بیشتر دوست دارم چون سر صحنه حضور داری و بازیگر را یک جورهایی مال خودت میدانی. لذت بخش است این که میدانی، بازیگر میداند دارد برای تو بازی میکند. عاشق نمایشهای کمدی هستم چون حال و هوای من را عوض میکند. آن جدیتی که فوتبال و تمرین و زندگی حرفهای فوتبالی دارد، با نمایش طنز قابل تحمل میشود.»
چی میپوشه؟
بازم پولو؟
مارک و برند مورد علاقه سعید «پولو» است. به شوخی میگوییم باز هم پولو؟ از بس لوبیا پلو جان دوست داشتی حالا لباس هم پولو میپوشی؟ لبخندی میزند و میگوید؛ نه بابا، ماسیمو دورتی هم میپوشم اما پیراهنهای پولو را بیشتر میپسندم، احساس میکنم طراحهای این برند، در تولیدات خود سلیقه نسل جوان 18 تا 24 سال را بیشتر لحاظ میکنند. البته همانطور که گفتم برندهای دیگر را هم امتحان میکنم ولی انتخاب اول من همان پولو است، البته نه لوبیا پلو!
چی میخونه؟
زندگینامه بزرگان
اولش که میپرسیم بیشتر چی میخونی، به شوخی میگوید؛ توی حمام آواز، توی گوشی پیام و بعد از یک خنده بلند، میگوید؛ کتاب زیاد میخوانم. کتاب کاغذی را هم به کتاب الکترونیک ترجیح میدهم چون ورق زدن کتاب، عجیب لذت دارد. رمان و داستان زیاد دوست ندارم و بیشتر دنبال کتابهای زندگینامهای هستم، به خصوص آن کتابهایی که بزرگان به قلم خودشان نوشته و زندگیشان را بدون سانسور روایت کردهاند. برای من این کتابها کلاس درس است.
به چی فکر میکنه؟
خیریه عزت
سعید برای فوتبال خودش آرزوهای دور و دراز ندارد. میگوید؛ «همین که برای تیم ملی فرد مفیدی باشم، کافی است. دوست دارم به تیم ملی خدمت کنم و در بحث باشگاهی هم آتلتیکو مادرید باعث شد رویا زده نباشم چون احساس میکنم اگر برای تیم ملی مفید باشم، میتوانم به بزرگترین تیمهای جهان بروم ولی برای آینده زندگی خودم، برنامهریزی کردهام، اگر خدا خواست مشهور شوم، یک بنیاد خیریه راهاندازی میکنم تا در امور نیکوکارانه حضوری فعال داشته باشم.» یعنی از این هم مشهورتر؟
با کی رفاقت میکنه؟
معلومه سردار
رفیق فابریک سعید کسی نیست جز سردار آزمون؛ از وقتی آمدم روسیه، شب و روز با هم هستیم و سردار واقعا پسر خوبی است. خدا را شکر، هم سن ما به هم میخورد و هم اخلاقمان جور است. سردار خیلی روحیه خوبی دارد و رفاقت با او به من از لحاظ روحی و فوتبالی کمک کرده است. خوبی سردار این است که اصلا احساسی نیست و خیلی بامنظق زندگی میکند. من هم کنار او یاد گرفتم بر احساسات خودم غلبه کنم. البته دوستان خوبی هم در ایران دارم که رفاقت با آنها افتخار است.
کجا میره سفر؟
شمال ایران و پاریس
در اسپانیا که بودم خیلی به ایتالیا میرفتم ولی حالا دوست دارم برای تفریح بروم پاریس. سعید با گفتن این حرف، تاکید میکند؛ البته هیچ کجای دنیا، خانه پدر و مادر خودم نمیشود یعنی هتل 5 ستاره هم که میروم باز میگویم خانه خودمان یک چیز دیگر است! این که میگویند هیچ جا خانه خود آدم نمیشود، واقعا درست است. معمولا از هر فرصتی برای سفر به شمال ایران استفاده میکنم و انزلی هم که میروم از خانه کمتر بیرون میآیم. ولی پاریس را هم دوست دارم.
با کی رفت و آمد داره؟
فقط خانواده
رفت و آمد به این معنی که با آدمها قاطی شوم و در خانهشان احساس راحتی کنم و در نقطه مقابل آنها هم در خانه من احساس منزل خودشان را داشته باشند، واقعا ندارم. ترجیح میدهم این روابط را فقط با اعضای خانواده خودم داشته باشم. اعضای خانواده بهترین دوستان آدم هستند. این را در همین چند سالی که فوتبال باعث شد مستقل زندگی کنم، یاد گرفتم. شما اگر سالم زندگی کنید، دلیلی ندارد غیر از اعضای خانواده، با کسی قاطی شوید. این نظر من است و به درستیاش اعتقاد دارم.
سعید عزت در یک نگاه
همشهری قایقران، افتخار بندر فوتبال
متولد دهم مهرماه سال 1375 در بندر انزلی که حالا در بیست سالگی هم جوانترین بازیکن تیم ملی است و هم صاحب لقب جوانترین بازیکن تاریخ لیگ برتر، فوتبال را از مدرسه فوتبال زندهیاد سیروس قایقران زیرنظر پدرش، نادر عزتاللهی که یکی از ستارههای قدر نادیده باشگاه ملوان بود، آغاز کرد و بعد از بازی در تیمهای شهرداری بندر انزلی و ملوان، به تیم ب آتلتیکو مادرید پیوست و پس از چند جلسه حضور در تمرین شاگردان دیهگو سیمونه و همراهی با ستارههای تیم اصلی آتلتیکو، در تور روستوف افتاد تا حالا همبازی سردار در لیگ برتر روسیه باشد.
چی میشنوه؟
هم پاپ، هم رپ
سعید هم موسیقی رپ گوش میکند و هم موسیقی پاپ. در موسیقی پاپ شنونده دائمی کارهای محسن چاووشی، محسن یگانه، شهرام شکوهی، محمد علیزاده و البته زندهیاد مرتضی پاشایی هستم.
چی میخوره؟
لوبیا پلو جان!
به قول خودش؛ «الان سنگ هم بگذاری جلوی من، میخورم چون در روسیه دلم برای دستپخت مادرم تنگ میشود و وقتی به ایران میآیم، غیر از بادمجان، هر غذایی باشد میخورم، به خصوص قیمه و قرمه سبزی و فسنجان و البته که لوبیا پلو. بچه که بودم به لوبیا پلو میگفتم لوبیا پلو جان و هنوز هم انتخاب اول من لوبیا پلو است و هر چقدر هم که بخورم از خوردن این غذا سیر نمیشوم.» سعید اسم لوبیا پلو را که میآورد، ضعف میکند و به قول خودش میان وعده لازم میشود!
چی میبینه؟
نمایش طنز
عاشق تئاتر است و نمایش را به سینما ترجیح میدهد؛ «نه این که اهل سینما نباشم، نه اتفاقا برعکس، از هر فرصتی برای فیلم دیدن استفاده میکنم اما تئاتر را بیشتر دوست دارم چون سر صحنه حضور داری و بازیگر را یک جورهایی مال خودت میدانی. لذت بخش است این که میدانی، بازیگر میداند دارد برای تو بازی میکند. عاشق نمایشهای کمدی هستم چون حال و هوای من را عوض میکند. آن جدیتی که فوتبال و تمرین و زندگی حرفهای فوتبالی دارد، با نمایش طنز قابل تحمل میشود.»
چی میپوشه؟
بازم پولو؟
مارک و برند مورد علاقه سعید «پولو» است. به شوخی میگوییم باز هم پولو؟ از بس لوبیا پلو جان دوست داشتی حالا لباس هم پولو میپوشی؟ لبخندی میزند و میگوید؛ نه بابا، ماسیمو دورتی هم میپوشم اما پیراهنهای پولو را بیشتر میپسندم، احساس میکنم طراحهای این برند، در تولیدات خود سلیقه نسل جوان 18 تا 24 سال را بیشتر لحاظ میکنند. البته همانطور که گفتم برندهای دیگر را هم امتحان میکنم ولی انتخاب اول من همان پولو است، البته نه لوبیا پلو!
چی میخونه؟
زندگینامه بزرگان
اولش که میپرسیم بیشتر چی میخونی، به شوخی میگوید؛ توی حمام آواز، توی گوشی پیام و بعد از یک خنده بلند، میگوید؛ کتاب زیاد میخوانم. کتاب کاغذی را هم به کتاب الکترونیک ترجیح میدهم چون ورق زدن کتاب، عجیب لذت دارد. رمان و داستان زیاد دوست ندارم و بیشتر دنبال کتابهای زندگینامهای هستم، به خصوص آن کتابهایی که بزرگان به قلم خودشان نوشته و زندگیشان را بدون سانسور روایت کردهاند. برای من این کتابها کلاس درس است.
به چی فکر میکنه؟
خیریه عزت
سعید برای فوتبال خودش آرزوهای دور و دراز ندارد. میگوید؛ «همین که برای تیم ملی فرد مفیدی باشم، کافی است. دوست دارم به تیم ملی خدمت کنم و در بحث باشگاهی هم آتلتیکو مادرید باعث شد رویا زده نباشم چون احساس میکنم اگر برای تیم ملی مفید باشم، میتوانم به بزرگترین تیمهای جهان بروم ولی برای آینده زندگی خودم، برنامهریزی کردهام، اگر خدا خواست مشهور شوم، یک بنیاد خیریه راهاندازی میکنم تا در امور نیکوکارانه حضوری فعال داشته باشم.» یعنی از این هم مشهورتر؟
با کی رفاقت میکنه؟
معلومه سردار
رفیق فابریک سعید کسی نیست جز سردار آزمون؛ از وقتی آمدم روسیه، شب و روز با هم هستیم و سردار واقعا پسر خوبی است. خدا را شکر، هم سن ما به هم میخورد و هم اخلاقمان جور است. سردار خیلی روحیه خوبی دارد و رفاقت با او به من از لحاظ روحی و فوتبالی کمک کرده است. خوبی سردار این است که اصلا احساسی نیست و خیلی بامنظق زندگی میکند. من هم کنار او یاد گرفتم بر احساسات خودم غلبه کنم. البته دوستان خوبی هم در ایران دارم که رفاقت با آنها افتخار است.
کجا میره سفر؟
شمال ایران و پاریس
در اسپانیا که بودم خیلی به ایتالیا میرفتم ولی حالا دوست دارم برای تفریح بروم پاریس. سعید با گفتن این حرف، تاکید میکند؛ البته هیچ کجای دنیا، خانه پدر و مادر خودم نمیشود یعنی هتل 5 ستاره هم که میروم باز میگویم خانه خودمان یک چیز دیگر است! این که میگویند هیچ جا خانه خود آدم نمیشود، واقعا درست است. معمولا از هر فرصتی برای سفر به شمال ایران استفاده میکنم و انزلی هم که میروم از خانه کمتر بیرون میآیم. ولی پاریس را هم دوست دارم.
با کی رفت و آمد داره؟
فقط خانواده
رفت و آمد به این معنی که با آدمها قاطی شوم و در خانهشان احساس راحتی کنم و در نقطه مقابل آنها هم در خانه من احساس منزل خودشان را داشته باشند، واقعا ندارم. ترجیح میدهم این روابط را فقط با اعضای خانواده خودم داشته باشم. اعضای خانواده بهترین دوستان آدم هستند. این را در همین چند سالی که فوتبال باعث شد مستقل زندگی کنم، یاد گرفتم. شما اگر سالم زندگی کنید، دلیلی ندارد غیر از اعضای خانواده، با کسی قاطی شوید. این نظر من است و به درستیاش اعتقاد دارم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *