یک عاشقانه آرام!
مجموعههای تلویزیونی انگشتشماری در تاریخ تلویزیون کشورمان وجود دارد که از تاثیرگذاری روی یک قشر خاص فراتر رفته و به پدیدهای اجتماعی تبدیل شده که بدون شک مجموعه «در پناه تو» یکی از شاخصترین آن ها است.
خبرگزاری میزان -
مجموعهای که در زمان خود با توجه به ساختار جوان پسندش توانست انبوهی از مخاطبان را به خود جلب و هنگام پخش شبانهاش خیابانها را خلوت کند.
در پناه تو به مانند بسیاری از مجموعههای موفق و ماندگار ریشه در ملودرام داشته و قصه نه چندان پیچیدهاش را در این بستر روایت میکند.
ریتم کند قصه نشانهای از سریالهای دهه 70
علیرضا طالبزاده که فیلمنامههای درخشانی را در قاب کوچک خلق کرده، چند شخصیت را از میان دانشجویان هنر ورودی یک سال برگزیده و پس از معرفی شخصیتها به ایجاد ارتباطهای حسی میان آنها میپردازد. اما این کار با کندی بسیار انجام شده که بخش مهمی از آن به ساختار تلویزیونی دهه 70 سیمای جمهوری اسلامی برمیگردد که کندی ریتم یکی از وجوه شاخص آن به حساب میآید. حال وقتی مخاطب نیمه دهه 90 تلویزیون به تماشای آثاری همچون در پناه تو مینشیند، این کندی ریتم را با تمام وجود حس کرده و تجربه خاص و جالبی را پشت سر میگذارد. بخصوص اینکه نسخه در حال نمایش از شبکه آیفیلم، ترمیم شده به نظر رسیده و نسبت به نسخه دو دهه پیش کیفیت تصویری بهتری دارد.
مریم، محمد، رامین و دیگران
در مجموعههایی از این دست که شخصیتهای متعدد در پیشبرد داستان نقشی حیاتی دارند، شخصیتپردازی از اهمیتی حیاتی برخوردار است که ضعف در آن میتواند کلیت کار را زیرسوال ببرد. طالبزاده در مجموعه یاد شده سراغ ترکیبی از تیپ و شخصیت رفته و نمونههای موفقی را خلق کرده است.
البته گاه از تیپهای بسیار آشنا و کلیشه شده نیز بهره گرفته که کلیشههای به کار برده شده در آن آزاردهنده جلوه نمیکند. مریم افشار بهعنوان قهرمان فیلمنامه شخصیت چندلایه و تا حدی پیچیده دارد که به مرور مخاطب را به همدلی بیشتر با خود واداشته و در برابر ضد قهرمان میشوراند. در عین حال شکنندگی موجود در آن نیز بسیار به کارش آمده و به قربانی شدنش رنگ و بوی دیگری میبخشد. لجباز بودن مریم نیز لایه دیگری به این شخصیت بخشیده و مخاطب او را بری از اشتباه نمیبیند. در نقطه مقابل محمد منصوری از طبقه متوسط مذهبی قرار دارد که علاقهاش به مریم از جنس عشقهای پاک این طبقه است که با فداکاری ایثارگونهای همراه شده و شخصیتی با عمق زیاد را بهوجود آورده است. برای مثال کافی است به جنس برخورد او با پدرش نگاه کنید که در سریالهای پس از انقلاب به کمتر نمونه مشابهای از آن برمیخوریم. با همه اینها او برای قهرمان یک مجموعه تلویزیونی پربیننده بودن، کم و کسریهایی دارد که مهمترین آن انفعالش در برابر رخدادهای پیرامون است. انفعالی که دختر مورد علاقهاش را از او دور کرده و مریم را به سمتی سوق میدهد تا تن به ازدواجی لجوجانه با رامین بدهد. همینطور سکوت او زمانی که از سوی مادر رامین و نیز پدر خود مورد شماتت قرار میگیرد.
در نقطه مقابل رامینی قرار دارد که یک ضد قهرمان واقعی و کاملا غیرکلیشهای است که مخاطب نمونههای نزدیک به او را در اطرافش دیده است. شخصیتی سرشار از عقدههای درونی که توجه ترحموار مریم به او درامی را شکل داده که در نهایت به یک فاجعه ختم میشود. برای مثال میتوان به صحنه قال گذاشتن مهمانها توسط این دو و سفرشان به شمال در شب عروسی اشاره کرد که به تقلید از فیلم سینمایی عروس انجام شده و حقارت کودکانه رامین را بیش از پیش نشان میدهد. اما دیگر شخصیتها از جمله پارسا، پدر و مادر مریم و نیز مادر رامین آنچنان که باید از کار درنیامده و کلیشهها لطمات زیادی به آنها وارد کرده است.
بخصوص مادر رامین که کینهورزیهای او در برابر مریم بیش از اندازه و تا حدی غیرطبیعی بوده و علامت سوالهایی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند. در عین حال نمیتوان از کنار عمو جمال هم بسادگی عبور کرد که نمونه مناسبی از یک تیپ ـ شخصیت برگرفته از یک طبقه و پایگاه اجتماعی است و مخاطب برای شناخت و همراهی با او کار سختی در پیش ندارد.
از بازیهای دلنشین تا حجم زیاد و کلافهکننده موسیقی
حمید لبخنده که چند سریال برای شبکههای مختلف ساخته، در مجموعه در پناه تو تسلط خوبی روی برخی اجزای کارش داشته و بازیهای خوب و یکدستی هم از بازیگرانش گرفته است. برای نمونه میتوان به لعیا زنگنه در نقش مریم و حسن جوهرچی در نقش محمد منصوری اشاره کرد که نقشآفرینیهای درخشان ثریا قاسمی، سعید پورصمیمی و ایرج راد مکمل آن بودهاند. جوهرچی که ماه گذشته به شکل ناگهانی به دیار باقی شتافت، یکی از بهترین نقشآفرینیهای عمرش را در این مجموعه تلویزیونی ارائه کرده و با درک درست خود از نقش آن معصومیت مورد نظر لبخنده و طالبزاده را به تصویر کشیده است. لعیا زنگنه هم که در پناه تو سکوی پرتاب مناسبی برایش بوده، انتخاب هوشمندانهای برای نقش مریم است که غرور و در عین حال شکنندگی زنانه را توامان در نگاه خود دارد. از جمله ضعفهای در پناه تو که در حیطه کاری لبخنده قرار دارد، میتوان به نماهای طولانی و پلان سکانسهای بسیار موجود در کار اشاره کرد که خوب از آب درنیامده و ریتمی کند و کشدار را بر کلیت آن حاکم کرده است. مضاف بر اینکه نمیتوان از موسیقی پرحجم و یکنواخت کار هم یاد نکرد که گاه مخاطب را کلافه میکند. در نهایت باید گفت که مجموعه تلویزیونی در پناه تو با وجود گذشت بیش از 20 سال از نخستین نمایش تلویزیونیاش، همچنان نقاط قوت و جذابیتهایی برای مخاطبان امروزی پرحوصلهتر تلویزیون دارد.
دانشجو در آینه مجموعههای تلویزیونی
در مجموعههای تلویزیونی، از مینی سریال گرفته تا کارهایی با تعداد قسمتهای زیاد، با شخصیت های مختلف و متعددی روبهرو میشویم که هر یک از آنها متعلق به یک طبقه اجتماعی بوده و شغل معینی دارند. در میان این گروهها به جوانهایی برمی خوریم که دانشجو بوده و بخشی از هویت خود را از این عنوان کسب میکنند. در حقیقت آنها از طیفهای مختلف جامعه هستند که در یک مکان واحد علمی کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و از برخورد آنها با یکدیگر قصههای بسیار خلق میشوند. به این ترتیب نویسندگان فیلمنامه برای نگارش داستانهای خود دست بازتری داشته و میتوانند با تکیه بر این گروه کارشان را پیش ببرند. اتفاقی که در سه دهه گذشته در سریالهای تلویزیونی به وفور رخ داده و مخاطبان پروپاقرص تلویزیون شاهد نمونههای زیادی با کیفیتهای مختلف در این باب بودهاند که در ادامه به برخی از نمونههای شاخص آن اشاره میکنیم.
روزهای زندگی و دانشگاه در حاشیه داستان
ساختههای تلویزیونی سیروس مقدم عموما از شخصیتهای متعدد با داستانکهای مختلف تشکیل شده که روزهای زندگی هم از این قاعده مستثنی نیست. استاد میانسال رشته جامعهشناسی پس از سالها از آلمان به ایران بازگشته و برای تدریس وارد دانشگاه میشود.
مقدم در روزهای زندگی بیشتر تمرکز خود را روی ماجرای دختر خردسال استاد که فرزندخوانده اوست، گذاشته و ماجرای کشمکشهای میان خانواده او و مادر واقعی بچه را به تصویر کشیده است. در عین حال از شغل استاد هم غافل نشده و بخشهای نسبتا زیادی را به دانشگاه و تدریس وی اختصاص داده است. روش متفاوت تدریس او در کنار شیوه برخوردش با دانشجویان، تنشهایی را بین وی و سایر اساتید بهوجود آورده و حسادتهایی را برمی انگیزد که بندرت شاهد آن بر صفحه تلویزیون بودهایم. اما دانشجویانی که داستانکهای مختصری را در روزهای زندگی شکل دادهاند، بسیار شبیه به کلیشه همیشگی دانشجو در سریالها بوده و برای مخاطب کاملا آشنا و حتی تکراری به نظر میرسند. در بخشهای مربوط به کلاس هم بهوضوح میبینیم که این دانشجویان انتهای دهه 70 شباهت زیادی به نمونههای واقعی نداشته و تا حدودی کهنه و قدیمی به نظر میرسند.
دختران: نسخه دخترانه روزگار جوانی
اصغر توسلی پس از موفقیت همهجانبه روزگار جوانی، در فاصلهای نسبتا کوتاه دختران را ساخته و روانه آنتن کرد که با موفقیت نسبی هم روبهرو شد. داستان چند دختر دانشجوی شهرستانی که در خوابگاه دانشگاه زندگی میکنند اما به مرور در طبقه همکف ساختمان منزل پدری یکی از آنها (نگار) ساکن میشوند. نویسنده فیلمنامه دختران بوضوح از فرمول امتحان پس داده روزگار جوانی بهره گرفته و شخصیتهای خود را در چنین قالبی طراحی و خلق کرده است. جالب اینکه یکی از این شخصیتها (پروانه) هم اهل جنوب ایران بوده و یکی دیگر هم کرد زبان است. داستانکهای مربوط به هر کدام هم ضعفها و قوتهایی دارد که بخش مهمی از آن به شخصیت محوری مرکز ثقل آن بازمیگردد. داستانک جدایی پروانه از همسرش و کشمکشها بر سر حضانت تنها فرزندشان، نسبتا خوب از کار درآمده و مخاطب را نسبت به سرنوشت این سه نفر در بیم و امید قرار میدهد. همینطور داستانک مربوط به نگار و علاقه مادرانهاش به پسر خردسال همسایه که مادرش را از دست داده و همراه پدر جوان خود زندگی میکند. در اینجا هم جز دو سه قسمت اول تصویری از خود دانشگاه ندیده و خیلی سریع روی زندگی این چند شخصیت متمرکز میشویم.
به دنیا بگویید بایستد هملت ایرانی با چاشنی دانشگاه و هنر
محمدرضا آهنج در این مجموعه تلویزیونی، قصه خود را بر پایه نمایشنامه مشهور هملت شکل داده و داستان شهریار والا، دانشجوی کارگردانی تئاتر را روایت کرده که پدرش را به شکل مشکوکی از دست داده و در این بین به عموی خود به شدت ظنین است. قهرمان داستان و دوستش(علا) از دو طبقه کاملا متفاوت جامعه، دانشجوی رشته نمایش بوده و به همین خاطر هم بخشهایی از کار در دانشکده و پلاتوهای آن میگذرد. اگر از برخی اغراقها در این رابطه چشمپوشی کنیم، این بخش نسبتا خوب از کار درآمده و هدف نهایی کارگردان را که رسیدن به یک نقطه عطف بر پایه اجرای نمایش است تامین میکند. نویسنده فیلمنامه (مصطفی رستگاری) هم بخوبی روی این دانشجوی نمایش بودن علا و شهریار مانور داده و از ظرفیتهای موجود در آن بخوبی بهره گرفته است.
در پناه تو و تاثیر عمیق دانشگاه بر شخصیتهای اصلی
حمید لبخنده و علیرضا طالبزاده در این مجموعه پربیننده که به تفصیل از آن گفتهایم، شخصیتهای محوری خود را از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران انتخاب کرده و قصه خود را بر پایه حضور آنها شکل دادهاند. یکی از نقاط قوت کار این دو، نمایش تصویری واقعی از دانشجویان ترم آخر رشته هنر است که تمامی آنها در عین شبیه نبودن به یکدیگر نقاط مشترک کمرنگی دارند که متاثر از محیط دانشگاه است. برای مثال تنها کافی است رامین یوسفی، مریم افشار و محمد منصوری را در کنار هم قرار داده و این سه نفر را آنالیز کنیم. انتخاب دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به عنوان لوکیشن نیز یکی دیگر از برگهای برنده این مجموعه در مواجهه با مخاطبان بوده که جذابیت بصری خوبی به کار بخشیده و دست فیلمبردار را برای خلق پلانهای متنوع باز گذاشته است.
روزگار جوانی و جوانهای دوست داشتنیاش
زندهیاد شاپور قریب که کارگردانی سری نخست این مجموعه پرطرفدار را برعهده داشته، به شکل هوشمندانهای از کلیشهها بهره گرفته و شخصیتهای محوری خود را بر این اساس خلق کرده است. چند دانشجو در رشتههای مختلف که خانهای را بهطور مشترک اجاره کرده و زندگی دانشجویی را در کنار هم آغاز میکنند و در این مسیر تلخ و شیرینهای بسیاری را پشت سر میگذارند. احد دانشجوی پزشکی ترک زبان، شهریار دانشجوی حسابداری و اهل کرمانشاه، مجید دانشجوی اصفهانی هنر، حمیدرضای عاشق پیشه اهل آبادان و افشین، تنها تهرانی گروه که بهدلیل اختلاف با پدر و مادرش به این جمع پیوسته است. فرمول شکل دادن شخصیت براساس کلیشههای اقلیمی بخوبی در اینجا جواب داده و مخاطب حس خوبی نسبت به آن دارد. از طرف دیگر برخلاف نمونههای مشابه، تقریبا هیچ تصویری از دانشگاه محل تحصیل این پنج نفر ندیده و تنها روی زندگی اشتراکی آنها و مسائل و مشکلاتشان متمرکز میشویم که داستانکهایی آن را کامل میکند. برای مثال میتوان به احدی اشاره کرد که پس از ازدواج و با داشتن فرزندی خردسال وارد دانشگاه شده و با ورود غیرمنتظره همسرش به تهران برای ماندن کنار او با چالشی بزرگ مواجه میشود.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
به نقل از جام جم آنلاین، مجموعههای تلویزیونی انگشتشماری در تاریخ تلویزیون کشورمان وجود دارد که از تاثیرگذاری روی یک قشر خاص فراتر رفته و به پدیدهای اجتماعی تبدیل شده که بدون شک مجموعه «در پناه تو» یکی از شاخصترین آنهاست.
در پناه تو به مانند بسیاری از مجموعههای موفق و ماندگار ریشه در ملودرام داشته و قصه نه چندان پیچیدهاش را در این بستر روایت میکند.
ریتم کند قصه نشانهای از سریالهای دهه 70
علیرضا طالبزاده که فیلمنامههای درخشانی را در قاب کوچک خلق کرده، چند شخصیت را از میان دانشجویان هنر ورودی یک سال برگزیده و پس از معرفی شخصیتها به ایجاد ارتباطهای حسی میان آنها میپردازد. اما این کار با کندی بسیار انجام شده که بخش مهمی از آن به ساختار تلویزیونی دهه 70 سیمای جمهوری اسلامی برمیگردد که کندی ریتم یکی از وجوه شاخص آن به حساب میآید. حال وقتی مخاطب نیمه دهه 90 تلویزیون به تماشای آثاری همچون در پناه تو مینشیند، این کندی ریتم را با تمام وجود حس کرده و تجربه خاص و جالبی را پشت سر میگذارد. بخصوص اینکه نسخه در حال نمایش از شبکه آیفیلم، ترمیم شده به نظر رسیده و نسبت به نسخه دو دهه پیش کیفیت تصویری بهتری دارد.
مریم، محمد، رامین و دیگران
در مجموعههایی از این دست که شخصیتهای متعدد در پیشبرد داستان نقشی حیاتی دارند، شخصیتپردازی از اهمیتی حیاتی برخوردار است که ضعف در آن میتواند کلیت کار را زیرسوال ببرد. طالبزاده در مجموعه یاد شده سراغ ترکیبی از تیپ و شخصیت رفته و نمونههای موفقی را خلق کرده است.
البته گاه از تیپهای بسیار آشنا و کلیشه شده نیز بهره گرفته که کلیشههای به کار برده شده در آن آزاردهنده جلوه نمیکند. مریم افشار بهعنوان قهرمان فیلمنامه شخصیت چندلایه و تا حدی پیچیده دارد که به مرور مخاطب را به همدلی بیشتر با خود واداشته و در برابر ضد قهرمان میشوراند. در عین حال شکنندگی موجود در آن نیز بسیار به کارش آمده و به قربانی شدنش رنگ و بوی دیگری میبخشد. لجباز بودن مریم نیز لایه دیگری به این شخصیت بخشیده و مخاطب او را بری از اشتباه نمیبیند. در نقطه مقابل محمد منصوری از طبقه متوسط مذهبی قرار دارد که علاقهاش به مریم از جنس عشقهای پاک این طبقه است که با فداکاری ایثارگونهای همراه شده و شخصیتی با عمق زیاد را بهوجود آورده است. برای مثال کافی است به جنس برخورد او با پدرش نگاه کنید که در سریالهای پس از انقلاب به کمتر نمونه مشابهای از آن برمیخوریم. با همه اینها او برای قهرمان یک مجموعه تلویزیونی پربیننده بودن، کم و کسریهایی دارد که مهمترین آن انفعالش در برابر رخدادهای پیرامون است. انفعالی که دختر مورد علاقهاش را از او دور کرده و مریم را به سمتی سوق میدهد تا تن به ازدواجی لجوجانه با رامین بدهد. همینطور سکوت او زمانی که از سوی مادر رامین و نیز پدر خود مورد شماتت قرار میگیرد.
در نقطه مقابل رامینی قرار دارد که یک ضد قهرمان واقعی و کاملا غیرکلیشهای است که مخاطب نمونههای نزدیک به او را در اطرافش دیده است. شخصیتی سرشار از عقدههای درونی که توجه ترحموار مریم به او درامی را شکل داده که در نهایت به یک فاجعه ختم میشود. برای مثال میتوان به صحنه قال گذاشتن مهمانها توسط این دو و سفرشان به شمال در شب عروسی اشاره کرد که به تقلید از فیلم سینمایی عروس انجام شده و حقارت کودکانه رامین را بیش از پیش نشان میدهد. اما دیگر شخصیتها از جمله پارسا، پدر و مادر مریم و نیز مادر رامین آنچنان که باید از کار درنیامده و کلیشهها لطمات زیادی به آنها وارد کرده است.
بخصوص مادر رامین که کینهورزیهای او در برابر مریم بیش از اندازه و تا حدی غیرطبیعی بوده و علامت سوالهایی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند. در عین حال نمیتوان از کنار عمو جمال هم بسادگی عبور کرد که نمونه مناسبی از یک تیپ ـ شخصیت برگرفته از یک طبقه و پایگاه اجتماعی است و مخاطب برای شناخت و همراهی با او کار سختی در پیش ندارد.
از بازیهای دلنشین تا حجم زیاد و کلافهکننده موسیقی
حمید لبخنده که چند سریال برای شبکههای مختلف ساخته، در مجموعه در پناه تو تسلط خوبی روی برخی اجزای کارش داشته و بازیهای خوب و یکدستی هم از بازیگرانش گرفته است. برای نمونه میتوان به لعیا زنگنه در نقش مریم و حسن جوهرچی در نقش محمد منصوری اشاره کرد که نقشآفرینیهای درخشان ثریا قاسمی، سعید پورصمیمی و ایرج راد مکمل آن بودهاند. جوهرچی که ماه گذشته به شکل ناگهانی به دیار باقی شتافت، یکی از بهترین نقشآفرینیهای عمرش را در این مجموعه تلویزیونی ارائه کرده و با درک درست خود از نقش آن معصومیت مورد نظر لبخنده و طالبزاده را به تصویر کشیده است. لعیا زنگنه هم که در پناه تو سکوی پرتاب مناسبی برایش بوده، انتخاب هوشمندانهای برای نقش مریم است که غرور و در عین حال شکنندگی زنانه را توامان در نگاه خود دارد. از جمله ضعفهای در پناه تو که در حیطه کاری لبخنده قرار دارد، میتوان به نماهای طولانی و پلان سکانسهای بسیار موجود در کار اشاره کرد که خوب از آب درنیامده و ریتمی کند و کشدار را بر کلیت آن حاکم کرده است. مضاف بر اینکه نمیتوان از موسیقی پرحجم و یکنواخت کار هم یاد نکرد که گاه مخاطب را کلافه میکند. در نهایت باید گفت که مجموعه تلویزیونی در پناه تو با وجود گذشت بیش از 20 سال از نخستین نمایش تلویزیونیاش، همچنان نقاط قوت و جذابیتهایی برای مخاطبان امروزی پرحوصلهتر تلویزیون دارد.
دانشجو در آینه مجموعههای تلویزیونی
در مجموعههای تلویزیونی، از مینی سریال گرفته تا کارهایی با تعداد قسمتهای زیاد، با شخصیت های مختلف و متعددی روبهرو میشویم که هر یک از آنها متعلق به یک طبقه اجتماعی بوده و شغل معینی دارند. در میان این گروهها به جوانهایی برمی خوریم که دانشجو بوده و بخشی از هویت خود را از این عنوان کسب میکنند. در حقیقت آنها از طیفهای مختلف جامعه هستند که در یک مکان واحد علمی کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و از برخورد آنها با یکدیگر قصههای بسیار خلق میشوند. به این ترتیب نویسندگان فیلمنامه برای نگارش داستانهای خود دست بازتری داشته و میتوانند با تکیه بر این گروه کارشان را پیش ببرند. اتفاقی که در سه دهه گذشته در سریالهای تلویزیونی به وفور رخ داده و مخاطبان پروپاقرص تلویزیون شاهد نمونههای زیادی با کیفیتهای مختلف در این باب بودهاند که در ادامه به برخی از نمونههای شاخص آن اشاره میکنیم.
روزهای زندگی و دانشگاه در حاشیه داستان
ساختههای تلویزیونی سیروس مقدم عموما از شخصیتهای متعدد با داستانکهای مختلف تشکیل شده که روزهای زندگی هم از این قاعده مستثنی نیست. استاد میانسال رشته جامعهشناسی پس از سالها از آلمان به ایران بازگشته و برای تدریس وارد دانشگاه میشود.
مقدم در روزهای زندگی بیشتر تمرکز خود را روی ماجرای دختر خردسال استاد که فرزندخوانده اوست، گذاشته و ماجرای کشمکشهای میان خانواده او و مادر واقعی بچه را به تصویر کشیده است. در عین حال از شغل استاد هم غافل نشده و بخشهای نسبتا زیادی را به دانشگاه و تدریس وی اختصاص داده است. روش متفاوت تدریس او در کنار شیوه برخوردش با دانشجویان، تنشهایی را بین وی و سایر اساتید بهوجود آورده و حسادتهایی را برمی انگیزد که بندرت شاهد آن بر صفحه تلویزیون بودهایم. اما دانشجویانی که داستانکهای مختصری را در روزهای زندگی شکل دادهاند، بسیار شبیه به کلیشه همیشگی دانشجو در سریالها بوده و برای مخاطب کاملا آشنا و حتی تکراری به نظر میرسند. در بخشهای مربوط به کلاس هم بهوضوح میبینیم که این دانشجویان انتهای دهه 70 شباهت زیادی به نمونههای واقعی نداشته و تا حدودی کهنه و قدیمی به نظر میرسند.
دختران: نسخه دخترانه روزگار جوانی
اصغر توسلی پس از موفقیت همهجانبه روزگار جوانی، در فاصلهای نسبتا کوتاه دختران را ساخته و روانه آنتن کرد که با موفقیت نسبی هم روبهرو شد. داستان چند دختر دانشجوی شهرستانی که در خوابگاه دانشگاه زندگی میکنند اما به مرور در طبقه همکف ساختمان منزل پدری یکی از آنها (نگار) ساکن میشوند. نویسنده فیلمنامه دختران بوضوح از فرمول امتحان پس داده روزگار جوانی بهره گرفته و شخصیتهای خود را در چنین قالبی طراحی و خلق کرده است. جالب اینکه یکی از این شخصیتها (پروانه) هم اهل جنوب ایران بوده و یکی دیگر هم کرد زبان است. داستانکهای مربوط به هر کدام هم ضعفها و قوتهایی دارد که بخش مهمی از آن به شخصیت محوری مرکز ثقل آن بازمیگردد. داستانک جدایی پروانه از همسرش و کشمکشها بر سر حضانت تنها فرزندشان، نسبتا خوب از کار درآمده و مخاطب را نسبت به سرنوشت این سه نفر در بیم و امید قرار میدهد. همینطور داستانک مربوط به نگار و علاقه مادرانهاش به پسر خردسال همسایه که مادرش را از دست داده و همراه پدر جوان خود زندگی میکند. در اینجا هم جز دو سه قسمت اول تصویری از خود دانشگاه ندیده و خیلی سریع روی زندگی این چند شخصیت متمرکز میشویم.
به دنیا بگویید بایستد هملت ایرانی با چاشنی دانشگاه و هنر
محمدرضا آهنج در این مجموعه تلویزیونی، قصه خود را بر پایه نمایشنامه مشهور هملت شکل داده و داستان شهریار والا، دانشجوی کارگردانی تئاتر را روایت کرده که پدرش را به شکل مشکوکی از دست داده و در این بین به عموی خود به شدت ظنین است. قهرمان داستان و دوستش(علا) از دو طبقه کاملا متفاوت جامعه، دانشجوی رشته نمایش بوده و به همین خاطر هم بخشهایی از کار در دانشکده و پلاتوهای آن میگذرد. اگر از برخی اغراقها در این رابطه چشمپوشی کنیم، این بخش نسبتا خوب از کار درآمده و هدف نهایی کارگردان را که رسیدن به یک نقطه عطف بر پایه اجرای نمایش است تامین میکند. نویسنده فیلمنامه (مصطفی رستگاری) هم بخوبی روی این دانشجوی نمایش بودن علا و شهریار مانور داده و از ظرفیتهای موجود در آن بخوبی بهره گرفته است.
در پناه تو و تاثیر عمیق دانشگاه بر شخصیتهای اصلی
حمید لبخنده و علیرضا طالبزاده در این مجموعه پربیننده که به تفصیل از آن گفتهایم، شخصیتهای محوری خود را از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران انتخاب کرده و قصه خود را بر پایه حضور آنها شکل دادهاند. یکی از نقاط قوت کار این دو، نمایش تصویری واقعی از دانشجویان ترم آخر رشته هنر است که تمامی آنها در عین شبیه نبودن به یکدیگر نقاط مشترک کمرنگی دارند که متاثر از محیط دانشگاه است. برای مثال تنها کافی است رامین یوسفی، مریم افشار و محمد منصوری را در کنار هم قرار داده و این سه نفر را آنالیز کنیم. انتخاب دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به عنوان لوکیشن نیز یکی دیگر از برگهای برنده این مجموعه در مواجهه با مخاطبان بوده که جذابیت بصری خوبی به کار بخشیده و دست فیلمبردار را برای خلق پلانهای متنوع باز گذاشته است.
روزگار جوانی و جوانهای دوست داشتنیاش
زندهیاد شاپور قریب که کارگردانی سری نخست این مجموعه پرطرفدار را برعهده داشته، به شکل هوشمندانهای از کلیشهها بهره گرفته و شخصیتهای محوری خود را بر این اساس خلق کرده است. چند دانشجو در رشتههای مختلف که خانهای را بهطور مشترک اجاره کرده و زندگی دانشجویی را در کنار هم آغاز میکنند و در این مسیر تلخ و شیرینهای بسیاری را پشت سر میگذارند. احد دانشجوی پزشکی ترک زبان، شهریار دانشجوی حسابداری و اهل کرمانشاه، مجید دانشجوی اصفهانی هنر، حمیدرضای عاشق پیشه اهل آبادان و افشین، تنها تهرانی گروه که بهدلیل اختلاف با پدر و مادرش به این جمع پیوسته است. فرمول شکل دادن شخصیت براساس کلیشههای اقلیمی بخوبی در اینجا جواب داده و مخاطب حس خوبی نسبت به آن دارد. از طرف دیگر برخلاف نمونههای مشابه، تقریبا هیچ تصویری از دانشگاه محل تحصیل این پنج نفر ندیده و تنها روی زندگی اشتراکی آنها و مسائل و مشکلاتشان متمرکز میشویم که داستانکهایی آن را کامل میکند. برای مثال میتوان به احدی اشاره کرد که پس از ازدواج و با داشتن فرزندی خردسال وارد دانشگاه شده و با ورود غیرمنتظره همسرش به تهران برای ماندن کنار او با چالشی بزرگ مواجه میشود.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *