کتابی تکان دهنده درباره حضور سربازان شوروی در "افغانستان"
کتاب پسرانی از جنس روی، اثر سوتلانا آلکسیویچ، نویسنده روسی به تازگی در ایران توسط ابوالفظل الله دادی مترجم ایرانی ترجمه و روانه بازار کتاب شده است.
خبرگزاری میزان -
به گزارش سرویس بین الملل کتاب پسرانی از جنس روی اثر سوتلانا آلکسیویچ نویسنده روسی به تازگی در ایران توسط ابوالفظل الله دادی مترجم ایرانی ترجمه و روانه بازار کتاب شده است.
این کتاب در مورد، اعزام سربازان شوروی برای جنگ با مردم افغانستان را به تصویر کشیده که اینک 37 سال از ورود نخستین سربازان ارتش سرخ که در تاریخ 6 جدی/دی سال 1358 وارد افغانستان شدند، میگذرد.
نویسنده در این کتاب برای نخستین بار افشا کرده که حکومت کمونیستی شوروی با هزاران خدعه و نیرنگ سربازان و مردم شوروی را فریب داده و آنها را بدون اینکه خود متوجه شوند به افغانستان فرستاده است.
گفتنی است؛ سوتلانا الکسیویچ در این کتاب با روایت داستانهای شگفت انگیز سربازان، افسران، پرستاران، مادران و بیوههای جنگجویان شوروی که شاهد نبرد خون و اشک در افغانستان بوده یا زندگی خود را از دست دادند، جان خود را به خطر انداخته و آنگونه که در مقدمه کتاب آمده است، نویسنده برای نخستین بار سکوت خود را در مورد لشکر کشی شوروی به افغانستان میشکند.
نویسنده در این اثر با جزئیات تمام، به سراغ سربازان و خانوادههای آنان رفته که مدتی را در افغانستان به سر بردند و با مردم این کشور جنگیدند.
در این کتاب از خیانت، دروغ، و تبلیغات حکومت وقت شوروی پرده برداشته میشود و از سربازان و خانوادههای آنان صحبت به میان میآید که قربانیان آن نسلی هستند که امروز جامعه کاملا آنها را طرد کرده، نخستین نسل از دست رفته شوروی که بر سر جان و روحش قمار شد.
این کتاب شاهدی بیهمتا در مورد حضور سربازان شوروی در افغانستان و روابط انسانی در بطن نیروهای نظامی حاضر در این جنگ است که نویسنده به خوبی توانسته با شواهد و اسناد میدانی از چهره شوم جنگ و خدعه حکومت در مورد سربازان شوروی در افغانستان پر بردارد.
کتاب به خوبی نشان میدهد مردمی که از جنگ دور ماندند و به زندگی روزمره خود در شهرها ادامه میدهند چه دیدگاهی نسبت به آنچه در افغانستان گذشته است، دارند.
آنگونه که در این کتاب نیز آمده است، روایتهای مستند این اثر ثابت میکند که بار جنگ افغانستان نیز مانند همه جنگهای تاریخ همچنان روی شانههای نحیف مادران و خواهران سربازان از دست رفته و به جا مانده از جنگ هنوز سنگینی میکند.
ایز اداموویچ نویسنده اهل بلاورس که احترام زیادی برای نویسنده کتاب قائل است، در مقدمه که برای نخستین کتاب وی «جنگ چهرهای زنانه ندارد» که در سال 1985 منتشر شده، نوشته است: سوتلانا آلکسویچ به ژانری تعلق دارد که نه هنوز تعریف شده و نه حتی اسمی دارد.
تمام مطالب این کتاب بر ژانر مستندنگاری روایت شده است، ژانری که مربوط به دورهای بوده که قانون سکوت در شوروی حکمفرما است و خود سانسوری کاملا رواج داشته و همین نشانهای بر نخستین ترک در بلوکهای یکدست اتحاد جماهیر شوروی بوده است.
روایتهای حیرت انگیز سربازان شوروی از آنچه بر سر مردم در افغانستان آوردند
نویسنده در این کتاب حکایتهای ناب و دست اولی از زبان سربازان شوروی در افغانستان را به گونهای حیرت انگیز روایت و افسانه سربازان ارتش سرخ را نابوده کرده و نوشته است: «تلویزیون این سربازان را در حال کاشت درختان سیب در روستاهای افغانستان نشان میدهد، در حالی که آنان به درون خانههای کاگلی که زنها و کودکان به آن پناه برده بودند، نارنجک پرتاب میکردند.»
در بخشی از کتاب از زبان یک سرباز روسی آمده است: «در افغانستان کشته شدن به سادگی فشار دادن یک ماشه است، به ما یاد داده بودند برای اینکه زنده بمانیم، باید اولین کسی باشیم که شلیک میکنیم و این قانون جنگ است، فرمانده ما میگفت: باید بلد باشید با سرعت خود را جابجا کنید و با دقت شلیک کنید.»
کودکان افغانستان چه گناهی داشتند که ما آنان را کشتیم؟
در بخش دیگری از این کتاب یکی از سربازان شوروی حکایت ورود خود به افغانستان را به تفصیل شرح میدهد و میگوید: «...حالا خودم را ناظر بیرونی میدانم و به آن گذشته از دید امروزی نگاه میکنم و هنوز به این سوال پاسخ ندادم که چطور شد که به افغانستان رفتم؟ راستش من خودم درخواست کردم که مرا به آن جا اعزام کنند تا خلق افغانستان را نجات دهم.
این سرباز روسی در ادامه می گوید: «آن زمان تلویزیون و روزنامهها در مورد انقلاب حرف میزدند و میگفتند باید به آنان کمک کرد... خودم را برای جنگ آماده کردم، کاراته یاد گرفتم، کار سادهای نیست که شما اولین نفری باشید که به صورت کسی ضربه میزنید؛ ضربهای که استخوانها را خرد میکند.»
سرباز روسی در ادامه این حکایت تکان دهنده خود میگوید: «ولی اولین مردهای که دیدم پسرکی افغانستانی بود که شاید 7 سال داشت... دست هایش را روی سینهاش گذاشته بود انگار خوابیده است و کنارش اسبی افتاده که شکمش پاره شده بود. کودکان و حیوانات چه گناهی کرده بودند؟... چرا دسته نظامی حمله کرد و همه را با رگبار مسلسل درو کرد؟
در سال 1990 بود که روزنامه «کومسومولسکایا» پرادو در شوروی نخستین قسمت های این کتاب را منتشر کرد که با مخالفت بسیاری در داخل شوروی مواجه شد و نویسنده کتاب تهدید به قتل شد.
بعد از انتشار نخستین قسمت های این کتاب در مطبوعات، سربازان شوروی در چشم مردم و اطرافیان خود به گروهی متجاوز و قاتل و وحشی تبدیل شدند، و افسران شوروی و بسیاری دیگر در مقابل این کتاب جبهه گرفتند و به هر طریق ممکن تلاش داشتند که از انتشار این اثر که در روزهای پایانی سال 1990 به چاپ رسید جلوگیری به عمل آورند.
بسیاری از سربازان شوروی که در جنگ افغانستان مشارکت داشتند برای نویسنده کتاب نوشتند که هم وی را خواهند کشت و هم خودشان را، چرا که بعد از انتشار این اثر آنان دیگر نمیتواستند زندگی عادی خود را داشته باشند و به خوبی متوجه شده بودند که آنان هرگز «قهرمانان انترناسیولیستی» نبودند بلکه جوانانی بودند که با گلوله و برای کشتن زنان و کودکان افغانستان به این کشور فرستاده شده بودند.
آنگونه که در مقدمه این اثر نیز اشاره شده نویسنده این کتاب در زمان تجاوز ارتش سرخ شوروی در کنار سربازان این کشور به افغانستان نیز سفر کرده است و همین کافی بوده تا ببیند، بفهمد و دیگر هرکز فراموش نکند آنچه که سربازان شوروی در افغانستان کردند با آنچه در شوروی به خانوادههای آنان و خود سربازان قبل از عزیمت گفته شده تفاوتش از زمین تا آسمان است.
آلکسیویچ اعتراف میکند که به خاطر سکوتی که سالها در مورد عزیمت سربازان شوروی در افغانستان کرده است مقصر بوده چون که همدستی در سکوت را پذیرفته بوده است.
آلکسیویچ در سال 1947 در بلاروس متولد شد و نویسندگی را با دو کتاب تحقیقی و مستندنگاری در مورد جنگ جهانی دوم آغاز کرد.
جنگ چهرهای زنانه ندارد و «آخرین شاهدان» دو اثر قبلی وی است و کتاب حاضر سومین اثر این نویسنده محسوب میشود و آنگونه که در مقدمه این اثر هم آمده این کتاب یک رسوایی واقعی در شوروی به راه انداخت.
برخی از آثار این نویسنده هنوز هم در سرزمین مادری وی ممنوع است و وی تحت تعقیب و مجبور به مهاجرت از کشور خود شده و مدتی در فرانسه اقامت داشت و در حال حاضر در سوئد زندگی میکند.
پسرانی از جنس روی که جایزه نوبل ادبیات سال 2015 را نیز دریافت کرده در سال 1395 خورشیدی، توسط «مؤسسه انتشارات نگاه» در تهران در 422 صفحه رقعی، به شمارگان 1000 نسخه، به قیمت 30 هزار تومان منتشر شده است.
/
این کتاب در مورد، اعزام سربازان شوروی برای جنگ با مردم افغانستان را به تصویر کشیده که اینک 37 سال از ورود نخستین سربازان ارتش سرخ که در تاریخ 6 جدی/دی سال 1358 وارد افغانستان شدند، میگذرد.
نویسنده در این کتاب برای نخستین بار افشا کرده که حکومت کمونیستی شوروی با هزاران خدعه و نیرنگ سربازان و مردم شوروی را فریب داده و آنها را بدون اینکه خود متوجه شوند به افغانستان فرستاده است.
گفتنی است؛ سوتلانا الکسیویچ در این کتاب با روایت داستانهای شگفت انگیز سربازان، افسران، پرستاران، مادران و بیوههای جنگجویان شوروی که شاهد نبرد خون و اشک در افغانستان بوده یا زندگی خود را از دست دادند، جان خود را به خطر انداخته و آنگونه که در مقدمه کتاب آمده است، نویسنده برای نخستین بار سکوت خود را در مورد لشکر کشی شوروی به افغانستان میشکند.
نویسنده در این اثر با جزئیات تمام، به سراغ سربازان و خانوادههای آنان رفته که مدتی را در افغانستان به سر بردند و با مردم این کشور جنگیدند.
در این کتاب از خیانت، دروغ، و تبلیغات حکومت وقت شوروی پرده برداشته میشود و از سربازان و خانوادههای آنان صحبت به میان میآید که قربانیان آن نسلی هستند که امروز جامعه کاملا آنها را طرد کرده، نخستین نسل از دست رفته شوروی که بر سر جان و روحش قمار شد.
این کتاب شاهدی بیهمتا در مورد حضور سربازان شوروی در افغانستان و روابط انسانی در بطن نیروهای نظامی حاضر در این جنگ است که نویسنده به خوبی توانسته با شواهد و اسناد میدانی از چهره شوم جنگ و خدعه حکومت در مورد سربازان شوروی در افغانستان پر بردارد.
کتاب به خوبی نشان میدهد مردمی که از جنگ دور ماندند و به زندگی روزمره خود در شهرها ادامه میدهند چه دیدگاهی نسبت به آنچه در افغانستان گذشته است، دارند.
آنگونه که در این کتاب نیز آمده است، روایتهای مستند این اثر ثابت میکند که بار جنگ افغانستان نیز مانند همه جنگهای تاریخ همچنان روی شانههای نحیف مادران و خواهران سربازان از دست رفته و به جا مانده از جنگ هنوز سنگینی میکند.
ایز اداموویچ نویسنده اهل بلاورس که احترام زیادی برای نویسنده کتاب قائل است، در مقدمه که برای نخستین کتاب وی «جنگ چهرهای زنانه ندارد» که در سال 1985 منتشر شده، نوشته است: سوتلانا آلکسویچ به ژانری تعلق دارد که نه هنوز تعریف شده و نه حتی اسمی دارد.
تمام مطالب این کتاب بر ژانر مستندنگاری روایت شده است، ژانری که مربوط به دورهای بوده که قانون سکوت در شوروی حکمفرما است و خود سانسوری کاملا رواج داشته و همین نشانهای بر نخستین ترک در بلوکهای یکدست اتحاد جماهیر شوروی بوده است.
روایتهای حیرت انگیز سربازان شوروی از آنچه بر سر مردم در افغانستان آوردند
نویسنده در این کتاب حکایتهای ناب و دست اولی از زبان سربازان شوروی در افغانستان را به گونهای حیرت انگیز روایت و افسانه سربازان ارتش سرخ را نابوده کرده و نوشته است: «تلویزیون این سربازان را در حال کاشت درختان سیب در روستاهای افغانستان نشان میدهد، در حالی که آنان به درون خانههای کاگلی که زنها و کودکان به آن پناه برده بودند، نارنجک پرتاب میکردند.»
در بخشی از کتاب از زبان یک سرباز روسی آمده است: «در افغانستان کشته شدن به سادگی فشار دادن یک ماشه است، به ما یاد داده بودند برای اینکه زنده بمانیم، باید اولین کسی باشیم که شلیک میکنیم و این قانون جنگ است، فرمانده ما میگفت: باید بلد باشید با سرعت خود را جابجا کنید و با دقت شلیک کنید.»
کودکان افغانستان چه گناهی داشتند که ما آنان را کشتیم؟
در بخش دیگری از این کتاب یکی از سربازان شوروی حکایت ورود خود به افغانستان را به تفصیل شرح میدهد و میگوید: «...حالا خودم را ناظر بیرونی میدانم و به آن گذشته از دید امروزی نگاه میکنم و هنوز به این سوال پاسخ ندادم که چطور شد که به افغانستان رفتم؟ راستش من خودم درخواست کردم که مرا به آن جا اعزام کنند تا خلق افغانستان را نجات دهم.
این سرباز روسی در ادامه می گوید: «آن زمان تلویزیون و روزنامهها در مورد انقلاب حرف میزدند و میگفتند باید به آنان کمک کرد... خودم را برای جنگ آماده کردم، کاراته یاد گرفتم، کار سادهای نیست که شما اولین نفری باشید که به صورت کسی ضربه میزنید؛ ضربهای که استخوانها را خرد میکند.»
سرباز روسی در ادامه این حکایت تکان دهنده خود میگوید: «ولی اولین مردهای که دیدم پسرکی افغانستانی بود که شاید 7 سال داشت... دست هایش را روی سینهاش گذاشته بود انگار خوابیده است و کنارش اسبی افتاده که شکمش پاره شده بود. کودکان و حیوانات چه گناهی کرده بودند؟... چرا دسته نظامی حمله کرد و همه را با رگبار مسلسل درو کرد؟
در سال 1990 بود که روزنامه «کومسومولسکایا» پرادو در شوروی نخستین قسمت های این کتاب را منتشر کرد که با مخالفت بسیاری در داخل شوروی مواجه شد و نویسنده کتاب تهدید به قتل شد.
بعد از انتشار نخستین قسمت های این کتاب در مطبوعات، سربازان شوروی در چشم مردم و اطرافیان خود به گروهی متجاوز و قاتل و وحشی تبدیل شدند، و افسران شوروی و بسیاری دیگر در مقابل این کتاب جبهه گرفتند و به هر طریق ممکن تلاش داشتند که از انتشار این اثر که در روزهای پایانی سال 1990 به چاپ رسید جلوگیری به عمل آورند.
بسیاری از سربازان شوروی که در جنگ افغانستان مشارکت داشتند برای نویسنده کتاب نوشتند که هم وی را خواهند کشت و هم خودشان را، چرا که بعد از انتشار این اثر آنان دیگر نمیتواستند زندگی عادی خود را داشته باشند و به خوبی متوجه شده بودند که آنان هرگز «قهرمانان انترناسیولیستی» نبودند بلکه جوانانی بودند که با گلوله و برای کشتن زنان و کودکان افغانستان به این کشور فرستاده شده بودند.
آنگونه که در مقدمه این اثر نیز اشاره شده نویسنده این کتاب در زمان تجاوز ارتش سرخ شوروی در کنار سربازان این کشور به افغانستان نیز سفر کرده است و همین کافی بوده تا ببیند، بفهمد و دیگر هرکز فراموش نکند آنچه که سربازان شوروی در افغانستان کردند با آنچه در شوروی به خانوادههای آنان و خود سربازان قبل از عزیمت گفته شده تفاوتش از زمین تا آسمان است.
آلکسیویچ اعتراف میکند که به خاطر سکوتی که سالها در مورد عزیمت سربازان شوروی در افغانستان کرده است مقصر بوده چون که همدستی در سکوت را پذیرفته بوده است.
آلکسیویچ در سال 1947 در بلاروس متولد شد و نویسندگی را با دو کتاب تحقیقی و مستندنگاری در مورد جنگ جهانی دوم آغاز کرد.
جنگ چهرهای زنانه ندارد و «آخرین شاهدان» دو اثر قبلی وی است و کتاب حاضر سومین اثر این نویسنده محسوب میشود و آنگونه که در مقدمه این اثر هم آمده این کتاب یک رسوایی واقعی در شوروی به راه انداخت.
برخی از آثار این نویسنده هنوز هم در سرزمین مادری وی ممنوع است و وی تحت تعقیب و مجبور به مهاجرت از کشور خود شده و مدتی در فرانسه اقامت داشت و در حال حاضر در سوئد زندگی میکند.
پسرانی از جنس روی که جایزه نوبل ادبیات سال 2015 را نیز دریافت کرده در سال 1395 خورشیدی، توسط «مؤسسه انتشارات نگاه» در تهران در 422 صفحه رقعی، به شمارگان 1000 نسخه، به قیمت 30 هزار تومان منتشر شده است.
/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *