یزدی و قطبزاده در نوفل لوشاتو "پادو" بودند/ بنیصدر استکان جمع میکرد/ آیت الله بروجردی گفت آدم ندارم آن پسرک (شاه) را بیرون کنم+عکس
مرحوم آیتالله بروجردی به بزرگانی مثل آیات گلپایگانی، نجفی و خمینی و اساتید بزرگ فرموده بودند که من هر وقت از این پسرک (شاه) خلافهایی دیدهام به وسیله شیخ محمد تقی فلسفی یادداشت فرستادم و مرحوم فلسفی میفرمود هفتاد مرتبه من از طرف آقای بروجردی برای شاه پیغام بردم و هر دفعه هم گفت چشم و هیچ کدام را عمل نکرد.
خبرگزاری میزان -
به نقل از تسنیم، «از زمانی که این سید بزرگوار به اینجا آمده، برکت هم در این منطقه بیشتر شده. خیلی مردم دار است. اهل خیر و خانواده بیبضاعت زیادی تحت پوشش خیریه او هستند. چقدر جوان در این سالها پای درسش، علم دین یاد گرفتند؛ خلاصه سید یک پارچه نور است». این نکته را کاسب قدیم "خیابان زیبای تهران" در وصف یک عالم دینی میگوید.
شاید برای عموم مردم تهران او کمتر شناخته شده باشد اما اهالی شرق تهران از سال 47 که به دستور ساواک و به دلیل یاری امام از قم اخراج و به تهران عزیمت کرد با او آشنا هستند و از مجالس و جلسات فقهی و اخلاقیاش تا امروز بهره میبرند.
گرچه در سالیان گذشته علما و عرفای نامی تهران همچون آیات میرزا عبدالکریم حق شناس، مجتبی تهرانی و عزیز الله خوشبخت دنیای خاکی را واگذاشتند و به دنیای باقی پا گذاشتند و این شهر را با فقدان جدی مجالس پرفیض اخلاقی خود روبرو کردند با این حال هنوز اندک علمایی در پایتخت هستند که این وظیفه خطیر را به دور از جلوات پیگری میکنند.
آیتالله سید عبدالجواد علمالهدی (نفر اول از سمت راست) در کنار برادران و پدرش آیتالله سید احمد علم الهدی
آیت الله سید عبدالجواد علم الهدی مؤسس و استاد عالی حوزه علمیه امام القائم تهران در عِداد شاگردان مبرز مرحوم آیت الله بروجردی و حضرت امام خمینی(ره) محسوب میشود تا جایی که دروس خارج فقه و اصول این دو استاد خود را، تقریر و در قالب چند جلد کتاب منتشر کرده است.
مشهورترین اساتید آیت الله سید جواد علم الهدی
1- آیت الله بروجردی (ره)
2- آیتالله خمینی (ره)
3- آیت الله هادی میلانی (ره)
4- آیت الله مرعشی نجفی (ره)
5- آیتالله شیخ مرتضی حائری (ره)
او برادر بزرگتر آیت الله سید احمد علم الهدی امام جمعه مشهور مشهد است و در جریان نهضت اسلامی از نزدیک در کنار حضرت امام و سایر مبارزین دوره ستمشاهی قرار داشته و به توزیع اعلامیهها و بیانیههای امام در میان علمای بلاد پرداخته است. وی از جمله یاران امام است که در«نوفل لوشاتو» با ایشان دیدار و گفتوگو داشته است.
وی که مدت مدیدی از عمرش را در راه علم و جهاد گذاشته، به عنوان یک شاهد عینی، ناگفتهها و روایتهای نابی از مقاطع مهم تاریخ معاصر ایران از قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در خاطره دارد. ذهن منظم و منسجم، پاسخگویی دقیق به سئوالات با ذکر جزئیات و دستهبندی مطالب از جمله ویژگیهای این شاگرد 86 ساله امام است که در یکی از روزهای زمستان پذیرای ما در بیت خود بود.
در خلال مصاحبه با آیت الله علم الهدی که حدود 3 ساعت طول کشید، در جلسه در درس خارج فقه ایشان هم حضور پیدا کردیم که در ادامه متن گفتوگوی خبرنگاران سیاسی تسنیم به همراه مستندی کوتاه از حضور چند ساعته در کنار این عالم ربانی را از منظرتان میگذرانیم:
مصاحبه در یک نگاه:
آشنایی ما نسبت به حضرت امام از طریق حاج آقا مصطفی حاصل شد و هر سال تابستان که حضرت آیت الله خمینی با اهل بیتشان به مشهد مقدس میآمدند، ما هم بخاطر مشهدی الاصل بودن و نزدیکی منزلمان به حرم مطهر رضوی آن بزرگوار را زیارت میکردیم.
آیت الله صدر به ما طلبهها فرمودند که حواستان جمع باشد! من به کاشانی گفتهام "پسر پیغمبر، دنبال امثال مصدقها نرو! این ها تا مادامی که شما آخوندها را برای فعالیت و موقعیت خودشان میخواهند دست شما را میبوسند، وی نه تنها دست شما را میبوسد، دست شاه و زنش را هم میبوسد. او به دنبال کار خودش است."
آیتالله بروجردی امر کردند روز تشییع جنازه رضاشاه حوزه و مدرسه تعطیل است، درهای مدرسه فیضیه را بستند و گفتند هیچ کس حق ندارد بیرون بیاید. ما جوانها رفتیم بالای پشت بام و دیدیم که چند نظامی و سرباز تابوتی را بردند حرم و زیارتی کردند و رفتند.
امام تصمیم گرفتند به همه علمای ایران نامه بنویسند تا شاگردانشان آنها را به علمای بلاد منتقل کنند. من هم شروع کردم از دامغان و شاهرود نامهها را به طور سری دادم. برخی را هم خودم به امام گفتم نامه بنویسند.
امام را که تبعید کردند، ما را هم از تهران ممنوعالمنبر کردند. من رفتم قم و درس آیت الله گلپایگانی ماندم و مشغول بودم. سال 48 مرا خواستند و گفتند دستور از مرکز آمده که تمام شاگردان با سابقه امام خمینی باید قم را ترک کنند.
آیتالله سید جواد خامنهای پدر رهبر معظم انقلاب مجتهد و اهل تقوا و فضیلت بودند و از فضلای بزرگ حوزه علمیه نجف به شمار میرفتند.
مرحوم منتظری یک استبدادی در فهم خودش داشت و اگر چیزی را میفهمید درست است امام را هم اذیت میکرد. درکش این حالتش این را داشت. عداوتی نداشت اما سلیقهاش را به امام تحمیل میکرد.
زمانی که آیتالله خامنهای به رهبری انتخاب شدند من رفتم خدمت آیتالله العظمی گلپایگانی و کنار رختخوابشان نشستم و پرسیدم که نظرتان در مورد رهبری آسید علی چیست؟ ایشان گفت: خوب است؛ ما یک انسان جوان و خوش استعداد و فاضل میخواهیم که بحمدالله انتخاب شد.
** متن کامل این مصاحبه را در ذیل بخوانید:
با تشکر از وقتی که حضرتعالی در اختیار ما قرار دادید، با توجه به نزدیک بودن ایام بیست و دوم بهمنماه و سالروز ورود تاریخی حضرت امام خمینی(ره) به کشور، سابقه آشنایی شما با مرحوم حضرت امام خمینی(ره) از چه زمانی شروع شد و علت علاقه شما به شرکت در دروس ایشان چه بود؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. با تشکر از ملاقات شما دوستان و اختبار از وضع آشنایی من با وجود اقدس و مقدس بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روح الله خمینی.
** مشهد؛ آغاز آشنایی با امام/ همدرسی به نام حاج آقا مصطفوی
من از سال 1323 که توفیق پیدا کردم از حوزه علمیه مشهد با اجازه پدر بزرگوارم به طرف قم بیایم، در این فکر بودیم که بزرگان و اساتید را بشناسیم و موقعیت آنها را بسنجیم. در اولین برخورد با مرحوم حاج آقا مصطفی آقازاده بزرگ امام که با هم در درسهای آیت الله العظمی نجفی و آیت الله سلطانی شرکت میکردیم، آشنایی ما نسبت به پدر بزرگوار ایشان حاصل شد و هر سال تابستان که حضرت آیت الله خمینی با اهل بیتشان به مشهد مقدس میآمدند، ما هم بخاطر مشهدی الاصل بودن و نزدیکی منزلمان به حرم مطهر رضوی آن بزرگوار را زیارت میکردیم.
در سال 1331 این موقعیت و قابلیت برای من حاصل شد که درسهای سطح را تمام کرده و در درس خارج آیت الله بروجردی شرکت کنم و این توفیق حاصل شد که به درس خارج باب طهارت حضرت آیت الله خمینی مشرف شوم. این سعادت برای من ادامه پیدا کرد تا سال 43 که آن بزرگوار دیگر درس را تعطیل کردند و تبعید شدند اما به فضل پروردگار دو بخش از اصول فقه و فقه را نزد ایشان خواندم و الحمدالله همه را نوشتهام که الان در حال چاپ است و منتشر میشود.
در ایام سال 1323 تا 1343 واقعه ملی شدن صنعت نفت و همچنین فعالیت فدائیان اسلام بهرهبری شهید نواب صفوی اتفاق افتاد. شما در این ایام با مجموعه شهید نواب صفوی یا جریانهایی که در صنعت نفت بودند، ارتباطی داشتید؟
آشنایی من با مرحوم شهید نواب صفوی و عزیزانی که همراه و همسلک ایشان بودند به این خاطر بود که این بزرگوار وقتی به مشهد مقدس میآمدند، شوهر عمه من که از علمای بزرگ مشهد به نام حاج غلامحسین تبریزی بود میزبان ایشان میشد و آشنایی ما از آنجا شروع شد. قم هم که آمدیم در سال 1327 که ایشان آن کتاب را نوشت و حکومت را عنوان کرد و سخنرانی میکرد. ما خراسانیها در مدرسه دارالشفا اتاق داشتیم، ایشان هم میآمدند و در سخنرانی هایشان مستمع بودیم. البته من جزو گروه آنها نبودم به دلیل آنکه درسهای من خیلی سنگین بود و درس آیت الله نجفی، گلپایگانی و سلطانی و بعد هم آیت الله بروجردی و امام خمینی شرکت کردم و این فرصت را به من نمیداد که دخالت در این کارها بکنم. مشغول درس بودم ولی با هم آشنا بودیم چون ایشان اتاق ما میآمدند و علاقه و لطف داشتند. خدا رحمتشان کند.
شما در درس مرحوم آیتالله میلانی هم شرکت میکردید؟
سال 1335 سالهای اولی که ایشان از نجف آمده بودند و چند ماه درس ایشان رفتم و با ایشان در مشهد مقدس مأنوس بودم.
برخی معتقدند مرحوم بروجردی با فعالیتهای آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام برای ملی شدن صنعت نفت مخالف بودند و از طرفی روابط حضرت امام(ره) با آیتالله بروجردی بعد از شهادت فدائیان از بین میرود. از نظر حضرتعالی دیدگاه مرحوم بروجردی نسبت به فعالیتهایی که آن زمان در رابطه با ملی شدن نفت توسط مرحوم کاشانی و دیگران انجام میشد چه بود؟ همچنین ارتباط آن مرجع بزرگ تقلید تا پایان عمرشان با حضرت امام چگونه بود؟
سوال بسیار مهم و حساسی است. یک مرتبه آیتالله کاشانی به قم تشریف آوردند و در منزل آسید محمدتقی خوانساری وارد شدند و حضرت آیت الله بروجردی با ایشان ملاقاتی کردند. ایشان منزل آیتالله بروجردی آمدند و آقای بروجردی خیلی احترام گذاشت لیکن بحث سیاسی به آن معنا نبود به دلیل آنکه آنکه مراجع قم نسبت به مصدق نگاه دیگری داشتند که یک جملهاش را عرض میکنم.
عکسی تاریخی از دیدار آیتالله بروجردی با آیتالله کاشانی در قم
** از امام شنیدم که فرمودند هیچ کدام از "کارهای مصدق" برای خدا نبود
محضر مقدس آیت الله سید صدرالدین صدر پدر امام موسی صدر مشرف شدیم. دوران فعالیتهای مصدق برای نخست وزیری و ملی شدن نفت بود و آقای کاشانی هم از ایشان کاملاً حمایت میکرد چون ما تهران که میآمدیم منزل کاشانی میرفتیم و صحبت از مصدق و دیگران میشد. آیت الله صدر به ما طلبهها فرمودند که حواستان جمع باشد! من به کاشانی گفتهام "پسر پیغمبر، دنبال امثال مصدقها نرو! این ها تا مادامی که شما آخوندها را برای فعالیت و موقعیت خودشان میخواهند دست شما را میبوسند، وی نه تنها دست شما را میبوسد، دست شاه و زنش را هم میبوسد. او به دنبال کار خودش است."
مرحوم آیتالله صدر گفت اگر من در دنیا نباشم، شما جوانان خواهید دید که با همین کاشانی چه خواهند کرد. از این جهت ما طلبهها و طلاب حوزه علمیه قم فاصله مطلق با رسم و سبک ایشان داشتیم. سوالتان سوال حساسی است.
سال 1340 و ایام عید نوروز، آیت الله بروجردی از دنیا رفتند اما درس امام خمینی مرتب بود. در آن زمان صحبت از این شد که شما با این روحیه سیاسی که دارید چرا در در دوران مصدق از 1327 تا 1332 هیچ عنایتی در درس هایتان به مصدق نداشتید. امام خمینی سر مبارکشان پایین بود و فرمودند کارهای مصدق هیچکدام برای خدا نبود و با آقای کاشانی هم ملاقاتی نداشتند.
درباره سوال دومتان و ارتباط بین آیت الله خمینی و مرحوم آیتالله بروجردی اگر مطلبی عنوان شده، اشتباه است. وجود اقدس و مقدس آقای بروجردی عنایت خاصی به همه مراجع یعنی آقایان سید محمد تقی خوانساری، حاج احمد خوانساری، آیت الله گلپایگانی، مرحوم حجت، مرحوم صدر و استاد خمینی داشتند. کمکهای مالیشان نسبت به این بزرگواران و اساتید بسیار زیاد بود و هر عیدی که ما محضر آیتالله بروجردی رفتیم وجود مقدس آقایان هم به نوبت میآمدند و آیت الله خمینی را مکرر در آنجا دیدم. اختلاف سلیقهای نبود به جز یک مورد.
آن یک مورد چه بود؟
شهیدان مطهری و بهشتی - که روح هر دویشان شاد باشد- و بعضی عزیزان دیگر یک روحیه دانشگاهی داشتند که در نظر امام مطلوب بود و در نظر آیت الله بروجردی خیر. اینها میگفتند باید سعی کنیم از طریق امام و آیتالله سلطانی کاری کنیم که ایشان یک ارتباطی بین حوزه و دانشگاه ایجاد کنند اما عبارت آیت الله بروجردی که هیچگاه از خاطره من فرمایشات ایشان نمیرود این بود که "آقایان! بدانید این حوزه علمیه جعفر بن محمد صادق(ع) است و از زمان وجود اقدس مقدس شیخ مفید و شیخ طوسی و صدوق 1100 سال قبل تا به الان که حوزهها تشکیل شده به یک حالت بوده و در این جا باید اصول فقه، تفسیر قرآن و عرفان آل محمد و فقه آل محمد درس داده شود. جهات دیگر هیچ ارتباطی به حوزه علمیه قم ندارد."
** با تصمیم آیت الله بروجردی کسی بر جنازه رضا شاه نماز نخواند
و درباره نوع ارتباط آیت الله بروجردی با رژیم پهلوی چه طور؟
شاه دو مرتبه افرادی را برای ملاقات استاد بروجردی فرستاد. یک دفعه برای خاطر جنازه پدرش بود. شاهد عینی این ملاقات، آمیرزا ابوالحسن که همه کاره بیت آقای بروجردی بود برای ما نقل کرد که فرستادگان شاه گفتند اعلی حضرت همایونی سلام رساندند و گفتند که فردا جنازه پدرم از جزیره موریس میآید و شما بر او نماز بخوانید! آقا اول نشنیدند اما این 5، 6 نفر از طرف شاه دوباره این پیغام را دادند و بلندتر گفتند، آقا فرمودند "تشریف ببرید، من کارهای او را هیچ فراموش نکردم؛ میگویم بلند شوید و تشریف ببرید" آنها عقب عقب رفتند و یکی از آنها که تولیت آستان حضرت معصومه را داشت، گفت: حضرت آیتالله؛ ما به اعلیحضرت قول دادیم که شما نماز میخوانید. آقا فرمودند "من به شما گفتم تشریف ببرید، تشریف ببرید."
رفتند منزل آیت الله حجت و تقاضا کردند. آیت الله حجت فرموده بود که سبحان الله! مرجع بزرگ آقای بروجردی هستند. ایشان نماز بیایند ما هم میآییم، ایشان نیایند ما نخواهیم آمد. بعد رفتند خدمت آیتالله صدر. آیت الله صدر بهخاطر اینکه فجایع رضا شاه را در ماجرای مسجد گوهرشاد دیده بود با صدای بلند فرمودند کسی کارهای او(رضاشاه) را فراموش نکرده است. من نخواهم آمد نماز و اول مخالف هم من هستم و مخالفت هم خواهیم کرد.
آیتالله بروجردی امر کردند روز تشییع جنازه رضاشاه حوزه و مدرسه تعطیل است، درهای مدرسه فیضیه را بستند و گفتند هیچ کس حق ندارد بیرون بیاید. ما جوانها رفتیم بالای پشت بام و دیدیم که چند نظامی و سرباز تابوتی را بردند حرم و زیارتی کردند و رفتند.
روز تشییع جنازه رضاشاه در قم آیا تحرکی از سمت مردم برای اعتراض انجام شد؟
هیچ کس بیرون نیامد. ما بالای پشت بام مدرسه فیضیه نگاه میکردیم عدهای نظامی آمدند و بردند در حرم و دوباره باز آوردند و آنجا جنازه را سوار ماشین کردند و بردند تهران. هیچکس هم نماز نخواند.
** آیتالله بروجردی گفت افراد شایستهای اطرافم نیست که این پسرک (شاه) را بیرون کنم
برخی معتقدند که مرحوم آیت الله بروجردی اگر نگوییم همراهی با رژیم شاه اما مخالفتی هم نداشت. برخی نیز معتقدند آیت الله بروجردی نگاه راهبردی به گسترش مکتب تشیع داشتند. مثالش هم این است که ما در الازهر مصر کرسی درس شیعه داشتیم یا در مرکز اسلامی هامبورگ مرحوم بروجردی به گسترش تشیع اهتمام داشتند. شما به عنوان شاگرد ایشان بگویید آیت الله بروجردی چگونه به مسئله تشیع نگاه میکرد؟
نگاه ایشان به مصر به این دلیل بود که نماینده جامعه مذهبی مصر به قم آمد و با ایشان ملاقاتی داشت و گفته بود دوست داریم که از فقه شیعه چیزی بدانیم. کتاب معتبر مرحوم محقق جلوی دست مرحوم بروجردی بود. این کتاب را به وی دادند که کتاب جامع و خوب ولی مختصر و کوچک است. بعد آیت الله بروجردی شیخ محمدقمی را فرستادند و نسبت به مصر خیلی اظهار علاقه کردند که اگر بشود مذهب جعفری در آنجا درس داده شود.
مرحوم آیتالله بروجردی به بزرگانی مثل آیات گلپایگانی، نجفی و خمینی و اساتید بزرگ فرموده بودند که من هر وقت از این پسرک(شاه) خلافهایی دیدهام به وسیله شیخ محمد تقی فلسفی یادداشت فرستادم. مرحوم فلسفی میفرمود هفتاد مرتبه من از طرف آقای بروجردی برای شاه پیغام بردم و هر دفعه هم گفت چشم و هیچ کدام را عمل نکرد.
اما اینکه چرا آیتالله بروجردی اقدام به بیرون کردن شاه نکرد، ایشان فرموده بودند در اطراف خودم افراد شایستهای را نمیدیدم که اگر این پسرک را من بیرونش کنم، بتوانند حکومتی را پیاده کنند وگرنه بیرون کردن وی بهدست مرحوم آیتالله بروجردی کار سختی نبود.
برای اینکه بحث درباره مرحوم بروجردی را به پایان برسانیم، اگر خاطرهای از زهد و تقوای ایشان دارید بفرمایید.
ایشان هر روز چهارشنبه صبح درس فقه و عصر درس اصول داشتند. درس اصول را مختصر میگفتند و موعظه میکردند. از خصایص موعظه ایشان آن بود که میگفتند آقایان محترم! این حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف و شیراز و خراسان و بلاد خارج، اینها همه دنباله کار فقه آل محمد و اصول و معارف و علم کلام و علم تفسیر آل محمد است. از زمان حضرت امام باقر(ع) حوزه شروع شد. وقتی دست پادشاهان بنی امیه قطع شد، بنی مروان روی کار آمدند و آنها مدینه را رها کردند و به شامات رفتند و مشغول رقاصی و عیاشی شدند و مدینه فرصتی برای امام باقر بعد از زین العابدین(ع) شد. شانزده سال درب منزل را باز و تشکیل حوزه علمیه دادند. حضرت امام صادق 16 سال ادامه دادند. حضرت علی بن موسی الرضا 20 سال این کار را ادامه دادند تا رسید به بزرگانی مثل نواب اربعه و آنها ادامه دادند. از آنها رسید به شیخ صدوق، شیخ طوسی و شیخ مفید و ادامه پیدا کرد تا ما در این مقام باشیم و آثار ائمه را حفظ کنیم. این نظر خاص ایشان به حوزه بود.
ایشان میگفت آقایان بدانید! بعد از من به بلاد میروید، تا آخر عمرتان شما در بلاد به کسی نگویید پول بدهد. خدا شما را نگه میدارد ولی اگر دادند تشکر کنید و قبض هم بدهید تا اگر روزی گفتند این پول سهم امام اشتباه شده، قبضتان را بگیرید و امضا را پاره کنید و از سهم امام بدهید و بنا بر صلح و مدارا داشته باشید. ایشان به ما میفرمود ان شاءالله میروید و عالم مردم میشوید و مردم به شما وجوهات میدهند اما آن جایی خرج کنید که بدانید وجود اقدس امام زمان راضی است. مبادا سهم امام در غیر مورد خودش یا سهم سادات در غیرمورد خودش مصرف شود. همیشه خود را در محضر الله ببینید و کلمهای را نگویید و جایی نروید که مورد رضای امام زمان (ع) نباشد. همین موعظه را امام(ره) در این 12 سال عصرهای چهارشنبه میفرمودند که "عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید".
بعد از وفات مرحوم آیت الله بروجردی شاه به این نتیجه رسید که میتواند یکسری سیاستهای ضد دینی را آغاز کند و احساس میکرد دیگر قم آن استحکام و قوامی که زمان مرحوم آیت الله بروجردی داشت ندارد. با شروع این فعالیتها، امام وارد مبارزه شدند. جایگاه امام در زمان شروع مبارزه در قم و در بین مردم چگونه بود و آیا شاه فکر میکرد که شخصیتی مثل امام در حوزه باشد که جلوی این سیاستها بایستد؟
آن زمان اصلاً امام را نمیشناختند و واسطهای هم وجود نداشت چون عرض کردم که در تمام دوران مصدق و کاشانی امام یک کلمه «کاف» کاشانی یا «میم» مصدق از دهانشان بیرون نیامد. آقای بروجردی که فوت کرد تنها کاری که به وسیله وزارت دربار، امام جمعه تهران و صدرالاشراف که سابقه آخوندی داشت انجام شد این بود تسلیتهای فراوانی به نجف اشرف و آیتالله العظمی حکیم فرستادند که بگویند مرجع شیعه آیتالله حکیم است ولی مردم ایران گوش به این حرفها نمیدادند. 40 روز و 40 شب برای آیتالله بروجردی ختم بود و بیشترین نفس را در این مجالس مرحوم فلسفی میزد.
خدا حاج شیخ مرتضی حائری پسر آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم را رحمت کند. ایشان شاگردان پدرش را دعوت کرد از جمله حاج آقا روح الله خمینی و سید محمد داماد و آقای گلپایگانی و دیگران. همه را دعوت کردند که با فوت مرحوم بروجردی شهریه چه میشود؟ آقای خمینی فرمودند در اول فرصتی که پول برسد نقد میدهم. آقای گلپایگانی فرمودند من خانهام را میفروشم و شهریه نباید قطع شود چون احتمال این بود که حوزه خلوت شود. آقای شریعتمدار گفتند تجار و برادران من در بازار فرش فروشان تهران موقعیتی دارند که من از آنها قرض میکنم و مقداری میتوانم شهریه بدهم. مرحوم نجفی مرعشی گفتند من نان همه طلاب را تهیه میکنم. حوزه به جای خودش ثابت ماند و درسهای خارج آنها هم برقرار بود.
** آیت الله میلانی نامه امام را بوسید و گفت "والله با آن موافقم"
وقتی حضرت امام با بحث لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مخالفت کردند و دستگیر شدند، برخی علما نامه نوشتند که امام خمینی مرجع است و حکومت حق ندارد مراجع را اعدام یا مجازات کند. ماجرای نوشتن این نامه و امضاهایی که جمع شد را به خاطر دارید؟
این مسئله سه بُعد دارد. علاوه بر قم، آیت الله حکیم و آیت الله خویی نامه نوشتند که اصل تلگراف مرحوم خویی آمد و هشتاد جمله بود. به شاه نوشته بود که وجود ایشان(حضرت امام) مقدس است و محترمند و پرسابقه هستند و از شاگردان بسیار محترم شیخ عبدالکریم حائری است و این همه جمعیت شاگرد دارند. در مشهد مقدس در مسجد گوهرشاد مجلس بسیار عظیمی در پشتیبانی از آیتالله خمینی گرفتند. آیت الله میلانی رضوان الله تعالی علیه هم تلگراف زدند.
در آن زمان اتفاق دیگری هم افتاد و آن این بود که امام تصمیم گرفتند به همه علمای ایران نامه بنویسند تا شاگردانشان آنها را به علمای بلاد منتقل کنند. آقای رفسنجانی در کرمان، آقای سبحانی در آذربایجان، بنده از سمنان تا زاهدان. وقتی نامهها را نوشتند به من گفتند فرداشب بیا نامهها را بگیر. ساعت ده شب رفتم بیتشان. آقا تشریف آوردند و نامهها را دادند و فرمودند به خانوادهات هم نمیگویی کجا هستی. به من گفتند به مشهد که رسیدی خانه نرو. وضو بگیر و برو خدمت علی ابن موسی الرضا و به آقا عرض کن کار بسیار مهمی را در نظر گرفتهام. اگر مصلحت شماست تأییدم کنید و اگر مصلحت شما نیست جلوی کارم را بگیرید. آمدم دستشان را ببوسم، صورتم را بوسید و اشک ریخت. آمدم به خانواده گفتم میخواهم بروم مشهد پیش پدرمان.
شروع کردم از دامغان و شاهرود نامهها را به طور سری دادم. برخی را هم خودم به امام گفتم نامه بنویسند مثلاً از علمای قم عرض کردم که برای میرزا احمد کفائی خراسانی که با دربار بود و مثل بهبهانی در تهران با دربار رابطه داشت هم نامه بنویستند که نوشتند. از بین علمای مشهد برای آیتالله میلانی نامه نوشتند و همین طور رفت تا امام جمعه زاهدان مرحوم آیتالله کفعمی که مهمان ایشان بودم و با پدرم دوست بودند.
مستندی از حضور در بیت آیت الله علم الهدی
وقتی نامه را به مرحوم کفعمی دادم، گفتند آقای خمینی عجب کار مهمی کردند. به یک نفر گفت برو بازار یک طاقه پارچه 20 متری بگیر. فرمایشات امام را بر روی آن نوشتند و گفتند: فردا نماز جمعه است و این هفته اهلسنت به نماز من میآیند. ایشان کفن پوشید و شمشیر دستش گرفت و نامه امام را خواند و مردم گریه میکردند. گفت هر که میخواهد اسلام را زنده کند، این طومار را امضا کند.
به خاطر دارم آمدم مشهد مقدس و نرفتم منزل. رفتم حرم مطهر امام هشتم و با گریه گفتم این پسر پیغمبر(حضرت امام) کار بسیار بزرگی کرده است. بعد رفتم بیت مرحوم میلانی و گفتم که میخواهم خصوصی آقا را ببینم. به اندرون آمدم و نامه را دادم. ایشان نامه را بوسید و گفت والله موافقت میکنم و گفتند من مشهد را ترک و تهران میآیم. وقتی هم حضرت امام را گرفتند، آیتالله میلانی تشریف آوردند تهران.
برای میرزا احمد کفائی هم یک شب رفتیم منزلش و نامه را دادیم. ایشان نامه را خواند و گفت "انا لله و انا الیه راجعون! این نامه بوی خون میدهد. من زمانی که پدرم در انقلاب مشروطه شرکت کرد جوان بودم و خونهای ریخته شدهای را شاهدم. ایشان(حضرت امام) از نظر وظیفه شرعی این نامه را نوشتند و به موقع هم نوشتند اما خدایا تو میدانی که من میبینم دنبال این نامه در دالان مسجد گوهرشاد خون میریزد." گفتیم وظیفه ماست این نامه را برسانیم. گفت نماینده شاه روز سه شنبه میآید و من هم حتماً سفارش میکنم تا شاه به حرف ایشان(حضرت امام) گوش بدهد.
کسی در بین علما بود که با این نامهها مخالفتی داشته باشد؟
خیر. البته من میگفتم نامهام امانتی از سمت امام است و توضیح بیشتر نمیدادم.
** ماجرای نوشتن کتاب «صهیونیسم بینالملل»
مشروح نامه حضرت امام به علما چه بود؟
اصل حرف امام این بود که صحبت با نخستوزیرها به جایی نمیرسد و باید با خود این پسرک صحبت کنیم. آن وجود مقدس ابتدا خطابشان به علم و نخستوزیران بود اما بعد نظرشان برگشت و گفتند صحبت با اینها فایده ندارد. امام شش ماه بعد از فوت آیت الله بروجردی مسئله فلسطین را عنوان کردند و تمرکزشان روی فلسطین رفت و به ما امر کردند که هرکدام میتوانید درباره فلسطین چیزی بنویسید که ما هم کتاب «صهیونیست بینالملل» را نوشتیم.
شما زمانی که به مدرسه فیضیه در سال 1342 حمله شد در آنجا حضور داشتید؟
خیر. در مراسم آن روز فیضیه حضور نداشتم. بعد ما آمدیم و دیدیم قتل و غارت شده و درها بسته شده است.
بعد از اینکه در سال 1343 امام تبعید شدند، نحوه مبارزات شما به چه شکلی بود. آیا دستگیر هم شدید؟
بله 5 مرتبه. فقط جرم بنده همین بود که میآمدم بازار تهران و منبر میرفتم به طوری که هیچکس نفهمد. قریب به چند روزی هم در نجف بودم که بیشتر نمیتوانستم بمانم و پول برده بودم.
در نجف برای تحصیل نرفته بودید؟
خیر.
امام(ره) که وارد نجف شدند گویا برخی علمای نجف مخالف طرز فکر و مشرب مبارزاتی ایشان بودند و حتی میگویند برخی در نجف شبنامه علیه امام پخش میکردند. رابطه حضرت امام با علمای نجف همچون حضرات آیات حکیم و خویی و سایرین چگونه بود؟
بین حضرت امام با آقای خویی هیچ اختلافی نبود اما یک ملاقات حساس در این زمینه با آیتالله حکیم داشتند با اینحال خوب به خاطر دارم که آقای حکیم محبت کردند و برای امام جا گرفتند. این را حاج آقا مصطفی برای من نقل میکند و گفت ما که از ترکیه آمدیم نجف، وقتی که وارد کاظمین شدیم من تلفن زدم به رفقای خودم در نجف که من و آقا آمدیم در بازار مقابل صحن حضرت موسی بن جعفر اتاق گرفتیم. این ها رفته بودند خدمت آقای حکیم و گفتند.
آقای حکیم فرمودند این بزرگوار خانه میخواهد. در کوچه جنوبی صحن که مدرسه مرحوم سید آنجاست یک خانهای 170 متری برای آقا گرفتند و همه وسایل را فراهم کردند. خادم و وسایل پخت و پز همه چیز بود. سه روز آقای خمینی میمانند بعد دو ماشین از روحانیون محترم میآیند و ایشان را با احترام میبرند سامرا. در نجف در همان خانه، آقا خویی تشریف آوردند به زیارت ایشان و بنایشان بر رفاقت و دوستی بود. در مسجد شیخ از ایشان دعوت کردند که درس دهد و همان درسهایی که برای ما میگفتند همان را شروع کردند و ولایت فقیه را در آنجا گفتند.
حضرت امام در نجف اشرف. مرحوم حاج مصطفی خمینی نیز در تصویر دیده میشود
چرا با وجود جو مذهبی و شیعی در عراق، شاه امام را به این کشور فرستاد؟
چون آنها اینگونه فکر میکردند که اگر این سید را از ترکیه به نجف بفرستند، زیر پای طلبهها له میشود چون فکر میکردند سواد ندارد و آنجا هیچکس به وی اعتنا نمیکند ولی وقتی در مسجد «شیخ» درس را شروع کردند، جمعیت پر شد.
گویا در زمان مبارزه ممنوعالمنبر هم شدید. این اتفاق در چه سالی افتاد؟
امام را که تبعید کردند، ما را هم از تهران ممنوعالمنبر کردند. من رفتم قم و درس آیت الله گلپایگانی ماندم و مشغول بودم. سال 48 مرا خواستند و گفتند دستور از مرکز آمده که تمام شاگردان با سابقه امام خمینی باید قم را ترک کنند یا دست زن و بچهات را بگیر برو بیرون قم یا تبعیدت میکنیم که من آمدم تهران.
حوزه امام القائم در تهران نیز همان زمان ساخته شد؟
من وقتی که سال 1347 به تهران آمدم یکی از محترمین این محل - که خدا رحمتش کند- من را دید و گفت آمدی تهران بمانی؟ گفتم بله. گفت من چه کار خیری میتوانم به دست تو کنم؟ گفتم اگر این خانههای مقابل مسجد محمدی را بخری، من طلبه جمع میکنم و درس میدهم. دو قواره 250 متری را با چند اتاق خرید. یک آقایی هم از بازار پیدا شد که دوست من بود و آن هم قالی فرش کرد و طلبهها را آوردیم و مشغول شدیم.
** نوفل لوشاتو و پاسخ جالب امام به یک خبرنگار
شما در زمان تبعید حضرت امام سفری هم به نوفل لوشاتو داشتید. این سفر به چه علت انجام شد. از خاطراتتان در زمان نوفل لوشاتو هم بفرمایید.
مقداری وجوهات به دستم رسید و برداشتم رفت خدمت ایشان. در این ده روزی که محضر استاد بودم، خبرگزاری لوموند آمد خدمت ایشان و خبرنگار خیلی با احترام به زبان فارسی گفت حضرت آیت الله؛ شما در این روستا که چهل خانوار بیشتر نبودند یک حرف میزنید و فرمایشات شما سه روز بعد در تمام ایران پر میشود. سر مبارکشان پایین بود و فرمودند من خادم مردم هستم؛ مردم خادمشان را دوست دارند.
روحانی سمت چپ تصویر؛ آیتالله علمالهدی در نوفل لوشاتو پشت سر امام(ره)
** یزدی و قطبزاده در نوفل لوشاتو "پادو" بودند/ بنیصدر استکان جمع میکرد
در آن ده روز امثال دکتر یزدی و قطبزاده هم آنجا دیده بودید و آیا انحرافی از آنها مشاهده کردید؟
بله؛ آنها هم در نوفل لوشاتو میچرخیدند و به قول معروف پادو بودند. مثلاً بنی صدر که بعدتر رئیس جمهور شد و فرار کرد آنجا استکان جمع میکرد. آن زمان نمیشد از اینها انحرافی پبدا کرد چون در فرانسه حرف، حرف خود امام بود. دانشجویان از خارج زیاد میآمدند و امام شبها بعد نماز مغرب و عشا صحبت میکرد.
امسال در ایام رحلت امام خمینی، شبکه بی بی سی انگلیس مدعی شد که حضرت امام در نوفل لوشاتو با نماینده کارتر رئیس جمهور آمریکا دیداری داشتند. همچنین سال 42 که امام نهضت را شروع کردند، میرزا خلیل کمرهای را به سفارت آمریکا میفرستند. شما در نوفل لوشاتو در این رابطه چیزی شنیده بودید؟
من چنین چیزی ندیده بودم و اطلاعی ندارم و از مشی امام چنین چیزی بعید است که بخواهد به آمریکا پیام دهد. امام این تَشَر را به شاه زدند و گفتند پسرک مگر خودت حرف بلد نیستی با مردم ایران بزنی؟ چرا باید کارتر برای تو دیکته بخواند!
** آیتالله سید جواد خامنهای از فضلای بزرگ حوزه نجف بودند
در مشهد با مرحوم آیتالله سید جواد خامنهای پدر رهبر معظم انقلاب هم مراودهای داشتید. جایگاه علمی ایشان در بین علمای مشهد چگونه بود؟
ایشان مجتهد و اهل تقوا و فضیلت بودند و از فضلای بزرگ حوزه علمیه نجف به شمار میرفتند. وقتی همسرشان به رحمت خدا رفت ایشان به مشهد مقدس هجرت کردند و با دختر مرحوم سید هاشم نجفآبادی که از علمای مشهد بودند و در قضیه مسجد گوهرشاد رضا خان وی را تبعید کرده بود، ازدواج کردند. از این وجود طیبه طاهره آقای سید علی، سید محمد، سید هادی و سید حسن به دنیا آمدند. ابوی من آیت الله سید علی علم الهدی، آیت الله غلامحسین تبریزی و آسید جواد خامنهای و پدر آیت الله خویی جمعی بودند که با هم مباحثه داشتند. یک هفته منزل ما و یک هفته منزل آقایان دور هم جمع میشدند و مباحثه میکردند.
از راست به چپ: آیتالله سید ابوالقاسم خویی، آیت الله علی اکبر خویی و آیت الله سید جواد خامنهای پدر رهبر معظم انقلاب
با مرحوم شیخ محمود حلبی بنیانگذار انجمن حجتیه هم ارتباطی داشتید؟ منظومه فکری ایشان چه بود. آیا با مرحوم محمدتقی شریعتی پدر دکتر شریعتی هم مراودهای داشتید؟
شیخ محمود حلبی هم درس میرزا مهدی اصفهانی بود. به مناسبت همشهری بودن و اینکه در مدرسه نواب طلبه بودیم پای منبرهای وی در مسجد گوهرشاد میرفتیم. بعد هم که ایشان آمدند تهران، من و اخوی در خیابان لرزاده در خانهای که اجاره کرده بود به دیدنش رفتیم. ایشان به ما گفت خدا میداند من با قرض کردن، چند تا جوان دور خودم جمع کردم تا متوجه مقام وجود اقدس امام زمان شوند.
با امام اختلافی نداشت و مطلبی هم علیه ایشان نمیگفت. میگفت منبر باید بنشینیم و از حضرت امام زمان بگوییم. منبرهای سنگینی در گوهرشاد میرفت که نصف مسجد پر میشد و بدون بلندگو فریاد میکشید. انجمن حجتیه بویی از حلبی ندارد. وی فقط دم از حکومت امام زمان میزد.
پدر شریعتی هم محله ما در مشهد مقدس بود و تفسیری هم بر قران نوشت. رضا شاه که اقدام به برداشتن عمامهها کرد او هم به مدرسه رفت. مرد با ادب و مودب و با کمالی بود و علی هم آورد زیر دست خودش و بعد ناظم مدرسهاش شد. علی شریعتی هم برای تحصیل به فرانسه رفت و تخصصاش در علوم جامعه شناسی بود.
** مرحوم منتظری استبداد در فهم داشت/ چقدر امام را زجر داد
در اواخر حیات مبارک امام راحل مسئله عزل مرحوم منتظری از قائم مقامی رهبری پیش آمد. با توجه به اینکه شما شاگرد مرحوم امام بودید و ایشان هم در دورهای شاگرد امام بودند چه عاملی موجب شد تا وی با آن سوابق به چنین سرنوشتی گرفتار شود؟
بله آقای منتظری قبل از ما شاگرد امام بود و بعد خودش در قم مدرس شد و درس میداد. موقعیت خوبی هم در بین شاگردان امام داشت. امام که کارهای انقلابیش پا گرفت ایشان را زندان بردند و شکنجههای زیادی هم میشدند. امام به ایشان علاقه داشت به خاطر اینکه زمانی شاگرد امام بود که امام 5، 6 شاگرد بیشتر نداشت. زمان مرحوم بروجردی امام هنوز درس رسمی را شروع نکرده بودند که ما برویم اما آقای منتظری، آقای اشرفی امام جمعه کرمانشاه، شهید صدوقی یزد، شاگرد ایشان بودند. آقایان منتظری و مطهری در مدرسه فیضیه در اتاق شهید مطهری با آیت الله خمینی درس میخواندند. خیلی طول نکشید که خودشان درس را شروع کردند و نوبت ما جوانان شد.
به نظرم مرحوم منتظری یک استبدادی در فهم خودش داشت و اگر چیزی را میفهمید درست است امام را هم اذیت میکرد. درکش این حالت را داشت. عداوتی نداشت اما سلیقهاش را به امام تحمیل میکرد و چه قدر امام را بههمین خاطر زجر داد.
** منبر آقا در مشهد خوب گرفته بود/ تعبیر آسید جواد خامنهای درباره «سید علی»
شما به آشناییتان با پدر رهبر معظم انقلاب اشاره داشتید. با آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب از کجا آشناییتان شکل گرفت؟
پدر بزرگوار ایشان با پدرم جلسه داشتند. ما تابستانها که مشهد میآمدیم میشنیدیم که ایشان پسری دارند به نام سیدعلی که در منزل حاج حسن قمی منبر میروند و منبرشان خوب گرفته است. آشنایی با هم نداشتیم چون ما مسافر بودیم و از قم میآمدیم مشهد و یک چند وقتی میماندیم برای زیارت و مادر و پدر را ببینیم و برگردیم تا اینکه ایشان به قم آمدند. یکی از آن روزها شخصی به آقا سید جواد خامنهای گفت خدا به شما پسری داده به نام سید علی که در منزل مرحوم قمی منبر میرود و بیانی عالی دارد. ایشان فرمود من علی را به خدا سپردم، ان شاءالله امیدوارم خدا حفظش کند.
** شیخ مرتضی حائری مانند فرزندش، آسید علی خامنهای را دوست میداشت
گویا رهبر انقلاب در سال 37 به قم آمدند و در درس مرحوم امام، محقق داماد و به صورت خصوصی در درس شیخ مرتضی حائری از اساتید برجسته قم شرکت میکردند. با توجه به اینکه شما در قم بودید و از درس این حضرات از نزدیک بهره بردید، منزلت علمی آیت الله خامنهای را در آن دوره چگونه دیدید؟
بله ایشان در این مقطع به قم تشریف آوردند و الحمدالله در درس امام مشغول بودند. استعداد خوب و پاکی داشتند. در اینکه ایشان بسیار خوش استعداد هستند شکی نیست. از نظر حافظه که الله اکبر! حافظه عجیبی دارند. در دورانی که آقای خامنهای در قم بود، روز و شب ملازم آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری بود که استادی بسیار قوی بود و کتابهای عربی را از بر داشت. گفتیم بارک الله به اقبالت که از این استاد استفاده میکنی. ایشان ملازم آشیخ مرتضی حائری بود و هر چه دارد از ایشان دارد. شیخ مرتضی حائری هم مانند بهترین فرزندش آقا را دوست داشت.
** ناگفتهای از تعبیر آیتالله گلپایگانی پس از انتخاب آیت الله خامنهای/فتواهای رهبر انقلاب از نظر علمی بسیار قوی است
وزانت علمی و مدیریتی رهبر معظم انقلاب اکنون چگونه میبینید؟
بسیار عالی است. فتواهایشان به دستم میرسد و میبینیم که از نظر علمی بسیار قوی است. وقتی ایشان به رهبری انتخاب شدند من رفتم خدمت آیتالله العظمی گلپایگانی و کنار رختخوابشان نشستم و پرسیدم که نظرتان در مورد رهبری آسید علی چیست؟ ایشان گفت: خوب است؛ ما یک انسان جوان و خوش استعداد و فاضل میخواهیم که بحمدالله انتخاب شد. این هم تعبیر آقای گلپایگانی بود.
مدیریت سیاسی ایشان هم خیلی خوب است چون خودش را در تمام پیشآمدها ضامن میداند.
گویا شما از طرف مرحوم گلپایگانی به کشورهای مختلف هم سفر کرده بودید؟
نه فقط لندن رفتم و جای دیگری نرفتم.
چرا لندن را انتخاب کردید؟
به جهت آنکه یک نفر از تجار ساکن لندن جایی را در آکسفورد - نزدیک آن پارک معروف آکسفورد- از یهودی ها خریده بود و آمد خدمت آقای گلپایگانی و به ایشان بابت سهم امام تقدیم کرده بود. آقای گلپایگانی پسر دومشان که به رحمت خدا رفت مدتی آنجا بود و میخواستند آنجا را یک جای تبلیغی کنند و من را هم برای تبلیغ به آنجا فرستادند.
چندسال در آنجا تشریف داشتید؟
حدود دو سه سال آنجا بودم.
** امکانات خوب مالی هاشمی رفسنجانی در دوره طلبگی/ من و آقایان خرعلی و جنتی یک اتاق کرایه کردیم مرحوم هاشمی خانه خرید
با توجه به درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیا با ایشان هم پیش از انقلاب ارتباطی داشتید؟
آقای هاشمی رفسنجانی استعداد فوق العادهای داشت و از همان اول که آمد با امکانات مالی خوبی آمد. من و آقای خزعلی و جنتی آن زمان یک اتاق میتوانستیم اجاره کنیم اما وی آن زمان خانه خرید. میگفت من پدرم تاجر پسته است و وضعش خوب است و مدتی هم ایشان در خرید و فروش زمین و ساختمان فعالیت میکرد که ما معاشرتی با هم نداشتیم.
رهبر معظم انقلاب در نمازی که بر پیکر مرحوم هاشمی رفسنجانی خواندند، جمله «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا» را نگفتند و برخی رسانه بیگانه این مسئله را برجسته کردند. بهعنوان یک فقیه و مجتهد بفرمائید که آیا میتوان در یک نماز مستحبی بخشی از آن را نخواند.
رهبر انقلاب به جای آن یک جمله، 5 دعای دیگر کردند که خیلی عالی بود. من همه را گوش دادم چون جایی نرفتم و تلویزیون جلویم بودو نماز ایشان را کاملاً دیدم. فقیه میتواند یک قسمتی را نگوید چون نماز میت مستحب است و اصلش تکبیرات و شهادت و صلوات است. ایشان قصد دیگری نداشتند.
اخیرا برخی غربگران و شبه روشنفکران داخلی شبهاتی در رابطه با بحث حکومت دینی مطرح کنند که حکومت دینی چون در عمل موفق نیست به خود دین هم ضربه میزند پس بهتر است از اساس حکومتی به نام دین و اسلام تاسیس نشود و همین این که یک عده مسلمان بر سر کار باشند خودش حکومت دینداران است و نیازی به تطبیق قوانین با شریعت نیست و مثال ترکیه و مالزی را میزنند. کارآمدی نظریه ولایت فقیه و حکومت دینی امام را چه طور ارزیابی میکنید این درست است بگوییم چون ممکن است یک سری مشکلات در جامعه باشد اینها را به نام دین بنویسیم؟
امام به نویسندگان، این عنایتی پدری را داشت که چیزی را تا مادامی که خودتان یقین نکردید و از نزدیک ندیدید به کلی کنار بگذارید و بروید تحقیق کنید. حکومتی که الان وجود دارد در درجه اول، امنیت را تامین کرده است و قیمت این امنیت را فقط خدا میداند. در درجه دوم آن که این ملت پایبندی به مقدسات دارد و در این مسئله در دنیا معروف است و در غرب آسیا هم به همین معنا معروف است. این ثروتی است که باید نگه داشت. اکنون در این کشور چه قدر عرقفروشی یا فاحشه خانه داریم؟ در آن رژیم 11 هزار و 500 رقبه رسمی فاحشه در تهران بود. چه کسی اینها را تعطیل کرد؟ این خیابان خراسان که از همه قدیم تر است 4 تا عرق فروشی داشت. حکومت فعلی هم نواقصی دارد اما امام فرمود بویی از اسلام میآید و نگفت اسلام این است بلکه گفت یک بویی میآید و همین بو خیلی قیمت دارد.
کشورهایی مثل ترکیه و مالزی که روشنفکران آنها را برای ما مثال میزنند در خودشان خیلی گرفتاری دارند. بروید ترکیه ببینید چه اوضاع بهم ریختهای است.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
شاید برای عموم مردم تهران او کمتر شناخته شده باشد اما اهالی شرق تهران از سال 47 که به دستور ساواک و به دلیل یاری امام از قم اخراج و به تهران عزیمت کرد با او آشنا هستند و از مجالس و جلسات فقهی و اخلاقیاش تا امروز بهره میبرند.
گرچه در سالیان گذشته علما و عرفای نامی تهران همچون آیات میرزا عبدالکریم حق شناس، مجتبی تهرانی و عزیز الله خوشبخت دنیای خاکی را واگذاشتند و به دنیای باقی پا گذاشتند و این شهر را با فقدان جدی مجالس پرفیض اخلاقی خود روبرو کردند با این حال هنوز اندک علمایی در پایتخت هستند که این وظیفه خطیر را به دور از جلوات پیگری میکنند.
آیتالله سید عبدالجواد علمالهدی (نفر اول از سمت راست) در کنار برادران و پدرش آیتالله سید احمد علم الهدی
آیت الله سید عبدالجواد علم الهدی مؤسس و استاد عالی حوزه علمیه امام القائم تهران در عِداد شاگردان مبرز مرحوم آیت الله بروجردی و حضرت امام خمینی(ره) محسوب میشود تا جایی که دروس خارج فقه و اصول این دو استاد خود را، تقریر و در قالب چند جلد کتاب منتشر کرده است.
مشهورترین اساتید آیت الله سید جواد علم الهدی
1- آیت الله بروجردی (ره)
2- آیتالله خمینی (ره)
3- آیت الله هادی میلانی (ره)
4- آیت الله مرعشی نجفی (ره)
5- آیتالله شیخ مرتضی حائری (ره)
او برادر بزرگتر آیت الله سید احمد علم الهدی امام جمعه مشهور مشهد است و در جریان نهضت اسلامی از نزدیک در کنار حضرت امام و سایر مبارزین دوره ستمشاهی قرار داشته و به توزیع اعلامیهها و بیانیههای امام در میان علمای بلاد پرداخته است. وی از جمله یاران امام است که در«نوفل لوشاتو» با ایشان دیدار و گفتوگو داشته است.
وی که مدت مدیدی از عمرش را در راه علم و جهاد گذاشته، به عنوان یک شاهد عینی، ناگفتهها و روایتهای نابی از مقاطع مهم تاریخ معاصر ایران از قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در خاطره دارد. ذهن منظم و منسجم، پاسخگویی دقیق به سئوالات با ذکر جزئیات و دستهبندی مطالب از جمله ویژگیهای این شاگرد 86 ساله امام است که در یکی از روزهای زمستان پذیرای ما در بیت خود بود.
در خلال مصاحبه با آیت الله علم الهدی که حدود 3 ساعت طول کشید، در جلسه در درس خارج فقه ایشان هم حضور پیدا کردیم که در ادامه متن گفتوگوی خبرنگاران سیاسی تسنیم به همراه مستندی کوتاه از حضور چند ساعته در کنار این عالم ربانی را از منظرتان میگذرانیم:
مصاحبه در یک نگاه:
آشنایی ما نسبت به حضرت امام از طریق حاج آقا مصطفی حاصل شد و هر سال تابستان که حضرت آیت الله خمینی با اهل بیتشان به مشهد مقدس میآمدند، ما هم بخاطر مشهدی الاصل بودن و نزدیکی منزلمان به حرم مطهر رضوی آن بزرگوار را زیارت میکردیم.
آیت الله صدر به ما طلبهها فرمودند که حواستان جمع باشد! من به کاشانی گفتهام "پسر پیغمبر، دنبال امثال مصدقها نرو! این ها تا مادامی که شما آخوندها را برای فعالیت و موقعیت خودشان میخواهند دست شما را میبوسند، وی نه تنها دست شما را میبوسد، دست شاه و زنش را هم میبوسد. او به دنبال کار خودش است."
آیتالله بروجردی امر کردند روز تشییع جنازه رضاشاه حوزه و مدرسه تعطیل است، درهای مدرسه فیضیه را بستند و گفتند هیچ کس حق ندارد بیرون بیاید. ما جوانها رفتیم بالای پشت بام و دیدیم که چند نظامی و سرباز تابوتی را بردند حرم و زیارتی کردند و رفتند.
امام تصمیم گرفتند به همه علمای ایران نامه بنویسند تا شاگردانشان آنها را به علمای بلاد منتقل کنند. من هم شروع کردم از دامغان و شاهرود نامهها را به طور سری دادم. برخی را هم خودم به امام گفتم نامه بنویسند.
امام را که تبعید کردند، ما را هم از تهران ممنوعالمنبر کردند. من رفتم قم و درس آیت الله گلپایگانی ماندم و مشغول بودم. سال 48 مرا خواستند و گفتند دستور از مرکز آمده که تمام شاگردان با سابقه امام خمینی باید قم را ترک کنند.
آیتالله سید جواد خامنهای پدر رهبر معظم انقلاب مجتهد و اهل تقوا و فضیلت بودند و از فضلای بزرگ حوزه علمیه نجف به شمار میرفتند.
مرحوم منتظری یک استبدادی در فهم خودش داشت و اگر چیزی را میفهمید درست است امام را هم اذیت میکرد. درکش این حالتش این را داشت. عداوتی نداشت اما سلیقهاش را به امام تحمیل میکرد.
زمانی که آیتالله خامنهای به رهبری انتخاب شدند من رفتم خدمت آیتالله العظمی گلپایگانی و کنار رختخوابشان نشستم و پرسیدم که نظرتان در مورد رهبری آسید علی چیست؟ ایشان گفت: خوب است؛ ما یک انسان جوان و خوش استعداد و فاضل میخواهیم که بحمدالله انتخاب شد.
** متن کامل این مصاحبه را در ذیل بخوانید:
با تشکر از وقتی که حضرتعالی در اختیار ما قرار دادید، با توجه به نزدیک بودن ایام بیست و دوم بهمنماه و سالروز ورود تاریخی حضرت امام خمینی(ره) به کشور، سابقه آشنایی شما با مرحوم حضرت امام خمینی(ره) از چه زمانی شروع شد و علت علاقه شما به شرکت در دروس ایشان چه بود؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. با تشکر از ملاقات شما دوستان و اختبار از وضع آشنایی من با وجود اقدس و مقدس بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روح الله خمینی.
** مشهد؛ آغاز آشنایی با امام/ همدرسی به نام حاج آقا مصطفوی
من از سال 1323 که توفیق پیدا کردم از حوزه علمیه مشهد با اجازه پدر بزرگوارم به طرف قم بیایم، در این فکر بودیم که بزرگان و اساتید را بشناسیم و موقعیت آنها را بسنجیم. در اولین برخورد با مرحوم حاج آقا مصطفی آقازاده بزرگ امام که با هم در درسهای آیت الله العظمی نجفی و آیت الله سلطانی شرکت میکردیم، آشنایی ما نسبت به پدر بزرگوار ایشان حاصل شد و هر سال تابستان که حضرت آیت الله خمینی با اهل بیتشان به مشهد مقدس میآمدند، ما هم بخاطر مشهدی الاصل بودن و نزدیکی منزلمان به حرم مطهر رضوی آن بزرگوار را زیارت میکردیم.
در سال 1331 این موقعیت و قابلیت برای من حاصل شد که درسهای سطح را تمام کرده و در درس خارج آیت الله بروجردی شرکت کنم و این توفیق حاصل شد که به درس خارج باب طهارت حضرت آیت الله خمینی مشرف شوم. این سعادت برای من ادامه پیدا کرد تا سال 43 که آن بزرگوار دیگر درس را تعطیل کردند و تبعید شدند اما به فضل پروردگار دو بخش از اصول فقه و فقه را نزد ایشان خواندم و الحمدالله همه را نوشتهام که الان در حال چاپ است و منتشر میشود.
در ایام سال 1323 تا 1343 واقعه ملی شدن صنعت نفت و همچنین فعالیت فدائیان اسلام بهرهبری شهید نواب صفوی اتفاق افتاد. شما در این ایام با مجموعه شهید نواب صفوی یا جریانهایی که در صنعت نفت بودند، ارتباطی داشتید؟
آشنایی من با مرحوم شهید نواب صفوی و عزیزانی که همراه و همسلک ایشان بودند به این خاطر بود که این بزرگوار وقتی به مشهد مقدس میآمدند، شوهر عمه من که از علمای بزرگ مشهد به نام حاج غلامحسین تبریزی بود میزبان ایشان میشد و آشنایی ما از آنجا شروع شد. قم هم که آمدیم در سال 1327 که ایشان آن کتاب را نوشت و حکومت را عنوان کرد و سخنرانی میکرد. ما خراسانیها در مدرسه دارالشفا اتاق داشتیم، ایشان هم میآمدند و در سخنرانی هایشان مستمع بودیم. البته من جزو گروه آنها نبودم به دلیل آنکه درسهای من خیلی سنگین بود و درس آیت الله نجفی، گلپایگانی و سلطانی و بعد هم آیت الله بروجردی و امام خمینی شرکت کردم و این فرصت را به من نمیداد که دخالت در این کارها بکنم. مشغول درس بودم ولی با هم آشنا بودیم چون ایشان اتاق ما میآمدند و علاقه و لطف داشتند. خدا رحمتشان کند.
شما در درس مرحوم آیتالله میلانی هم شرکت میکردید؟
سال 1335 سالهای اولی که ایشان از نجف آمده بودند و چند ماه درس ایشان رفتم و با ایشان در مشهد مقدس مأنوس بودم.
برخی معتقدند مرحوم بروجردی با فعالیتهای آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام برای ملی شدن صنعت نفت مخالف بودند و از طرفی روابط حضرت امام(ره) با آیتالله بروجردی بعد از شهادت فدائیان از بین میرود. از نظر حضرتعالی دیدگاه مرحوم بروجردی نسبت به فعالیتهایی که آن زمان در رابطه با ملی شدن نفت توسط مرحوم کاشانی و دیگران انجام میشد چه بود؟ همچنین ارتباط آن مرجع بزرگ تقلید تا پایان عمرشان با حضرت امام چگونه بود؟
سوال بسیار مهم و حساسی است. یک مرتبه آیتالله کاشانی به قم تشریف آوردند و در منزل آسید محمدتقی خوانساری وارد شدند و حضرت آیت الله بروجردی با ایشان ملاقاتی کردند. ایشان منزل آیتالله بروجردی آمدند و آقای بروجردی خیلی احترام گذاشت لیکن بحث سیاسی به آن معنا نبود به دلیل آنکه آنکه مراجع قم نسبت به مصدق نگاه دیگری داشتند که یک جملهاش را عرض میکنم.
عکسی تاریخی از دیدار آیتالله بروجردی با آیتالله کاشانی در قم
** از امام شنیدم که فرمودند هیچ کدام از "کارهای مصدق" برای خدا نبود
محضر مقدس آیت الله سید صدرالدین صدر پدر امام موسی صدر مشرف شدیم. دوران فعالیتهای مصدق برای نخست وزیری و ملی شدن نفت بود و آقای کاشانی هم از ایشان کاملاً حمایت میکرد چون ما تهران که میآمدیم منزل کاشانی میرفتیم و صحبت از مصدق و دیگران میشد. آیت الله صدر به ما طلبهها فرمودند که حواستان جمع باشد! من به کاشانی گفتهام "پسر پیغمبر، دنبال امثال مصدقها نرو! این ها تا مادامی که شما آخوندها را برای فعالیت و موقعیت خودشان میخواهند دست شما را میبوسند، وی نه تنها دست شما را میبوسد، دست شاه و زنش را هم میبوسد. او به دنبال کار خودش است."
مرحوم آیتالله صدر گفت اگر من در دنیا نباشم، شما جوانان خواهید دید که با همین کاشانی چه خواهند کرد. از این جهت ما طلبهها و طلاب حوزه علمیه قم فاصله مطلق با رسم و سبک ایشان داشتیم. سوالتان سوال حساسی است.
سال 1340 و ایام عید نوروز، آیت الله بروجردی از دنیا رفتند اما درس امام خمینی مرتب بود. در آن زمان صحبت از این شد که شما با این روحیه سیاسی که دارید چرا در در دوران مصدق از 1327 تا 1332 هیچ عنایتی در درس هایتان به مصدق نداشتید. امام خمینی سر مبارکشان پایین بود و فرمودند کارهای مصدق هیچکدام برای خدا نبود و با آقای کاشانی هم ملاقاتی نداشتند.
درباره سوال دومتان و ارتباط بین آیت الله خمینی و مرحوم آیتالله بروجردی اگر مطلبی عنوان شده، اشتباه است. وجود اقدس و مقدس آقای بروجردی عنایت خاصی به همه مراجع یعنی آقایان سید محمد تقی خوانساری، حاج احمد خوانساری، آیت الله گلپایگانی، مرحوم حجت، مرحوم صدر و استاد خمینی داشتند. کمکهای مالیشان نسبت به این بزرگواران و اساتید بسیار زیاد بود و هر عیدی که ما محضر آیتالله بروجردی رفتیم وجود مقدس آقایان هم به نوبت میآمدند و آیت الله خمینی را مکرر در آنجا دیدم. اختلاف سلیقهای نبود به جز یک مورد.
آن یک مورد چه بود؟
شهیدان مطهری و بهشتی - که روح هر دویشان شاد باشد- و بعضی عزیزان دیگر یک روحیه دانشگاهی داشتند که در نظر امام مطلوب بود و در نظر آیت الله بروجردی خیر. اینها میگفتند باید سعی کنیم از طریق امام و آیتالله سلطانی کاری کنیم که ایشان یک ارتباطی بین حوزه و دانشگاه ایجاد کنند اما عبارت آیت الله بروجردی که هیچگاه از خاطره من فرمایشات ایشان نمیرود این بود که "آقایان! بدانید این حوزه علمیه جعفر بن محمد صادق(ع) است و از زمان وجود اقدس مقدس شیخ مفید و شیخ طوسی و صدوق 1100 سال قبل تا به الان که حوزهها تشکیل شده به یک حالت بوده و در این جا باید اصول فقه، تفسیر قرآن و عرفان آل محمد و فقه آل محمد درس داده شود. جهات دیگر هیچ ارتباطی به حوزه علمیه قم ندارد."
** با تصمیم آیت الله بروجردی کسی بر جنازه رضا شاه نماز نخواند
و درباره نوع ارتباط آیت الله بروجردی با رژیم پهلوی چه طور؟
شاه دو مرتبه افرادی را برای ملاقات استاد بروجردی فرستاد. یک دفعه برای خاطر جنازه پدرش بود. شاهد عینی این ملاقات، آمیرزا ابوالحسن که همه کاره بیت آقای بروجردی بود برای ما نقل کرد که فرستادگان شاه گفتند اعلی حضرت همایونی سلام رساندند و گفتند که فردا جنازه پدرم از جزیره موریس میآید و شما بر او نماز بخوانید! آقا اول نشنیدند اما این 5، 6 نفر از طرف شاه دوباره این پیغام را دادند و بلندتر گفتند، آقا فرمودند "تشریف ببرید، من کارهای او را هیچ فراموش نکردم؛ میگویم بلند شوید و تشریف ببرید" آنها عقب عقب رفتند و یکی از آنها که تولیت آستان حضرت معصومه را داشت، گفت: حضرت آیتالله؛ ما به اعلیحضرت قول دادیم که شما نماز میخوانید. آقا فرمودند "من به شما گفتم تشریف ببرید، تشریف ببرید."
رفتند منزل آیت الله حجت و تقاضا کردند. آیت الله حجت فرموده بود که سبحان الله! مرجع بزرگ آقای بروجردی هستند. ایشان نماز بیایند ما هم میآییم، ایشان نیایند ما نخواهیم آمد. بعد رفتند خدمت آیتالله صدر. آیت الله صدر بهخاطر اینکه فجایع رضا شاه را در ماجرای مسجد گوهرشاد دیده بود با صدای بلند فرمودند کسی کارهای او(رضاشاه) را فراموش نکرده است. من نخواهم آمد نماز و اول مخالف هم من هستم و مخالفت هم خواهیم کرد.
آیتالله بروجردی امر کردند روز تشییع جنازه رضاشاه حوزه و مدرسه تعطیل است، درهای مدرسه فیضیه را بستند و گفتند هیچ کس حق ندارد بیرون بیاید. ما جوانها رفتیم بالای پشت بام و دیدیم که چند نظامی و سرباز تابوتی را بردند حرم و زیارتی کردند و رفتند.
روز تشییع جنازه رضاشاه در قم آیا تحرکی از سمت مردم برای اعتراض انجام شد؟
هیچ کس بیرون نیامد. ما بالای پشت بام مدرسه فیضیه نگاه میکردیم عدهای نظامی آمدند و بردند در حرم و دوباره باز آوردند و آنجا جنازه را سوار ماشین کردند و بردند تهران. هیچکس هم نماز نخواند.
** آیتالله بروجردی گفت افراد شایستهای اطرافم نیست که این پسرک (شاه) را بیرون کنم
برخی معتقدند که مرحوم آیت الله بروجردی اگر نگوییم همراهی با رژیم شاه اما مخالفتی هم نداشت. برخی نیز معتقدند آیت الله بروجردی نگاه راهبردی به گسترش مکتب تشیع داشتند. مثالش هم این است که ما در الازهر مصر کرسی درس شیعه داشتیم یا در مرکز اسلامی هامبورگ مرحوم بروجردی به گسترش تشیع اهتمام داشتند. شما به عنوان شاگرد ایشان بگویید آیت الله بروجردی چگونه به مسئله تشیع نگاه میکرد؟
نگاه ایشان به مصر به این دلیل بود که نماینده جامعه مذهبی مصر به قم آمد و با ایشان ملاقاتی داشت و گفته بود دوست داریم که از فقه شیعه چیزی بدانیم. کتاب معتبر مرحوم محقق جلوی دست مرحوم بروجردی بود. این کتاب را به وی دادند که کتاب جامع و خوب ولی مختصر و کوچک است. بعد آیت الله بروجردی شیخ محمدقمی را فرستادند و نسبت به مصر خیلی اظهار علاقه کردند که اگر بشود مذهب جعفری در آنجا درس داده شود.
مرحوم آیتالله بروجردی به بزرگانی مثل آیات گلپایگانی، نجفی و خمینی و اساتید بزرگ فرموده بودند که من هر وقت از این پسرک(شاه) خلافهایی دیدهام به وسیله شیخ محمد تقی فلسفی یادداشت فرستادم. مرحوم فلسفی میفرمود هفتاد مرتبه من از طرف آقای بروجردی برای شاه پیغام بردم و هر دفعه هم گفت چشم و هیچ کدام را عمل نکرد.
اما اینکه چرا آیتالله بروجردی اقدام به بیرون کردن شاه نکرد، ایشان فرموده بودند در اطراف خودم افراد شایستهای را نمیدیدم که اگر این پسرک را من بیرونش کنم، بتوانند حکومتی را پیاده کنند وگرنه بیرون کردن وی بهدست مرحوم آیتالله بروجردی کار سختی نبود.
برای اینکه بحث درباره مرحوم بروجردی را به پایان برسانیم، اگر خاطرهای از زهد و تقوای ایشان دارید بفرمایید.
ایشان هر روز چهارشنبه صبح درس فقه و عصر درس اصول داشتند. درس اصول را مختصر میگفتند و موعظه میکردند. از خصایص موعظه ایشان آن بود که میگفتند آقایان محترم! این حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف و شیراز و خراسان و بلاد خارج، اینها همه دنباله کار فقه آل محمد و اصول و معارف و علم کلام و علم تفسیر آل محمد است. از زمان حضرت امام باقر(ع) حوزه شروع شد. وقتی دست پادشاهان بنی امیه قطع شد، بنی مروان روی کار آمدند و آنها مدینه را رها کردند و به شامات رفتند و مشغول رقاصی و عیاشی شدند و مدینه فرصتی برای امام باقر بعد از زین العابدین(ع) شد. شانزده سال درب منزل را باز و تشکیل حوزه علمیه دادند. حضرت امام صادق 16 سال ادامه دادند. حضرت علی بن موسی الرضا 20 سال این کار را ادامه دادند تا رسید به بزرگانی مثل نواب اربعه و آنها ادامه دادند. از آنها رسید به شیخ صدوق، شیخ طوسی و شیخ مفید و ادامه پیدا کرد تا ما در این مقام باشیم و آثار ائمه را حفظ کنیم. این نظر خاص ایشان به حوزه بود.
ایشان میگفت آقایان بدانید! بعد از من به بلاد میروید، تا آخر عمرتان شما در بلاد به کسی نگویید پول بدهد. خدا شما را نگه میدارد ولی اگر دادند تشکر کنید و قبض هم بدهید تا اگر روزی گفتند این پول سهم امام اشتباه شده، قبضتان را بگیرید و امضا را پاره کنید و از سهم امام بدهید و بنا بر صلح و مدارا داشته باشید. ایشان به ما میفرمود ان شاءالله میروید و عالم مردم میشوید و مردم به شما وجوهات میدهند اما آن جایی خرج کنید که بدانید وجود اقدس امام زمان راضی است. مبادا سهم امام در غیر مورد خودش یا سهم سادات در غیرمورد خودش مصرف شود. همیشه خود را در محضر الله ببینید و کلمهای را نگویید و جایی نروید که مورد رضای امام زمان (ع) نباشد. همین موعظه را امام(ره) در این 12 سال عصرهای چهارشنبه میفرمودند که "عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید".
بعد از وفات مرحوم آیت الله بروجردی شاه به این نتیجه رسید که میتواند یکسری سیاستهای ضد دینی را آغاز کند و احساس میکرد دیگر قم آن استحکام و قوامی که زمان مرحوم آیت الله بروجردی داشت ندارد. با شروع این فعالیتها، امام وارد مبارزه شدند. جایگاه امام در زمان شروع مبارزه در قم و در بین مردم چگونه بود و آیا شاه فکر میکرد که شخصیتی مثل امام در حوزه باشد که جلوی این سیاستها بایستد؟
آن زمان اصلاً امام را نمیشناختند و واسطهای هم وجود نداشت چون عرض کردم که در تمام دوران مصدق و کاشانی امام یک کلمه «کاف» کاشانی یا «میم» مصدق از دهانشان بیرون نیامد. آقای بروجردی که فوت کرد تنها کاری که به وسیله وزارت دربار، امام جمعه تهران و صدرالاشراف که سابقه آخوندی داشت انجام شد این بود تسلیتهای فراوانی به نجف اشرف و آیتالله العظمی حکیم فرستادند که بگویند مرجع شیعه آیتالله حکیم است ولی مردم ایران گوش به این حرفها نمیدادند. 40 روز و 40 شب برای آیتالله بروجردی ختم بود و بیشترین نفس را در این مجالس مرحوم فلسفی میزد.
خدا حاج شیخ مرتضی حائری پسر آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم را رحمت کند. ایشان شاگردان پدرش را دعوت کرد از جمله حاج آقا روح الله خمینی و سید محمد داماد و آقای گلپایگانی و دیگران. همه را دعوت کردند که با فوت مرحوم بروجردی شهریه چه میشود؟ آقای خمینی فرمودند در اول فرصتی که پول برسد نقد میدهم. آقای گلپایگانی فرمودند من خانهام را میفروشم و شهریه نباید قطع شود چون احتمال این بود که حوزه خلوت شود. آقای شریعتمدار گفتند تجار و برادران من در بازار فرش فروشان تهران موقعیتی دارند که من از آنها قرض میکنم و مقداری میتوانم شهریه بدهم. مرحوم نجفی مرعشی گفتند من نان همه طلاب را تهیه میکنم. حوزه به جای خودش ثابت ماند و درسهای خارج آنها هم برقرار بود.
** آیت الله میلانی نامه امام را بوسید و گفت "والله با آن موافقم"
وقتی حضرت امام با بحث لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مخالفت کردند و دستگیر شدند، برخی علما نامه نوشتند که امام خمینی مرجع است و حکومت حق ندارد مراجع را اعدام یا مجازات کند. ماجرای نوشتن این نامه و امضاهایی که جمع شد را به خاطر دارید؟
این مسئله سه بُعد دارد. علاوه بر قم، آیت الله حکیم و آیت الله خویی نامه نوشتند که اصل تلگراف مرحوم خویی آمد و هشتاد جمله بود. به شاه نوشته بود که وجود ایشان(حضرت امام) مقدس است و محترمند و پرسابقه هستند و از شاگردان بسیار محترم شیخ عبدالکریم حائری است و این همه جمعیت شاگرد دارند. در مشهد مقدس در مسجد گوهرشاد مجلس بسیار عظیمی در پشتیبانی از آیتالله خمینی گرفتند. آیت الله میلانی رضوان الله تعالی علیه هم تلگراف زدند.
در آن زمان اتفاق دیگری هم افتاد و آن این بود که امام تصمیم گرفتند به همه علمای ایران نامه بنویسند تا شاگردانشان آنها را به علمای بلاد منتقل کنند. آقای رفسنجانی در کرمان، آقای سبحانی در آذربایجان، بنده از سمنان تا زاهدان. وقتی نامهها را نوشتند به من گفتند فرداشب بیا نامهها را بگیر. ساعت ده شب رفتم بیتشان. آقا تشریف آوردند و نامهها را دادند و فرمودند به خانوادهات هم نمیگویی کجا هستی. به من گفتند به مشهد که رسیدی خانه نرو. وضو بگیر و برو خدمت علی ابن موسی الرضا و به آقا عرض کن کار بسیار مهمی را در نظر گرفتهام. اگر مصلحت شماست تأییدم کنید و اگر مصلحت شما نیست جلوی کارم را بگیرید. آمدم دستشان را ببوسم، صورتم را بوسید و اشک ریخت. آمدم به خانواده گفتم میخواهم بروم مشهد پیش پدرمان.
شروع کردم از دامغان و شاهرود نامهها را به طور سری دادم. برخی را هم خودم به امام گفتم نامه بنویسند مثلاً از علمای قم عرض کردم که برای میرزا احمد کفائی خراسانی که با دربار بود و مثل بهبهانی در تهران با دربار رابطه داشت هم نامه بنویستند که نوشتند. از بین علمای مشهد برای آیتالله میلانی نامه نوشتند و همین طور رفت تا امام جمعه زاهدان مرحوم آیتالله کفعمی که مهمان ایشان بودم و با پدرم دوست بودند.
مستندی از حضور در بیت آیت الله علم الهدی
وقتی نامه را به مرحوم کفعمی دادم، گفتند آقای خمینی عجب کار مهمی کردند. به یک نفر گفت برو بازار یک طاقه پارچه 20 متری بگیر. فرمایشات امام را بر روی آن نوشتند و گفتند: فردا نماز جمعه است و این هفته اهلسنت به نماز من میآیند. ایشان کفن پوشید و شمشیر دستش گرفت و نامه امام را خواند و مردم گریه میکردند. گفت هر که میخواهد اسلام را زنده کند، این طومار را امضا کند.
به خاطر دارم آمدم مشهد مقدس و نرفتم منزل. رفتم حرم مطهر امام هشتم و با گریه گفتم این پسر پیغمبر(حضرت امام) کار بسیار بزرگی کرده است. بعد رفتم بیت مرحوم میلانی و گفتم که میخواهم خصوصی آقا را ببینم. به اندرون آمدم و نامه را دادم. ایشان نامه را بوسید و گفت والله موافقت میکنم و گفتند من مشهد را ترک و تهران میآیم. وقتی هم حضرت امام را گرفتند، آیتالله میلانی تشریف آوردند تهران.
برای میرزا احمد کفائی هم یک شب رفتیم منزلش و نامه را دادیم. ایشان نامه را خواند و گفت "انا لله و انا الیه راجعون! این نامه بوی خون میدهد. من زمانی که پدرم در انقلاب مشروطه شرکت کرد جوان بودم و خونهای ریخته شدهای را شاهدم. ایشان(حضرت امام) از نظر وظیفه شرعی این نامه را نوشتند و به موقع هم نوشتند اما خدایا تو میدانی که من میبینم دنبال این نامه در دالان مسجد گوهرشاد خون میریزد." گفتیم وظیفه ماست این نامه را برسانیم. گفت نماینده شاه روز سه شنبه میآید و من هم حتماً سفارش میکنم تا شاه به حرف ایشان(حضرت امام) گوش بدهد.
کسی در بین علما بود که با این نامهها مخالفتی داشته باشد؟
خیر. البته من میگفتم نامهام امانتی از سمت امام است و توضیح بیشتر نمیدادم.
** ماجرای نوشتن کتاب «صهیونیسم بینالملل»
مشروح نامه حضرت امام به علما چه بود؟
اصل حرف امام این بود که صحبت با نخستوزیرها به جایی نمیرسد و باید با خود این پسرک صحبت کنیم. آن وجود مقدس ابتدا خطابشان به علم و نخستوزیران بود اما بعد نظرشان برگشت و گفتند صحبت با اینها فایده ندارد. امام شش ماه بعد از فوت آیت الله بروجردی مسئله فلسطین را عنوان کردند و تمرکزشان روی فلسطین رفت و به ما امر کردند که هرکدام میتوانید درباره فلسطین چیزی بنویسید که ما هم کتاب «صهیونیست بینالملل» را نوشتیم.
شما زمانی که به مدرسه فیضیه در سال 1342 حمله شد در آنجا حضور داشتید؟
خیر. در مراسم آن روز فیضیه حضور نداشتم. بعد ما آمدیم و دیدیم قتل و غارت شده و درها بسته شده است.
بعد از اینکه در سال 1343 امام تبعید شدند، نحوه مبارزات شما به چه شکلی بود. آیا دستگیر هم شدید؟
بله 5 مرتبه. فقط جرم بنده همین بود که میآمدم بازار تهران و منبر میرفتم به طوری که هیچکس نفهمد. قریب به چند روزی هم در نجف بودم که بیشتر نمیتوانستم بمانم و پول برده بودم.
در نجف برای تحصیل نرفته بودید؟
خیر.
امام(ره) که وارد نجف شدند گویا برخی علمای نجف مخالف طرز فکر و مشرب مبارزاتی ایشان بودند و حتی میگویند برخی در نجف شبنامه علیه امام پخش میکردند. رابطه حضرت امام با علمای نجف همچون حضرات آیات حکیم و خویی و سایرین چگونه بود؟
بین حضرت امام با آقای خویی هیچ اختلافی نبود اما یک ملاقات حساس در این زمینه با آیتالله حکیم داشتند با اینحال خوب به خاطر دارم که آقای حکیم محبت کردند و برای امام جا گرفتند. این را حاج آقا مصطفی برای من نقل میکند و گفت ما که از ترکیه آمدیم نجف، وقتی که وارد کاظمین شدیم من تلفن زدم به رفقای خودم در نجف که من و آقا آمدیم در بازار مقابل صحن حضرت موسی بن جعفر اتاق گرفتیم. این ها رفته بودند خدمت آقای حکیم و گفتند.
آقای حکیم فرمودند این بزرگوار خانه میخواهد. در کوچه جنوبی صحن که مدرسه مرحوم سید آنجاست یک خانهای 170 متری برای آقا گرفتند و همه وسایل را فراهم کردند. خادم و وسایل پخت و پز همه چیز بود. سه روز آقای خمینی میمانند بعد دو ماشین از روحانیون محترم میآیند و ایشان را با احترام میبرند سامرا. در نجف در همان خانه، آقا خویی تشریف آوردند به زیارت ایشان و بنایشان بر رفاقت و دوستی بود. در مسجد شیخ از ایشان دعوت کردند که درس دهد و همان درسهایی که برای ما میگفتند همان را شروع کردند و ولایت فقیه را در آنجا گفتند.
حضرت امام در نجف اشرف. مرحوم حاج مصطفی خمینی نیز در تصویر دیده میشود
چرا با وجود جو مذهبی و شیعی در عراق، شاه امام را به این کشور فرستاد؟
چون آنها اینگونه فکر میکردند که اگر این سید را از ترکیه به نجف بفرستند، زیر پای طلبهها له میشود چون فکر میکردند سواد ندارد و آنجا هیچکس به وی اعتنا نمیکند ولی وقتی در مسجد «شیخ» درس را شروع کردند، جمعیت پر شد.
گویا در زمان مبارزه ممنوعالمنبر هم شدید. این اتفاق در چه سالی افتاد؟
امام را که تبعید کردند، ما را هم از تهران ممنوعالمنبر کردند. من رفتم قم و درس آیت الله گلپایگانی ماندم و مشغول بودم. سال 48 مرا خواستند و گفتند دستور از مرکز آمده که تمام شاگردان با سابقه امام خمینی باید قم را ترک کنند یا دست زن و بچهات را بگیر برو بیرون قم یا تبعیدت میکنیم که من آمدم تهران.
حوزه امام القائم در تهران نیز همان زمان ساخته شد؟
من وقتی که سال 1347 به تهران آمدم یکی از محترمین این محل - که خدا رحمتش کند- من را دید و گفت آمدی تهران بمانی؟ گفتم بله. گفت من چه کار خیری میتوانم به دست تو کنم؟ گفتم اگر این خانههای مقابل مسجد محمدی را بخری، من طلبه جمع میکنم و درس میدهم. دو قواره 250 متری را با چند اتاق خرید. یک آقایی هم از بازار پیدا شد که دوست من بود و آن هم قالی فرش کرد و طلبهها را آوردیم و مشغول شدیم.
** نوفل لوشاتو و پاسخ جالب امام به یک خبرنگار
شما در زمان تبعید حضرت امام سفری هم به نوفل لوشاتو داشتید. این سفر به چه علت انجام شد. از خاطراتتان در زمان نوفل لوشاتو هم بفرمایید.
مقداری وجوهات به دستم رسید و برداشتم رفت خدمت ایشان. در این ده روزی که محضر استاد بودم، خبرگزاری لوموند آمد خدمت ایشان و خبرنگار خیلی با احترام به زبان فارسی گفت حضرت آیت الله؛ شما در این روستا که چهل خانوار بیشتر نبودند یک حرف میزنید و فرمایشات شما سه روز بعد در تمام ایران پر میشود. سر مبارکشان پایین بود و فرمودند من خادم مردم هستم؛ مردم خادمشان را دوست دارند.
روحانی سمت چپ تصویر؛ آیتالله علمالهدی در نوفل لوشاتو پشت سر امام(ره)
** یزدی و قطبزاده در نوفل لوشاتو "پادو" بودند/ بنیصدر استکان جمع میکرد
در آن ده روز امثال دکتر یزدی و قطبزاده هم آنجا دیده بودید و آیا انحرافی از آنها مشاهده کردید؟
بله؛ آنها هم در نوفل لوشاتو میچرخیدند و به قول معروف پادو بودند. مثلاً بنی صدر که بعدتر رئیس جمهور شد و فرار کرد آنجا استکان جمع میکرد. آن زمان نمیشد از اینها انحرافی پبدا کرد چون در فرانسه حرف، حرف خود امام بود. دانشجویان از خارج زیاد میآمدند و امام شبها بعد نماز مغرب و عشا صحبت میکرد.
امسال در ایام رحلت امام خمینی، شبکه بی بی سی انگلیس مدعی شد که حضرت امام در نوفل لوشاتو با نماینده کارتر رئیس جمهور آمریکا دیداری داشتند. همچنین سال 42 که امام نهضت را شروع کردند، میرزا خلیل کمرهای را به سفارت آمریکا میفرستند. شما در نوفل لوشاتو در این رابطه چیزی شنیده بودید؟
من چنین چیزی ندیده بودم و اطلاعی ندارم و از مشی امام چنین چیزی بعید است که بخواهد به آمریکا پیام دهد. امام این تَشَر را به شاه زدند و گفتند پسرک مگر خودت حرف بلد نیستی با مردم ایران بزنی؟ چرا باید کارتر برای تو دیکته بخواند!
** آیتالله سید جواد خامنهای از فضلای بزرگ حوزه نجف بودند
در مشهد با مرحوم آیتالله سید جواد خامنهای پدر رهبر معظم انقلاب هم مراودهای داشتید. جایگاه علمی ایشان در بین علمای مشهد چگونه بود؟
ایشان مجتهد و اهل تقوا و فضیلت بودند و از فضلای بزرگ حوزه علمیه نجف به شمار میرفتند. وقتی همسرشان به رحمت خدا رفت ایشان به مشهد مقدس هجرت کردند و با دختر مرحوم سید هاشم نجفآبادی که از علمای مشهد بودند و در قضیه مسجد گوهرشاد رضا خان وی را تبعید کرده بود، ازدواج کردند. از این وجود طیبه طاهره آقای سید علی، سید محمد، سید هادی و سید حسن به دنیا آمدند. ابوی من آیت الله سید علی علم الهدی، آیت الله غلامحسین تبریزی و آسید جواد خامنهای و پدر آیت الله خویی جمعی بودند که با هم مباحثه داشتند. یک هفته منزل ما و یک هفته منزل آقایان دور هم جمع میشدند و مباحثه میکردند.
از راست به چپ: آیتالله سید ابوالقاسم خویی، آیت الله علی اکبر خویی و آیت الله سید جواد خامنهای پدر رهبر معظم انقلاب
با مرحوم شیخ محمود حلبی بنیانگذار انجمن حجتیه هم ارتباطی داشتید؟ منظومه فکری ایشان چه بود. آیا با مرحوم محمدتقی شریعتی پدر دکتر شریعتی هم مراودهای داشتید؟
شیخ محمود حلبی هم درس میرزا مهدی اصفهانی بود. به مناسبت همشهری بودن و اینکه در مدرسه نواب طلبه بودیم پای منبرهای وی در مسجد گوهرشاد میرفتیم. بعد هم که ایشان آمدند تهران، من و اخوی در خیابان لرزاده در خانهای که اجاره کرده بود به دیدنش رفتیم. ایشان به ما گفت خدا میداند من با قرض کردن، چند تا جوان دور خودم جمع کردم تا متوجه مقام وجود اقدس امام زمان شوند.
با امام اختلافی نداشت و مطلبی هم علیه ایشان نمیگفت. میگفت منبر باید بنشینیم و از حضرت امام زمان بگوییم. منبرهای سنگینی در گوهرشاد میرفت که نصف مسجد پر میشد و بدون بلندگو فریاد میکشید. انجمن حجتیه بویی از حلبی ندارد. وی فقط دم از حکومت امام زمان میزد.
پدر شریعتی هم محله ما در مشهد مقدس بود و تفسیری هم بر قران نوشت. رضا شاه که اقدام به برداشتن عمامهها کرد او هم به مدرسه رفت. مرد با ادب و مودب و با کمالی بود و علی هم آورد زیر دست خودش و بعد ناظم مدرسهاش شد. علی شریعتی هم برای تحصیل به فرانسه رفت و تخصصاش در علوم جامعه شناسی بود.
** مرحوم منتظری استبداد در فهم داشت/ چقدر امام را زجر داد
در اواخر حیات مبارک امام راحل مسئله عزل مرحوم منتظری از قائم مقامی رهبری پیش آمد. با توجه به اینکه شما شاگرد مرحوم امام بودید و ایشان هم در دورهای شاگرد امام بودند چه عاملی موجب شد تا وی با آن سوابق به چنین سرنوشتی گرفتار شود؟
بله آقای منتظری قبل از ما شاگرد امام بود و بعد خودش در قم مدرس شد و درس میداد. موقعیت خوبی هم در بین شاگردان امام داشت. امام که کارهای انقلابیش پا گرفت ایشان را زندان بردند و شکنجههای زیادی هم میشدند. امام به ایشان علاقه داشت به خاطر اینکه زمانی شاگرد امام بود که امام 5، 6 شاگرد بیشتر نداشت. زمان مرحوم بروجردی امام هنوز درس رسمی را شروع نکرده بودند که ما برویم اما آقای منتظری، آقای اشرفی امام جمعه کرمانشاه، شهید صدوقی یزد، شاگرد ایشان بودند. آقایان منتظری و مطهری در مدرسه فیضیه در اتاق شهید مطهری با آیت الله خمینی درس میخواندند. خیلی طول نکشید که خودشان درس را شروع کردند و نوبت ما جوانان شد.
به نظرم مرحوم منتظری یک استبدادی در فهم خودش داشت و اگر چیزی را میفهمید درست است امام را هم اذیت میکرد. درکش این حالت را داشت. عداوتی نداشت اما سلیقهاش را به امام تحمیل میکرد و چه قدر امام را بههمین خاطر زجر داد.
** منبر آقا در مشهد خوب گرفته بود/ تعبیر آسید جواد خامنهای درباره «سید علی»
شما به آشناییتان با پدر رهبر معظم انقلاب اشاره داشتید. با آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب از کجا آشناییتان شکل گرفت؟
پدر بزرگوار ایشان با پدرم جلسه داشتند. ما تابستانها که مشهد میآمدیم میشنیدیم که ایشان پسری دارند به نام سیدعلی که در منزل حاج حسن قمی منبر میروند و منبرشان خوب گرفته است. آشنایی با هم نداشتیم چون ما مسافر بودیم و از قم میآمدیم مشهد و یک چند وقتی میماندیم برای زیارت و مادر و پدر را ببینیم و برگردیم تا اینکه ایشان به قم آمدند. یکی از آن روزها شخصی به آقا سید جواد خامنهای گفت خدا به شما پسری داده به نام سید علی که در منزل مرحوم قمی منبر میرود و بیانی عالی دارد. ایشان فرمود من علی را به خدا سپردم، ان شاءالله امیدوارم خدا حفظش کند.
** شیخ مرتضی حائری مانند فرزندش، آسید علی خامنهای را دوست میداشت
گویا رهبر انقلاب در سال 37 به قم آمدند و در درس مرحوم امام، محقق داماد و به صورت خصوصی در درس شیخ مرتضی حائری از اساتید برجسته قم شرکت میکردند. با توجه به اینکه شما در قم بودید و از درس این حضرات از نزدیک بهره بردید، منزلت علمی آیت الله خامنهای را در آن دوره چگونه دیدید؟
بله ایشان در این مقطع به قم تشریف آوردند و الحمدالله در درس امام مشغول بودند. استعداد خوب و پاکی داشتند. در اینکه ایشان بسیار خوش استعداد هستند شکی نیست. از نظر حافظه که الله اکبر! حافظه عجیبی دارند. در دورانی که آقای خامنهای در قم بود، روز و شب ملازم آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری بود که استادی بسیار قوی بود و کتابهای عربی را از بر داشت. گفتیم بارک الله به اقبالت که از این استاد استفاده میکنی. ایشان ملازم آشیخ مرتضی حائری بود و هر چه دارد از ایشان دارد. شیخ مرتضی حائری هم مانند بهترین فرزندش آقا را دوست داشت.
** ناگفتهای از تعبیر آیتالله گلپایگانی پس از انتخاب آیت الله خامنهای/فتواهای رهبر انقلاب از نظر علمی بسیار قوی است
وزانت علمی و مدیریتی رهبر معظم انقلاب اکنون چگونه میبینید؟
بسیار عالی است. فتواهایشان به دستم میرسد و میبینیم که از نظر علمی بسیار قوی است. وقتی ایشان به رهبری انتخاب شدند من رفتم خدمت آیتالله العظمی گلپایگانی و کنار رختخوابشان نشستم و پرسیدم که نظرتان در مورد رهبری آسید علی چیست؟ ایشان گفت: خوب است؛ ما یک انسان جوان و خوش استعداد و فاضل میخواهیم که بحمدالله انتخاب شد. این هم تعبیر آقای گلپایگانی بود.
مدیریت سیاسی ایشان هم خیلی خوب است چون خودش را در تمام پیشآمدها ضامن میداند.
گویا شما از طرف مرحوم گلپایگانی به کشورهای مختلف هم سفر کرده بودید؟
نه فقط لندن رفتم و جای دیگری نرفتم.
چرا لندن را انتخاب کردید؟
به جهت آنکه یک نفر از تجار ساکن لندن جایی را در آکسفورد - نزدیک آن پارک معروف آکسفورد- از یهودی ها خریده بود و آمد خدمت آقای گلپایگانی و به ایشان بابت سهم امام تقدیم کرده بود. آقای گلپایگانی پسر دومشان که به رحمت خدا رفت مدتی آنجا بود و میخواستند آنجا را یک جای تبلیغی کنند و من را هم برای تبلیغ به آنجا فرستادند.
چندسال در آنجا تشریف داشتید؟
حدود دو سه سال آنجا بودم.
** امکانات خوب مالی هاشمی رفسنجانی در دوره طلبگی/ من و آقایان خرعلی و جنتی یک اتاق کرایه کردیم مرحوم هاشمی خانه خرید
با توجه به درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیا با ایشان هم پیش از انقلاب ارتباطی داشتید؟
آقای هاشمی رفسنجانی استعداد فوق العادهای داشت و از همان اول که آمد با امکانات مالی خوبی آمد. من و آقای خزعلی و جنتی آن زمان یک اتاق میتوانستیم اجاره کنیم اما وی آن زمان خانه خرید. میگفت من پدرم تاجر پسته است و وضعش خوب است و مدتی هم ایشان در خرید و فروش زمین و ساختمان فعالیت میکرد که ما معاشرتی با هم نداشتیم.
رهبر معظم انقلاب در نمازی که بر پیکر مرحوم هاشمی رفسنجانی خواندند، جمله «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا» را نگفتند و برخی رسانه بیگانه این مسئله را برجسته کردند. بهعنوان یک فقیه و مجتهد بفرمائید که آیا میتوان در یک نماز مستحبی بخشی از آن را نخواند.
رهبر انقلاب به جای آن یک جمله، 5 دعای دیگر کردند که خیلی عالی بود. من همه را گوش دادم چون جایی نرفتم و تلویزیون جلویم بودو نماز ایشان را کاملاً دیدم. فقیه میتواند یک قسمتی را نگوید چون نماز میت مستحب است و اصلش تکبیرات و شهادت و صلوات است. ایشان قصد دیگری نداشتند.
اخیرا برخی غربگران و شبه روشنفکران داخلی شبهاتی در رابطه با بحث حکومت دینی مطرح کنند که حکومت دینی چون در عمل موفق نیست به خود دین هم ضربه میزند پس بهتر است از اساس حکومتی به نام دین و اسلام تاسیس نشود و همین این که یک عده مسلمان بر سر کار باشند خودش حکومت دینداران است و نیازی به تطبیق قوانین با شریعت نیست و مثال ترکیه و مالزی را میزنند. کارآمدی نظریه ولایت فقیه و حکومت دینی امام را چه طور ارزیابی میکنید این درست است بگوییم چون ممکن است یک سری مشکلات در جامعه باشد اینها را به نام دین بنویسیم؟
امام به نویسندگان، این عنایتی پدری را داشت که چیزی را تا مادامی که خودتان یقین نکردید و از نزدیک ندیدید به کلی کنار بگذارید و بروید تحقیق کنید. حکومتی که الان وجود دارد در درجه اول، امنیت را تامین کرده است و قیمت این امنیت را فقط خدا میداند. در درجه دوم آن که این ملت پایبندی به مقدسات دارد و در این مسئله در دنیا معروف است و در غرب آسیا هم به همین معنا معروف است. این ثروتی است که باید نگه داشت. اکنون در این کشور چه قدر عرقفروشی یا فاحشه خانه داریم؟ در آن رژیم 11 هزار و 500 رقبه رسمی فاحشه در تهران بود. چه کسی اینها را تعطیل کرد؟ این خیابان خراسان که از همه قدیم تر است 4 تا عرق فروشی داشت. حکومت فعلی هم نواقصی دارد اما امام فرمود بویی از اسلام میآید و نگفت اسلام این است بلکه گفت یک بویی میآید و همین بو خیلی قیمت دارد.
کشورهایی مثل ترکیه و مالزی که روشنفکران آنها را برای ما مثال میزنند در خودشان خیلی گرفتاری دارند. بروید ترکیه ببینید چه اوضاع بهم ریختهای است.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *