ازدواج مجدد روباه پیر و شیوخ عرب
فیل روباه پیر بعد از ۴۵ سال که از منطقه خلیج فارس خارج شده بود، دوباره یاد هندوستان کرد و سودای بازگشت به منطقه را دارد.
خبرگزاری میزان -
به نقل از کیهان، «ترزا می» و «بوریس جانسون» نخستوزیر و وزیر خارجه انگلیس در کنفرانس کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در منامه است که به صراحت اعلام کردند «انگلیس به منطقه بازگشته است تا نقش امنیتی و نظامی خود را تقویت کند». پرسش روز این است که اهداف دولت انگلیس از بازگشت دوباره به منطقه خلیج فارس چیست؟ و آیا انگلیس قرن 21 قادر است مثل بریتانیای قرنهای 18 و 19 در نقش یک دولت هژمون ظاهر شود؟
معروف است که زمانی آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمیکرده است، حکومت پادشاهی بریتانیای کبیر که بنیان آن از قرنهای 16 و 17 میلادی گذاشته شد و تا اوایل قرن بیستم ادامه داشته در دوران طلایی خود به بزرگترین امپراتوری تاریخ بدل شد. مساحت نواحی مستعمره تحت حکومت بریتانیا در سال 1922 به بیش از 33 میلیون کیلومتر مربع و جمعیت امپراتوری نیز به بیش از 450 میلیون نفر میرسید. بدین ترتیب امپراتوری انگلستان بر بیش از یکچهارم خشکیهای کره زمین و یکچهارم جمعیت جهان در آن دوران تسلط داشت.
«تفرقه بینداز حکومت کن» اساس و بنیان روش مستعمرهسازی نواحی مختلف دنیا از سوی حکام انگلیسی بود؛ آنها در ابتدا از طریق تجارت و میسیونرهای مسیحی وارد سرزمینهای مختلف میشدند، به دربار نفوذ میکردند، بین جناحهای مختلف حکومت اختلافافکنی میکردند، سپس از سیاستمداران وابسته به خود برای کسب قدرت سیاسی حمایت کرده و در نهایت نیز کشور را مستعمره میساختند و بعد از مستعمرهسازی، تمامی منافع تجاری بازرگانی و کشاورزی کشور مستعمره به سرزمین مادر یعنی انگلیس منتقل میشد، تا چرخ صنایع در انگلیس بچرخد و رونق بگیرد.
انگلیس با این روش در طول قرنهای 18 و 19 بسیاری از کشورها، به خصوص در منطقه غرب آسیا را تحت استعمار و سلطه خود درآورد. آنها در ایران نیز اگر چه نتوانستند بر کل کشور مسلط شوند، ولی حکومتهای قاجار و پهلوی تحت نفوذ دربار انگلیس بودند و در طول دو قرن گذشته از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به منافع، امنیت و تمامیت ارضی کشور کوتاهی نکردند. به نوشته یکی از محققین، «انگلیسیها در طول 150 سال گذشته بیش از 5 هزار جلد کتاب در مورد ایران نوشتهاند که در تمامی آنها به نوعی توصیههایی بر ضد منافع و تمامیت ارضی ایران به دولتمردان انگلیسی شده است.»
اما تسلط مطلق اقتصادی و نظامی انگلیس در غرب آسیا با رشد قدرتهای منطقهای در اروپا مانند آلمان و قدرتهای فرامنطقهای مثل آمریکا به چالش کشیده شد. وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم بیشترین صدمات را بر پیکره استعمار انگلیس وارد کرد. انگلیس در این دو جنگ بار مالی فوقالعاده سنگینی را متحمل شد و هزینههای گزاف جنگی باعث شد که کنترل خود را بر بیشتر مستعمرات از دست بدهد. به فاصله دو سال پس از پایان جنگ دوم جهانی این کشور مجبور شد که به مهمترین مستعمره خود، یعنی هندوستان، استقلال بدهد.
همراه با هندوستان بسیاری از مستعمرات در آفریقا، حوزه کارائیب و اقیانوسیه، خلیج فارس و غرب آسیا نیز اعلام استقلال کردند. با افول شدید قدرت انگلیس پس از جنگهای جهانی اول و دوم و از دست رفتن بسیاری از مستعمرات یک جابهجایی دیگر نیز در هرم قدرت جهانی رخ داد و آمریکا در نیمه اول دهه 70 میلادی جای انگلیس را در مناطق مختلف جهان از جمله غرب آسیا و منطقه خلیج فارس گرفت و بریتانیا در سال 1971 مجبور شد کلاً از منطقه خلیج فارس بیرون رفته و جای خود را به آمریکا بدهد.
سودای بازگشت
بیش از چهار دهه از زمانی که انگلیس پایگاههای خود را در کشورهای خلیج فارس به دلیل ضعف و افول قدرت رها کرد و رفت میگذرد؛ ولی طی دو سال اخیر و به خصوص دو هفته گذشته تحولاتی رخ داده است که به نظر میرسد روباه پیر فیلش دوباره یاد هندوستان کرده و میخواهد به منطقه خلیج فارس بازگردد.
بازگشت انگلیس به منطقه حساس خلیج فارس از سال گذشته میلادی و به دنبال اعلام تلاش لندن برای احیای پایگاه دریایی این کشور در بحرین، کلید خورد. انگلیس به سرعت و طی یک سال گذشته پایگاه دریایی «جفیر» در بندر «منا سلمان» بحرین را بار دیگر احیا کرده و تاسیسات جدیدی در آن ساخته است.
این بندر از دهه 1930 تا 1971 در اختیار دولت لندن بود و بعد از تاسیس کشور بحرین، انگلیس آن را ترک کرد. اما، با احیای بندر طی دو سال گذشته، اکنون انگلیس صاحب نخستین پایگاه دریایی دایمی خود در منطقه شده است. انگلیسیها همچنین یک مرکز آموزش نیروهای پیاده در عمان دایر کردهاند و مرکز فرماندهی جدیدی نیز در دبی افتتاح شده است که وظیفه هدایت نیروهای انگلیسی در خلیج فارس را برعهده خواهد داشت. به گفته ترزا می «اکنون انگلیس بیش از هر زمان دیگری ناو جنگی، هواپیما و نیروی نظامی به منطقه خلیج فارس اعزام کرده است.»
درست یک ماه پس از افتتاح پایگاه دریایی انگلیس در بحرین به دست «چارلز» ولیعهد انگلیس، هفته گذشته نیز نخستوزیر انگلیس در سی و هفتمین نشست سران کشورهای عضو «شورای همکاری خلیج فارس» در «منامه» پایتخت بحرین شرکت و اظهاراتی را بیان کرد که آشکارا نشاندهنده خوابی است که روباه پیر برای منطقه خلیج فارس دیده است؛ وی در این نشست گفت: «بریتانیا به منطقه خلیج فارس بازگشته است و در همین چارچوب تعهدات امنیتی و دوستی دیرینه خود با کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را تحکیم و تقویت خواهد کرد؛ بریتانیا طی 200 سال بخشی از تاریخ شما بود و در قرنهای پیشرو نیز با شما خواهیم بود.»
وی همچنین در همین کنفرانس طی اظهاراتی ضد ایرانی گفت: «قصد دارم به شما اطمینان دهم که نسبت به تهدیدی که ایران برای خلیج فارس و خاورمیانه ایجاد میکند، هوشیار هستم و بریتانیا کاملا به همکاری استراتژیک خود با کشورهای حوزه خلیج فارس و همکاری با شما برای مقابله با آن تهدید پایبند است.» همزمان با «ترزا می»، «بوریس جانسون» وزیر خارجه انگلیس نیز با اشاره به روابط تاریخی لندن با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، تاکید کرد که «کشورش بازگشته است تا نقش امنیتی و نظامی خود را بار دیگر در این منطقه تقویت کند.» جالب است که اسناد افشا شده توسط پایگاه «ویکی لیکس» نشان میدهد که موضوعات مطرح شده در این نشستها نیز با دستور مستقیم دولت انگلیس مشخص شده بود.
اما سوالات متعددی در این میان مطرح است؛ چرا انگلیس این مقطع را برای بازگشت به خلیج فارس انتخاب کرده است؟ از این بازگشت چه اهدافی در سر دارد؟ آیا انگلیس قرن 21 قادر است نقش بریتانیای قرن 19 را در منطقه ایفا کند؟ و دست آخر این که آیا اتحاد با کشورهایی مثل بحرین، عربستان، قطر و امارات شرطبندی روی اسب بازنده نیست؟
در پاسخ به چرایی انتخاب این مقطع و اهداف انگلیس برای بازگشت به منطقه خلیج فارس، کارشناسان دلایل متعددی را ذکر میکنند:
1- آمریکا به دلیل افزایش قدرت چین و سیاست هژمونگرایی این کشور در منطقه شرق آسیا و دریای چین به شدت از جانب پکن احساس خطر میکند و به همین دلیل به دنبال کم کردن تعهدات امنیتی خود به کشورهای غرب آسیا و حضور بیشتری در شرق آسیا برای برقراری مجدد موازنه در این منطقه است لذا منطقه خلیج فارس دچار خلأ قدرتی شده است که انگلیس قصد دارد آن را پر کند. برخی تحلیلها نیز حاکی از این است که یک تقسیم کار بین انگلیس و آمریکا صورت گرفته و به دلیل روابط استراتژیک و راهبردی لندن و واشنگتن، این خود آمریکا است که میخواهد انگلیس را جانشین و حافظ منافع خود در منطقه خلیج فارس و غرب آسیا کند.
2- دولت انگلیس به خوبی فضای جدید را درک و بهترین زمان را برای بازگشت انتخاب کرده است، چرا که از یکسو بیمیلی آمریکا برای ایفای نقش راهبردی در حمایت از کشورهای عرب شورای همکاری خلیج فارس، اظهارات و مواضع تند «دونالد ترامپ» رئیسجمهور جدید آمریکا که اخیرا اعلام کرده «به جای هزینه کردن برای جنگ، در غرب آسیا پولهای آمریکا را صرف بازسازی جادهها، پلها و فرودگاههای فرسوده این کشور خواهد کرد»؛ حکام دیکتاتور و فاقد پایگاه مردمی کشورهای خلیج فارس را که در نبود پشتوانه مردمی همواره چشم به راه حمایت قدرتهای خارجی داشتهاند مستاصل و نگران کرده و آنها را به سمت دولت انگلیس سوق داده است. اظهارات نخستوزیر انگلیس در اجلاس منامه نیز نشاندهنده این است که دولتمردان انگلیس با تقویت و برجسته کردن توهم همیشگی ترس از ایران، درصدد هستند بر این فضای رعب و وحشت و نبود متحد قابل اتکای خارجی در بین دولتهای منطقه افزوده و خود را تنها قدرت قابل اتکا در منطقه جا بزنند.
3- انگیزههای اقتصادی نیز یکی دیگر از دلایل بازگشت روباه پیر به منطقه حساس خلیج فارس است؛ مردم انگلیس به تازگی رای به خروج این کشور از اتحادیه اروپا دادهاند و به باور کارشناسان اقتصادی، هزینه این خروج برای اقتصاد انگلیس بسیار کمرشکن خواهد بود. براساس مطالعهای که «سیبیآی» تشکل اصلی کارفرمایان انگلیس منتشر کرده، خروج انگلیس از اتحادیه اروپا ممکن است 100 میلیارد پوند به اقتصاد این کشور ضرر بزند و نزدیک به یک میلیون شغل را از بین ببرد. بسیاری از بانکها و شرکتهای معتبر اروپایی و آمریکایی نیز به فکر خروج دفاتر و سرمایههای خود از انگلیس افتادهاند. لذا دولتمردان انگلیس به شدت نیازمند سرمایهگذاری و بازارهای جدید برای کالاهای خود هستند. از سوی دیگر دولت انگلیس میتواند دلارهای نفتی سرگردان در شش کشور حاشیه خلیج فارس را نیز جذب اقتصاد خود کند. در راستای همین مسئله بود که ترزا می در بخش دیگری از سخنرانیاش در نشست منامه گفت: «ما به دنبال تقویت هرچه بیشتر روابط اقتصادی خود با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس هستیم و میخواهیم لندن را به پایتخت سرمایهگذاری اسلامی بدل کنیم.»
4. حضور در خلیج فارس و دمیدن بر توهم ایران هراسی، سود اقتصادی دیگری نیز برای روباه پیر دارد و آن فروش سلاحهای خود به کشورهای عرب منطقه است. براساس گزارش جدیدی که گاردین اخیراً منتشر کرده و علیرغم تمامی اعتراضات صوری سازمانهای حقوق بشری انگلیس در یک سال و نیم گذشته، یعنی از زمان آغاز جنگ یمن، حدود سه میلیارد پوند به آلسعود سلاح فروخته است. گاردین در این زمینه نوشته است: «در حال حاضر عربستان بزرگترین مشتری بخش دفاعی انگلیس محسوب میشود و از آغاز سال 2015 میلادی تاکنون سخت افزارهای نظامی به ارزش 3/5 میلیارد پوند سفارش داده است. ماهها است که اسناد و مدارکی از ویرانیهای یمن به دست آمده که نشان میدهد از تسلیحات ساخت انگلیس در این جنگ استفاده شده است. «اخیراً اخبار دیگری نیز منتشر شده که کشورهای منطقه قصد دارند بیش از 3/7 میلیارد دلار از انگلیس سلاح خریداری کنند. دولت انگلیس غرب آسیا را بازار اصلی صادرات تسلیحاتیاش میداند. دو سوم از کل صادرات تسلیحاتی انگلیس به این منطقه میرود. در دو سال گذشته انگلیس با توافقات تسلیحاتی به ارزش 388 میلیون پوند با امارات، 170 میلیون پوند با قطر، 120 میلیون پوند با عمان و 24 میلیون پوند با بحرین موافقت کرده است. کشورهای دیگر با داشتن سوابق نقض حقوق بشر نیز مشتریان بزرگ انگلیس هستند. در سه سال گذشته انگلیس 450 میلیون پوند سلاح به ترکیه و 116 میلیون پوند سلاح به مصر فروخته است.
توهم از نوع انگلیسی
سؤال دیگری که باید پاسخ داده شود این است آیا انگلیس قرن 21 قادر است مثل بریتانیای قرن 18 و 19 در نقش یک هژمون موازنه دهنده ظاهر شود و نقطه اتکایی برای کشورهای عرب منطقه باشد؟ یا این صرفاً توهمی است که دولتمردان انگلیسی دچار آن شدهاند و فکر میکنند زمان ثابت است و آنها دوباره مثل گذشته میتوانند در منطقه آشوب به پا کنند؟
پاسخ به این سؤال منفی است؛ انگلیس غیر از داشتن حق وتو در سازمان ملل، از ابزارهای سیاسی و نظامی دیگری برای نقشآفرینی قوی در منطقه برخوردار نیست. اولاً مناسبات بینالمللی در عصر حاضر مثل قرون 18 و 19 نیست و انگلیس در توزیع هرم قدرت جهانی به شدت نزول کرده است و در مقابل، بسیاری از قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای سربلند کردهاند که مانع مهمی محسوب میشوند و اجازه بازی مستقلی به لندن در منطقه نمیدهند. از سوی دیگر، انگلیس در حال تجربه بحران اقتصادی گستردهای است که از سال 2008 گریبان اروپا را گرفته و ضعف اقتصادی به این کشور اجازه نمیدهد که به ماجراجویی نظامی شبیه آن چه که در 150 سال گذشته دست میزد ادامه دهد. پایگاههای نظامی این کشور در بحرین و عمان نیز به دلایل پیش گفته شده قادر نخواهند بود انگلیس را به وضعیت پیش از دهه 1970 و یکهتازی در مناسبات منطقه برسانند.
مسئلهای که به خوبی تغییر اوضاع منطقه را نسبت به 50 سال گذشته میتواند نشان دهد تحولات سوریه طی پنج سال گذشته است. طی این مدت انگلیس، آمریکا، فرانسه و بسیاری دیگر از کشورهای غربی در کنار کشورهای منطقه مثل عربستان، ترکیه، قطر، امارات و رژیم اشغالگر قدس، تمام توان خود را به کار گرفتهاند تا هر طوری که شده دولت سوریه را ساقط کنند. اما در نهایت شکست خوردند و نتوانستند به هدف خود برسند. پیش از سوریه، آمریکا و انگلیس در افغانستان، عراق و لیبی و حالا در یمن نیز در مدیریت تحولات شکست خوردند؟ سؤال اینجاست که اعضای شورای همکاری خلیج فارس با چه امیدی روی اسب پیری شرط بندی کردهاند که دیگر قدرت و توان 50 سال گذشته را ندارد و طی 10 سال گذشته نیز در هیچ مسابقهای برنده نبوده است.
ضعف حافظه شیوخ عرب
اما بازگشت انگلیس به خلیج فارس و ایجاد اتحاد با کشورهای منطقه، نکته دیگری را نیز به رخ میکشد و آن ضعف شدید حافظه شیوخ عرب منطقه است. با مروری کوتاه به تاریخ 200 ساله اخیر جهان اسلام، به خوبی معلوم می شود که دست استعمارگران انگلیسی در بسیاری از تحولات غم بار جهان اسلام مثل تجزیه امپراطوری عثمانی، ایجاد وهابیت در منطقه، تاسیس رژیم صهیونیستی و آوارگی میلیونها فلسطینی، ایجاد مرزبندی های مصنوعی، دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی و فرقهای، دامن زدن به آتش جنگ های منطقه ای، ایجاد کودتاها، چپاول ثروتهای طبیعی ملت ها،تحمیل قراردادهای استعماری ننگین و...در کار بوده است. حال چگونه دولت های منطقه بار دیگر به دولتی اطمینان می کنند که حتی یک نقطه قابل اتکا در پرونده سیاه استعماری خود هم ندارد. نکته طنز ماجرا در این است که نخست وزیر کشوری با این سابقه سیاه استعماری، در کنفرانس منامه ادعا می کند که می خواهد از دولت های عربی در مقابل تهدیدات ایران حمایت کند! این در حالی است که تاریخ ایران طی دو سده اخیر به خوبی گویای این واقعیت است که ایران هیچ گاه دولتی تجاوزگر نبوده و طی 37 سال گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران همواره خواستار اتحاد امت اسلامی مقابل دشمنان جهان اسلام بوده است.
نکته دیگری که در مورد راهبرد جدید انگلیس در خلیج فارس باید گفته شود این است که هم اعراب و هم دولتمردان انگلیسی روی اسب بازنده شرط بندی کرده اند نبرد سهمگین میان جبهه مقاومت و تروریست های مورد حمایت جبهه غربی-عربی عبری در سوریه و عراق بامحوریت حلب و موصل، رو به پایان بوده و تقریبا به روشنی برنده و بازنده این جنگ طولانی و نفسگیر معلوم است.اما ظاهرا انگلیس درست تشخیص نداده که به جای تلاش برای نجات خود از این شکست حقارتبار، به طرف بازنده این کارزار تکیه کرده است.
روزنامه ایندیپندنت در این زمینه نوشته است «وضعیت تحقیرآمیز و باورنکردنی انگلیس در خلیج فارس احتمالا در جهت تلاش این کشور برای یافتن متحدان جدید پس از «برگزیت» صورت می گیرد. به نظر می رسد اکنون لحظه خوبی برای انجام این کار باشد، زیرا برندگان و بازندگان جنگی که سوریه و عراق را در طول پنج سال گذشته فرا گرفته بود، در حال آشکار شدن هستند. تنها جنبه شگفتآور از ابتکار عمل انگلیس این است که به نظر می رسد ما این بار هم به تیم بازنده پیوسته باشیم؛ همان طور که در عراق و افغانستان این کار را انجام دادیم.»
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
معروف است که زمانی آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمیکرده است، حکومت پادشاهی بریتانیای کبیر که بنیان آن از قرنهای 16 و 17 میلادی گذاشته شد و تا اوایل قرن بیستم ادامه داشته در دوران طلایی خود به بزرگترین امپراتوری تاریخ بدل شد. مساحت نواحی مستعمره تحت حکومت بریتانیا در سال 1922 به بیش از 33 میلیون کیلومتر مربع و جمعیت امپراتوری نیز به بیش از 450 میلیون نفر میرسید. بدین ترتیب امپراتوری انگلستان بر بیش از یکچهارم خشکیهای کره زمین و یکچهارم جمعیت جهان در آن دوران تسلط داشت.
«تفرقه بینداز حکومت کن» اساس و بنیان روش مستعمرهسازی نواحی مختلف دنیا از سوی حکام انگلیسی بود؛ آنها در ابتدا از طریق تجارت و میسیونرهای مسیحی وارد سرزمینهای مختلف میشدند، به دربار نفوذ میکردند، بین جناحهای مختلف حکومت اختلافافکنی میکردند، سپس از سیاستمداران وابسته به خود برای کسب قدرت سیاسی حمایت کرده و در نهایت نیز کشور را مستعمره میساختند و بعد از مستعمرهسازی، تمامی منافع تجاری بازرگانی و کشاورزی کشور مستعمره به سرزمین مادر یعنی انگلیس منتقل میشد، تا چرخ صنایع در انگلیس بچرخد و رونق بگیرد.
انگلیس با این روش در طول قرنهای 18 و 19 بسیاری از کشورها، به خصوص در منطقه غرب آسیا را تحت استعمار و سلطه خود درآورد. آنها در ایران نیز اگر چه نتوانستند بر کل کشور مسلط شوند، ولی حکومتهای قاجار و پهلوی تحت نفوذ دربار انگلیس بودند و در طول دو قرن گذشته از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به منافع، امنیت و تمامیت ارضی کشور کوتاهی نکردند. به نوشته یکی از محققین، «انگلیسیها در طول 150 سال گذشته بیش از 5 هزار جلد کتاب در مورد ایران نوشتهاند که در تمامی آنها به نوعی توصیههایی بر ضد منافع و تمامیت ارضی ایران به دولتمردان انگلیسی شده است.»
اما تسلط مطلق اقتصادی و نظامی انگلیس در غرب آسیا با رشد قدرتهای منطقهای در اروپا مانند آلمان و قدرتهای فرامنطقهای مثل آمریکا به چالش کشیده شد. وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم بیشترین صدمات را بر پیکره استعمار انگلیس وارد کرد. انگلیس در این دو جنگ بار مالی فوقالعاده سنگینی را متحمل شد و هزینههای گزاف جنگی باعث شد که کنترل خود را بر بیشتر مستعمرات از دست بدهد. به فاصله دو سال پس از پایان جنگ دوم جهانی این کشور مجبور شد که به مهمترین مستعمره خود، یعنی هندوستان، استقلال بدهد.
همراه با هندوستان بسیاری از مستعمرات در آفریقا، حوزه کارائیب و اقیانوسیه، خلیج فارس و غرب آسیا نیز اعلام استقلال کردند. با افول شدید قدرت انگلیس پس از جنگهای جهانی اول و دوم و از دست رفتن بسیاری از مستعمرات یک جابهجایی دیگر نیز در هرم قدرت جهانی رخ داد و آمریکا در نیمه اول دهه 70 میلادی جای انگلیس را در مناطق مختلف جهان از جمله غرب آسیا و منطقه خلیج فارس گرفت و بریتانیا در سال 1971 مجبور شد کلاً از منطقه خلیج فارس بیرون رفته و جای خود را به آمریکا بدهد.
سودای بازگشت
بیش از چهار دهه از زمانی که انگلیس پایگاههای خود را در کشورهای خلیج فارس به دلیل ضعف و افول قدرت رها کرد و رفت میگذرد؛ ولی طی دو سال اخیر و به خصوص دو هفته گذشته تحولاتی رخ داده است که به نظر میرسد روباه پیر فیلش دوباره یاد هندوستان کرده و میخواهد به منطقه خلیج فارس بازگردد.
بازگشت انگلیس به منطقه حساس خلیج فارس از سال گذشته میلادی و به دنبال اعلام تلاش لندن برای احیای پایگاه دریایی این کشور در بحرین، کلید خورد. انگلیس به سرعت و طی یک سال گذشته پایگاه دریایی «جفیر» در بندر «منا سلمان» بحرین را بار دیگر احیا کرده و تاسیسات جدیدی در آن ساخته است.
این بندر از دهه 1930 تا 1971 در اختیار دولت لندن بود و بعد از تاسیس کشور بحرین، انگلیس آن را ترک کرد. اما، با احیای بندر طی دو سال گذشته، اکنون انگلیس صاحب نخستین پایگاه دریایی دایمی خود در منطقه شده است. انگلیسیها همچنین یک مرکز آموزش نیروهای پیاده در عمان دایر کردهاند و مرکز فرماندهی جدیدی نیز در دبی افتتاح شده است که وظیفه هدایت نیروهای انگلیسی در خلیج فارس را برعهده خواهد داشت. به گفته ترزا می «اکنون انگلیس بیش از هر زمان دیگری ناو جنگی، هواپیما و نیروی نظامی به منطقه خلیج فارس اعزام کرده است.»
درست یک ماه پس از افتتاح پایگاه دریایی انگلیس در بحرین به دست «چارلز» ولیعهد انگلیس، هفته گذشته نیز نخستوزیر انگلیس در سی و هفتمین نشست سران کشورهای عضو «شورای همکاری خلیج فارس» در «منامه» پایتخت بحرین شرکت و اظهاراتی را بیان کرد که آشکارا نشاندهنده خوابی است که روباه پیر برای منطقه خلیج فارس دیده است؛ وی در این نشست گفت: «بریتانیا به منطقه خلیج فارس بازگشته است و در همین چارچوب تعهدات امنیتی و دوستی دیرینه خود با کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را تحکیم و تقویت خواهد کرد؛ بریتانیا طی 200 سال بخشی از تاریخ شما بود و در قرنهای پیشرو نیز با شما خواهیم بود.»
وی همچنین در همین کنفرانس طی اظهاراتی ضد ایرانی گفت: «قصد دارم به شما اطمینان دهم که نسبت به تهدیدی که ایران برای خلیج فارس و خاورمیانه ایجاد میکند، هوشیار هستم و بریتانیا کاملا به همکاری استراتژیک خود با کشورهای حوزه خلیج فارس و همکاری با شما برای مقابله با آن تهدید پایبند است.» همزمان با «ترزا می»، «بوریس جانسون» وزیر خارجه انگلیس نیز با اشاره به روابط تاریخی لندن با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، تاکید کرد که «کشورش بازگشته است تا نقش امنیتی و نظامی خود را بار دیگر در این منطقه تقویت کند.» جالب است که اسناد افشا شده توسط پایگاه «ویکی لیکس» نشان میدهد که موضوعات مطرح شده در این نشستها نیز با دستور مستقیم دولت انگلیس مشخص شده بود.
اما سوالات متعددی در این میان مطرح است؛ چرا انگلیس این مقطع را برای بازگشت به خلیج فارس انتخاب کرده است؟ از این بازگشت چه اهدافی در سر دارد؟ آیا انگلیس قرن 21 قادر است نقش بریتانیای قرن 19 را در منطقه ایفا کند؟ و دست آخر این که آیا اتحاد با کشورهایی مثل بحرین، عربستان، قطر و امارات شرطبندی روی اسب بازنده نیست؟
در پاسخ به چرایی انتخاب این مقطع و اهداف انگلیس برای بازگشت به منطقه خلیج فارس، کارشناسان دلایل متعددی را ذکر میکنند:
1- آمریکا به دلیل افزایش قدرت چین و سیاست هژمونگرایی این کشور در منطقه شرق آسیا و دریای چین به شدت از جانب پکن احساس خطر میکند و به همین دلیل به دنبال کم کردن تعهدات امنیتی خود به کشورهای غرب آسیا و حضور بیشتری در شرق آسیا برای برقراری مجدد موازنه در این منطقه است لذا منطقه خلیج فارس دچار خلأ قدرتی شده است که انگلیس قصد دارد آن را پر کند. برخی تحلیلها نیز حاکی از این است که یک تقسیم کار بین انگلیس و آمریکا صورت گرفته و به دلیل روابط استراتژیک و راهبردی لندن و واشنگتن، این خود آمریکا است که میخواهد انگلیس را جانشین و حافظ منافع خود در منطقه خلیج فارس و غرب آسیا کند.
2- دولت انگلیس به خوبی فضای جدید را درک و بهترین زمان را برای بازگشت انتخاب کرده است، چرا که از یکسو بیمیلی آمریکا برای ایفای نقش راهبردی در حمایت از کشورهای عرب شورای همکاری خلیج فارس، اظهارات و مواضع تند «دونالد ترامپ» رئیسجمهور جدید آمریکا که اخیرا اعلام کرده «به جای هزینه کردن برای جنگ، در غرب آسیا پولهای آمریکا را صرف بازسازی جادهها، پلها و فرودگاههای فرسوده این کشور خواهد کرد»؛ حکام دیکتاتور و فاقد پایگاه مردمی کشورهای خلیج فارس را که در نبود پشتوانه مردمی همواره چشم به راه حمایت قدرتهای خارجی داشتهاند مستاصل و نگران کرده و آنها را به سمت دولت انگلیس سوق داده است. اظهارات نخستوزیر انگلیس در اجلاس منامه نیز نشاندهنده این است که دولتمردان انگلیس با تقویت و برجسته کردن توهم همیشگی ترس از ایران، درصدد هستند بر این فضای رعب و وحشت و نبود متحد قابل اتکای خارجی در بین دولتهای منطقه افزوده و خود را تنها قدرت قابل اتکا در منطقه جا بزنند.
3- انگیزههای اقتصادی نیز یکی دیگر از دلایل بازگشت روباه پیر به منطقه حساس خلیج فارس است؛ مردم انگلیس به تازگی رای به خروج این کشور از اتحادیه اروپا دادهاند و به باور کارشناسان اقتصادی، هزینه این خروج برای اقتصاد انگلیس بسیار کمرشکن خواهد بود. براساس مطالعهای که «سیبیآی» تشکل اصلی کارفرمایان انگلیس منتشر کرده، خروج انگلیس از اتحادیه اروپا ممکن است 100 میلیارد پوند به اقتصاد این کشور ضرر بزند و نزدیک به یک میلیون شغل را از بین ببرد. بسیاری از بانکها و شرکتهای معتبر اروپایی و آمریکایی نیز به فکر خروج دفاتر و سرمایههای خود از انگلیس افتادهاند. لذا دولتمردان انگلیس به شدت نیازمند سرمایهگذاری و بازارهای جدید برای کالاهای خود هستند. از سوی دیگر دولت انگلیس میتواند دلارهای نفتی سرگردان در شش کشور حاشیه خلیج فارس را نیز جذب اقتصاد خود کند. در راستای همین مسئله بود که ترزا می در بخش دیگری از سخنرانیاش در نشست منامه گفت: «ما به دنبال تقویت هرچه بیشتر روابط اقتصادی خود با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس هستیم و میخواهیم لندن را به پایتخت سرمایهگذاری اسلامی بدل کنیم.»
4. حضور در خلیج فارس و دمیدن بر توهم ایران هراسی، سود اقتصادی دیگری نیز برای روباه پیر دارد و آن فروش سلاحهای خود به کشورهای عرب منطقه است. براساس گزارش جدیدی که گاردین اخیراً منتشر کرده و علیرغم تمامی اعتراضات صوری سازمانهای حقوق بشری انگلیس در یک سال و نیم گذشته، یعنی از زمان آغاز جنگ یمن، حدود سه میلیارد پوند به آلسعود سلاح فروخته است. گاردین در این زمینه نوشته است: «در حال حاضر عربستان بزرگترین مشتری بخش دفاعی انگلیس محسوب میشود و از آغاز سال 2015 میلادی تاکنون سخت افزارهای نظامی به ارزش 3/5 میلیارد پوند سفارش داده است. ماهها است که اسناد و مدارکی از ویرانیهای یمن به دست آمده که نشان میدهد از تسلیحات ساخت انگلیس در این جنگ استفاده شده است. «اخیراً اخبار دیگری نیز منتشر شده که کشورهای منطقه قصد دارند بیش از 3/7 میلیارد دلار از انگلیس سلاح خریداری کنند. دولت انگلیس غرب آسیا را بازار اصلی صادرات تسلیحاتیاش میداند. دو سوم از کل صادرات تسلیحاتی انگلیس به این منطقه میرود. در دو سال گذشته انگلیس با توافقات تسلیحاتی به ارزش 388 میلیون پوند با امارات، 170 میلیون پوند با قطر، 120 میلیون پوند با عمان و 24 میلیون پوند با بحرین موافقت کرده است. کشورهای دیگر با داشتن سوابق نقض حقوق بشر نیز مشتریان بزرگ انگلیس هستند. در سه سال گذشته انگلیس 450 میلیون پوند سلاح به ترکیه و 116 میلیون پوند سلاح به مصر فروخته است.
توهم از نوع انگلیسی
سؤال دیگری که باید پاسخ داده شود این است آیا انگلیس قرن 21 قادر است مثل بریتانیای قرن 18 و 19 در نقش یک هژمون موازنه دهنده ظاهر شود و نقطه اتکایی برای کشورهای عرب منطقه باشد؟ یا این صرفاً توهمی است که دولتمردان انگلیسی دچار آن شدهاند و فکر میکنند زمان ثابت است و آنها دوباره مثل گذشته میتوانند در منطقه آشوب به پا کنند؟
پاسخ به این سؤال منفی است؛ انگلیس غیر از داشتن حق وتو در سازمان ملل، از ابزارهای سیاسی و نظامی دیگری برای نقشآفرینی قوی در منطقه برخوردار نیست. اولاً مناسبات بینالمللی در عصر حاضر مثل قرون 18 و 19 نیست و انگلیس در توزیع هرم قدرت جهانی به شدت نزول کرده است و در مقابل، بسیاری از قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای سربلند کردهاند که مانع مهمی محسوب میشوند و اجازه بازی مستقلی به لندن در منطقه نمیدهند. از سوی دیگر، انگلیس در حال تجربه بحران اقتصادی گستردهای است که از سال 2008 گریبان اروپا را گرفته و ضعف اقتصادی به این کشور اجازه نمیدهد که به ماجراجویی نظامی شبیه آن چه که در 150 سال گذشته دست میزد ادامه دهد. پایگاههای نظامی این کشور در بحرین و عمان نیز به دلایل پیش گفته شده قادر نخواهند بود انگلیس را به وضعیت پیش از دهه 1970 و یکهتازی در مناسبات منطقه برسانند.
مسئلهای که به خوبی تغییر اوضاع منطقه را نسبت به 50 سال گذشته میتواند نشان دهد تحولات سوریه طی پنج سال گذشته است. طی این مدت انگلیس، آمریکا، فرانسه و بسیاری دیگر از کشورهای غربی در کنار کشورهای منطقه مثل عربستان، ترکیه، قطر، امارات و رژیم اشغالگر قدس، تمام توان خود را به کار گرفتهاند تا هر طوری که شده دولت سوریه را ساقط کنند. اما در نهایت شکست خوردند و نتوانستند به هدف خود برسند. پیش از سوریه، آمریکا و انگلیس در افغانستان، عراق و لیبی و حالا در یمن نیز در مدیریت تحولات شکست خوردند؟ سؤال اینجاست که اعضای شورای همکاری خلیج فارس با چه امیدی روی اسب پیری شرط بندی کردهاند که دیگر قدرت و توان 50 سال گذشته را ندارد و طی 10 سال گذشته نیز در هیچ مسابقهای برنده نبوده است.
ضعف حافظه شیوخ عرب
اما بازگشت انگلیس به خلیج فارس و ایجاد اتحاد با کشورهای منطقه، نکته دیگری را نیز به رخ میکشد و آن ضعف شدید حافظه شیوخ عرب منطقه است. با مروری کوتاه به تاریخ 200 ساله اخیر جهان اسلام، به خوبی معلوم می شود که دست استعمارگران انگلیسی در بسیاری از تحولات غم بار جهان اسلام مثل تجزیه امپراطوری عثمانی، ایجاد وهابیت در منطقه، تاسیس رژیم صهیونیستی و آوارگی میلیونها فلسطینی، ایجاد مرزبندی های مصنوعی، دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی و فرقهای، دامن زدن به آتش جنگ های منطقه ای، ایجاد کودتاها، چپاول ثروتهای طبیعی ملت ها،تحمیل قراردادهای استعماری ننگین و...در کار بوده است. حال چگونه دولت های منطقه بار دیگر به دولتی اطمینان می کنند که حتی یک نقطه قابل اتکا در پرونده سیاه استعماری خود هم ندارد. نکته طنز ماجرا در این است که نخست وزیر کشوری با این سابقه سیاه استعماری، در کنفرانس منامه ادعا می کند که می خواهد از دولت های عربی در مقابل تهدیدات ایران حمایت کند! این در حالی است که تاریخ ایران طی دو سده اخیر به خوبی گویای این واقعیت است که ایران هیچ گاه دولتی تجاوزگر نبوده و طی 37 سال گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران همواره خواستار اتحاد امت اسلامی مقابل دشمنان جهان اسلام بوده است.
نکته دیگری که در مورد راهبرد جدید انگلیس در خلیج فارس باید گفته شود این است که هم اعراب و هم دولتمردان انگلیسی روی اسب بازنده شرط بندی کرده اند نبرد سهمگین میان جبهه مقاومت و تروریست های مورد حمایت جبهه غربی-عربی عبری در سوریه و عراق بامحوریت حلب و موصل، رو به پایان بوده و تقریبا به روشنی برنده و بازنده این جنگ طولانی و نفسگیر معلوم است.اما ظاهرا انگلیس درست تشخیص نداده که به جای تلاش برای نجات خود از این شکست حقارتبار، به طرف بازنده این کارزار تکیه کرده است.
روزنامه ایندیپندنت در این زمینه نوشته است «وضعیت تحقیرآمیز و باورنکردنی انگلیس در خلیج فارس احتمالا در جهت تلاش این کشور برای یافتن متحدان جدید پس از «برگزیت» صورت می گیرد. به نظر می رسد اکنون لحظه خوبی برای انجام این کار باشد، زیرا برندگان و بازندگان جنگی که سوریه و عراق را در طول پنج سال گذشته فرا گرفته بود، در حال آشکار شدن هستند. تنها جنبه شگفتآور از ابتکار عمل انگلیس این است که به نظر می رسد ما این بار هم به تیم بازنده پیوسته باشیم؛ همان طور که در عراق و افغانستان این کار را انجام دادیم.»
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *