کلاه میبافم برای برادر مدافع حرم+تصاویر
با رسیدن فصل سرما پویش مردمی «بافت لباس گرم برای مدافعان حرم» هم شروع به کار کرده و این گزارش روایتی از حال و هوای آن در مسجد ولیعصر (عج) منطقه ۱۱ تهران است.
به گزارش گروه فضای مجازی به نقل از مهر، زمانی بود که اسمورسم «مدافعان حرم» برای ما تعریفنشده بود. رزمندههایی که بیهیچ ادعایی کشور امن و آرام خودشان را ترک میکردند تا فریاد کمک خواهی مردم مظلوم کشورهای مسلمان را بیجواب نگذارند. میرفتند تا حرم مطهر ائمه و بزرگان دین ما در سوریه و عراق سالم بماند و از طرف دیگر امنیت مرزهای کشورمان به خطر نیفتد. همه اینها در حالی بود که بیشتر ما از حضور این آدمها در جبهه مقاومت بیخبر بودیم.
زمستان امسال اما دلهای مدافعان حرم گرمتر از سالهای قبل است. حالا ایرانیها لزوم حضور نیروهای ایرانی در سوریه را درک کردهاند، زندگی و آرمانهای شهدای مدافع حرم را بیشتر میشناسند و در هر مراسم معنوی، دعای دستهجمعی مردم ایران، سلامتی و پیروزی مدافعان حرم و آزادی مردم مظلوم کشورهای جنگزده است؛ اما اینهمه قصه همدلی و همراهی مردم ما نیست. مثلاً مردم سراسر کشور میتوانند برای مدافعان حرم لباس گرم ببافند و همراه یک دستنوشته برای مدافعان حرم بفرستند. سال قبل جشنواره فیلم عمار و دعوت عمومی «ننه عصمت» مادربزرگ مهربان یزدی، بانی شرکت مردم در این پویش شد. امسال هم اعضای ستاد بزرگداشت شهدای مدافع حرم منطقه ۱۱ برای اولین بار تصمیم گرفتهاند طرح بافت شال و کلاه برای مدافعان حرم را منظمتر و زودتر از رسیدن زمستان شروع کنند. در ادامه گزارش ما از این مراسم صمیمانه را میخوانید:
با هر گرهای که به عشق رزمندهها میزنم، با آنها درد دل میکنم
روی تریبون سالن مسجد ولیعصر (عج) چند ردیف کلاه بافتنی چیدهاند. مراسم از ساعت ۹ صبح شروعشده و تا ساعت ۱۲ و برگزاری نماز جماعت ظهر ادامه دارد. چند خانم پا به سن گذاشته در ردیفهای اول مشغول بافتن هستند. همانطور که بامهارت رج به رج کلاه را میبافند و جلو میروند، حواسشان به صندلیهای اطراف هم هست. هر دختر جوانی را که در نزدیکیشان میبینند صدایش میزنند تا روش اصولی بافت کلاه را به او هم یاد بدهند! خانم فرهادی ۶۳ ساله و از اهالی همین محله است: «ببین مادر! من که اصلاً نمیتوانم یکگوشه بشینم! همیشه دوست دارم فعال باشم. زمان جنگ هم توی همین مسجد با خانمها جمع میشدیم و برای جبههها کمک میفرستادیم. مربا درست میکردیم یا لباسهای رزمندهها را رفو میکردیم. آن زمان بچههایم کوچک بودند، ولی هر طوری بود کارهایم را بهموقع انجام میدادم که به مسجد برسم.»
اشک چشمهایش را پاک میکند و میگوید مگر میشود بدون نیت این کلاهها را ببافی؟! «وقتی دانهدانه اینها را میبافم با رزمندهها و شهدا حرف میزنم. میگویم قربانتان بروم! شما اینها را روی سرتان میگذارید و در آن سرما برای دفاع از ما و حرم حضرت زینب (س) میجنگید. اگر بخواهم یادداشتی برایشان بنویسم، میگویم دوستتان دارم و به عشق شما پسرهایم اینها را بافتهام. به عشق اینکه وقت زیارت بهجای من هم به حضرت زینب (س) سلام بدهید.» خانم فرهادی از آنهایی که میگویند مدافعان حرم رقمهای میلیاردی میگیرند، حسابی شاکی است. میگوید این حرفها اصلاً منصفانه نیست و این بچهها در آن شرایط خیلی مظلوم هستند. حتی پرسوجو کرده که اگر خانمها را هم اعزام میکنند، حاضراست برود آنجا و برای رزمندهها آشپزی کند.
شهادت دوستانمان، بهانه شروع این طرح بود
مسجد ولیعصر (عج) در زمان دفاع مقدس هم از پایگاههای اصلی جمعآوری کمکهای مردمی به جبههها بوده است. حضور نیروهای ایرانی در جبهه مقاومت سوریه و شهادت «علی آقا عبداللهی»، یکی از بسیجیهای فعال این مسجد در آنجا، بهانهای میشود تا جوانهای محل به فکر بیفتند تا پایگاهی مردمی برای معرفی این شهدا و همراهی با مدافعان حرم ایجاد کنند. «حسین عباسپور» جوان ۲۷ سالهای است که مسئولیت «ستاد بزرگداشت شهدای مدافع حرم منطقه ۱۱» را بر عهده دارد. فارغالتحصیل کارشناسی فقه و مبانی حقوق است و رفاقتش با شهید علی آقا عبداللهی بهواسطه هممحلهای بودن از زمان کودکی شروعشده و تا بعد از تأهل هر دو نفر ادامه داشته است. شاید همان عقد اخوتی که در روز عید غدیر با علی خوانده بود، باعث میشود باوجود ناملایمات سر راهش، برای فراموشنشدن نام او در محل تلاش کند. بعد از چند ماه پیگیری با کمک دوستانش موفق میشوند این ستاد را زیرمجموعه ناحیه مقاومت بسیج سلمان فارسی راه بیندازند: «ما الآن سه شهید و سه جانباز مدافع حرم در این منطقه داریم. فعالیت جدی ما از هفته دفاع مقدس امسال شروع شد. به همین مناسبت در بوستان دانشجو نمایشگاهی به نام «یاد یاران» برگزارشده بود و ستاد ما هم آنجا یک غرفه داشت. آنجا سه شهید مدافع حرم منطقه ۱۱ را معرفی کردیم: شهید علی آقا عبداللهی، شهید مرتضی کریمی و شهید داریوش درستی که هر سه از شهدای جاویدالاثر هستند. از خانواده این عزیزان و شهید جاویدالاثر، مجید قربان خانی هم تجلیل شد.»
عباسپور و دوستانش همانجا طرح بافت کلاه برای مدافعان حرم را شروع میکنند و درنهایت با همکاری مردم، صد کلاه برای فصل سرما بافته میشود. بعدازآن هم با توزیع کاموا در مجالس و دورهمیهای زنانه و تبلیغات در کانال تلگرام (@modafean۱۱) این طرح را ادامه میدهند تا با کمک مردم و در زمان کوتاهتر، تعداد بیشتری کلاه ببافند: «از مشهد، مراغه، بندرعباس، یزد، مشهد اردهال و... پیام میدادند که دوست دارند در جنبش کمک به مدافعان حرم سهم داشته باشند. همین امروز تعدادی کلاه بافتنی از کرج و یزد به دست ما رسید که مجموعاً ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ دست کلاه میشود. علاوه بر وجوهات نقدی، تعدادی جوراب بافتنی و لباس بچهگانه هم برایمان فرستادهاند؛ که انشاءالله هفته اول آبان آنها را برای رزمندگان ایرانی و رزمندگان تیپ فاطمیون و زینبیون ارسال میکنیم.»
یعنی ایران نمیتواند یک کلاه بافتنی برای رزمندههایش تأمین کند؟!
عباسپور میگوید برای شروع هر فعالیت مردمی، به اعتمادسازی و تبلیغات درست نیاز است و در این مسیر «حسن شمشادی» (خبرنگار سابق واحد مرکزی خبر در سوریه) به معرفی طرح آنها کمک زیادی کرده است: «از امام جماعت مسجد ولیعصر (عج) حاجآقا حسینی پناه و از فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سلمان فارسی، سرهنگ کاظم رضایی برای حمایت بیدریغ از این طرح تشکر میکنیم. ولی تا الآن جز آقای شمشادی کسی برای «معرفی» این طرح با ما همکاری نکرده. بنده خدا در راه سوریه بودند ولی با تماس من، بهمحض اینکه به اینترنت دسترسی پیدا کردند، تبلیغ این طرح را در کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام گذاشتند و همین باعث شد خیلیها این طرح را بشناسند. ایشان تأکید داشتند که هوا در سوریه سرد شده و باید زودتر برای ارسال کلاهها و لباسهای گرم دیگر اقدام کنیم.» مسئول ستاد شهدای مدافع حرم منطقه ۱۱ میگوید از خانوادههای رزمندگان مدافعان حرم هم پیامهایی داشته است: «خانمی از مشهد برای من پیام داد و برای فرستادن لباسهای گرم آدرس ستاد را خواست. میگفت برادر خودش هم مدافع حرم است. از او شنیده سرمای هوا مدتی است در سوریه شروعشده، آنقدر که تعدادی از همرزمانش آنجا سرماخوردهاند.»
میشود حدس زد که این بار هم حرفوحدیثهایی درباره وضعیت مدافعان حرم مطرح شود: «پیامهایی داشتم که پرسیده بودند یعنی جمهوری اسلامی با این قدرت نظامی و پشتیبانی، نمیتواند کلاه بافتنی مدافعان حرم را تأمین کند؟! من به همه یک جواب دادم: ما مأمور به وظیفهایم و این کار هم زکات امنیت و آرامشی است که در کشور داریم. فکرش را بکنید که انرژی مثبت این مادران و خواهران چقدر برای رزمندههای ما دلگرمی است! از مادری شنیدم که میگفت بااینکه تعداد درست نودتا است، اول کار صدتا دانه در میله بافتنی سَر میاندازم. چون میخواهم با هر گرهای که میزنم یک ذکر برای سلامتی مدافعان حرم بگویم. اینطوری شبی یک کلاه میبافم و هر شب یک ختم ذکر را تمام میکنم.» قرار است به هر خانمی که کار بافت را شروع میکند برگهای بدهند تا برای رزمنده گیرنده کلاه نامهای بنویسد: «دل نوشته یک دخترخانم هشتساله این بود: سلام بر کسانی که شهید شدهاند، ولی در کنار ما روزی میخورند.»
در سرمای سوریه، با کلاه و کاپشن میخوابیدیم
بین مهمانهای امروز، یک رزمنده مدافع حرم هم حضور دارد. «سید امیر بنایی»، رزمنده ۲۴ سالهای که سال گذشته به سوریه اعزام شد و ۲۱ دیماه در ماجرای اصابت موشک کورنِت به خودروی همرزمانش، شاهد شهادت مظلومانه تعدادی از دوستان نزدیکش مثل «شهید مرتضی کریمی» بود. خود او هم در این انفجار مجروح میشود و حالا با عنوان «جانباز مدافع حرم» شناخته میشود: «آخرین باری که سوریه بودم همان دیماه ۹۴ بود، اوج فصل سرما. هوا آنقدر سرد بود که ما کف، سقف و درودیوار اتاق را با چندلایه پتو پوشانده بودیم. وسایل گرمایشی ما فقط یک بخاری نفتی بود که البته جوابگوی آن حجم سرما نبود. ناچار بودیم بالباس نظامی و کلاه و کاپشن بخوابیم و هرجایی که برای پُست دادن میایستادیم، حتماً آتش روشن میکردیم.»
امیر بنایی، یک پسردایی هم سن و سال خودش به نام «پدرام خراسانی» داشت که مأمور نیروی انتظامی بود و تیرماه سال ۹۴ حین انجاموظیفه در تهران به شهادت رسید: «زمستان پارسال زندایی من به نیت پسر شهیدش تعدادی شال و کلاه بافت و فرستاد سوریه. یادم هست یکی از همرزمهایم یادداشت داخل این بسته را خواند و صدایم کرد که ببین! اینها را اقوام تو فرستادهاند.» میگوید مقدار زیادی از بودجه مربوط به مقاومت، صرف پشتیبانی نظامی میشود و این کمک مردم میتواند بخشی از هزینههای موردنیاز رزمندهها را تأمین کند: «همین الآن از طریق اطلاعرسانی در جلسات و هیئتهای ماه محرم در تلاشیم برای مردمی که اطراف حرم حضرت زینب (س) زندگی میکنند و در محاصره هستند، نان و مواد غذایی تهیه کنیم. قبل از فرستادن این لباسهای گرم سعی میکنم عکسهای مراسم امروز را برای دوستانم در سوریه بفرستم. فکرش را بکنید! مثلاً جوانی که مادر ندارد وقتی ببیند این حاجخانمها بااینهمه عشق و علاقه برایش لباس گرم میبافند، چه روحیهای میگیرد.»
قبل از شهادت پسرم هم برای مدافعان حرم شال و کلاه میبافتم
مادر شهید «علی آقا عبداللهی»، مادر و خواهر شهید «مجید قربان خانی» و همسر شهید «مرتضی کریمی»، سه شهید جاویدالاثر مدافع حرم، مهمان مراسم امروز هستند. سه شهیدی که در ۲۱ و ۲۲ دیماه سال گذشته به شهادت رسیدهاند. در فرصتی که خانمهای جلسه مشغول بافتن کلاه میشوند، آنها هم چند رج میبافند. در تمام این مدت، همه فکر و خیال و همه درد دلهای زنانهشان بهروزهایی برمیگردد که پسر، همسر یا برادرشان در سرمای استخوان سوز سوریه با همه توان میجنگید اما در تماسهای تلفنی از سرما چیزی نمیگفت تا خانواده نگران نشوند. مادر شهید علی آقا عبداللهی میگوید سال قبل هم در طرح بافتن لباسهای گرم برای مدافعان حرم شرکت کرده بود و حالا شهادت پسرش، بهانهای شده برای منظمتر شدن این پویش مردمی: «سال قبل چنین طرحی نبود، خودم رفتم کلاف کاموا گرفتم و با خانمهای فامیل تعداد زیادی شال و کلاه بافتیم. یک جین جوراب پشمی هم از بازار خریدم و همه را بردیم سینما فلسطین تحویل دادیم. اگر یادتان باشد آن زمان در حاشیه جشنواره عمار لباسهای گرم و نامههای مردم به مدافعان حرم را جمع میکردند که همه را یکجا بفرستند سوریه. انشاءالله امسال هم کمک میکنم.» مادر شهید آقا عبداللهی اما زمانی که پسرش در منطقه بود، هیچ یادداشتی همراه لباسهای گرم نفرستاد: «دوست داشتم همراه شال و کلاهها برای علی و همرزمهایش چیزی بنویسم، ولی واقعاً دستم به نوشتن نمیرفت. خیلی سخت بود.»
همسر شهید مرتضی کریمی دو دختر ۱۰ و ۶ ساله دارد: «دوست دارم مثل این خانمها در این طرح شرکت کنم ولی با داشتن دوتا بچهمدرسهای واقعاً وقت نمیکنم! مطمئنم رزمندههای ما همینکه میبینند مردم برای تهیه لباس گرم آنها اینطور تلاش میکنند، دلشان گرم میشود. از خیلی از خانمها شنیدهام دوست دارند مدافع حرم باشند. همین پویش مردمی و کمک به تهیه وسایل موردنیاز رزمندهها میتواند آنها را به آرزویشان برساند.»
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *