دلنوشته مجید اخشابی برای خبرنگار شهید صداوسیما در سوریه+عکس
مجید اخشابی در اینستاگرامش عکس محسن خزایی، شهید مدافع حرم را منتشر کرد و نوشت: درپیشگاه روح بلند و فداکار او و همه ی همرزمانش و همه ی مدافعین حرم سر تعظیم فرود می آورم.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه فضای مجازی ، مجید اخشابی در اینستاگرام خود با انتشار عکس شهید مدافع حرم، محسن خزایی از خاطراتش با او یاد کرد و نوشت:
با محسن خزایی از زمانی که مدیر روابط عمومی فولاد در اصفهان بود آشنا شدم ، بخاطر همکاری در اجرای برنامه وساخت دو قطعه موسیقی که حالا یادگار های او هستند ...
بسیار متواضع و خالص و صمیمی بود طوری که به سرعت همکاریمون جاشو به دوستی داد.
یادمه یک شب شام در کنار خودش و خانوادش و بچه هاش... مهمونشون بودم در اصفهان ...
البته خودش زاهدانی بود ... تا اینکه از سوریه زنگ زد و گفت رفته اونجا ...اون موقع جنگ نبود( یا حداقل به این شدت)
گفت حتما بیا شاید برنامه ای هم داشته باشیم سفارت...شماره مبایل سوریه شو هنوزم سیو دارم...
جالب اینکه از همون موقع میگفت دعا کنید شهید بشم ، هر وقت تماس داشتیم جمله همیشگیش بود .
اون عاشق حضرت زینب بود... یه عاشق و سر سپرده واقعی .... امروز که خبر شهادتشو اون هم به فاصله چند ساعت شنیدم در بهت و اندوه تمام واقعا به طرز عجییبی تمام خاطراتش برام تداعی شد مخصوصا اصفهان ... اون شب واز همه مهمتر بچه هاش...
خودش که آرزوش بود شهید بشه ولی بچه ها و خانوادش... تو آخرین عکس بعد از شهادتش که انگار با خون خضاب شده بود آرامش و رضایت در صورتش موج میزد .
دیگه نمیدونم چی بگم فقط سر تعظیم فرود میارم درپیشگاه روح بلندو فداکار او
و همه ی همرزمانش ...
همه ی مدافعین حرم
با محسن خزایی از زمانی که مدیر روابط عمومی فولاد در اصفهان بود آشنا شدم ، بخاطر همکاری در اجرای برنامه وساخت دو قطعه موسیقی که حالا یادگار های او هستند ...
بسیار متواضع و خالص و صمیمی بود طوری که به سرعت همکاریمون جاشو به دوستی داد.
یادمه یک شب شام در کنار خودش و خانوادش و بچه هاش... مهمونشون بودم در اصفهان ...
البته خودش زاهدانی بود ... تا اینکه از سوریه زنگ زد و گفت رفته اونجا ...اون موقع جنگ نبود( یا حداقل به این شدت)
گفت حتما بیا شاید برنامه ای هم داشته باشیم سفارت...شماره مبایل سوریه شو هنوزم سیو دارم...
جالب اینکه از همون موقع میگفت دعا کنید شهید بشم ، هر وقت تماس داشتیم جمله همیشگیش بود .
اون عاشق حضرت زینب بود... یه عاشق و سر سپرده واقعی .... امروز که خبر شهادتشو اون هم به فاصله چند ساعت شنیدم در بهت و اندوه تمام واقعا به طرز عجییبی تمام خاطراتش برام تداعی شد مخصوصا اصفهان ... اون شب واز همه مهمتر بچه هاش...
خودش که آرزوش بود شهید بشه ولی بچه ها و خانوادش... تو آخرین عکس بعد از شهادتش که انگار با خون خضاب شده بود آرامش و رضایت در صورتش موج میزد .
دیگه نمیدونم چی بگم فقط سر تعظیم فرود میارم درپیشگاه روح بلندو فداکار او
و همه ی همرزمانش ...
همه ی مدافعین حرم
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *