زمانی که به تهران آمدم مدتی دنبال ساختمانسازی رفتم/ جزو اولین طلبههایی بودم که رادیو خریدم، البته با پول امام/ از کشتار و زندان خوشم نمیآید
از آیتالله هاشمی در این مصاحبهها درباره موضوعات مختلفی، اعم از تبار و خاندان، دوره نوجوانی، مهاجرت به قم، شرح یک روز کاری و یک روز تعطیل و برخی مطالب ویژه شخصی، پرسیده شده است که با صراحت به همه پرسشها، پاسخ داده شده است. در ادامه بخش هایی از این کتاب را می خوانید:
*زمانی که از قم به تهران آمدم مدتی دنبال ساختمانسازی رفتم و هفت، هشت خانه ساختم و آنها را فروختم. (از پول آن ها) دو پاساژ در خیابان گرگان و یکی هم در کرج ساختم که بعدها آنها را هم فروختیم و خرج زندگیمان کردیم. زمین بایری در قم خریدم که هیچ قیمتی نداشت در آن شهرک ساختیم که بعدها زمینها قیمت پیدا کردند... عمده زمینها را مجانی به طلبههای فقیر یا افراد فقیر واگذار کردیم.
*اولین جرقههای فکری سیاسی- اجتماعی من با تجاوز استعمار و سلطه بیگانه شکل گرفت... و اولین جرقهای که شخصیت سیاسیام را ساخت امام بود و به حق جرقه درستی بود.
*اولین برخورد من با امام در منزل اخوان مرعشی بود. به دیدن منزل نو و همسایه جدید آمده بودند. من هم ساکن این منزل بودم...در آن موقع آشنایی ما تا این حد نبود که من سن ایشان را بدانم. حدود ۵۰ سال داشتند. دارای ریشهای جو گندمی و قیافه دوست داشتنی و لحن خوب بودند. خصوصیات شخصیتی امام برای ما فوقالعاده جالب بود. بعد از علاقه مندی به امام برنامه هایم را تنظیم کرده بودم که هنگام خروج امام از منزل با ایشان برخورد کنم.
*در ابتدا حالات این گونه (استفاده از وسایل جدید) داشتم تا این که کم کم قبح استفاده از اینها شکست و من جزو اولین طلبههایی بودم که رادیو خریدم، البته با پول امام خمینی. چون قضیه کاپیتولاسیون مطرح بود و معلوم شد که باید از مسائل مطلع باشیم و مبارزه را نیز شروع کرده بودیم. ایشان ۲۰۰ تومان پول به من دادند و گفتند برو رادیو بخر. من هم رفتم و در خیابان ارگ، یک رادیو ارس به مبلغ ۴۰۰ تومان خریدم که ۲۰۰ تومانش را از جیب خودم دادم و آن را قسطی میپرداختم.
*برای آنهایی که میخواهند در تاریخ درباره من قضاوت کنند آثار گفتاری، نوشتاری، دیداری و شنیداری فراوانی دارم. دشمنان و مخالفان هم به اندازه کافی انگیزه دارند که درباره من قضاوتهای بد بکنند چون آثار من وجود دارد اگر بخواهند قضاوت کنند از روی این آثار قضاوت میکنند.
*کسانی که مرتد گشتند، جزو مبارزها بودند و هم خودشان بهطور کلی تار و مار شدند، میتوانست اینگونه نباشد و میتوانستند بیایند و با انقلاب همراه باشند. این جزء دوره تلخ زندگی من است.
انتهای پیام/