مدرسه و نظام آموزشی نوین از مکتب خانه تا دانشگاه+تصاویر
آموزش و پرورش در ایران از دوران باستان تا کنون تغییرات و دگرگونیهای فراوانی داشته است.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه مجازی ، به نقل از کجارو، آموزش و پرورش در ایران از دوران باستان تا کنون تغییرات و دگرگونیهای فراوانی داشته است.همراه ما باشید تا با تاریخچهی این نظام آموزشی آشنا شوید.
پیشینهی نظام آموزش در ایران
دردوران هخامنشیان آموزش بیشتر جنبه مذهبی و حکومتی داشت و به سه نوع تقسیم میشد. نخستین سازمان آموزشی خانواده بود، والدین هر طفل مسئولیت داشتند، فرزندان خود را براساس موازین دین زرتشت تربیت کنند.
در زمان ساسانیان، سازمانهای آموزشی گسترش یافت. آنان علوم دنیای متمدن آن زمان چون هند و یونان را به قلمرو حکومت خود راه دادند، تا این که دانشگاه بزرگی مانند گندی شاپور (جندی شاپور) در قرن سوم میلادی توسط اردشیر تأسیس شد که در آن علوم تجربی و ادبیات مورد آموزش قرار میگرفت.در زمان انوشیروان این دانشگاه توسعه یافته و بیمارستانی برای تدریس علم طب به وجود آمد، این دانشگاه تا قرن سوم هجری دایر بود. در آن ادبیات، هیئت، نجوم، مهندسی، حکمت علمی و علوم اداری رونق داشت.
پس از آن و با ورود اسلام به ایران، نهادهای آموزشی از خانه تا مسجد و مدارس مذهبی را فراگرفت. خانهها نهادهای آموزشی خصوصیای بودند که عالمان بهنام از محل داراییهای شخصی یا با کمک مردم خیرخواه بنا میکردند و دانشمندانی چون «ابن سینا» و یا «زکریای رازی» دستپروردهی این نهادهای آموزشی بودند.
به تدریج، در سیر تحول و تطور نهادهای آموزشی از مسجد به مدرسه مواجه میشویم که نخستین نمونههای آن در خراسان مشاهده میشود؛ یعنی مدرسهی «محمد بن شعیب بیهقی» (در سال ۳۲۴ هجری قمری و یا مدرسه و کتابخانهی «ابن حبّان ابو حاتم بُستی»در سال ۳۵۴ هجری قمری در بُست از شهرهای شرقی خراسان.
ورود دختران به مدارس
تا بعد از مشروطیت مدرسه ای ای برای دختران ایجاد نشد، به عوام چنین تلقین میشد که درس خواندن برای دختران لازم و جایز و پسندیده نیست و شاید شرط عفت را در زندگی کنج خانه نشستن و نداشتن سواد میدانستند. ثانیاً عامه مردم نظر خوبی به تحصیل در مدارس جدید نداشتند.
پس از انقلاب مشروطیت گفتگوهایی بین نمایندگان صورت گرفت.برخی از آنان چون ناظمالاسلام از تأسیس مدارس دخترانه حمایت کردند و گفتند:
در تربیت بنات و دوشیزگان وطن بکوشیم و به آنها لباس علم و هنر بپوشیم، چرا که تا دخترها عالم نشوند، پسرها به خوبی تربیت نخواهند شد.
سرانجام، نخستین بار در سال ۱۳۲۴ هجری قمری مدرسه ای به نام مدرسه دوشیزگان توسط بانو بیبی خانم وزیراف، برای دختران گشایش یافت. اما با وجود ایستادگی بیبی خانم در برابر مشکلات، مدرسه دوشیزگان تعطیل شد.
از آنجایی که بالا بردن سطح فرهنگ جامعه از اهداف اصلی انقلاب مشروطه به حساب میآمد، در سال ۱۳۲۷ هجری قمری کلیه دبستانهای تهران دولتی شدند و رسماً تحت نظارت اداره فرهنگ قرار گرفتند و ۴۶ باب مدارس دخترانه و پسرانه تأسیس شد.
مدرسه ناموس
این مدرسه در سال ۱۳۲۶هجری قمری توسط خانم طوبی آزموده در خیابان فرمانفرما، نزدیک چهارراه حسن آباد تأسیس شد. وی که فرزند میرزا حسن خان سرتیپ بود درسال ۱۳۰۳هجری قمری متولد شد و در چهارده سالگی به عقد عبدالحسین میرپنج که مرد دانشمندی بود درآمد. وی مدتی به تحصیل در زبانهای عربی، فارسی و فرانسه پرداخت و سپس به فکر افتاد تا نهال دانش را در دل و جان دختران ایرانی بکارد. آزموده، که با شرایط آن روزگار آشنایی داشت با تدبیری جدید شروع به کار کرد.در ابتدا به تأسیس کلاسهای اکابر برای بانوان اقدام کرد و سپس قرآن و تعالیم مذهبی و علم الحدیث را در دروس گنجاند و سالی یک بار در مدرسه مجالس روضه خوانی ترتیب داد و از اولیای شاگردان دعوت به عمل آورد و آیههایی از قرآن کریم در جهت فراگیری علم و دانش به آنان گوشزد کرد.
تهیه آموزگاران زن در آن عصر بسیار مشکل بود بنابراین وی ناچار بود از دوستان شوهر خود درخواست کند تا کتب مورد لزوم شاگردان را تهیه کنند و سپس خود به تعلیم آنان میپرداخت. بعد از مدتی از کمکهای بی دریغ سید جوادخان سرتیپ، میرزا حسن رشدیه، نصیرالدوله و ادیب الدوله برخوردار شد.
مدرسه ناموس بعدها به صورت یکی از مهمترین و مجهزترین مدارس متوسطه تهران درآمد. از فارغالتحصیلان این مدرسه میتوان از بانو توران آزموده (خواهرزاده طوبی خانم)، بانو فخر عظیمی ارغون، بیبی خانم، گیلان خانم، فرخنده خانم و مهرانور سمیعی نام برد.
تاسیس مدارس نوین
در واقع، مدارس جدید اگرچه در قالب و ساختاری نوین تأسیس شدند، امّا از بخش مذهبی هویت ایرانی نبریدند و ستیزهای با مذهب نداشتند. در این دوران، همچنین روحانیت به عنوان رکن مهم آموزش هنوز در عرصهی آموزش قرار داشت و مکتبخانهها و مدارس مذهبی را اداره میکرد؛ تا اینکه نیازهای جدید، تأسیس مدارس دیگر را ایجاب کرد. برای نمونه، وقوع حوادث سیاسی چون قراردادهای رژی و رویتر، عدم توانمندی کادر وزارت امور خارجه را نشان داد.
عوامل دیگری از این دست نیز موجب شد تا اندیشهی تأسیس مدرسهی علوم سیاسی قوت بگیرد. بر همین اساس، در اواسط سلطنت «مظفرالدین شاه» و انتصاب «میرزا نصرالله مشیرالدوله نایینی» به وزارت امور خارجه، پسرش «میرزا حسن خان مشیرالملک» به نیاز این وزارتخانه به نیروهای کارآزموده پی برد و دانست «که کار از ریشه خراب است» و تا مبنای علمی برای اعضای وزارت خارجه دست و پا نشود، هر چه بکند، نقش بر آب خواهد بود.
رضاشاه برای رسیدن به تصویر ایدهآل خود از یک ایرانی، به تغییر نظام آموزشی روی آورد؛ چرا که این نظام در تغییر و تحول فرهنگی نقش بسزایی بر عهده داشته و دارد. رسیدن به این تصویر ایدهآل از نظر رضاشاه سهولت فرآیند نوسازی را تأمین میساخت.
بدین ترتیب، پایههای تأسیس مدرسهی عالی علوم سیاسی گذارده شد و در تاریخ ۱۸ آذر ۱۲۷۸ شمسی، این مدرسه از سوی وزارت امور خارجه تأسیس شد. دروس این مدرسه نیز شامل فقه، تاریخ، جغرافیا، هیئت، فرانسه، حقوق بینالملل بود. البته تدریس فقه با مخالفت علما مواجه شد، ولی استدلال رئیس مدرسه، مبنی بر اینکه «مقصود این است که محصلینی که به ممالک کفر مأموریت پیدا میکنند به مسائل شرعی، که دانستن آن برای هر مسلمانی فرض است، آشنا باشند»، آنها را متقاعد و موافق امر کرد.
بنابراین تا اواخر دوران قاجار، نظام آموزشی بیشتر بر نظام سنتی منطبق بود و مذهب، به عنوان یکی از ارکان هویتی جامعهی ایرانی، در این نظام آموزشی برجسته بود و روحانیت، در کمترین حالت، یکی از کنشگران و اثرگذاران عرصهی آموزش به شمار میرفت. هرچند به تدریج با ایجاد مدارس جدید رقبای نوینی برای مدارس سنتی و روحانیت در امر آموزش هویدا شد، اما تقابل با مذهب و روحانیت در این عرصه در حاشیه قرار داشت.
تأسیس نهادهای آموزشی در عهد رضاشاه
نظام آموزشی نوین ایران در سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۹ پایهریزی شد. هرچند در دورههای پیشتر از این نیز تحول در سیستم آموزشی با ایجاد مدارس نوینی مانند دارالفنون و یا ایجاد دانشسرای عالی علوم سیاسی صورت گرفته بود و حتی در متمم قانون اساسی بر ضرورت هماهنگسازی آموزش و تعلیم تحت نظر و کنترل وزارت علوم و معارف تأکید شده بود؛ ولی امکان عملی نیافته بود. سال ۱۳۰۴ با رشد چشمگیر نظام جدید آموزشی مواجه هستیم که طی آن با ایجاد مدارس جدید، مکتبخانههای قدیمی تحت نظر روحانیت تعطیل و دانشسراهای مقدماتی تأسیس شدند. این دانشسراها تربیت آموزگار را جزء اهداف خود قرار داده بود، آموزگارانی که دارای شرایط آنها یکی غیرروحانی بودن و دیگری اجرای ضوابط وزارت فرهنگ بودند. در این مقطع، مدارس روحانی و حوزههای علمیه نیز هدف برنامههای نوسازی شاهی قرار گرفتند و از تعدادشان کاسته شد.
در اواخر سال ۱۳۱۳ نیز، با تصویب قانون تأسیس دانشگاه تهران، بنای دانشگاه تهران آغاز شد و تمام مدارس عالی و دانشکدههای تأسیس شده تا آن زمان را در برگرفت. در فاصلهی تأسیس مدرسهی عالی علوم سیاسی تا زمان تأسیس دانشگاه تهران مدرسهی فلاحت، مدرسهی صنعتی، آموزشگاه عالی پرستاری، دارالمعلمین مرکزی، مدرسهی طب، مدرسهی حقوق، مدرسهی عالی فلاحت و روستایی، مدرسهی عالی تجارت، دارالمعلمین عالی و مدرسهی دامپزشکی ایجاد شده بودند.
اینها مقدماتی بودند که زمینهی ساخت دانشگاه تهران را فراهم کردند. در این شرایط وجود مشاورانی چون «تیمورتاش» و «علی اکبر داور»، که از چندین سال قبل بر ساخت دانشگاه تهران تأکید داشتند، فرآیند ایجاد دانشگاه تهران را سرعت بخشیدند. در همین راستا، «عیسی صدیق» مأمور تهیهی طرح تأسیس دانشگاه تهران شد. صدیق از دانشجویان اعزامی دوران مشروطه به اروپا بود که در بازگشت، به اشتغال در وزارت معارف پرداخته بود. تیمورتاش وی را به دانشگاه کلمبیا اعزام کرد و مأمور تهیهی پروژهی دانشگاه ساخت. صدیق این طرح را در قالب پایاننامهی دکترای خود با عنوان ایران نوین و نظام آموزشی آن ارائه کرد.
لایحهی تأسیس دانشگاه در آذر ۱۳۱۱ به هیئت دولت ارائه شد و تا شهریور ۱۳۱۲به علت تغییرات سیاسی و اختلافات تیمورتاش با وزیر معارف معوق ماند تا در کابینهی دوم «محمدعلی فروغی» (۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴) این لایحه دوباره به کار افتاد. در نهایت لایحهی دانشگاه تهران مشتمل بر ۵ دانشکدهی علوم طبیعی و ریاضی، ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی، طب و شعب و فروع آن، حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد تدوین نهایی و به دولت ارائه شد و در هشتم خرداد ۱۳۱۳ به تصویب مجلس رسید. در مقام اجرا نیز تأسیس دانشگاه پزشکی در اولویت قرار گرفت. عیسی صدیق در این باره به استفادهی سریع از اقتدار شاه در مقابل مخالفتهای مربوط به حرمت تشریح کالبد انسان اشاره میکند.
افزون بر دانشگاه تهران، در سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹، نهادهای آموزشی چون دانشگاه جنگ بر حسب نیازها و تقاضاهای نوسازی ارتش، دانشکدهی نفت آبادان و مؤسسهی عالی آموزش و ارتباطات وابسته به وزارت پست و تلگراف و تلفن دایر شدند.
نوسازی آموزشی رضاشاه در بوتهی اهداف
نظام آموزشی ایران تا پیش از روی کار آمدن رضاشاه، بازتولید هویتی همخوان با جامعهی مذهبی و سنتی آن زمان بود که البته بخش عمدهی این نیروها با آغاز نوسازی رضاشاه در تقابل با حکومت قرار گرفتند. در چنین شرایطی، تغییر نظام آموزشی همپای سایر اصلاحات آغاز شد.
با پذیرش ضمنی نظریات مزبور، بر این نظر است که تکوین هویتهای اجتماعی نوین از اهداف عمدهی تغییر نظام آموزشی بود. بدین معنا که تدوینکنندگان اصلاحات آموزشی در صدد بازتولید نیروهای حامی خود بودند. در واقع، آنان تأسیس نهادی آموزشی چون دانشگاههای اروپا را برای ایجاد هویتهای اجتماعی، که تغییر و تحول به سبک رضاشاهی را برتابند، ضروری میدانستند.
علی اکبر داور، تیمورتاش، سید محمد تدین و محمدعلی فروغی از حامیان نوسازی رضاشاهی و متحدان سیاسی وی محسوب میشدند که همگی طرفدار حکومت مرکزی قوی، و نظام آموزشی به سبک اروپایی بودند.
این امر موجب میشد تا به هر روشی برای رسیدن به یک حکومت مرکزی قدرتمند و با ثبات متوسل شوند. در همین راستا، تحول نظام آموزشی و به خصوص تأسیس دانشگاه، با هدف ایجاد وسیلهای برای یکپارچگی جوانان مملکت و تلفیق اندیشههای ملیگرایانه در جوانان و سایر افراد متمایل به نوگرایی صورت گرفت. البته ناگفته نماند که توجه رضاشاه به تغییر نظام آموزشی در کشور با ساخت مدارس نیز صورت گرفت یعنی تفکر به این شیوه، با انتقادات شدیدی هم از طرف روحانیون روبرو شد، ولی از دیدگاه معماری و تحولات شهری تغییرات بزرگی درشکلگیری بناهای دولتی، بانکها و بهخصوص مدارس توسط معماران بزرگی در ایران، صورت گرفت که این موضوع خود باعث پیشرفت شهرها و تغییر در ریخت شهری شد.
با پذیرش این امر، میتوان پذیرفت رضاشاه برای رسیدن به تصویر ایدهآل خود از یک ایرانی، به تغییر نظام آموزشی روی آورد، چرا که این نظام در تغییر و تحول فرهنگی نقش بسزایی بر عهده داشته و دارد. رسیدن به این تصویر ایدهآل از نظر رضاشاه سهولت فرآیند نوسازی را تأمین میساخت. رضاشاه در روز تأسیس دانشگاه، در سخنانی، اظهار داشت:
مملکتی که دارای معارف باستانی بوده، باید امروز دارای دانشگاهی باشد که در خور شأن آن است و ایجاد دانشگاه به صورت امروز کاری است که باید دولتهای پیش از ما خیلی قبل از اینها شروع کرده باشند و ما حال آن را تکمیل میکردیم، نه اینکه تازه از پایه مبنای آن را درست کنیم... ما به دانشگاه خیلی احتیاج داریم. اگر دانشگاه و مدارس عالیهی خوب داشتیم چه احتیاج داشتیم که فرزندان خود را به اروپا بفرستیم.
در این سخنان، رضاشاه هدف از ساخت دانشگاه را بینیازی از غرب اعلام میکند، هرچند که در ابتدا پایهی دانشگاه بر اساس وابستگی به غرب پیریزی شد و اگر تا پیش از این دانشجویان به اروپا میرفتند میتوان گفت تأسیس دانشگاه اروپا را به متن ایران وارد ساخت.
بنابراین، با تأسیس دانشگاه تهران، گسترش دولت با مداخله در نظام آموزشی امکانپذیر شد و ثباتی، البته موقتی، به حکومت هدیه داد. در چنین شرایطی، کنترل روحانیت بر مدارس تا میزان زیادی کاهش یافت و حتی در بسیاری از موارد نیاز به روحانیت به دلیل وجود متخصصین در آن حوزهی مربوطه از بین رفت و قسمتهایی از وظایف روحانیون حذف شد و یا تشریح مردگان، که حرمت شرعی داشت، در دانشگاه پزشکی تهران مجاز شد، که امروزه شاهد لزوم این مورد در دانشگاههای پزشکی درکشور هستیم.
پس از آن نیروهای جدید، که در فرآیند نوسازی و اصلاحات نیز مؤثر بودند، در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ نقش فعالی در حیات اجتماعی - سیاسی ایران داشتند.
پیشینهی نظام آموزش در ایران
دردوران هخامنشیان آموزش بیشتر جنبه مذهبی و حکومتی داشت و به سه نوع تقسیم میشد. نخستین سازمان آموزشی خانواده بود، والدین هر طفل مسئولیت داشتند، فرزندان خود را براساس موازین دین زرتشت تربیت کنند.
در زمان ساسانیان، سازمانهای آموزشی گسترش یافت. آنان علوم دنیای متمدن آن زمان چون هند و یونان را به قلمرو حکومت خود راه دادند، تا این که دانشگاه بزرگی مانند گندی شاپور (جندی شاپور) در قرن سوم میلادی توسط اردشیر تأسیس شد که در آن علوم تجربی و ادبیات مورد آموزش قرار میگرفت.در زمان انوشیروان این دانشگاه توسعه یافته و بیمارستانی برای تدریس علم طب به وجود آمد، این دانشگاه تا قرن سوم هجری دایر بود. در آن ادبیات، هیئت، نجوم، مهندسی، حکمت علمی و علوم اداری رونق داشت.
پس از آن و با ورود اسلام به ایران، نهادهای آموزشی از خانه تا مسجد و مدارس مذهبی را فراگرفت. خانهها نهادهای آموزشی خصوصیای بودند که عالمان بهنام از محل داراییهای شخصی یا با کمک مردم خیرخواه بنا میکردند و دانشمندانی چون «ابن سینا» و یا «زکریای رازی» دستپروردهی این نهادهای آموزشی بودند.
به تدریج، در سیر تحول و تطور نهادهای آموزشی از مسجد به مدرسه مواجه میشویم که نخستین نمونههای آن در خراسان مشاهده میشود؛ یعنی مدرسهی «محمد بن شعیب بیهقی» (در سال ۳۲۴ هجری قمری و یا مدرسه و کتابخانهی «ابن حبّان ابو حاتم بُستی»در سال ۳۵۴ هجری قمری در بُست از شهرهای شرقی خراسان.
مدرسه غیاثیه خرگرد
مدرسه چهارباغ
مسجد مدرسه آقا بزرگ
مدرسه فیضیه
فرآیند تحول نهادهای آموزشی به تدریج و با فراز و فرود فراوان در ایران ادامه داشت، تا اینکه در عهد قاجاری عاملی اثرگذار بر این فراز و فرود تاریخی هویدا شد. اواسط سلطنت فتحعلی شاه اعزام محصلین به غرب آغاز شد. اعزام شدگان به غرب در سفرنامههای خویش از نهادهای علمی، فنی و آموزشی غرب نگاشتند و پیرامون کتابخانه، دانشکده و پیشرفتهای علمی غرب گزارش دادند و موجب آشنایی ایرانیان با نهادهای آموزشی غربی شدند.
این امر موجب شد تا تحول نهادهای آموزشی، با توجه به خواست نیروهای نوین اجتماعی، توسط «امیرکبیر» در تأسیس دارالفنون رخ بدهد. دارالفنون، با رویکردی حرفهای و کاربردی، به دانش نوین و در راستای پاسخگویی به نیازهای تخصصی حکومت و به ویژه در حوزهی نوسازی ارتش و مقتضیات پشتیبانی از آن ایجاد شد. برنامههای درسی این مدرسه شامل تاریخ، جغرافی، طبیعیات، ریاضیات، زبان عربی و زبان فرانسه بود. این مدرسه سعی در ایجاد راهروی ارتباطی بین حوزهی آموزش نظری و عرصهی عمل داشت؛ بدین معنا که محصلین را در نهادهای تخصصیشان به کار میگرفت.
این امر موجب شد تا تحول نهادهای آموزشی، با توجه به خواست نیروهای نوین اجتماعی، توسط «امیرکبیر» در تأسیس دارالفنون رخ بدهد. دارالفنون، با رویکردی حرفهای و کاربردی، به دانش نوین و در راستای پاسخگویی به نیازهای تخصصی حکومت و به ویژه در حوزهی نوسازی ارتش و مقتضیات پشتیبانی از آن ایجاد شد. برنامههای درسی این مدرسه شامل تاریخ، جغرافی، طبیعیات، ریاضیات، زبان عربی و زبان فرانسه بود. این مدرسه سعی در ایجاد راهروی ارتباطی بین حوزهی آموزش نظری و عرصهی عمل داشت؛ بدین معنا که محصلین را در نهادهای تخصصیشان به کار میگرفت.
علاوه بر این، در دوران قاجار برخی تلاشهای فردی برای تأسیس مدرسههای جدید صورت گرفت. از جمله «آیتالله طباطبایی» به تأسیس مدرسهی اسلام همت گماشت و تکاپوی آموزشی مستقل از حکومت را تقویت کرد.
در مدارس جدید، دروسی مانند قرائت قرآن، شرعیات، فارسی (گلستان، تاریخ معجم)، خط، املا، انشا، زبان عربی، جغرافی و تاریخ تدریس میشد. همچنین نماز نیز به جماعت برگزار میشد.
فضای آموزشی مدارس
بعد از زورخانه، مکتبخانه بود که جزء اماکن مقدس و محل روای حاجات به شمار میآمد و پس از آن مدارس طلاب دین که در آن دروس مذهبی میخواندند. محل مکتبخانه دکان یا اتاق بزرگی در کوچه یا خانهایی بود که مکتبدارهای مرد یا مُلاباجیهای زن، آن را اداره کرده به تعلیم و تربیت کودکان میپرداختند و صورت ظاهر آن عبارت بود از فرش حصیر یا نمد یا گلیمی مندرس و میز کوتاه و تشکچهی مکتب دار و چند ترکهی آلبالو یا عناب روی زمین کنارمیز و چوب فلکی.
سن آغاز تحصیل برای کودکان حدود پنج سالگی بودهاست. پس از آموختن هجا و ابجد (الفبای عربی)، شاگرد باید یک کله قند برای استاد میبرد. آموزش بعدی روخوانی جزء آخر قرآن (عم جزو) بوده و در همین حین نیز خواندن یک کتاب فارسی (معمولا گلستان سعدی، کتاب جودی، خاله سوسکه، عاق والدین، ترسل) به کودک آموزش داده میشد. این روند تا هنگامی که کودک هشت ساله شود ادامه مییافته و پس از آن به پسران نوشتن میآموختند.
آموزش خواندن برای دختران مجاز بوده. ولی دختران نباید نوشتن میآموختند. و معروف بوده دختر، مشق که بلد شد، کاغذپرانی میکند.یعنی نامه عاشقانه مینویسد.
در مدارس جدید، دروسی مانند قرائت قرآن، شرعیات، فارسی (گلستان، تاریخ معجم)، خط، املا، انشا، زبان عربی، جغرافی و تاریخ تدریس میشد. همچنین نماز نیز به جماعت برگزار میشد.
فضای آموزشی مدارس
بعد از زورخانه، مکتبخانه بود که جزء اماکن مقدس و محل روای حاجات به شمار میآمد و پس از آن مدارس طلاب دین که در آن دروس مذهبی میخواندند. محل مکتبخانه دکان یا اتاق بزرگی در کوچه یا خانهایی بود که مکتبدارهای مرد یا مُلاباجیهای زن، آن را اداره کرده به تعلیم و تربیت کودکان میپرداختند و صورت ظاهر آن عبارت بود از فرش حصیر یا نمد یا گلیمی مندرس و میز کوتاه و تشکچهی مکتب دار و چند ترکهی آلبالو یا عناب روی زمین کنارمیز و چوب فلکی.
سن آغاز تحصیل برای کودکان حدود پنج سالگی بودهاست. پس از آموختن هجا و ابجد (الفبای عربی)، شاگرد باید یک کله قند برای استاد میبرد. آموزش بعدی روخوانی جزء آخر قرآن (عم جزو) بوده و در همین حین نیز خواندن یک کتاب فارسی (معمولا گلستان سعدی، کتاب جودی، خاله سوسکه، عاق والدین، ترسل) به کودک آموزش داده میشد. این روند تا هنگامی که کودک هشت ساله شود ادامه مییافته و پس از آن به پسران نوشتن میآموختند.
آموزش خواندن برای دختران مجاز بوده. ولی دختران نباید نوشتن میآموختند. و معروف بوده دختر، مشق که بلد شد، کاغذپرانی میکند.یعنی نامه عاشقانه مینویسد.
ورود دختران به مدارس
تا بعد از مشروطیت مدرسه ای ای برای دختران ایجاد نشد، به عوام چنین تلقین میشد که درس خواندن برای دختران لازم و جایز و پسندیده نیست و شاید شرط عفت را در زندگی کنج خانه نشستن و نداشتن سواد میدانستند. ثانیاً عامه مردم نظر خوبی به تحصیل در مدارس جدید نداشتند.
پس از انقلاب مشروطیت گفتگوهایی بین نمایندگان صورت گرفت.برخی از آنان چون ناظمالاسلام از تأسیس مدارس دخترانه حمایت کردند و گفتند:
در تربیت بنات و دوشیزگان وطن بکوشیم و به آنها لباس علم و هنر بپوشیم، چرا که تا دخترها عالم نشوند، پسرها به خوبی تربیت نخواهند شد.
سرانجام، نخستین بار در سال ۱۳۲۴ هجری قمری مدرسه ای به نام مدرسه دوشیزگان توسط بانو بیبی خانم وزیراف، برای دختران گشایش یافت. اما با وجود ایستادگی بیبی خانم در برابر مشکلات، مدرسه دوشیزگان تعطیل شد.
از آنجایی که بالا بردن سطح فرهنگ جامعه از اهداف اصلی انقلاب مشروطه به حساب میآمد، در سال ۱۳۲۷ هجری قمری کلیه دبستانهای تهران دولتی شدند و رسماً تحت نظارت اداره فرهنگ قرار گرفتند و ۴۶ باب مدارس دخترانه و پسرانه تأسیس شد.
مدرسه ژاندارک
مدرسه ناموس
این مدرسه در سال ۱۳۲۶هجری قمری توسط خانم طوبی آزموده در خیابان فرمانفرما، نزدیک چهارراه حسن آباد تأسیس شد. وی که فرزند میرزا حسن خان سرتیپ بود درسال ۱۳۰۳هجری قمری متولد شد و در چهارده سالگی به عقد عبدالحسین میرپنج که مرد دانشمندی بود درآمد. وی مدتی به تحصیل در زبانهای عربی، فارسی و فرانسه پرداخت و سپس به فکر افتاد تا نهال دانش را در دل و جان دختران ایرانی بکارد. آزموده، که با شرایط آن روزگار آشنایی داشت با تدبیری جدید شروع به کار کرد.در ابتدا به تأسیس کلاسهای اکابر برای بانوان اقدام کرد و سپس قرآن و تعالیم مذهبی و علم الحدیث را در دروس گنجاند و سالی یک بار در مدرسه مجالس روضه خوانی ترتیب داد و از اولیای شاگردان دعوت به عمل آورد و آیههایی از قرآن کریم در جهت فراگیری علم و دانش به آنان گوشزد کرد.
تهیه آموزگاران زن در آن عصر بسیار مشکل بود بنابراین وی ناچار بود از دوستان شوهر خود درخواست کند تا کتب مورد لزوم شاگردان را تهیه کنند و سپس خود به تعلیم آنان میپرداخت. بعد از مدتی از کمکهای بی دریغ سید جوادخان سرتیپ، میرزا حسن رشدیه، نصیرالدوله و ادیب الدوله برخوردار شد.
تاسیس مدارس نوین
در واقع، مدارس جدید اگرچه در قالب و ساختاری نوین تأسیس شدند، امّا از بخش مذهبی هویت ایرانی نبریدند و ستیزهای با مذهب نداشتند. در این دوران، همچنین روحانیت به عنوان رکن مهم آموزش هنوز در عرصهی آموزش قرار داشت و مکتبخانهها و مدارس مذهبی را اداره میکرد؛ تا اینکه نیازهای جدید، تأسیس مدارس دیگر را ایجاب کرد. برای نمونه، وقوع حوادث سیاسی چون قراردادهای رژی و رویتر، عدم توانمندی کادر وزارت امور خارجه را نشان داد.
عوامل دیگری از این دست نیز موجب شد تا اندیشهی تأسیس مدرسهی علوم سیاسی قوت بگیرد. بر همین اساس، در اواسط سلطنت «مظفرالدین شاه» و انتصاب «میرزا نصرالله مشیرالدوله نایینی» به وزارت امور خارجه، پسرش «میرزا حسن خان مشیرالملک» به نیاز این وزارتخانه به نیروهای کارآزموده پی برد و دانست «که کار از ریشه خراب است» و تا مبنای علمی برای اعضای وزارت خارجه دست و پا نشود، هر چه بکند، نقش بر آب خواهد بود.
رضاشاه برای رسیدن به تصویر ایدهآل خود از یک ایرانی، به تغییر نظام آموزشی روی آورد؛ چرا که این نظام در تغییر و تحول فرهنگی نقش بسزایی بر عهده داشته و دارد. رسیدن به این تصویر ایدهآل از نظر رضاشاه سهولت فرآیند نوسازی را تأمین میساخت.
بنابراین تا اواخر دوران قاجار، نظام آموزشی بیشتر بر نظام سنتی منطبق بود و مذهب، به عنوان یکی از ارکان هویتی جامعهی ایرانی، در این نظام آموزشی برجسته بود و روحانیت، در کمترین حالت، یکی از کنشگران و اثرگذاران عرصهی آموزش به شمار میرفت. هرچند به تدریج با ایجاد مدارس جدید رقبای نوینی برای مدارس سنتی و روحانیت در امر آموزش هویدا شد، اما تقابل با مذهب و روحانیت در این عرصه در حاشیه قرار داشت.
تأسیس نهادهای آموزشی در عهد رضاشاه
نظام آموزشی نوین ایران در سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۹ پایهریزی شد. هرچند در دورههای پیشتر از این نیز تحول در سیستم آموزشی با ایجاد مدارس نوینی مانند دارالفنون و یا ایجاد دانشسرای عالی علوم سیاسی صورت گرفته بود و حتی در متمم قانون اساسی بر ضرورت هماهنگسازی آموزش و تعلیم تحت نظر و کنترل وزارت علوم و معارف تأکید شده بود؛ ولی امکان عملی نیافته بود. سال ۱۳۰۴ با رشد چشمگیر نظام جدید آموزشی مواجه هستیم که طی آن با ایجاد مدارس جدید، مکتبخانههای قدیمی تحت نظر روحانیت تعطیل و دانشسراهای مقدماتی تأسیس شدند. این دانشسراها تربیت آموزگار را جزء اهداف خود قرار داده بود، آموزگارانی که دارای شرایط آنها یکی غیرروحانی بودن و دیگری اجرای ضوابط وزارت فرهنگ بودند. در این مقطع، مدارس روحانی و حوزههای علمیه نیز هدف برنامههای نوسازی شاهی قرار گرفتند و از تعدادشان کاسته شد.
دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران (مدرسه فلاحت)
اینها مقدماتی بودند که زمینهی ساخت دانشگاه تهران را فراهم کردند. در این شرایط وجود مشاورانی چون «تیمورتاش» و «علی اکبر داور»، که از چندین سال قبل بر ساخت دانشگاه تهران تأکید داشتند، فرآیند ایجاد دانشگاه تهران را سرعت بخشیدند. در همین راستا، «عیسی صدیق» مأمور تهیهی طرح تأسیس دانشگاه تهران شد. صدیق از دانشجویان اعزامی دوران مشروطه به اروپا بود که در بازگشت، به اشتغال در وزارت معارف پرداخته بود. تیمورتاش وی را به دانشگاه کلمبیا اعزام کرد و مأمور تهیهی پروژهی دانشگاه ساخت. صدیق این طرح را در قالب پایاننامهی دکترای خود با عنوان ایران نوین و نظام آموزشی آن ارائه کرد.
لایحهی تأسیس دانشگاه در آذر ۱۳۱۱ به هیئت دولت ارائه شد و تا شهریور ۱۳۱۲به علت تغییرات سیاسی و اختلافات تیمورتاش با وزیر معارف معوق ماند تا در کابینهی دوم «محمدعلی فروغی» (۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴) این لایحه دوباره به کار افتاد. در نهایت لایحهی دانشگاه تهران مشتمل بر ۵ دانشکدهی علوم طبیعی و ریاضی، ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی، طب و شعب و فروع آن، حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد تدوین نهایی و به دولت ارائه شد و در هشتم خرداد ۱۳۱۳ به تصویب مجلس رسید. در مقام اجرا نیز تأسیس دانشگاه پزشکی در اولویت قرار گرفت. عیسی صدیق در این باره به استفادهی سریع از اقتدار شاه در مقابل مخالفتهای مربوط به حرمت تشریح کالبد انسان اشاره میکند.
افزون بر دانشگاه تهران، در سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹، نهادهای آموزشی چون دانشگاه جنگ بر حسب نیازها و تقاضاهای نوسازی ارتش، دانشکدهی نفت آبادان و مؤسسهی عالی آموزش و ارتباطات وابسته به وزارت پست و تلگراف و تلفن دایر شدند.
نظام آموزشی ایران تا پیش از روی کار آمدن رضاشاه، بازتولید هویتی همخوان با جامعهی مذهبی و سنتی آن زمان بود که البته بخش عمدهی این نیروها با آغاز نوسازی رضاشاه در تقابل با حکومت قرار گرفتند. در چنین شرایطی، تغییر نظام آموزشی همپای سایر اصلاحات آغاز شد.
با پذیرش ضمنی نظریات مزبور، بر این نظر است که تکوین هویتهای اجتماعی نوین از اهداف عمدهی تغییر نظام آموزشی بود. بدین معنا که تدوینکنندگان اصلاحات آموزشی در صدد بازتولید نیروهای حامی خود بودند. در واقع، آنان تأسیس نهادی آموزشی چون دانشگاههای اروپا را برای ایجاد هویتهای اجتماعی، که تغییر و تحول به سبک رضاشاهی را برتابند، ضروری میدانستند.
علی اکبر داور، تیمورتاش، سید محمد تدین و محمدعلی فروغی از حامیان نوسازی رضاشاهی و متحدان سیاسی وی محسوب میشدند که همگی طرفدار حکومت مرکزی قوی، و نظام آموزشی به سبک اروپایی بودند.
این امر موجب میشد تا به هر روشی برای رسیدن به یک حکومت مرکزی قدرتمند و با ثبات متوسل شوند. در همین راستا، تحول نظام آموزشی و به خصوص تأسیس دانشگاه، با هدف ایجاد وسیلهای برای یکپارچگی جوانان مملکت و تلفیق اندیشههای ملیگرایانه در جوانان و سایر افراد متمایل به نوگرایی صورت گرفت. البته ناگفته نماند که توجه رضاشاه به تغییر نظام آموزشی در کشور با ساخت مدارس نیز صورت گرفت یعنی تفکر به این شیوه، با انتقادات شدیدی هم از طرف روحانیون روبرو شد، ولی از دیدگاه معماری و تحولات شهری تغییرات بزرگی درشکلگیری بناهای دولتی، بانکها و بهخصوص مدارس توسط معماران بزرگی در ایران، صورت گرفت که این موضوع خود باعث پیشرفت شهرها و تغییر در ریخت شهری شد.
دبیرستان البرز
با پذیرش این امر، میتوان پذیرفت رضاشاه برای رسیدن به تصویر ایدهآل خود از یک ایرانی، به تغییر نظام آموزشی روی آورد، چرا که این نظام در تغییر و تحول فرهنگی نقش بسزایی بر عهده داشته و دارد. رسیدن به این تصویر ایدهآل از نظر رضاشاه سهولت فرآیند نوسازی را تأمین میساخت. رضاشاه در روز تأسیس دانشگاه، در سخنانی، اظهار داشت:
مملکتی که دارای معارف باستانی بوده، باید امروز دارای دانشگاهی باشد که در خور شأن آن است و ایجاد دانشگاه به صورت امروز کاری است که باید دولتهای پیش از ما خیلی قبل از اینها شروع کرده باشند و ما حال آن را تکمیل میکردیم، نه اینکه تازه از پایه مبنای آن را درست کنیم... ما به دانشگاه خیلی احتیاج داریم. اگر دانشگاه و مدارس عالیهی خوب داشتیم چه احتیاج داشتیم که فرزندان خود را به اروپا بفرستیم.
بنابراین، با تأسیس دانشگاه تهران، گسترش دولت با مداخله در نظام آموزشی امکانپذیر شد و ثباتی، البته موقتی، به حکومت هدیه داد. در چنین شرایطی، کنترل روحانیت بر مدارس تا میزان زیادی کاهش یافت و حتی در بسیاری از موارد نیاز به روحانیت به دلیل وجود متخصصین در آن حوزهی مربوطه از بین رفت و قسمتهایی از وظایف روحانیون حذف شد و یا تشریح مردگان، که حرمت شرعی داشت، در دانشگاه پزشکی تهران مجاز شد، که امروزه شاهد لزوم این مورد در دانشگاههای پزشکی درکشور هستیم.
پس از آن نیروهای جدید، که در فرآیند نوسازی و اصلاحات نیز مؤثر بودند، در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ نقش فعالی در حیات اجتماعی - سیاسی ایران داشتند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *