اعتماد بیش از اندازه زندگیام را تباه کرد/ چشم یاری جوان گنبدی به کمکهای سبز خیرین
نوروز اندوه فراوانی بر چهره دارد، دائما آه می کشد و با خود حرف هایی را زمزمه می کند36 سال بیشتر ندارد اما غم روزگار چهره اش را پیر کرده است. چندسالی است که به جرم فروش مال غیر و بدهی مالی در زندان گنبد تحمل کیفر میکند.
خبرگزاری میزان -
به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی ، پدر نوروز کارگر بازنشسته یکی از شرکت های تعاونی مصرف استان بوده که پس از ۳۰ سال خدمت صادقانه بازنشسته شده است و پس از بازنشستگی ،فرزند ارشدش یعنی نوروز در تعاونی مصرف به جای پدر مشغول به خدمت شده است.
وضعیت حقوق نوروز در دو و سه سال اول خدمت در تعاونی خوب بود ولی در سال های بعد دچار تلاطم های زیادی شد که در ادامه می خوانیم:
36 سال قبل در یکی از روستاهای استان گلستان در یک خانواده کشاورز به دنیا آمدم و در استان تا مقطع کارشناسی مدیریت بازرگانی تحصیل نمودم. پس از اینکه پدرم از فروشگاه شرکت تعاونی بازنشسته شد بجای پدرم به عنوان کارگر مشغول به کار شدم.
سه سال اول وضعیت حقوقی بهتری داشتم ، حقوق بخور و نمیری می گرفتم اما راضی بودم. خدا روشکر روزیم می رسید. ولی از سال چهارم وضعیت حقوقم خیلی بد شد از ساعت 7 صبح سرکار می رفتم و تا 10 شب در فروشگاه کار می کردم ماهیانه 150 هزار تومان دریافت می کردم که همه را با همه مزایا حدود دو میلیون و پانصدهزار تومان آخر سال می دادند. نمی توانستم زندگی ام را بگذرانم ، دائما دستم پیش پدرم دراز بود و از وی برای مخارج زندگی کمک می گرفتم.
همه ماجرا این نبود، پایان سال انبار گردانی می کردند و اگر چیزی کم و کسر بود از حقوق های آینده من کسر می شد چون بارها کلی به فروشگاه می آمد و من مجبور بودم خرد خرد (کیلو کیلو) بفروشم همیشه مقداری هم کم می آمد و این مقدار روزانه در پایان سال مبلغ هنگفتی می شد که مجبور بودم خودم پرداخت کنم. سال 93 وضعیت کسری میوه زیاد بود و برای جبران بدهی مجبور شدم که از فردی قرض کرده و بجایش سفته بدهم در موعد مقرر نتوانستم بدهیم را پرداخت کنم چرا که با این حقوق ناچیز کاری نمی شد کرد.
فردی که از وی قرض گرفته بودم پس از مدتی که دید من توانایی پرداخت ندارم سفته ها را اجرا گذاشت با وساطت بزرگان و ریش سفیدان، قرار شد حدود یک سال دیگر به من مهلت برای پرداخت بدهی 8 میلیونی ام بدهد و برای این مهلت ضمانت محکمی می خواست و می گفت باید 4 دنگ زمین ارثی پدرت را به نام من ، قولنامه کنی اگر تا موعد مقرر قرضت را ادا کردی که هیچ وگر نه زمین را می فروشم و بجای قرضم بر می دارم.
چاره ای نداشتم قبول کردم 20 میلیون سفته ای که بابت بدهی نزد وی امانت بود را گرفتم و قولنامه ارثیه پدری را به وی دادم تا در صورتیکه تا یکسال از پرداخت بدهی ناتوان بودم نسبت به فروش زمین و برداشت بدهی اقدام کند.
خوشحال از این بودم که غائله حداقل برای مدتی خاموش شده بود و فرصتی برای جبران بدهی داشتم . اما بیش از یک ماه نگذشته بود که وی برای فروش زمین اقدام نمود. برادرم که متوجه شده بود با وی جر و بحث می کند و می گوید که نوروز زمین ندارد که شما حالا می خواهی بفروشی.(راستی یادم رفت بگویم که پدرم حدود دوسال قبل از دنیا رفت بود.).
پس از شکایت وی و طی مراحل قانونی به جرم فروش مال غیر و بدهی مالی راهی زندان گنبد شدم و از ابتدای سال 94 تا کنون در زندان بسر می برم و از آنجائیکه پدرم در قید حیات نیست که پناهگاه زن و بچه هایم باشد آنها روزگار را به سختی می گذرانند.
اعتماد بیش از اندازه به حرف و سخن مردم بیچاره ام کرد. به جوان های همسن وسال خودم توصیه می کنم سر حساب و کتاب تعارف نکنند اگر به کسی قرضی می دهند حتما از وی سندی برای بازپرداخت دریافت کنند وگرنه همانند من در پایان سال مبلغ هنگفتی بدهکار میشوند.
نیکوکارانی که استطاعت کمک به این زندانی را دارند میتوانند کمکهای نقدی خود را به حساب 74/74 بانک ملت به نام «ستاد دیه کشور» واریز کرده و برای اختصاص مبلغ پرداختی جهت آزادی این مددجو، فیش پرداختی را با تحریر موضوع کمک به شماره 88916011 دورنگار کرده و یا با روابط عمومی ستاددیه با تلفن تماس 15 - 88916012 تماس حاصل کنند.
انتهای پیام/
وضعیت حقوق نوروز در دو و سه سال اول خدمت در تعاونی خوب بود ولی در سال های بعد دچار تلاطم های زیادی شد که در ادامه می خوانیم:
36 سال قبل در یکی از روستاهای استان گلستان در یک خانواده کشاورز به دنیا آمدم و در استان تا مقطع کارشناسی مدیریت بازرگانی تحصیل نمودم. پس از اینکه پدرم از فروشگاه شرکت تعاونی بازنشسته شد بجای پدرم به عنوان کارگر مشغول به کار شدم.
سه سال اول وضعیت حقوقی بهتری داشتم ، حقوق بخور و نمیری می گرفتم اما راضی بودم. خدا روشکر روزیم می رسید. ولی از سال چهارم وضعیت حقوقم خیلی بد شد از ساعت 7 صبح سرکار می رفتم و تا 10 شب در فروشگاه کار می کردم ماهیانه 150 هزار تومان دریافت می کردم که همه را با همه مزایا حدود دو میلیون و پانصدهزار تومان آخر سال می دادند. نمی توانستم زندگی ام را بگذرانم ، دائما دستم پیش پدرم دراز بود و از وی برای مخارج زندگی کمک می گرفتم.
همه ماجرا این نبود، پایان سال انبار گردانی می کردند و اگر چیزی کم و کسر بود از حقوق های آینده من کسر می شد چون بارها کلی به فروشگاه می آمد و من مجبور بودم خرد خرد (کیلو کیلو) بفروشم همیشه مقداری هم کم می آمد و این مقدار روزانه در پایان سال مبلغ هنگفتی می شد که مجبور بودم خودم پرداخت کنم. سال 93 وضعیت کسری میوه زیاد بود و برای جبران بدهی مجبور شدم که از فردی قرض کرده و بجایش سفته بدهم در موعد مقرر نتوانستم بدهیم را پرداخت کنم چرا که با این حقوق ناچیز کاری نمی شد کرد.
فردی که از وی قرض گرفته بودم پس از مدتی که دید من توانایی پرداخت ندارم سفته ها را اجرا گذاشت با وساطت بزرگان و ریش سفیدان، قرار شد حدود یک سال دیگر به من مهلت برای پرداخت بدهی 8 میلیونی ام بدهد و برای این مهلت ضمانت محکمی می خواست و می گفت باید 4 دنگ زمین ارثی پدرت را به نام من ، قولنامه کنی اگر تا موعد مقرر قرضت را ادا کردی که هیچ وگر نه زمین را می فروشم و بجای قرضم بر می دارم.
چاره ای نداشتم قبول کردم 20 میلیون سفته ای که بابت بدهی نزد وی امانت بود را گرفتم و قولنامه ارثیه پدری را به وی دادم تا در صورتیکه تا یکسال از پرداخت بدهی ناتوان بودم نسبت به فروش زمین و برداشت بدهی اقدام کند.
خوشحال از این بودم که غائله حداقل برای مدتی خاموش شده بود و فرصتی برای جبران بدهی داشتم . اما بیش از یک ماه نگذشته بود که وی برای فروش زمین اقدام نمود. برادرم که متوجه شده بود با وی جر و بحث می کند و می گوید که نوروز زمین ندارد که شما حالا می خواهی بفروشی.(راستی یادم رفت بگویم که پدرم حدود دوسال قبل از دنیا رفت بود.).
پس از شکایت وی و طی مراحل قانونی به جرم فروش مال غیر و بدهی مالی راهی زندان گنبد شدم و از ابتدای سال 94 تا کنون در زندان بسر می برم و از آنجائیکه پدرم در قید حیات نیست که پناهگاه زن و بچه هایم باشد آنها روزگار را به سختی می گذرانند.
اعتماد بیش از اندازه به حرف و سخن مردم بیچاره ام کرد. به جوان های همسن وسال خودم توصیه می کنم سر حساب و کتاب تعارف نکنند اگر به کسی قرضی می دهند حتما از وی سندی برای بازپرداخت دریافت کنند وگرنه همانند من در پایان سال مبلغ هنگفتی بدهکار میشوند.
نیکوکارانی که استطاعت کمک به این زندانی را دارند میتوانند کمکهای نقدی خود را به حساب 74/74 بانک ملت به نام «ستاد دیه کشور» واریز کرده و برای اختصاص مبلغ پرداختی جهت آزادی این مددجو، فیش پرداختی را با تحریر موضوع کمک به شماره 88916011 دورنگار کرده و یا با روابط عمومی ستاددیه با تلفن تماس 15 - 88916012 تماس حاصل کنند.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *